• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 586
تعداد نظرات : 114
زمان آخرین مطلب : 4937روز قبل
خواستگاری و نامزدی
باران

 

شنیدن صدای رگبار

باران

قبل از برخورد با زمین

این یعنی تنها مزیت چتر؟

دوشنبه 7/10/1388 - 13:27
ادبی هنری

در تصاویر حكاكی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچكس عصبانی نیست. هیچكس سوار بر اسب نیست. هیچكس را در حال تعظیم نمیبینید. هیچكس سر افكنده و شكست خورده نیست .هیچ قومی بر قوم دیگر برتر نیست و هیچ تصویر خشنی در آن وجود ندارد . از افتخارهای ایرانیان این است كه هیچگاه برده داری در ایران مرسوم نبوده است در بین صدها پیكره تراشیده شده بر سنگهای تخت جمشید حتی یك تصویر برهنه و عریان وجود ندارد.

دوشنبه 7/10/1388 - 13:26
سياست
تو غلط می کنی نگران ایران باشی
 

 

همگان می دانند که در جریان انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه:

اعتراض و درگیری مخالفان ساركوزی از یكی از میدان های مهم پاریس كه تظاهركنندگان در آنجا اجتماع كرده بودند، شروع شد و بیش از ۲ ماه به طول انجامید.

تظاهركنندگان كه صورت هایشان رامی پوشاندند  با پرتاب سنگ با پلیس ضدشورش درگیر می شدند و پلیس نیز با پرتاب نارنجك های گاز اشك آور به مقابله با تظاهركنندگان دست می زد. با آن ناآرامی ها بیش از ۳۰ هزار پلیس فرانسوی همزمان با برگزاری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در شهرك های حومه پاریس و هم چنین در نقاط حساس پایتخت فرانسه، مستقر شدند.علاوه بر این برخی از شهرهای فرانسه نیز شاهد تظاهرات ضدساركوزی و درگیری پلیس با تظاهركنندگان بود. شدت درگیری ها در میدان باستیل پاریس و زمانی بود كه حدود ۵ هزار نفر از طرفداران «سگولن رویال» نامزد سوسیالیست های فرانسه منتظر شنیدن نتایج انتخابات بودند كه با خبر پیروزی ساركوزی دست به اعتراض زدند. اما روی دیگر خشم مخالفان انتخاب ساركوزی، جشن مراسم استقبالی بود كه در میدان كنكورد روی داد.
آشوبهای گسترده و اعتراضات خیابانی علیه « نیكلای ساركوزی » رئیس جمهور  فرانسه اوضاع داخلی این كشور را به شدت متشنج كرد. بلافاصله پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری آشوب های خیابانی در پاریس و اكثر شهرهای مهاجرنشین فرانسه آغاز شد و به شدت ادامه یافت.

 رقم اتومبیل های آسیب دیده و سوخته درآن آشوب ها به 1500 دستگاه رسید.

وتعداد کشته ها در جریان انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه بیش از ۵۰ نفر اعلام شد.

 ساركوزی در خصوص اقلیتهای مذهبی بویژه مسلمانان فرانسه دیدگاه های خشن و غیرقابل توجیهی دارد و
مخالفین ساركوزی وی را فردی دارای دیدگاه های جاه طلبانه افراطی و به شدت خشونت طلب می دانند كه تمامی ویژگیهای لازم را برای كسب عنوان « نژادپرست » را با خود همراه دارد.
ساركوزی كه در كارنامه خود ماجرای آشوب های تابستان 84 را دارد با اظهارات تند و تحقیرآمیز خود كه رنگین پوستان را « مشتی اشغال » و « تفاله های اجتماعی » توصیف كرد یك حادثه كوچك را به یك بحران عظیم تبدیل كرد.

حال او نگران مردم ایران است.

آیا خنده دار نیست که سارکوزی خشونت طلب برای ما ابراز نگرانی می کند.

دوشنبه 7/10/1388 - 13:25
دانستنی های علمی


روزی روزگاری پسرك فقیری زندگی می كرد كه برای گذران زندگی و تامین مخارج
تحصیلش دستفروشی می كرد. از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد كه تنها یك سكه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود كه شدیداً احساس گرسنگی می كرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا كند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز كرد. پسرك با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یك لیوان آب درخواست كرد.
دختر كه متوجه گرسنگی شدید پسرك شده بود بجای آب برایش یك لیوان بزرگ شیر
آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر كشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته كه نیكی مابه ازائی ندارد.» پسرك گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می كنم»
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشكان محلی از درمان بیماری او
اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام كنند.
دكتر هوارد كلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده
شد. هنگامیكه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حركت كرد. لباس پزشكی اش را بر تن كرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام
كند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یك تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی ازآن دكتر كلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دكتر هزینه درمان زن
جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آنرا درون پاكتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز كردن پاكت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود كه باید
تمام عمر را بدهكار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاكت را باز كرد. چیزی توجه اش را جلب كرد. چند كلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته انرا خواند:
«بهای این صورتحساب قبلاً با یك لیوان شیر پرداخت شده است
»

شنبه 5/10/1388 - 21:52
دانستنی های علمی

زنجیر عشق

یک روز بعد ازظهر وقتی که با ماشین پونتیاکش می کوبید که بره خونه، زن مسنی دید که اونو متوقف کرد. ماشین مرسدسش پنچر بود. او می تونست ببینه که اون زن ترسیده و بیرون توی برفها ایستاده تا اینکه بهش گفت:
" خانم من اومدم که کمکتون کنم در ضمن من جو هستم."
زن گفت: " من از سن لوئیز میام، و فقط از اینجا رد می شدم. صدتا ماشین دیده باشم که از کنارم رد شدن، و این واقعا لطف شما بود."
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده شد که بره، زن پرسید:" من چقدر باید بپردازم؟" و او به زن چنین گفت:
" شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کر، همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!"
چند مایل جلوتر، زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده. ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود. او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست، واحتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره، زن از در بیرون رفته بود. درحالیکه بر روی دستمال سفره این یادداشت رو باقی گذاشت. اشک در چشمان پیشخدمت جمع شده بود، وقتی که نوشته زن رو می خوند:
" شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کر، همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!"
اونشب وقتی که زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت، به تختخواب رفت. در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد. وقتی که شوهرش دراز کشید تا بخوابه، به آرومی و نرمی به گوشش گفت:
" همه چیز داره درست میشه، دیگه مشكل پول نداریم، دوستت دارم، جو
!"

شنبه 5/10/1388 - 21:51
دانستنی های علمی

معلم وارد کلاس شد و گفت بچه ها امروز یه سوال می خوام ازتون بپرسم که جوابش در زندگی شما تاثیری عظیم خواهد داشت!
طبق روال عادی همه بچه ها با شادی از اینکه درس به تاخیر افتاده با تایید درخواست معلم سرو پا گوش شدند. معلم پرسید بچه ها چه چیزی در زندگی یک فرد به او ارزش میده؟
در لحظه اول همه با تعجب از سوال به هم نگاه کردند. بعد از لحظاتی گمانه زنی ها آغاز شد. یکی میگفت: روابط انسانی ماست که به ما ارزش میده... اون یکی میگفت پول ماست که به ما ارزش میده... اون یکی میگفت نه این اعمال نیک ماست که به ما ارزش میده... نیم ساعتی با این گمانه زنی ها گذشت. اما همه می دانستند که مقصود معلم چیز دیگری بود.
بالاخره همه خسته شدند و از معلم خواستند تا این سوال رو خودش جواب بده.
معلم با وقار هر چه تمام تر خودش رو به کنار تخته سیاه رسوند و تکه گچی سفید برداشت.

 همه منتظر بودند...

معلم روی تخته نوشت 0.000000000000001
در خط پایین نوشت.....100000000000000.0
در خط پایین نوشت.....111111111111111.0
از بچه ها پرسید ارزش کدام یک بیشتره؟
همه گفتند سومی
معلم گفت:آفرین...
انسان مانند این 0 و یاد خدا مانند 1 می مونه! اونچه
که به انسان ارزش میده تقدم خداوند مهربان بر خودشه! هرچه که سعی کنید خودتون رو از خدا جلوتر بگذارید نا خواسته ارزش خودتون رو پایین تر آوردید و برعکس هر چه خدا را بر خودتون مقدم بدونید در اصل دارید ارزش خودتون رو زیاد می کنید
!
همه چیزهایی که شما گفتید درست بود ولی ارزش اونها به اینه که در انجام
اونها خدا رو مقدم بر اونها بدونیم تا به این وسیله به کارهامون ارزش بدیم
!
اون روز مقصود معلم رو خوب نفمیدم! شاید الان هم خوب نفهمیده باشم ولی
آرزوم هستش که یه روزی بتونم مقصود معلم رو در زندگیم به کار ببندم
!

شنبه 5/10/1388 - 21:51
دانستنی های علمی

 زندگی

 

گروهی از فارغ التحصیلان پس از گذشت چند سال و تشکیل زندگی و رسیدن به موقعیت های خوب کاری و اجتماعی طبق قرار قبلی به دیدن یکی از اساتید مجرب دانشگاه خود رفتند. بحث جمعی آن ها خیلی زود به گله و شکایت از استرس های ناشی از کار و زندگی کشیده شد. استاد برای پذیرایی از میهمانان به آشپزخانه رفت و با یک قوری قهوه و تعدادی از انواع قهوه خوری های سرامیکی، پلاستیکی و کریستال که برخی ساده و برخی گران قیمت بودند بازگشت. سینی را روی میز گذاشت و از میهمانان خواست تا از خود پذیرایی کنند.
پس از آنکه همه برای خود قهوه ریختند استاد گفت: اگر دقت کرده باشید حتماً
متوجه شده اید که همگی قهوه خوری های گران قیمت و زیبا را برداشته اید و آنها که ساده و ارزان قیمت بوده اند در سینی باقی مانده اند. البته این امر برای شما طبیعی و بدیهی است. سرچشمه همه مشکلات و استرس های شما هم همین است. شما فقط بهترین ها را برای خود می خواهید. قصد اصلی همه شما نوشیدن قهوه بود اما آگاهانه قهوه خوری های بهتر را انتخاب کردید و البته در این حین به آن چه دیگران برمی داشتند نیز توجه داشتید. به این ترتیب اگر زندگی قهوه باشد، شغل، پول، موقعیت اجتماعی و ... همان قهوه خوری های متعدد هستند. آنها فقط ابزاری برای حفظ و نگهداری زندگی اند، اما کیفیت زندگی در آنها فرق نخواهد داشت. گاهی، آن قدر حواس ما متوجه قهوه خوری هاست که اصلا طعم و مزه قهوه موجود در آن را نمی فهمیم. پس دوستان من، حواستان به فنجان ها پرت نشود... به جای آن از نوشیدن قهوه خود لذت ببرید.

شنبه 5/10/1388 - 21:49
دانستنی های علمی

اتحاد

چند سال پیش در بازی های پارا المپیک در " سیاتل " آمریکا 9 نفر در خط آغاز مسابقه دو صد متر، آماده ایستاده بودند. با شنیدن صدای تفنگ آنان شروع به دویدن کردند. در میان این افراد یک جوان دیده می شد. او در حین مسابقه به زمین افتاد ولی باز از جا برخاست و مسابقه را ادامه داد. اما بار دیگر زمین خورد. از نگرانی شروع به گریستن کرد. 8 ورزشکار دیگر با شنیدن صدای گریه پسر از سرعت خود کاستند. آنان سپس ایستادند و نزدیک پسر آمدند. دختری که مبتلا به فلج اطفال بود، به پسر گفت : می توانیم باهم کارها را بهتر انجام دهیم. 9 نفر که همگی دچار معلولیت بودند دست در دست هم حرکت کردند و مشترکاً به نقطه انتها رسیدند . همه تماشاگران در ورزشگاه ایستادند و مدت ها آنها را تشویق کردند

شنبه 5/10/1388 - 21:48
دانستنی های علمی

درِ مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت در را شکستی! بیا تو. در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود به طرف دکتر دوید و گفت : آقای دکتر! مادرم! مادرم! و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد : التماس میکنم با من بیایید، مادرم خیلی مریض است. دکتر گفت: باید مادرت را اینجا بیاوری، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم. دختر گفت: ولی دکتر، من نمیتوانم، اگر شما نیایید او میمیرد! و اشک از چشمانش سرازیر شد.
دل دکتر به رحم آمد و تصمیم گرفت همراه او برود. دختر، دکتر را به طرف
خانه راهنمایی کرد، جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود. دکتر شروع کرد به معاینه و توانست با آمپول و قرص، تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد. او تمام شب را بر بالین زن ماند، تا صبح که علایم بهبودی در او دیده شد. زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکرکرد. دکتر به او گفت: باید از دخترت تشکر کنی، اگر او نبود حتماً میمردی! مادر با تعجب گفت : ولی دکتر، دختر من سه سال است که از دنیا رفته! و به عکس بالای تختش اشاره کرد. پاهای دکتر از دیدن عکس روی دیوار
سست شد. این همان دختر بود! یک فرشته کوچک و زیبا

شنبه 5/10/1388 - 21:48
دانستنی های علمی

ترفند شیطان

به روایت افسانه‌ها روزی شیطان همه جا جار زد كه قصد دارد از كار خود دست بكشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شكل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یكی كه بسیار كهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد.
كسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟»
شیطان پاسخ داد: «این نومیدی و افسردگی‌ست
آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟»
شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: «چون این مؤثرترین وسیلة من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب
انسان‌ها رخنه كنم و كاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم كسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بكنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به كار برده‌ام. به همین دلیل این قدر كهنه است.
راست گفته‌اند كه شیطان دو ترفند اساسی دارد كه یكی از آنها نومید كردن
ماست. به این طریق دست كم مدتی نمی‌توانیم برای دیگران خدمتی انجام دهیم و مفید باشیم. ترفند شیطانی دیگر تردید افكندن در وجود ماست، تا رشتة ایمانمان كه ما را به خدا متصل می‌كند، گسسته شود.
پس مراقب باشید كه فریب این دو ترفند را نخورید!

شنبه 5/10/1388 - 21:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته