• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 445
تعداد نظرات : 171
زمان آخرین مطلب : 5001روز قبل
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
اصبغ بن نباته از یاران باوفاى حضرت على علیه السلام است ، او مى گوید: امیرالمؤ منین در زمین نجف نشسته بود كه به اطرافیان خود فرمود:
چه كسى آنچه من مى بینم مى بیند؟ مردم گفتند، اى چشم بیناى خدا در میان بندگان خدا چه مى بینى ؟ فرمود:
شترى را مى بینم كه جنازه اى را مى آورد و دو مرد كه یكى از عقب و دیگرى از جلو آن حیوان را حركت مى دهند و بعد از سه روز به نزد شما خواهند آمد!
بعد از سه روز همچنانكه حضرت خبر داده بود وارد شدند و پس از تحیت حضرت فرمود: شما كیستید؟ از كجا مى آئید و این جنازه كیست ؟ و براى چه آمده اید؟
گفتند: ما اهل یمن هستیم ، و این جنازه پدر ماست ، هنگام مرگ وصیت كرد كه پس از غسل و كفن و نماز، مرا بر شترم بگذارید و در عراق در نیزار كوفه (نجف ) به خاك بسپارید.
حضرت فرمود: آیا از او پرسیدید چرا؟ گفتند: آرى ، جواب داد: چون در آن مكان مردى به خاك سپرده مى شود كه اگر روز قیامت براى تمام اهل محشر شفاعت كند پذیرفته خواهد شد!
در این هنگام حضرت على علیه السلام از جا برخواست و فرمود:
راست گفت ، به خدا قسم كه منم آن مرد
پنج شنبه 30/8/1387 - 14:28
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
با كشته شدن عثمان به دست مسلمانان ، مردم یكسره به طرف خانه امیرالمؤمنین علیه السلام هجوم بردند و از حضرت با اصرار فراوان خواستند تا خلافت اسلامى را بپذیرد و حضرت با اینكه زمینه را مساعد نمى دانست و به مردم تذكر داد كه روش من در حكومت ، غیر از روش ‍ گذشتگان است ، در پى اصرار مردم و بزرگان صحابه ، آنرا پذیرفت و مردم با او بیعت كردند.
در میان انبوه جمعیت و بزرگان صحابه ، زبیر بن عوام و طلحة دیده مى شدند كه با حضرتش بیعت كردند. این دو كه در زمان عثمان و ریخت و پاشهاى نابجاى او به مال و ثروت فراوان رسیده بودند، مى پنداشتند كه حضرت على علیه السلام نیز مانند عثمان به آنها از دنیا بهره خواهد داد، اما حوادثى رخ داد كه آنها را به كلى ماءیوس نمود.
روزى هنگام تقسیم بیت المال وقتى حضرت میان این دو نفر و دیگران فرقى نگذارد و با آنها به عدالت برخورد نمود، آنها ناراحت شدند و سهم خود را نگرفتند.
پنج شنبه 30/8/1387 - 14:28
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
طلحة و زبیر بعد از آنكه با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت كردند مثل سایر مردم ، حتى آنها را اولین نفرات بیعت كننده با حضرت شمرده اند، وقتى از قرائن حال پى بردند كه حضرت على علیه السلام به خواسته هاى نامشروع آنان تن نخواهد داد، براى بار آخر به نزد آن حضرت آمدند، طلحة تقاضاى حكومت عراق را كرد و زبیر در خواست حكومت شام را، ولى حضرت نپذیرفت ، آن دو خشمگین شدند و دو سه روز بعد دوباره نزد حضرت آمدند و اجازه ورود خواستند.
امیرالمؤمنین علیه السلام در طبقه بالاى منزل خود بود آن دو نیز به بالا رفتند و گفتند: اى امیرالمؤمنین شما زمانه را مى شناسى و اینكه ما چقدر تحت فشار هستیم ، ما آمده ایم تا به ما چیزى دهى كه حال خود را بهبود بخشیم و بدهیهاى خود را پرداخت كنیم !
حضرت فرمود: مى دانید كه من در منطقه ینبع
(61) مالى از خودم دارم ، اگر مى خواهید بنویسم هر چه ممكن است از آن به شما داده شود! گفتند: ما به مال شما نیازى نداریم ، حضرت فرمود: از من چه كارى ساخته است ؟ گفتند: به مقدار كافى از بیت المال به ما بده ! فرمود:
((سبحان الله !)) من چه اختیارى در بیت المال دارم ، این اموال ، مال مسلمانان است و من نگهبان و امین آنها هستم ! اگر مى خواهید، خواسته خود را روى منبر با مردم مطرح كنید اگر اجازه دادند من انجام دهم ، ولى من چطور (بى اجازه ) چنین كنم در حالیكه این اموال براى همه مسلمانان اعم از شاهد و غایب مى باشد...
گفتند: ما شما را وادار نمى كنیم ، اگر هم وادار كنیم ، مسلمانان نمى پذیرند.
حضرت فرمود: من چه كنم ! گفتند: نظر شما را شنیدیم ، و سپس از طبقه بالا پائین آمدند، خدمتكار حضرت على علیه السلام شنید كه آن دو مى گفتند: به خدا بیعت ما با على از دل نبوده است بلكه ما فقط با زبان (در ظاهر) بیعت كردیم !
حضرت امیر علیه السلام این آیه را تلاوت نمود: ((ان الذین یبا یعونك انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم فمن نكث فانما ینكث على نفسه و من اوفى بما عاهد علیه الله فسیؤ تیه اجرا عظیما)).
پنج شنبه 30/8/1387 - 14:28
دعا و زیارت


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سدیر گوید: من و ابوبصیر و یحیى بزاز و داود بن كثیر در منزل امام صادق علیه السلام بودیم كه دیدیم حضرت با حالت خشم آمد وقتى نشست فرمود:
شگفتا از كسانى كه مى پندارند ما علم غیب داریم ، جز خدا كسى غیب نمى داند، من مى خواستم خدمتكار را تنبیه كنم ، گریخت و من نمى دانم در كدام اتاق رفته است !
سدیر گوید: وقتى حضرت از مجلس برخاست و به داخل منزل رفت ، من و ابوبصیر و میسر به دنبال حضرت رفتیم و گفتیم : فدایت گردیم از شما چنین سخنانى شنیدیم در مورد آن خدمتكار، ما مى دانیم كه شما دانشى فراوان دارى و علم و غیب را هم به شما نسبت نمى دهیم .
(28)
حضرت (براى اینكه حقیقت امر روشن گردد) فرمود: اى سدیر آیا قرآن نخوانده اى ؟ عرض كردم : آرى . فرمود: در قرآن یافته اى این آیه را ((قال الذین عنده علم من الكتاب انا آتیك به قبل ان یرتد الیك طرفك ؛ كسى كه از علم كتاب بهره اى داشت گفت من آن تخت را قبل از بهم خوردن چشم تو نزد تو حاضر مى كنم .))
سدیر گوید: عرض كردم : فدایت شوم خوانده ام . فرمود: آیا آن مرد را مى شناسى و مى دانى چه مقدار از علم كتاب نزد او بود؟ عرض كردم : شما مرا آگاه كنید. فرمود: به مقدار یك قطره در مقابل دریاى سبز! این مقدار در مقابل علم كتاب چقدر خواهد بود؟ عرض كردم : فدایت شوم این خیلى كم است . حضرت فرمود: اى سدیر چقدر زیاد است ؟ (اگر بدون مقایسه در نظر گرفته شود) وقتى خداوند صاحب آن را به علم نسبت مى دهد. اى سدیر آیا در كتاب خداى عزوجل خوانده اى : ((قل كفى بالله شهیدا بینى و بینكم و من عنده علم الكتاب ؛ بگو خداوند و كسى كه علم كتاب نزد اوست ، میان من و شما به عنوان گواه كافیست .))
عرض كردم : فدایت شوم خوانده ام . فرمود: كسى كه تمامى علم كتاب نزد اوست فهمش بیشتر است یا كسى كه برخى از دانش كتاب را دارد؟
عرض كردم : نه ، كسى كه تمامى علم كتاب را دارد (برتر است ) آنگاه حضرت در حالى كه با دست خود به سینه اش اشاره مى كرد دو بار فرمود: ((علم الكتاب و الله كله عندنا؛ به خدا سوگند همه علم كتاب نزد ماست .
پنج شنبه 30/8/1387 - 14:19
دعا و زیارت
بزرگترین فضیلت قرآنى امیرالمؤمنین علیه السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سلیم بن قیس گوید: مردى از على بن ابیطالب علیه السلام پرسید: بزرگترین فضیلت خود را برایم بگو؟ حضرت فرمود: آنچه خداوند در قرآن نازل نموده است ، پرسید: خداوند در مورد شما چه نازل نموده است ؟ فرمود: سخن خدا كه فرمود: ((و یقول الذین كفرو الست مرسلا قل كفى بالله شهیدا بینى و بینكم و من عنده علم الكتاب )) منظور خداوند از كسى كه داراى علم و كتاب است من هستم .(25)
از اهل سنت صاحب كتاب ینابیع المودة ، شیخ حافظ قندوزى حنفى در باب 30 از كتاب خود احادیث متعددى در همین مورد روایت كرده است .
پنج شنبه 30/8/1387 - 14:19
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
خداوند متعال در قرآن مجید مى فرماید:
((و یقول الذین كفروا لست مرسلا قل كفى بالله شهیدا بینى و بینكم و من عنده علم الكتاب (10)؛ كافران مى گویند شما فرستاده خداوند نیستى ، بگو كافیست كه خداوند و كسى كه علم كتاب در نزد اوست میان من و شما گواه باشد.))
و پوشیده نیست كه قرآن مجید، علم الكتاب را اقیانوسى از دانش مى داند كه اسرار هستى در آن نهان است ، مثلا در یك جا مى فرماید:
((و ما من غائبة فى السماء والارض الا فى كتاب مبین (11)؛ هیچ غیبى در آسمان و زمین نیست مگر اینكه در كتاب آشكار قرار دارد.))
و در جاى دیگر مى فرماید: هیچ ذره اى در آسمان و زمین و یا كمتر و یا بیشتر نیست مگر اینكه خداوند آنرا مى داند و در كتاب مبین قرار دارد.
(12)
و در جاى دیگر بطور واضح مى فرماید: كلیدهاى غیب نزد خداوند است ، به جز او كسى از آن آگاه نیست ، او مى داند آنچه در خشكى و دریاست ، هیچ برگى بر زمین نمى افتد مگر اینكه مى داند، هیچ دانه اى در تاریكى زمین و هیچ تر و خشكى نیست مگر اینكه در كتابى واضح قرار دارد. ((و لا رطب و لا یابس الا فى كتاب مبین ))(13)
و بالاخره براى اینكه به عظمت این علم الكتاب بیشتر آگاه شویم نگاهى مى اندازیم به داستان حضرت سلیمان و بلقیس كه در قرآن مجید آمده است .
در این جریان ، حضرت سلیمان از اطرافیان خود پرسید: كدامیك از شما تخت بلقیس را قبل از اینكه او و افرادش بیایند نزد من حاضر مى كند؟ یكى از جنیان گفت : من آن تخت را قبل از اینكه شما از جاى خود برخیزى حاضر مى كنم !
در این میان قرآن مى گوید: كسى كه در نزد او دانشى بود ((قال الذى عنده علم من الكتاب )) گفت : من آنرا زودتر از بهم خوردن پلك چشم تو حاضر مى كنم
(14) و این كار را كرد.
توجه دارید كه قرآن مجید دارنده این قدرت رابه عنوان كسى كه اندكى از علم كتاب را دارد یاد مى كند، و از این نكته معلوم مى شود كه دانش این كتاب باید بسیار گسترده باشد كه اندكى از آن ، اینگونه انسان را قدرتمند مى كند و لذا در احادیث متعدد از اهل البیت علیهم السلام ذكر شده است كه فرمودند: دانش آنكه بخشى از علم الكتاب را داشت در مقابل دانش ‍ كسى كه تمامى علم كتاب را دارد همانند ترى بال مگسى است از آب دریا!!
(15)
آرى و با تكیه بر همین علم و منبع بود كه عده اى از اصحاب امام صادق علیه السلام مثل عبدالاعلى و عبیدة بن عبدالله بن بشیر همگى از امام صادق علیه السلام شنیدند كه مى فرمود: من مى دانم آنچه در زمینها و آنچه در بهشت و آنچه در جهنم و آنچه بوده و آنچه خواهد بود، آنگاه حضرت اندكى درنگ نمود و چون دید كه این سخن بر شنوندگان سنگین آمد فرمود: من اینها را از كتاب خدا مى دانم ، خداوند مى فرماید: در قرآن است بیان همه چیز.(16)
روایات اهل البیت علیهم السلام قاطعانه اعلام مى دارد كه صاحب این علم ، امیرالمؤمنین علیه السلام و پس از او ائمه اطهار علیه السلام از اولاد معصومین او مى باشند.
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله به ابو سعید خدرى كه از آن آیه مباركه پرسیده بود فرمود: او برادرم على بن ابیطالب است .
(17)
و امام صادق علیه السلام در حدیث صحیح فرمود: ((الذى عنده علم الكتاب هو المیرالمؤمنین علیه السلام ؛ آنكه در نزد او دانش كتاب است همان امیرالمؤمنین علیه السلام است .))(18)
یكى از اصحاب امام باقر علیهم السلام از حضرت در مورد آیه مذكور سؤ ال كرد، حضرت فرمود: ما (اهل البیت علیه السلام ) هستیم و على اول ما و برترین ما و نیكوترین ما بعد از پیامبر اكرم علیه السلام مى باشد.(19)
امام صادق علیه السلام به عبدالله بن ولید فرمود: مردم در مورد پیامبر اولوالعزم و امیرالمؤمنین چه مى گویند؟ عرض كردم : هیچكس را بر پیامبران اولوالعزم مقدم نمى كنند.
امام علیه السلام فرمود: خداوند تبارك و تعالى در مورد موسى علیه السلام فرمود: ((و كتبنا له فى الالواح من كل شى ء موعظة (20)؛ براى او در آن لوحها برخى از مواعظ را نوشتیم .)) و نفرمود تمامى موعظه ها را، و در مورد عیسى علیه السلام فرمود: ((و لیبین لكم بعض الذى تختلفون فیه ؛
(21) تا عیسى براى شما برخى از موارد اختلاف را بیان كند.)) و نفرمود همه آن را، اما در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ((قل كفى بالله شهیدا بینى و بینكم و من عنده علم الكتاب (22)؛ بگو خدا و كسى كه تمامى علم كتاب نزد اوست میان من و شما براى گواهى كافیست .))
و سپس حضرت براى اینكه عظمت این دانش ، معلوم گردد به آیه دیگر استناد جسته فرمود: خداوند عزوجل فرموده است : ((و لا رطب و لا یابس الا فى كتاب مبین ))
(23) آنگاه حضرت صادق علیه السلام فرمود: علم این كتاب (با این عظمت ) نزد على علیه السلام است
پنج شنبه 30/8/1387 - 14:19
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سلمان فارسى گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
علم منایا (تاریخ و كیفیت نابودى افراد) و علم بلایا (بلاهائى كه بر افراد یا جوامع نازل مى شود) و علم وصایا (سفارشهاى پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله ) و علم انساب (پدر و مادر و اجداد هر كسى ) و همچنین فصل الخطاب (داوریها یا حقایق ) و میلاد اسلام و كفر (تاریخ مسلمان و كفار) نزد من است .
منم آن صاحب میسم (میسم وسیله اى است آهنى كه حیوان را با آن علامت مى گذارند و گویا منظور حضرت این است كه ولایت حضرت ، علامت ایمان و انكار آن علامت كفر است ، و شاید هم این معنى در آخرت به صورت محسوس در چهره افراد ظاهر گردد)
منم آن فاروق اكبر (جداكننده بزرگ حق از باطل ) و دولت دولتها، از من بپرسید از تمامى حوادثى كه تا روز قیامت به وقوع خواهد پیوست و از هر آنچه قبل از من انجام گرفته و از آنچه اكنون در زمان من واقع مى گردد تا آنگاه كه خداوند عبادت مى شود.
(34)
و چون از حضرتش در مورد علم پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله سؤ ال شد فرمود: پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله به تمامى آنچه پیامبران مى دانستند و به هر آنچه بوده و هست را تا قیامت عالم بود، سپس فرمود:
سوگند به آنكه جانم به دست اوست من مى دانم علم پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله را و آنچه بوده و آنچه هست میان من تا قیامت
پنج شنبه 30/8/1387 - 14:19
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى حضرت موسى علیه السلام از نزد خضر برگشت و آن حوادث عجیب مثل سوراخ كردن كشتى و تعمیر دیوار و كشتن آن نوجوان به وقوع پیوست ،
برادر او هارون از موسى در مورد دانش خضر پرسید.
حضرت موسى علیه السلام فرمود: این امر، دانشى است كه نداشتن آن ضرر ندارد ولى حادثه اى عجیب تر روى داد! هارون پرسید: چه حادثه اى ؟ حضرت موسى علیه السلام گفت :
من و خضر كنار دریا ایستاده بودیم كه پرنده اى شبیه به چلچله ظاهر شد، با منقار خود قطره اى آب برداشت و به طرف مشرق پرتاب كرد! بار دوم قطره اى دیگر برداشت و آن را به طرف مغرب انداخت ، بار سوم آن را به طرف جنوب و بار چهارم به طرف شمال پرتاب كرد! و در دفعه پنجم به طرف آسمان و دفعه ششم به خشكى و دفعه هفتم به دریا انداخت و سپس ‍ پركشید و پرواز كرد.
ما دو نفر حیرت زده ماندیم و سر این كار را نفهمیدیم تا اینكه خداوند فرشته اى را به صورت آدمى فرستاد و به ما گفت :
چرا شما را متحیر مى بینم ؟ گفتیم : در كار این پرنده متحیریم ، گفت : منظور او را نمى دانید؟ گفتیم : خدا بهتر مى داند، گفت : این پرنده با عملش ‍ مى گوید: به حق آنكه شرق و غرب زمین را آفرید و آسمان را بر پا داشت و زمین را به حركت آورد و بگستراند، بطور قطع خداوند در آخر الزمان پیامبرى را خواهد فرستاد كه نامش محمد صلى الله علیه وآله است ، او را وصیى است بنام على علیه السلام كه علم شما دو نفر روى هم در مقابل دانش آن دو همانند این قطره است در مقابل اى دریا!!
پنج شنبه 30/8/1387 - 14:19
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به خدا سوگند، اگر بخواهم هر كدام از شما را به تمامى كارهایتان و رفت و آمدتان خبر دهم ، خواهم داد ولى مى ترسم كه به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله درباره من كافر شوید.
بدانید كه من این اخبار را به عده اى كه از این نظر مصون هستند خواهم داد.
و سوگند به آن خدائى كه پیامبر صلى الله علیه وآله را به حق به پیامبرى برگزید و از میان مردم انتخاب كرد، من جز سخن راست نمى گویم ، تمامى اینها را او (پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله ) به من سپرده است ، جایگاه هلاكت هر هلاك شونده و نجات هر نجات یابنده و به سرانجام این امر و (خلاصه ) هیچ مساءله اى نماند كه بر سرم بگذرد مگر اینكه در گوش من نهاد و به من تعلیم نمود.
اى مردم : به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتى تشویق نمى كنم مگر اینكه خودم به آن سبقت مى گیرم و از هیچ معصیتى شما را دور نمى كنم مگر اینكه خودم زودتر از شما از آن دورى مى كنم
(30)
و در روایت دیگرى مى فرمود: ((سلونى عن اسرار الغیوب فاءنى وارث علوم الانبیاء و المرسلین ؛ از من در مورد اسرار پنهانى بپرسید كه من وارث علوم همه انبیاء و مرسلین هستم .))(31)
عبایة بن ربعى گوید: حضرت على علیه السلام بسیار مى فرمود: ((سلونى قبل ان تفقدونى ؛ از من بپرسید قبل از اینكه مرا نیابید))، به خدا سوگند كه هیچ زمین سبز و یا خشكى نیست و نه گروهى كه صد نفر را گمراه كند و یا صد نفر را هدایت كند مگر اینكه من مى شناسم جلودار آن و محرك آن و سخنگوى آن را تا قیامت .(32)
علامه امینى رضوان الله علیه این جمله را از حضرت امیر علیه السلام نقل مى كند كه فرمود:
((سلونى و الله لا تسساءلونى عن شى ء یكون الى یوم القیامة الا اخبرتكم ؛ از من بپرسید كه به خدا سوگند از هیچ حادثه اى تا قیامت نمى پرسید مگر آنكه به شما خبر خواهم داد.))
مدارك از اهل سنت به نقل الغدیر ج 6 ص 193: ابو عمر در جامع بیان العلم ج 1، ص 114، محب الطبرى فى الریاض ج 2، ص 198، تاریخ الخلفاء للسیوطى ، ص 124، الاتقان ، ج 2، ص 319، تهذیب التهذیب ، ج 7، ص 338، فتح البارى ، ج 8، ص 485، عمدة القارى ، ج 9، ص 167، مفتاح السعادة ، ج 1، ص 400.
پنج شنبه 30/8/1387 - 14:19
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
بحث در مورد علم غیب و اینكه آیا این علم منحصر به خداوند متعال است و دیگران از آن بهره اى ندارند و یا اینكه دیگران نیز مى توانند داراى این علم باشند بحثى گسترده است . شما پس از مطالعه انبوه روایاتى كه در این كتاب فقط از یك امام یعنى امیرالمؤمنین علیه السلام آورده شده است ، به این باور عمیق خواهید رسید كه خداوند متعال این علم را بطور یقین در اختیار امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داده است و هیچ دغدغه و تردیدى در آن نیست .
گذشته از اینها هیچكس نباید در این امر تردید داشته باشد كه خداوند متعال قادر است بخشى از علوم خود را هر قدر كه صلاح بداند در اختیار اولیاء خود قرار دهد، همچنانكه در قرآن مجید به پاره اى از آنها اشاره نموده است .
مثلا در مورد پیامبر اكرم ( صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید: ((عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول (1)؛
خداوند داناى غیب است و هیچكس را بر غیب
خویش آگاه نمى كند مگر آنكه را كه مورد رضاى او باشد.)).
در مورد حضرت عیسى علیه السلام در قرآن كریم مى خوانیم كه عیسى مى گفت : ((انبؤ كم بما تاءكلون و ما تدخرون فى بیوتكم .))
(2)
و آیات دیگرى كه بطور عموم و یا خصوص ، این حقیقت را اعلام مى دارد كه خداوند متعال هرگاه صلاح بداند برخى از بندگان خود را از غیب آگاه مى سازد.
بنابراین آیاتى كه علم غیب را منحصر در خداوند متعال مى داند مثل آیه مباركه ((قل لا یعلم فى السماوات و الارض الغیب الا الله و ما یشعرون
(3) بگو در میان آسمانها و زمین كسى جز خداوند غیب را نمى داند.))
این آیه و آیاتى نظیر آن معنایش این است كه منبع غیب خداوند است و كسى جز از طریق او نمى تواند بر آن آگاهى یابد، بنابراین هیچ منافاتى ندارد كه غیبها در نزد حضرت حق باشد و او برخى از اولیاء خود را از آن مطلع گرداند.
آرى عالم به غیب در حقیقت خداوند متعال است كه علم او ذاتى و از دیگرى گرفته نشده است و اما علوم سایر انبیاء و اولیاء اكتسابى و برگرفته از آن كانون غیب است .
بعد از جنگ جمل وقتى حضرت امیر علیه السلام در ضمن خطبه اى به برخى از حوادث آینده خبر داد یكى از یاران آن حضرت با تعجب گفت : ((لقد اعطیت یا امیرالمؤمنین علم الغیب ؛ یا امیرالمؤمنین به شما علم غیب داده شده است !)) شاید او منظورش این بود كه علم غیب مختص خداوند است ، على علیه السلام در حالیكه تبسم مى كرد فرمود: ((لیس هو بعلم الغیب و انما هو تعلم من ذى علم
(4)؛ این علم غیب نیست ، بلكه آموختن و فراگیرى است از صاحب علم (یعنى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم ).))
و از آنجا كه دانستن علم غیب در نظر بسیارى معنایش این بود كه او شریك خداوند است در دانستن غیب ، و دانستن علم غیب را از صفات الهى مى شمرند، به این جهت در برخى روایات ، این موضوع را انكار مى كردند و مى فرمودند: این علم غیب نیست ، بلكه علمى است كه از پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرا گرفته ایم .
در روایت دیگرى مردى بنام یحیى بن عبدالله به امام هفتم علیه السلام گفت : فدایت شوم اینان مى پندارند كه شما علم غیب میدانى ! حضرت فرمود: سبحان الله دستت را بر سرم بگذار، بخدا قسم تمامى موهاى سرم (از تعجب ) سیخ شد. سپس فرمود: نه بخدا قسم ، چیزى نیست مگر آنچه از پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) ارث برده ایم .
(5) یعنى آنچه ما مى دانیم علم ذاتى نیست بلكه برگرفته از خداوند است .
بنابراین شیعه كه خاندان پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) را عالم به برخى از غیبها مى داند، فقط به عنوان برگزیدگان و بزرگانى كه مورد رضاى خداوند بوده اند و از حضرت حق جل و علا كسب فیض كرده اند، مى باشد نه بعنوان علم ذاتى كه مختص به ذات اوست و در آن شریكى ندارد.
ابوالجارود گوید از امام باقر علیه السلام پرسیدم : امام چگونه شناخته مى شود؟ حضرت فرمود: امام با صفاتى شناخته مى شود. كه اولین آنها تصریح خداوند تبارك و تعالى است بر او و امانت او تا اینكه حجت بر مردم باشد... و فرمود: او مردم را به حوادث فردا خبر مى دهد و با مردم به هر زبان و هر لغت سخن مى گوید
پنج شنبه 30/8/1387 - 14:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته