• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5258
تعداد نظرات : 1199
زمان آخرین مطلب : 3635روز قبل
قرآن

 

مقاله درباره معاد,معاد,معاد چیست

 

 

مقاله درباره معاد (قسمت دوم)

 

 

شبهه درباره قدرت فاعل:

شبهه دیگر این است که برای تحقق یک پدیده علاوه بر امکان ذاتی و قابلیت قابل قدرت فاعل هم شرط است و از کجا که خدا قدرت بر زنده کردن مردگان داشته باشد؟

 

این شبهه واهی، از طرف کسانمی مطرح شده که قدرت نامتناهی الهی را نشناخته بودند، و پاسخ آن این است که قدرت الیه حد ومرزی ندارد و به هر چیز ممکن الوقوعی تعلق می گیرد چنانکه این جهان کران نا پیدا را با آن همه عظمت خیره کننده آفریده است. اَوَلَم یَروا أنَّ الله الذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الرضَ وَ لَم یَعیَ بِخَلقِهِنَ بِقادرٍ عَلی أن یُحیَی المَوتی بَلی إنهُ عَلی کَلَّ شَئٍ قَدیرُ( 23 )

 

مگر ندید (وندانستید) فدایی که آسمانها و زمین را آفریده و در آفرینش آنها در نمانده است می تواند مردگان را زنده کند؟ چرا، او بر هر چیزی تواناست.

 

افزون بر این آفرینش مجدد سخت تر از آفرینش نخستین نیست و نیاز به قدرت بیشتری ندارد بلکه می توان گفت از آن هم آسانتر است زیرا چیزی بیش از بازگشت روح موجود نیست.( 24 )

 

و هو الذی یَبدءُ الخَلقَ ثُمَّ یُحیدُهُ وَ هُوَ اَهوَنُ علَیهِ.( 25 )

 

و اوست خدایی که آفرینش را آغاز می کند و سپس آن را بر می گرداند و آن (بازگرداندن) آسانتر است. 

 

شبهه درباره علم خداوند:

شبهه دیگر این است که اگر خداوند انسانها را زنده می کند و به پاداش و کیفر اعمالشان برساند باید از سویی بدنهای بی شمار را از یکدیگر تشخیص بدهد تا هر روحی را به بدن خودش بازگرداند و از سوی دیگر همه کارهای خوب وبد را به یاد داشته باشد تا پاداش و کیفر در خوری به هر یک از آنها بدهد و چگونه ممکن است ابدانی که خاک شده و ذرات آنها در هم آمیخته شده را از یکدیگر بازشناخت؟ و چگونه می توان همه رفتارهای انسانها را در طول هزاران بلکه میلیونها سال، ثبت و ضبط کرد و به آنها رسیدگی نمود؟

 

این شبهه هم از طرف کسانی مطرح شده که علم نامتناهی الهی را نشناخته بودند و آن را علوم ناقص و محدود خودشان قیاس می کردند و پاسخ آن این است که علم الهی حد و مرزی ندارد و بر همه چیز احاطه دارد و هیچ گاه خدای متعال چیزی را فراموش نمی کند قرآن کریم از قول فرعون نقل می کند که به حضرت موسی(ع) گفت: فَما بالُ القُروُونِ الُولی اگر خداوند همه ما را زنده، و به اعمالمان رسیدگی می کند پس وضع آن همه انسانها پیشین که مرده و نابود شده اند از چه می شود؟ حضرت موسی(ع) فرمود: «...عِلمُها عِندَ رَبّیِ لا یضلُّ رَبّیِ وَ لا یَنسی»( 26 ) علم همه آنها نزد پروردگارم در کتابی محفوظ است و پروردگار من گمراه نمی شود و چیزی را فراموش نمی کند.

 

ودر آیه جواب دو شبهه اخیر به این صورت بیان شده است: «قُل یُحییها الذی أَنشَأَها اَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هوَ بّکُلِّ خَلقٍ عَلیمُ»( 27 )بگو (ای پیامبر) مردگان همان کسی زنده می کند که نخستین بار، ایشان را پدید آورده و او را به هر آفریده ای داناست.

 

• شهید مطهری در کتاب کلیاتی درباره مساله معاد خود بعد از سوالات و شبهاتی که به ایشان می شود و ایشان جواب می دهند عقیده خود را اینگونه بیان می فرمایند: به عقیده من باید معتقد باشیم که حیات دیگری غیر از این حیات هست . لزومی ندارد که ما بفهمیم اعاده معدوم می شود و یا اعاده معدوم نمی شود ما باید این را بفهمیم که آن حیات جاودانی است، پایان نمی پذیرد؛ لزومی ندارد که ما بفهمیم چرا پایان نمی پذیرد، چرا در اینجا مرگ حتمی است (از ضروریات خلقت است) و در آنجا نیست؟ رابطه آنجا با اینجا رابطه مقدمه و نتیجه است؛ هر چه اینجا گشت کنیم آنجا بر می داریم؛ دنیای پاداش و کیفر است اما آیا آنجا اعاده معدوم می شود یا نه؟ لزومی ندارد بفهمیم. حتی به عقیده من اینکه عود ارواح به اجساد می شود یا نه؟ لزومی ندارد بفهمیمف آیا تمامی خصوصیاتش با خصوصیات این عالم طبیعت هیچ فرقی نمی کند؟ گِل ما را از نو می آیند می سازند؟ یعنی معاد همانی است که خیال تصور کرده که یک کوزه ای را می سازند و خراب می کنند و دو مرتبه آن را می سازند؟ لزومی ندارد ما این را بفهمیم و روی آن دقت کنیم که آیا به این شکل است یا به شکل دیگری ولی آن مقدارش برای ما کافی است از قرآن هم این خصوصیات معاد خیلی قطعی فهمیده می شود، منتها راجع به کیفیتش ما یک جا می بینیم طوری می گوید که آدم فکر می کند آن دنیا شروع مجددی از همین دنیا و تکرار همین دنیاست؛ همین دنیا دو مرتبه تکرار می شود اما نه از راه تولد، بلکه از این که ذرات این موارد گوشت و استخوان و غیره را جمع می کنند، دو مرتبه به صورت یک انسان در می آورند و بعد روحی در آن دمیده می شود البته «روحی دمیده می شود» در قرآن نیست، به همین شکل خدا [ذرات پراکنده را] جمع می کند، می شود انسان....

 

قرآن کریم از یک سو، به عنوان پیامی که از طرف خدای متعال به بندگانش فرستاده شده بر تحقق معاد، تاکید می کند و آن را وعده حتمی وتخلف ناپذیر الهی می شمارد و بدین ترتیب حجت را بر مردم تمام می کند و از سوی دیگر دلایل عقلی بر ضرورت معاد اشاره می کند تا رغبت انسان نسبت به شناخت عقلانی را ارضا کند و حجت را مضاعف سازد از این رو، بیانات قرآنی درباره اثبات معاد را به دو بخش تقسیم می کنیم و در هر بخش به ذکر نمونه ای از آیات مربوز می پردازیم.

 

وعده حتمی الهی

قرآن کریم، بر پایی قیامت و زنده شدن همه انسانها در جهان آخرت را امری تردید ناپذیر داسته م فرماید: 

«إنَّ الساعَهَ آتیه َُ با ریبَ فیها»( 28 )و آن را وعده ای راستین و تخلف ناپذیر شمرده و می فرماید:«بَلی وَعداً عَلَیهِ حَقّاً»( 29 )

 

و بارها بر تحقق آن قسم یاد کرده و از جمله می فرماید:«قُل بَلی وَ رَبیّ لَتُبعَثُنَّ و لَتُنبعونَّ بِما عَمِلتُم و ذلکَ عَلی اللهِ یسیرُ»( 30 )

 

و هشدار دادن به مردم، نسبت به آن را از مهمترین وظایف انبیاء دانسته چنان که می فرماید:

 

«یُلقیِ الروحَ مِن أمرِهِ عَلی مَن یَشاءُ »ِن عِبادهِ لِیُنذِرَ یومَ التَّلاقِ»( 31 ) و برای منکرین آن شقاوت ابدی و عذاب دوزخ را مقرر فرموده است:

 

«وَ اَعتَدنا لِمَن کَإَّبَ بِالساعَهَ سَعیراً»( 32 )

 

اشاره به براهین عقلی

بسیاری از آیات کریمه قرآن لحن استدلال عقلی بر ضرورت معاد دارد و می توان آنها را ناظر بر برهانهای حکمت و عدالت دانست از جمله به صورت استفهام انکاری می فرماید: «اَفَحَسِبتُم أنَّما خَلَقنل کُم عَبَثاً و أنکُم اِلینا لا تُرجِعُونَ»( 33 )

 

مگر پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟

این آیه شریفه به روشنی دلالت دارد بر اینکه اگر معاد و بازگشت به سوی خدا متعال نباشد آفرینش انسان در این جهان لیهوده خواهد بود ولی خدای حکیم کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد پس جهان دیگری برای بازگشت به سوی خودش بر پا خواهد کرد چون به دنبال زندگی این دنیا بازگشت به سوی اوست تا انسان به نتیجه اعمالش برسد و کار حکیم هدفمندانه باشدبا توجه به اینکه آفرینش انسان به منزله غایت برای آفرینش جهان است اگر زندگی انسان در این جهان بیهوده و بی فایده و فاقد هدف حکیمانه باشد آفرینش جهان هم بیهوده و باطل خواهد وبود و این نکته را می توان از آیاتی استفاده کرد که وجود عالم آخرت را قتضای حکیمانه بودن آفرینش جهان دانسته است و از جمله در وصف خردمندان (اولو الاباب) می فرماید: «...و یَتَ،َکرَّرونَ فی خَلقِ السمواتِ و الأرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطلاً سُبحانکَ فَقنا عذاب النار»( 34 ) .... و درباره آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند(و آنگاه می گویند: )پروردگارا، این جهان را باطل نیافریده ای، تو منزهی (از اینکه کار باطل، انجام دهی) پس ما را از عذاب آتش نگهدار.

 

از این آیه استفاده می شود که تامل در کیفیت آفرینش جهان، انسان را متوجه حکمت الهی می سازد یعنی خدای حکیم از این آفرینش عظیم، هدف حکیمانه ای را در نظر داشته و آن را گزاف و بیهوده نیافریده است و اگر جهان دیگری نباشد که هدف نهایی از آفرینش محسوب شود خلقت الهی، پوچ و بی هدف خواهد بود.

 

دسته دیگری از آیات کریمه قرآن که اشاره به برهان عقلی بر ضرورت معاد دارد قابل انطباق بر برهان عدالت است.( 35 )یعنی مقتضای عدل الهی این است که نیکوکاران و تبهکاران را به پاداش و کیفر اعمالشان برساند و فرجام آنان را از یکدیگر تفکیک کند و چون در این جهان چنین تفکیکی نیست ناچار جهان دیگری بر پا خواهد کرد تا عدالت خوی ش را عینیت بخشد.

از جمله در سوره جاثیه ایات 21-22 می فرماید: «أم حَسِبَ الذینَ اجترَحوا السَّیِّاتِ أن نَجعَلَهُم کَالذَّینَ آمنوا وَ عَمِلوا الصالحاتِ سواءً مَحیاهُم و مَماتُهُم ساءَ ما یَحکُمُونَ. و خَلَقَ اللهُ السَمواتِ و الأرضَ بِالحَریالِّ وَ لِیُجزی کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلمونَ» مگر کسانی که مرتکب کارهای بد شدند چنین پنداشتند که ما آنان را مغانند کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند قرار خواهیم داد و به گونه ای که زندگی و مرگ هر دو دسته یکسان باشد (و همان گونه ای که در نعمتها و بلاها و شادیها و غمهای این جهان، شریکند بعد از مرگ هم فرقی نداشته باشند؟) اینان بد قضاوتی می کنند! و خدای متعال آسمانها و زمین را به حق (و دارای هدف حکیمانه) آفریده و تا اینکه هر کس به آنچه به دست آورده جزا داده می شود و به ایشان ستم نشود.

 

لازم به تذکر است که می توان جمله «وَ خَلَقَ اللهُ السَّمواتِ و الأرضَ بالحقَّ» را اشاره به برهان حکمت دانست چنان که می توان اساساً برهان عدالت را هم به برهان حکمت بازگرداند زیرا همان گونه که می دانید عدل الهی از مصادیق حکمت است.

 

شهید مطهری در جمع بندی کلی مباحث معاد خود می فرمایند: آنچه ما را از آیات قرآن می فهمیم این است که مردن در منطق قرآن تباهی نیست، صرف خراب شدن نیست، انهدام نیست، بلکه مردن انتقال است و آن که می میرد در همان آنی می میرد در همان لحظه ای که می میرد از اینجا منقل می شود و به جای دیگر و در جای دیگر زنده است و هست و هست و هست تا روز قیامت که مساله قبور و حشر جسمانی پیدا شود و بدنها از خاکها بیرون بیایند قرآن البته کلمه عود ارواح بر اجساد را ندارد ولی در عین حال می گیود که مردم از قبرها زنده می شوند و در عین حال قرآن خود مردن را می گوید که انتقال است، جدایی است البته این چیزها را که میگوییم استنباط من است؛ حالا من آیات را می خوانم ممکن است استنباط شما طور دیگری باشد.

 

تعبیر قرآن درباره مرگ

آیات عموم که از آنها استفاده می شود تفسیر مرگ را از زبان قرآن دانست یکی، آن آیاتی است که از مرگ به «توفی» تعبیر می کنند که این ایات زیاد است:

 

«الذین تَتَوَفیهُمُ الملائکهُ ظالِمی أنفُسِهِم»( 36 )

الله یَتَوَفَّی الهَ نفسَ حینَ موتها وَ التی لَمک تُمتُ فی منامِها»( 37 )

«حتّی إذا جائتهُم رُسُلنا یَتَوَفَّونَهم»( 38 )

اُعبُدُ الله الذی یَتَوَفیکُم»( 39 )

 

«توفی» از ماده «وَفی» است، همان ماده ای که وفا و استیفا از آن ماده است. «توفی» از ماده فوت نیست ما فارسی زبان ها گاهی فوت را با وفات مرادف فیال می کنیم فوت از دست رفتن است؛ اگر تعبیر فوت می کرد، مرگ به همان معنای تباهی و تمام شدن و از دست رفتن است.

 

وفات از ماده وفا و استیفاست و به اتفاق تمام لغتها «توفی» یعنی استیفا کردن و تحویل گرفتن یک چیز به تمامه «الله یَتَوفَّی الانفُسَ حینَ موتها» یعنی خدا نفسها را در وقت مردن به تمامه و کماله می گیرد و همچنبن آیات دیگری که در این زمینه هست همان مفهوم قبض را می دهد در قرآن کلمه «قبض» نیامده و ما در عرف خودمان می گوییم عزرائیل روح را قبرض کرد، قابض الارواح است، ولی قبض با توفی که در قرآن آمده هر دو یک معنی را می دهد.

در یکی از ایات مساله خواب را با مردن در یک ردیف می شمارد و می فرماید: «الله یَتَوَ،َّی الأنفسَ حین مَوتها و التّی لَم تَمت فی منامها» خدا نفسها را در وقت مردن و [نفس] زنده ها را که هنوز نمرده اند در وقت خوابیدن می گیرد؛ آنکه مرد دیگر نفسش بر نمی گردد و آن که خوابیده است آن را دو مرتبه می فرستد. معلوم می شود از نظر قرآن یک چیزی هست که نام «نفس» است. «فَیُمسکُ التی قَضی عَلَیها المَوتَ» آن که حکم مرگ بر او شده است نگهش می دارد.« و یُرسِلُ الاُخری إلی اَجَلُ مَسمیً»( 40 ) و آن دیگری(یعنی خوابیده) را می فرستد تا یک وقت مقدر و تعیین شده که آن هم برای همیشه باید گرفته شود.

 

ویژگی های عالم آخرت از دیدگاه عقل

1- طبق براهینی که برای معاد بیان شد از برهان اول به دست می آید که باید ابدی و جاودانی باشد زیرا در آن برهان، بر امکان حیات ابدی و میل فطری انسان، به چنین حیاتی تاکید گردید و تحقق آن مقتضی حکمت الهی دانسته شد.

 

2- باید نظام آخرت به گونه ای باشد که نعمت و رحمت خالص و بدون شائبه رنج و زحمت در آن تحقق یابد تا کسانی که به اوج کمال انسانی رسیده اند و هیچ گونه آلودگی به گناه و انحرافی پیدا نکرده اند از چنین سعادتی برخوردار شوند بر خلاف دنیا که چنین سعادت مطلقی را ممکن نمی سازد بلکه سعادتهای دنیا نسبی و منسوب به سختی و رنجهاست.

 

3- جهان آخرت باید دست کم دارای دو بخش مجزا برای رحمت و عذاب باشد تا نیکوکاران و تبهکاران از یکدیگر تفکیک شوند و هر کدام به نتبجه اعمال خودشان برسند و این دو بخش همان است که در لسان شرع به نام بهشت دوزخ نامیده می شود.

 

4- که از برهان عدالت به دست می آید این است که جهان آخرت باید از چنان وسعتی برخوردار باشد که گنجایش پاداش و کیفر همه انسانها را با هر گونه عمل نیک و بدی داشته باد مثلا اگر کسی میلیونها انسان را به ناحق به قتل رسانیده است امکان کیفر او در آن جهان باشد و متقابلا اگر کسی وسیله حیات میلیونها نفر را فراهم کرده است پاداش در خوری برای وی ممکن باشد.

 

5- ویژگی بسیار مهم دیگری که از همین جهان به دست می آید و در ذیل تقریر آن اشاره شد این است که باید جهان آخرت «دار جزاء» باشد نه «دار تکلیف» توضیح آنکه: زندگی دنیا به گونه ای است که انسان میلها و رغبتها متضاد و متزاحم پیدا می کند و همواره بر سر دو راهیهایی واقع می شود که ناچار است یکی از آنها را انتخاب کند و همین امر، زمینه تکلیفی را فراهم می سازد تکلیفی که تا آخرین لحظات عمرش ادامه یابد و حکمت و عدل الهی اقتضاء دارد که عمل کنندگان به تکلیف، پاداش شایسته؛ و سر پیچی کنندگان به کیفر درخوری برسند و اکنون اگر فرض کنیم که همین زمینه های تکلیف و مجال گزینش راه، در عالم آخرت هم فراهم باشد مقتضای رحمت وجود و فیاضیت الهی آن است که مانع انجام تکلیف و انتخاب راه نشود و بدین ترتیب عالم دیگری برای پاداش و کیفر لازم می شود و در حقیقت عالمی که آن را «آخرت» فرض کرده بویدم «دنیای» دیگری به حساب می آید و عالم آخرت حقیقی همان عالم آخرین و نهائی خواهد بود که دیگر جای تکلیف و آزمایش و زمینه آن –یعنی تضاد و تزاحم خواسته ها- نباشد.

 

نتیجه

در پایان به این مطلب می رسیم که مای ک مسلمان و شیعه امیرالمومنین(ع) و اولاد او هستیم، پس با این بیانات کامل و قاطع که برای اثبات معاد ذکر کرده ایم دیگر نباید کسی باقی مانده باشد که نتواند از اصول اعتقادی واجب خود دفاع کند یا اینکه حتی ذره ای شک در ذهن او را جع به معاد باقی مانده باشد و انشا الله با مطالعه دقیق این تحقیق باعث ترویج این مطالب به دیگران باشیم که مبادا حقی از دیگران بر ذمه ما باشد و ما اطلاع نداشته باشیم.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره مومنون، آیه 115

2. سوره مومنون، آیه 15و16

3. حدیث نبوی، کنوز الحقایت مناوی باب دال

4. سوره بقره، آیه 111- سوره انبیاء، آیه 24- سوره نحل، آیه 64

5. سوره مومنون، آیه 117- سوره نساء، آیه 157- سوره انعام، آیات 100و119و148- سوره کهف، آیه 5- سوره حج، آیات 3و8و71- سوره عنکبوت، ایه 8- سوره روم، ایه29- سوره لقمان، آیه 20- سوره غافل،آیه 42- سوره زخرف، آیه 20-سوره نجم، آیه 28

6. سوره جاثیه، آیه 24

7. سوره قصص ، آیه 39- سوره کهف، آیه 36- سوره ص، آیه 27- سوره جاثیه، آیه 32- سوره انشقاق، آیه 14

8. سوره القیامه، آیه 5

9. سوره روم، آیه 10- سوره مطففین، ایات10 و 14

10. سوره نحل، ایه 38

11. سوره هود، آیه 7- سوره اسراء، آیه 51- سوره صافات، آیات 16و53- سوره دخان، آیات34و36- سوره احقاف، آیه18- سوره ق، آیه3- واقعه، آیات 47و48- سوره مطففین، آیات 12و13- سوره نازعات، آیات 10و11

12. سوره های اعراف، آیه 57- حج، آیه 5و6- روم، آیه 19و 50-فاطر، آیه 9- فصلت، ایه 19- زخرف، آیه 11- ق ، آیه 11

13. سوره کهف، آیه 21

14. سوره بقره، آیه 260

15. سوره بقره، آیه 259

16. سوره بقره، آیه 55و56

17. سوره بقره، ایات67و73

18. سوره آل عمران، آیه 49- سوره مائده، آیه 110

19. سوره سجده، آیه 10و11

20. سوره بقره، آیه 156

21. سوره نحم، آیه 42

22. سوره علق، آیه 8

23. سوره های احقاف، آیه 33- یس، آیه 81- اسراء،آیه 99- صافات، آیه 11- النازعات، آیه 27

24. .سوره های اسراء،آیه 51-عنکبوت آیه 19و20- ق، آیه 15- واقعه، آیه 62- یس، آیه 80- حج، آیه 5- القیام، آیه 40- الصارق، آیه 8

25. سوره روم، آیه 27

26. سوره طه، آیه 51و52

27. سوره یس، آیع 79

28. سوره های غافر، آیه 59- آل عمران، آیه 9و25- سوره نساء،آیه 87- انعام، آیه 12- کهف، آیه 21- حج، آیه 7- شوری، آیه 7- جاثیه، آیه 26و32

29. سوره های نحل، آیه 38- آل عمران، آیه 9و191- نساء،آیه 122- یونس، آیه 4و55- کهف، ایه 21- انبیاء، آیه 103- فرقان، آیه 16- لقمان، آیه 9و33- فاطر ،آیه 5- زمر، آیه 20- نجم، ایه 47- جاثیه، آیه 32- احقاف، آیه 17

30. سوره های تغابن، آیه 7- یونس، آیه 53- بساء،آیه 3-

31. سوره های غافر، آیه 15- انعام، آیه 130 و 154- رعد، آیه 2- شوری، آیه 7- زخرف، آیه 61 – زمر، آیه 71

32. سوره های فرقان، آیه 11- اسراء،آیه 10- سبا،آیه 8- مومنون، آیه 74

33. سوره مومنون، ایه 115

34. سوره آل عمران، آیه 191

35. سوره های ص، آیه 28- غافر، آیه 58- قلم، ایه 35- یونس، آیه 4

36. سوره نحل، آیه 28

37. سوره زمر، ایه 42

38. سوره اعراف، ایه 37

39. سوره های یونس، ایه 104نحل، آیه 32- انعما، آیه 61- سجده، آیات10و11

40. سوره زمر، آیه 42

منابع

1. قرآن کریم

2. مجموعه آثار شهید مطهری، مرتضی مطهری، تهران: قم، ملاصدرا، چاپ یازدهم تیر 1381

3. آموزش عقاید، ایت الله مصباح یزدی، چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، پاییز 1379

منبع: rasekhoon.net

 

يکشنبه 23/4/1392 - 16:38
قرآن

 

مقاله درباره معاد,معاد,معاد چیست

 

معاد

مبانی و ادله اثبات معاد

 

مقدمه

بحث ما درباره مساله معاد است –مساله معاد از نظر اهمیت بعد از مساله توحید مهمترین مساله دینی و اسلامی است. پیغمبران (و بالخصوص آنچه از قرآن درباره پیغمبر ما استفاده می شود) آمده اند برای اینکه مردم را به این دو حقیقت مومن و معتقد کنند: یکی به خدا (مبادأ) و دیگر به قیامت و فعلا -به اصطلاح معمول ما-معاد.

 

- مساله معاد چیزی است که برای یک مسلمان ایمان به آن لازم است ؛ یعنی چه؟

 

یعنی در ردیف مسائلی نیست که چون از ضروریات اسلام است ایمان به پیغمبر ضروری است، پس ایمان به آن هم به تبع ایمان به پیغمبر ضروری است. ما بعضی چیزها داریک که باید به آنها معتقد بود به این معنا که اعتقاد به آنها از اعتقاد به پیغمبر منفک نیست. مساله معاد و قیامت مثل روزه از ضروریات اسلام است (یعنی نمی شود کسی معتقد به پیغمبر باشد ولی منکر معاد باشد) در تعبیرات قرآن کامه ایمان به قیامت ایمان به یوم آخر آمده است؛ یعنی پیغمبر مساله معاد را به عنوان یک چیزی عرضه کرده است که مردم همان طوری که به خدا ایمان و اعتقاد پیدا کنند به آخرت هم باید ایمان و اعتقاد پیدا کنند، که معنی آن این می شود که همین طوری که خداشناسی لازم است (یعنی انسان در یک حدی مستقلا با فکر خودش باید خدا را بشناسد) در مساله معاد نیز انسان باید معاد شناس باشد؛ یعنی پیغمبر که در مساله معاد بگوید چون من می گویم معادی هست شما هم بگویید معادی هست مثل اینکه من گفتم روزه واجب است و شما هم بگویید روزه واجب است. نه، ضمنا افکار را هدایت و رهبری و دعوت کرده که معاد را بشناسد، معرفت و ایمان به معاد پیدا کنند.

 

- علت اینکه مسلمین معاد را جزء اصول دین قرار داده اند این بوده که اسلام درباره معاد یک امر علاوه ای از ما خواسته؛ یعنی نخواسته ما فقط آن را به عنوان یکی از ضروریات اسلام به طفیل قبول نبوت قبول کرده بایم. خواسته که خود ما هم مستقلا به آن ایمان و اعتقاد داشته باشیم؛ ولو مثلا ما به نبوت اعتقاد نداشته باشیم، به معاد اعتقاد نداشته باشیم. این که «ولو» می گوییم نه اینکه از آن صرف نظر می کنم می خواهم بگویم یک مساله ای است که خواسته ما مستقلا به آن ایمان داشته باشیم و لهذا قرآن استدلال می کند بر قیامت؛ استدلال نمی کند بر روزه، می گوید روزه را پیغمبر گفته ولی استدلال می کند بر قیامت پ، چه آن نو استندلالی که پایه آن خود توحید است و چه آن استدلالی که پایه آن نظام خلقت است.

 

استدلال قرآن بر معاد

دو نوع استدلال در قرآن هست یک نوع استدلال بر معاد، بر اسا توحید است که قرآن می گوید ممکن نیست خدا خدا باشد ولی معادی نباشد، یعنی اگر معاد نباشد خلقت عبث است این خودش یک استدلال است. قرآن خواسته روی این مطلب استلال کند: «أفَحسَبتُم أنّما خَلَقناکُم عَبَثَاً و أنَّکم إلینا لا تُرجعُون»( 1 ) البته ما روی این استدلال ها بعدا بحث خواهیم کرد ولی حالا این مدعای خودامن را که «معاد از اصول دین است» می خواهیم بگوییم روی چه حساب است قرآن در واقع این طور می گوید: یا باید بگویید خدایی نیست، پس خلقت و آفرینش عبث و باطل و بیهوده است و دنبال حکمت در خلقت نباید رفت و مانعی نخواهد داشت که خلقت بر عبث و بیهوده باشد و یا اگر خدایی هست که جهان را آفریده است معادی هم باید باشد معاد متمم خلقت است، مکمل خلقت است، جزئی از خلقت است که با نبودن آن خلقت ناقص است خلقت عبث و بیهوده است.

 

- یک سلسله استدلال های دیگر هم در قرآن هست که همان نظام موجود و مشهود را دلیل بر قیامت قرار می دهد در اول سوره حج و مومنون هست که ایها الناس! اگر در بحث و در قیامت شک و ریب دارید پس ببینید خلقت خودتان را بعد خلقت خود ما را می گوید که شما را از نطفه آفریدیم نطفه را از خاک آفریدیم بعد نطفه را به علقه و علقه را به مضغه تبدیل کردیم بعد برای مضغه استخوان قرار دادیم بعد گوشت پوشاندیم بعد شما را به صورت طفل در آوردیم، «ثُمَّ إنکُم بَعدَ ذلکَ لَمَیتونَ ثُمَِ إنکُم یَومَ القیامَهِ تُبعثونَ»( 2 ) همچنین کانه همین راهی را که تا حالا آمده اید ادامه می دهید تا منتاهی می شود به قیامت. پس سر اینکه معاد را جزء اصول دین قرار داده اند، نه صرف [این بوده که معاد] یکی از ضروریات دین و از توابع نبوت بوده است؛ بلکه یک مساله ای بوده که راه استدلال بر آن –لااقل تا اندازه ای-باز بوده و قرآن می خواسته است که مردم به مساله قیامت. [به عنوان یک مساله مستقل اعتقاد پیدا کنند]

 

- رابطه و پیوستگی بسیار شدید میان زندگی دنیا و زندگی آخرت، که فرمود: «الدُّنیا مَزرَعَهُ الاخرَه»( 3 ) هرچه درباره معاد آمده در همین زمینه «الدنیا مزرعهُ الاخره» آمده است.

 

قرآن روی ارتباط عالم و دنیا و عالم آخرت و اینکه آنجا دار الجزاء است و اینجا دار العمل اینجا مزرعه است، یوم ارزع است و آنجا یوم الحصاد فوق العاده تکیه کرده است و بلکه اصلا انبیاء اساس و روح تعلیماتشان همین است؛ نظام دنیا را هم که درست می منند، به اعتبار این است که همین پیوستگی میان دنیا و آخرت هست، یعنی اگر نظام دنیا نظام صحیح عادلانه ای نباشد، آخرتی هم درست نخواهد بود، این دو با یکدیگر اینچنین وابستگی و پیوستگی دارند، نه اینکه تضاد دارند. از نظر قرآن سعادت واقعی بشر در دنیا و سعادت واقعی بشر در آخرت توأم اند، جدایی ندارند. آن چیزهایی که از نظر اخروی گناه است و سبب بدبختی اخروی است، همانست که از نظر دنیوی هم نظام کلی زندگی بشر را فاسد می کند؛ حالا اگر فرض کنیم که یک فرد را خوشبخت کند ولی نظام کلی افراد بشر را فاسد و خراب می کند اینها خصوصیاتی بود که در آنها هیچ نمی شود شک و تردید کرد.

 

معاد در قرآن

آیات قرآن کریم پیرامون اثبات معاد و احتجاج با منکرین آن را به 5 دسته تقسیم کرده:

 

1- آیاتی که بر این نکته، تاکید می کند بر برهانی بر نفی معاد، وجود ندارد این آیات خلع سلاح منکرین است.

 

2- آیاتی که به پدیده های مشابه معاد، اشاره می کند تا جلوی استبعاد را بگیرد.

 

3- آیاتی که شبهات منکرین معاد را رد، و امکان وقوع آن را تثبیت می کند.

 

4- ایاتی که معاد را به عنوان وعده حتمی و تخلف ناپذیر الهی معرفی می کند و در واقع وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق، اثبات می نماید.

 

5- آیاتی که اشاره به برهان عقلی بر ضرورت معاد دارد.

 

انکار معاد بی دلیل است

یکی از شیوه های احتجاج قرآن با صاحبان عقاید باطل این است که از آنان، مطالبه دلیل می کند تا روشن شود که عقاید ایشان پایه عقلی و منطقی ندارد چنان که در چندین آیه آمده است: قُل هاتوا برهانکُم...( 4 )بگو (ای پیامبر) دلیلتان را بیاورید.

 

و در مواردی مشابهی با این لحن می فرماید که صاحبان این عقاید نادرست، «علم» و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارد بلکه به «ظن» و گمان بی دلیل و مخالف با واقع، بسنده کرده اند. ( 5 )

 

در مورد منکرین معاد هم می فرماید: «و قالوا ما هی الّا الدنیا نَموتُ و نحنی و ما یهلکنا الا الدَّهرُ و ما لهم بِذلکَ مِنّ عِلمٍ إن هُم إلا یَظُنونَ»(6)

 

و (کافران) گفتند: جز این زندگی دنیا حیاتی نیست که می میریم و زندگی می کنیم و جز روزگار چیزی ما را نابود نمی کند (در صورتی که) به ایم مطلب، علمی ندارد و تنها گمانی می برند. همچنین در آیات دیگری بر این نکته تاکید شده که انکار معاد تنها گمان بی دلیل و نادرستی است.( 7 )

 

البته ممکن است گمانهای بی دلیل در صورتی که موافق هوای نفس باشد مورد قبول هوا پرستان می شود.(8)

 

و در اثر رفتار های متناسب با آنها و ارتکاب گناهان تردیجا به صورت اعتقاد جزمی جلوه کند.( 9 )

 

و حتی شخص بر چنین اعتقادی پا فشاری نماید.( 10 )

 

قرآن کریم، سخنان منکرین معاد را نقل کرده است که غالبا چیزی بیش ازاستبعاد نیست و احیانا اشاره به شبهات ضعیفی دارد که منشا استبعاد و شک در امکان معاد شده است.(11 )

 

از این رو از یک سوء پدیده های مشابه معاد را یاد آور می شود تا رفع استبعاد گردد و از سوی دیگر به پاسخ شبهات اشاره می کند تا هیچ کونه شبهه ای باقی نماند و امکان وقعی معاد کاملا تثبیت شود. وبه این مقدار هم اکتفا نمی کند و علاوه بر حتمی بودن این وعده الهی و حجت بر مردم به وسیله وحی، به برهان عقلی بر ضرورت معاد نیز اشاره می کند.

 

پدیده های مشابه معاد


الف) رویش گیاه: زنده شدن انسان پس از مرگ از آن جهت که حیات مسبوق به موت است شبیه روییدن گیاه در زمین بعد از خشکی و مردگی آن است از این رو تامل در این پدیده که همواره در جلو چشم همه انسانها رخ می دهد کافی است که به امکان حیات خودشان بعد از مرگ، پی ببرند. و در واقع آنچه موجب شاده شمردن این پدیده و غفلت از اهمیت آن شده عادت کردن مردم به دیدن آن است وگرنه از جهت پیدا شدن حیات جدید، فرقی با زنده شدن انسان بعد از مرگ ندارد. قرآن کریم برای دیدن این پرده عادت، مکررا توجه مردم را به این پدیده جلب و رستاخیز انسان ها را به آن تشبیه می کند.( 12 )

 

ب) خواب اصحاب کهف: قرآن کریم بعد از ذکر داستان شگفت انگیز اصحاب کهف که حاوی نکته های آموزنده فروانی است می فرماید: «و کذلِکَ اَعثَرنا عَلیهِم لیعلموا أنَّ وَعدَ اللهِ حَقُ و أنَّ الساعهَ آتیهُ لا ریبَ فیها...؛(13) بدین سان مردم را بر ایشان (اصحاب کهف) آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و تا قیامت خواهد آمد و جای شکی در آن نیست.»بی شک، اطلاع از چنین حادثقه عجیبی که عده ای در طول چندین قرن (سیصد سال شمسی- سیصد و نه سال قمری) خواب باشند و سپس بیدار شوند تاثیر خاصی در توجه انسان به امکان معاد و رفع استبعاد آن خواهد داشت زیرا هر خواب رفتنی شبیه مردن است ( النوم اخ الموت) و هر بیدار شدنی شبیه زنده شدن پس از مرگ لکن در خوابهای عادی، اعمال زیستی (بیلوژیک) بدن، بطور طبیعی ادامه می یابد و بازگشت روح، تعجبی را بر نمی انگیزد اما بدنی که سیصد سال از مواد غذایی استفاده نکند می بایست طبق نظام جاری در طبیعت، بمیرد و فاسد شود و آمادگی خود را برای بازگشت روح از بدن از دست بدهد پس چنین حادثه ای خارق العاده می تواند توجه انسان را به ماورای این نظام عادی جلب کند و بفهمد که بازگشت روح به بدن همیشه در گروی فراهم بودن اسباب و شرایط عادی و طبیعی نیست پی حیات مجدد انسان هم هر چند بر خلاف نظام مرگ و زندگی در این عالم باشد، امتناعی نخواهد داشت و طبق وعده الهی تحقق خواهد یافت.

 

زنده شدن حیوانات: قرآن کریم هم چنین به زنده شدن غیر عادی چند حیوان اشاره دارد که از جمله آنها زنده شدن چهار مرغ به دست حضرت ابراهیم(ع).( 14 ) و زنده شدن مرکب سواری یکی از پیامبران است که به آن داستان اشاره خواهیم کرد. و هنگامی که زنده شدن حیوانی مممکن باشد زنده شدن انسان هم ناممکن نخواهد بود.

 

د) زنده شدن بعضی از انسان ها در همین جهان: از همه مهمتر، زنده شدن بعضی از انسانها در همین جهان است. که قرآن کریم چند نمونه از آنها را یاد آور می شود ازجمله داستان یکی از انبیا بنی اسرائیل است که در سفری عبورش به مردمی افتاد که هلاک و متلاشی شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور کرد که چگونه این مردم دوباره زنده خواهند شد! خدای متعال جان او را گرفت و بعد از یک صد سال دوباره زنده اش کرد و به وی فرمود: چه مدت در این مکان توقف کرده ای؟ او که گویا از خوابی برخاسته است گفت: یک روز یا بخشی از یک روز! خطاب شد: بلکه تو یک صد سال است در اینجا مانده ای پس بنگر که از یک سوی، آب و نانت سالم مانده و از سوی دیگر مرکب سواریت متلاشی شده است! اکنون بنگر که ما چگونه استخوان های این حیوان را بر روی هم سوار می کنیم و دوباره گوشت بر آنها می پوشانیم و آن را زنده می سازیم.( 15 )

 

مورد دیگرف داستان گروهی از بنی اسرائیل است که به حضرت موسی(ع) گفتند: ما تا خدا آشکارا نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! و خدای متعال آنان را با صاعقه ای هلاک کرد و سپس به درخواست حضرت موسی(ع) دوباره آنها را زنده ساخت.( 16 )

 

و نیز زنده شدن یکی از بنی اسرائیل –که در زمان حضرت موسی(ع) به قتل رسیده بود- به وسیله زدن پاره ای از پیکر یک گاو ذبح شده به او که داستان آن در سوره بقره ذکر شده و سوره مزبور به همین مناسبت نامگذاری گردیده و در ذیل آن آمده است: کذلکَ یُنحی اللهُ الموتی و یُریکُم آیاتهِ لَعَلَکم تًَعقِلونَ.( 17 )

 

بدین سان مردگان را زنده می کند و نشانه هایش را به شما می نمایاند باشد که با خرد دریابید هم چنین زنده شدن بعضی از مردگان به اعجاز حضرا موسی(ع)، ( 18 )را می توان نشانه ای بر امکان معاد قلمداد کرد.

 

پاسخ به شبهات منکرین معاد


1) شبهه ی اعاده معدوم:

قبلا اشاره کردیم که قرآن کریم در برابر کسانی که می گفتند: چگونه ممکن است انسان بعد از متلاشی شدن بدنش مجدد زنده شود؟ پاسخی میدهد که مفادش این است: قوام هویت شما به روحتان است نه به اندامهای بدنتان که در زمین پراکنده می شود.( 19 )

 

از این گفتگو می توان استنباط کرد که منشاء انکار کافران همان شبهه ایبوده که فلسفه به نام «محال بودن اعاده معدوم»نامیده می شود. یعنی آنان می پنداشتند که انسان همین بدن مادی است که با مرگ، متلاشی و نابود می گردد و اگر مجددا زنده شود انسان دیگری خواهد بود زیرا برگرداندن موجودی مه معدم شده محال است و امکان ذاتی ندارد پاسخ این شبهه از زبان قرآن کریم روشن می شود و آن این است که هویت شخصی هر انسانی بستگی به روح او دارد به دیگر سخن: معاد اعاده «معدوم» نیست بلکه بازگشت «روح موجود» است.

 

2) شبهه عدم قابلیت بدن برای حیات مجدد: شبهه قبلی مربوط به امکان ذاتی معاد بود و این شبهه ناظر به امکان وقوعی ان است یعنی هر چند بازگشت روح به بدن محال عقلی نیست و در فرض آن تناقضی وجود ندارد ولی وقوع آن مشروط به قابلیت بدن است و ما می بینیم که پدید آمدن حیات، منوط به اسباب و شرایط خاصی است که می باست تدرجا فراهم شود مثلا نطفه ای در رحم قرار گیرد و شرایط مناسبی برای رشد آن وجود داشته باشد تا کم کم جنین کامل شود و به صورت انسان در آید ولی بدنی که متلاشی شد دیگر قابلیت و استعداد حیات را ندارد. پاسخ این شبهه آن است که این نظام مشهود در عالم دنیا تنها نظام ممکن نیست و اسباب و عللی که در این جهان بر اساس تجربه شناخته می شوند اسباب و علل انحصاری نیستند، و شاهدش این است که در همین جهان پدیده های حیاتی خارق العاده ای در قرآن کریم به دست آورد.

 

• شهید مطهری در کتاب معاد خودشان یک بحثی را بیان کردند که ضمیمه این بحث می کنم ایشان فرمودند: در تعبیرات قیامت ما کلمه «معاد» نداریم از همه اسمهای قیامت معروفتر معاد است ولی این اصطلاح اصطلاح شرعی نیست یعنی اصطلاح متشرعه است، آن هم به مفهوم خاصی. در قرآن کریم ما کلماتی نظیر معاد داریم مثل «مآب» ولی کلمه معاد را نداریم در دعاها و احادیث هم من الان یادم نیست که در جایی از قیامت کلمه معاد تعبیر شده باشد کلمه معاد را ظاهرا متکلمین خلق کرده اند این کلمه می تواند کلمع درستی هم باشد یعنی با تعبیرات قرآن منطبق باشد اماچون معاد یعنی مکان عود یا زمان عود (اسم مکان و زمان است)، آنها که این کلمه را گفته اند به این اعتبار گفته اند که قیامت یا زمان عود به معنی اعاده معدوم می دانستند یا زمان عود ارواح به اجساد.

 

در قرآن ما کلماتی شبیه به معاد داریم؛ کلمه معاد نداریم ولی کلمه «مرجع» یا «رجوع» و کلمه «مآب» داریم. « عود» یعنی بازگشت. عود در جایی می گویند که یک چیزی از یک اصلی آمده باشد دو مرتبه به آن اصل برگدد می گویند عود کرد پی اگر در قرآن کلمه «رجوع» و امثال آن آمده به معنای بازگشت به خداست یعنی تعبیر قرآن این است. در قرآن هیچ جا رجوع ارواح به اجسام نیامده یا هیچ جا رجوعه به معنای [بازگشت] بعد از معدوم شدن نیامده بلکه تعبیر این است: «اِنّا لِله» ما از آن خدا هستیم و «انّا إالیه راجعون»( 20 ) و ما به سوی او بازگشت می کنیم پس کلمه معاد را هم اگر ما به کار ببریم اگر به معنی عود الی الله استعمال کنیم آنوقت با تعبیرات قرآنی خوب منطبق می شود یا این تعبیر «وَ اَّنَ إلی رَبَّکَ المُنتهی»( 21 )و اینکه نهایت و تمامیت و پایانی به سوی پروردگار است یعنی به سوی او همه چیز پایان می یابد «إن الی ربک الرُّجعی»( 22 ) وامثال این تعبیرات.

 ادامه دارد.......

يکشنبه 23/4/1392 - 16:38
عقاید و احکام

 

امر به معروف, نهی از منكر,امر به معروف و نهی از منكر

 

با توجه به فلسفه خلقت انسان كه طبق بیان قرآن كریم عبودیت و بندگی است و از طرفی وجه تمایز انسان با سایر موجودات به ناطق و عاقل بودن انسان و حركت او به سوی كمال می باشد، اهمیت و جایگاه این دو فریضه الهی، یعنی امر به معروف و نهی از منكر بیشتر تبیین و روشن می گردد. از آنجایی‌كه انسان غافل است و به دلیل عارض شدن نسیان بسیاری از مواردی كه مفید برای اوست فراموش می‌كند بنابراین امر به معروف و نهی از منكر جزء ضروریاتی است كه در جهت نیل به كمال برای هر انسانی ضرورت پیدا می كند. به این جهت است كه حضرت امام محمد باقر(ع) می فرماید: «ان الامر بالمعروف و النهی عن المنكر فریضه عظیم بها تقام الفرائض ...» ‌(1) یعنی امر به معروف و نهی از منكر واجب عظیم و بزرگی است كه پابرجایی سایر واجبات به آن بستگی دارد. از تعبیر "بها تقام الفرائض" چنین استفاده می شود كه امر به معروف و نهی از منكر از لوازم حكومت اسلامی به شمار می رود.

الف- امر به معروف و نهی از منكر در قرآن كریم

به طور كلی می توان گفت كه ریشه و كلیات احكام شرعی را باید در قرآن كریم و شرح و تفصیل و شاخه های آن را در سنت جست. قرآن كریم در آیه های فراوانی به فریضه امر به معروف و نهی از منكر اشاره كرده است كه در این جا به برخی از این آیات می پردازیم:

1.  "یؤمنون بالله و الیوم الآخر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و یسارعون فی الخیرات و اولئك من الصالحین"‌(2)

به خدا و روز واپسین ایمان می آورند؛ امر به معروف و نهی از منكر می كنند؛ و در انجام كارهای نیك، پیشی می گیرند؛ و آنها از صالحانند. ‌(3)

2.     "ولتكن منكم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون"‌(4)

باید از میان شما، جمعی دعوت به نیكی، و امر به معروف و نهی از منكر كنند. و آنها همان رستگارانند.‌(5)

3.     "كنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله".‌(6)

شما بهترین امتی بودید كه به سود انسان‌ها آفریده شده اند،؛ چه اینكه امر به معروف و نهی از منكر می‌كنید و به خدا ایمان دارید. ‌(7)

4.     "ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنكر..." ‌(8)

خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیكان فرمان می دهد؛ و از فحشا و منكر و ستم، نهی می‌كند..‌(9)

از مجموع آیات فوق چنین بر می آید كه امر به معروف و نهی از منكر دارای اهمیت بسیار زیادی از منظر قرآن كریم می باشد و همه آحاد جامعه اعم از دولتمردان و عموم مردم را شامل می شود و به طور كلی از آیات فوق نكات زیر را می توان استنتاج نمود:

1-وجوب امر به معروف و نهی از منكر از بدیهیات است و كسی از مسلمانان در آن شك نكرده است.

2- وجوب این دو فریضه در همه ادیان الهی بوده و امت‌های گذشته نیز بدان مكلف بوده اند.

3-امر به معروف و نهی از منكر از شئون پیامبری است.

4- ترك امر به معروف و نهی از منكر علت نابودی جوامع گذشته بوده است.

5- امر به معروف و نهی از منكر از حقوق متقابل مسلمانان است و افراد جامعه اسلامی در برابر آن مسئولند.

6-  زنان نیز مكلف به امر به معروف و نهی از منكر هستند.

7- امر به معروف و نهی از منكر نیازمند كسب قدرت است.

ب- سیر امر به معروف و نهی از منكر از منظر قرآن

به طور كلی اگر آیات قرآن را در مورد امر به معروف و نهی از منكر بررسی كنیم، می بینیم كه از ذات پاك خداوند صادر شده و پیامبران، حاكمان صالح، مجموعه امت و فرد فرد جامعه موظف به اجرای آن هستند. برای شناخت این مراتب، رتبه بندی زیر قابل توجه است:

1-  ذات پاك خداوند متعال: "ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ینهی عن الفحشاء و المنكر و البغی ...." ‌(10) در اینجا به خاطر اهمیت این دو فریضه ذات خداوند متعال به عنوان آمر به معروف و ناهی از منكر می باشد.

2-  پیامبر اكرم(ص) " ... یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنكر.... "‌(11) در این مرتبه خاتم پیامبران حضرت محمد(ص) به این عنوان انتصاب داده شده است.

3-  حاكمان صالح(امامان): "الذین ان مكناهم فی الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزكوه و امروا بالمعروف و ینهوا عن المنكر ..." ‌(12) در مرتبه سوم كسانی كه قدرت و مكنت در روی زمین به آنان داده شده است موظف به برپاداشتن نماز، پرداختن زكات و امر به معروف و نهی از منكر شده اند.

4-  هیئت های امر به معروف و نهی از منكر: "و لتكن منكم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر ..." ‌(13) در مرتبه چهارم گروههایی از مردم كه این شایستگی را پیدا می كنند كه دیگران را دعوت به خیر و صلاح می كنند و امر به معروف و نهی از منكر می كنند.

5-  مجموعه امت: "كنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله ..." ‌(14) در مرتبه پنجم نیز همه مردم موظف به انجام این فریضه الهی شده اند، براین اساس تمام آحاد افراد مؤمن و متدین مأمور به انجام این دو فریضه الهی هستند.

ج- امر به معروف و نهی از منكر از نگاه معصومین(ع)

اگر بررسی عمیق در مضامین آیات و روایات اسلامی و معارف دینی داشته باشیم كاملاً مبرهن است كه بیانات معصومین(ع) ترجمان قرآن كریم و تفسیر آن است و هر دو از یك منبع سیراب می‌شوند. در این زمینه این دو فریضه‌ الهی را از منظر روایات معصومین(ع) مورد بررسی قرار داده و به بعضی از آنها اشاره می‌كنیم:

1-  قال رسول الله(ص): "... اذا لم یامروا بالمعروف و لم ینهوا عن المنكر ... سلط الله علیهم شرارهم فیدعوا عند ذلك خیارهم فلایستجاب لهم"‌(15)

پیامبر اكرم(ص) می فرمایند: ... زمانی كه امر به معروف و نهی از منكر نكردند... خداوند متعال، بدترین و شرورترین آنها را بر آنان مسلط می كند، پس در این هنگام دعا می كنند ولی دعای آنان مستجاب نمی شود.

2-  قال رسول الله(ص): "الا اخبركم عن اقوام لیسوا بانبیاء و لا شهداء یغبطهم الناس یوم القیامه بمنازلهم من الله عز و جل، علی منابرهم من نور.   قیل: من هم یا رسول الله؟  قال: هم الذین یحببون عبادالله الی الله و یحببون الله الی عباده.  قیل: هذا حببوا الله الی عباده فكیف یحببون عبادالله الی الله؟   قال: یامرونهم بما یحب الله و ینهونهم عما یكره الله فاذا اطاعوهم احبهم الله".‌(16)

پیامبر اكرم(ص) در رابطه با اهمیت امر به معروف و نهی از منكر فرمودند: آیا شما را از كسانی خبر دهم كه نه انبیا و نه شهدا هستند ولی مردم(انبیا و شهدا) به مقام و مرتبت و جایگاه آنان در پیش خدا كه بر منبرهایی از نور هستند غبطه می خورند؟  سؤال شد: ای رسول خدا(ص) آنان چه كسانی هستنند؟  پیامبر(ص) فرمود: آنان كسانی هستند كه بندگان خدا را محبوب خدا و خدا را محبوب بندگانش می گردانند.  سؤال شد: معنای محبوب گردانیدن خدا در پیش بندگانش معلوم است اما چگونه بندگان خدا را محبوب خدا می گردانند؟  پیامبر(ص) در جواب فرمود: به چیزی كه خداوند متعال دوست دارد دعوت می كنند و از چیزی كه خداوند متعال بدش می آید نهی می كنند، پس هنگامی كه بندگان خدا، او را اطاعت می كنند محبوب خدا می گردند و خداوند متعال آنان را دوست می دارد.

3-  قال رسول الله(ص): "من امر بالمعروف و نهی عن المنكر فهو خلیفه الله فی ارضه و خلیفه رسول الله و خلیفه كتابه"‌(17)

رسول خدا(ص) فرمودند: كسی كه امر به معروف و نهی از منكر كند، جانشین خدا، پیامبر خدا(ص) و كتاب خدا در روی زمین است.

4-    قال امیر المؤمنین علی(ع): "لاتتركوا الامر باالمعروف و النهی عن المنكر فیول علیكم شراركم".‌(18)

امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) فرمودند: امر به معروف و نهی از منكر را رها نكنید در غیر این صورت بدترین شما بر شما حاكم می شوند.

5-    قال الحسین(ع): "... انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنكر...". ‌(19)

امام حسین علیه السلام در نامه معروفش به برادرش محمد حنفیه در باره فلسفه قیامش در فرازی می فرماید: من برای اصلاح امت جدم رسول خدا(ص) قیام كردم، می خواهم امر به معروف و نهی از منكر نمایم...

البته در این باره روایات متعددی وجود دارد كه در این مجال نمی گنجد.

د- شیوه های عملی امر به معروف و نهی از منكر

هدف عمده و اساسی در امر به معروف و نهی از منكر محقق شدن معروف و زدوده شدن منكر است. برای نیل به این هدف به نظر می رسد كه باید به دنبال بهترین و مؤثرترین راهكارها و شیوه های عملی بوده باشیم كه در این راستا موارد زیر پیشنهاد می گردد:

1-  شیوه عملی: اولین و مؤثرترین شیوه در امر به معروف و نهی از منكر تبلیغ عملی است. یكی از مهمترین عوامل موفقیت پیامبر اكرم(ص) و ائمه(ع) در ترویج و گسترش مكتب، توجه به این شیوه بوده است. پیامبر اكرم(ص) در اغلب كارها از قبیل كندن خندق، ساختن مسجد و برنامه های فرهنگی و اجتماعی و .... قبل از اینكه دیگران را تشویق به این كار كند خود پیشقدم می شد، همچنانكه امامان معصوم(ع) به این طریق عمل می كردند.

2-  احترام به شخصیت افراد: دومین اصلی كه در تأثیر امر به معروف و نهی از منكر در خور توجه است، احترام به شخصیت افراد می باشد. مرتكبان منكر تا وقتی كه متجاهر به گناه نشده اند، و به طور آشكار خود را نیالوده اند محترمند و نباید به هتك حرمت آنها پرداخت.

3-  ارشاد تدریجی: معمولا ما انتظار داریم كسانی كه در گرداب منكرات غوطه ور شده اند یك دفعه آنها را از گرداب در آوریم و یك مسلمان ایده آل بسازیم؛ در حالی‌كه تربیت امری تدریجی است و فضایل و رذایل هیچ‌كدام یك مرتبه در جان انسان‌ها به وجود نمی آیند. در حقیقت می توان گفت كه از علل نزول تدریجی قرآن توجه به این نكته مهم است، چرا كه قرآن كتاب تربیتی است و برای هدایت انسان‌ها به سوی كمال مطلوب نازل شده است.

4-  نرمخویی و محبت: از شیوه های مهم و مؤثر در امر به معروف و نهی از منكر، نرمخویی و محبت است؛ خصلتی كه موفقیت پیامبر(ص) بنا به تصریح قرآن كریم مرهون آن بوده است.

5-  تشویق به ارزش‌ها:  یكی از امتیازات مكاتب الهی تشویق به خوبی‌ها و ارزش‌هاست. پیامبر مكرم اسلام(ص) از عامل تشویق در جهت پیشبرد اهداف استفاده‌های زیادی می‌كرد. برای كسانی كه دو ركعت نماز برای خدا می‌خواندند جایزه تعیین می كرد.‌(20)  پست‌های حساس سیاسی، فرهنگی و نظامی را به افراد لایقی می سپرد و به این ترتیب، امت را به نیكی و پاكی دعوت می فرمود. برای نمونه اسامه بن زید هجده ساله را به عنوان فرمانده لشكر منصوب فرمود و....

6-  ایجاد فضای امر و نهی: شكی در این مسئله نیست كه محیط هر چند نقش زیربنایی ندارد ولی در پرورش فضایل و رذایل نقش اساسی دارد. رسالت انبیا نیز مبتنی بر این اصل بود كه محیط را به گونه‌ای آماده سازند تا خود مردم عدالت را بر پادارند:"لیقوم الناس بالقسط".‌(21) بنابراین پیامبر اكرم(ص) می فرماید: "كلكم راع و كلكم مسئول عن رعیته".

7-  برخورد عملی با مرتكبان منكر: به طور كلی اگر در كنار شیوه های گذشته این شیوه را مد نظر نداشته باشیم بدون شك امر به معروف و نهی از منكر بی نتیجه خواهد ماند.

ه- مراتب امر به معروف و نهی از منكر

1-  مرحله انزجار قلبی: علمای اسلام برای امر به معروف و نهی از منكر مراتب و درجات و همچنین اقسامی قائل شده‌اند. اولین درجه و مرتبه نهی از منكر، هجر و اعراض یا انكار قلبی است و این در مواردی است كه ما با شخصی كه با او صمیمیت داریم قطع رابطه كنیم و نسبت به او سردی نشان دهیم و این برخورد، برای او تنبه تلقی شود، یعنی تحت یك زجر و شكنجه روحی قرار گیرد و این عمل ما در جلوگیری از كار بد او تأثیر داشته باشد؛ در غیر این صورت چه بسا فردی كه از قطع رابطه ما استقبال كرده و او هم قطع رابطه كند و آزادتر دنبال منكرات و كارهای زشت برود در چنین مواردی این كار درست نیست.

2-  مرحله زبانی: درجه دومی كه علما و دانشمندان برای نهی از منكر ذكر كرده اند، مرحلة زبان است. چه بسا آن بیماری كه دچار منكری است، به دلیل جهالت و نادانی و تحت تأثیر یك سلسله تبلیغات قرار گرفته است، احتیاج به مربی، هادی، راهنما و معلم دارد تا با او تماس بگیرد و با كمال مهربانی با او صحبت كند، موضوع را با او در میان بگذارد تا معایب و مفاسد را برایش تشریح كند تا آگاه شود و بازگردد.

3-  مرحله عمل: مرحله سوم عمل است. گاهی طرف در درجه و حالی است كه نه اعراض و هجران و نه زبان و بیان بر او تأثیر نمی‌گذارد. در اینجا باید از راه عمل وارد شد. وارد عمل شدن نه تنها به زور گفتن نیست، كتك زدن و مجروح كردن نیست، البته مواردی هم هست كه جای تنبیه عملی است كه آن هم از شئون حكومت اسلامی است و شهروندان جامعه اسلامی از پیش خود حق اعمال این تنبیهات را ندارند. امر به معروف عملی این است كه نباید تنها به گفتن قناعت كند و فكر كنیم همه چیز را گفتن درست می شود. گفتن، شرط لازم است ولی كافی نیست. باید عمل كرد و آنچه مربوط به شهروندان است برخورد عملی غیرمستقیم است. ‌(22)

پی نوشت:

‌1 - وسائل الشیعه، ج11، ص395.

‌2 - آل عمران- 114.

‌3 - قرآن كریم، ترجمه ناصر مكارم شیرازی، قم: انتشارات امیرالمؤمنین(ع)، 1378شمسی، ص64

4 - آل عمران- 104.

‌5 - قرآن كریم، ترجمه ناصر مكارم شیرازی، قم: انتشارات امیرالمؤمنین(ع)، 1378شمسی، ص63

6 - آل عمران- 110.

‌7 - قرآن كریم، ترجمه ناصر مكارم شیرازی، قم: انتشارات امیرالمؤمنین(ع)، 1378شمسی، ص64

‌8 - نحل- 90.

9 - قرآن كریم، ترجمه ناصر مكارم شیرازی، قم: انتشارات امیرالمؤمنین(ع)، 1378شمسی، ص277.

10 -نحل- 90.

11 - اعراف- 157.

‌12 -  حج- 41.

‌13 - آل عمران- 114.

‌14 - آل عمران- 110.

‌15 - تحف العقول، ص51.

‌16 - مستدرك الوسائل، ج2، ص182.

17 - مجمع البیان، ج2، ص486.

‌18 - نهج البلاغه، نامه 47.

‌19 - ره توشه راهیان نور ویژه محرم الحرام، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1376شمسی، ص185.

20 - ره توشه راهیان نور ویژه محرم الحرام، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1376شمسی، ص186.

‌21 - حدید-25.

‌22 - تلخیصی از جلد دوم حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ص193-197.

 

منبع:.ido.ir

 

يکشنبه 23/4/1392 - 16:33
قرآن

 

 قیامت,روز قیامت,روز معاد

 

بحث درباره قلمرو معاد، از بحث هاى مهم در زمینه معادشناسى به شمار مى رود، پرسش این است که آیا معاد اختصاص به انسان و جن و ملائکه دارد یاعلاوه بر آن ها شامل موجودات دیگر مانند حیوان و گیاه و جماد، آسمان و زمین و پدیده هاى دیگر نیز مى شود؟

آیت الله سبحانی در نوشتاری با استناد به آیاتى از قرآن وضعیت و سرنوشت جمادات، جانداران و حیوانات را در قیامت بررسی کرده است که در ادامه می خوانید.

قلمرو معاد در قرآن

از آن جا که در حشر انسان در قیامت اختلافى وجود ندارد و دیدگاه قرآن در این باره روشن و مسلّم است، به ذکر شواهد قرآنى براى آن نیازى نیست. آنچه لازم است یادآورى شواهد قرآنى بر حشر موجودات دیگر است.

الف) حشر حیوانات

از جمله آیاتى که دلالت بر حشرخصوص حیوان مى کند آیه زیر است:

( وما من دابّة فى الأرض ولا طائر یطیر بجناحیه إلاّ أُمم أمثالکم ما فرّطنا فى الکتاب من شىء ثمّ إلى ربّهم یحشرون ) .( [1])

«هیچ جنبنده اى در زمین و هیچ پرنده اى که با دو بال پرواز مى کند نیست مگر این که آن ها امت هایى مانند شما انسان ها هستند و مادر کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردیم، سپس تمام حیوانات [ همانند شما انسان ها ] در قیامت به سوى پررودگارشان محشور مى شوند».

«امت»، به هر گروهى که در امر واحدى مثل دین، زبان، آداب و رسوم زمان ومکان مشترکند گفته مى شود اعم از این که این امر جامع، تسخیرى یا اختیارى باشد.

حشر، در لغت جمع و گردآورى توأم با درهم شکستن و راندن است، و محشر، محل جمع کردن است.( [2]) روز حشر روز بعث و معاد است.( [3])

حشر در اصطلاح، برانگیختن مردگان از قبور و گردآورى آنان در روز قیامت براى حساب رسى است.( [4])

مفاد آیه شریفه آن است که حیوانات همانند انسان ها داراى امت مى باشند اما این که همانندى در چیست، مفسران دیدگاه هاى متفاوتى ذکر کرده اند.( [5]) از جمله آن ها نیازمندى به خدا، تسبیح و ذکر پروردگار، زندگى اجتماعى و توالد و تناسل، تقدیر رزق و عمر و اجل و سعادت و شقاوت آن ها، حشر در قیامت و پاداش و کیفر. ولى مى توان گفت از بارزترین موارد تشابه حیوانات به انسان ها همان حشر در قیامت است که در پایان آن هم آمده است و بسیارى از مفسران نیز بدان تصریح کرده اند، یعنى «حیوانات همانند انسان ها داراى امت هستند و همانند انسان ها در رستاخیز محشور مى شوند. از این رو معناى ( إلى ربّهم یحشرون ) ، این خواهد بود که حیوانات بعد از مرگشان به سوى خدا محشور مى شوند، همان گونه که بندگان خدا در قیامت به سوى پروردگارشان محشور مى گردند.( [6])

مؤیّد این معنى، ضمیر«هم» در «ربّهم» است که براى صاحبان عقل به کار مى رود و مرجع آن در آیه «اُمم» است که همان جانداران و حیوانات است، و از بیان همانندى حیوانات با انسان ها استفاده مى شود که حیوانات مانند انسان ها تا حدّى از شعور و آگاهى که مستلزم زندگى اجتماعى و تسبیح و ذکر و حشر به سوى خدا است برخوردارند، همان گونه که در داستان «سلیمان و مورچگان» و «ملکه سبا و هدهد»( [7])آمده است، البته روشن است که لازمه حشر حیوانات و یا حسابرسى و پاداش و کیفر آنان این نیست که حیوانات در شعور و آگاهى با انسان ها مساوى باشند و تمام مدارج کمال روحى و معنوى را که انسان ها مى توانند بپیمایند آن ها هم طى کنند، زیرا خود انسان ها هم در مراتب کمال روحى و معنوى و حساب و پاداش و کیفر با یکدیگر مساوى نیستند.

بلکه همان گونه که علاّمه طباطبایى (رحمه الله) مى نویسد: «اصل الملاک وهو الأمر الذى یدور علیه الرضا والسخط والاثابة والمؤاخذة موجودة فیهم» ( [8]) ملاک اصلى و آن چیزى که محور و اساس رضا خدا و ناخشنودى اش و ثواب و عقابش مى باشد در حیوانات یافت مى شود. از این رو همان گونه که بیان شد، حشر به معناى «جمع کردن است قرینه «الى» در ( إلى ربّهم ) که بیان گر غایت و مقصد حرکت است، مقصود از حشر در این آیه، حشر و معاد، حیوانات است.

به این ترتیب حیوانات زمینى همچون بشر، بین خویش داراى انواعى هستند و مانند انسان به سوى خدا بازگشت مى کنند و در نزد وى حضور مى یابند.

آیه دیگرى که مى توان از آن حشر حیوانات را استنباط کرد آیه زیر است:

( وإذا الوحوش حشرت ) ( [9]) ، آن گاه که حیوان هاى وحشى در قیامت گرد هم جمع مى شوند.

«وُحوش» جمع وحش به معناى حیواناتى است که با انسان ها اُنس و اُلفت نمى گیرند مانند درندگان.( [10])

«آلوسى» مى نویسد: وحوش در این آیه تمام چهارپایان را دربرمى گیرد.( [11])

از آن جا که آیه فوق در سیاق آیاتى است که حوادث روز قیامت را توصیف مى کند همانند سؤال از دختران زنده به گور شده و گشودن نامه هاى اعمال و حوادث بعد از آن، این آیه ظهور در حشر حیوانات وحشى در قیامت دارد اگر چه دیدگاه مفسران درباره حوادث بعد از حشر آن ها متفاوت است. برخى بر این باورند که اگر حیوانات ستمى به یکدیگر کرده باشند در قیامت مجازات مى شوند.( [12]) و به باور برخى دیگر بعد از حشر، آن ها را دوباره مى میرانند و به خاک برمى گردانند( [13]) ولى در اصل حشر حیوانات، جمهور مفسران، هم عقیده اند. از این رو آیه شریفه همانند آیه 38 سوره انعام، ظهور در اصل حشر حیوانات دارد اگر چه درباره پاداش و کیفر و حوادث بعد از آن به طور قطع نمى توان سخن گفت. زیرا خداى تعالى در قرآن از آن ها پرده بردارى نکرده است.( [14])

اشکال

ممکن است گفته شود چه فایده اى در حشر حیوانات هست در حالى که آن ها در دنیا مکلف نیستند تا این که براى پاداش و کیفر در قیامت محشور شوند؟( [15])

پاسخ

اولاً: تکلیف نداشتن حیوانات در دنیا ضررى در حشر آن ها و محاسبه و قصاص ندارد. به عبارت دیگر ملازمه اى بین تکلیف و رستاخیز نیست، زیرا قصاص و پاداش و کیفر، توقف بر تکلیف ندارد، همان گونه که شخص اگر در حالت خواب به دیگرى آسیب مالى یا جانى بزند محکوم به غرامت مى شود، زیرا حق دیگرى را پایمال و ضایع کرده است، اگر چه در حالت خواب و بى هوشى تکلیف ندارد.( [16])

ثانیاً: همان گونه که علامه طباطبایى (رحمه الله) (1360ش) مى نویسد: خداوند اِنعام و انتقام را در آیات زیادى در وصف احسان و ظلم ذکر کرده است و این دو وصف اجمالاً در میان حیوانات نیز وجود دارد یعنى افرادى از حیوانات را مى بینیم که در عمل خود ستم مى کنند و افراد دیگرى را مشاهده مى کنیم که به دیگران احسان مى نمایند. از این رو آن ها در قیامت محشور مى شوند اگر چه خداوند چگونگى پاداش و کیفر را بیان نکرده است.( [17])

ب) حشر جمادات

از جمله آیاتى که دلالت بر حشر موجودات بدون روح دارد آیه زیر است:

( ومن أضلّ ممّن یدعو من دون الله من لا یستجیب له إلى یوم القیامة وهم عن دعائهم غافلون* وإذا حشر النّاس کانوا لهم أعداء وکانوا بعبادتهم کافرین )( [18])

«چه کسى گمراه تر است از آن کسى که معبودى غیر خدا را مى خواند، در حالى که آن ها تا قیامت هم، به او پاسخ نمى گویند و از خواندن آن ها بى خبر هستند و صداى آن ها را نمى شنوند و هنگامى که مردم محشور مى شوند، معبودهاى آنان دشمنانشان خواهند بود، به طورى که، عبادت آن ها را، انکار مى کنند».

با توجه به این که ضمیر «هم» در ( کانوا لهم ) و ( کانوا بعبادتهم ) به معبودهاى باطل برمى گردد و به لحاظ تعبیر ( من لا یستجیب له ) آن ها تا قیامت هم به آنها پاسخ نمى گویند» آیه، دلالت روشنى دارد که معبودهاى آنان گیاهان و جمادات بوده اند، از طرفى همین موجودات، در قیامت محشور مى شوند به دلیل: ( إذا حشر النّاس کانوا لهم أعداء ) که معبودهاى دروغین در قیامت از بت پرستان اظهار بى زارى مى کنند.( [19])و در وصف خدایان کفار، فرموده است: ( أمواتٌ غیر أحیاء وما یشعرون أیّان یبعثون ) ( [20]) بت ها مرده اند و از حیات، بهره اى ندارند، و هیچ نمى دانند که چه زمانى مبعوث مى شوند.( [21]) و خطاب به بت پرستان مى فرماید: ( إنّکم وما تعبدون من دون الله حصب جهنّم أنتم لها واردون ) ( [22]) ;«شما بت پرستان و آن بت هایى که مى پرستید هیزم جهنم خواهید شد و همگى در آن وارد مى شوید». همه این امور نشان دهنده حشر برخى از جمادات در قیامت است.

ج) رستاخیز جانداران

از جمله آیاتى که دلالت بر حشر انسان ها و حیوان هاى زمینى و هوایى مى کند آیه زیر است:

( ومن آیاته خلق السّموات والأرض وما بثّ فیهما من دابّة وهو على جمعهم إذا یشاء قدیر ) ( [23]) :«از نشانه هاى خدا، آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه از انواع جنبندگان از انسان و حیوان بین آنها پراکنده ساخته، مى باشد و او بر جمع آنها در روز قیامت، توانا است».

«دابّه»، از دبّ، یدبّ به معناى آهسته راه رفتن است و به هر جنبنده اى از انسان و حیوان و حشرات روى زمین که حرکت مى کند گفته مى شود( [24]) و اطلاق آن بر فرشتگان معهود نیست. ( [25])

از آنجایى که واژه «دابّه»، مطلق است و شامل تمام جانداران زمینى و هوایى مى شود و مقصود از واژه «جمع»، گرد آوردن وحشر موجودات در روز قیامت است و ضمیر «هُم» در «جمعهم» به «دابّه» برمى گردد. از این رو آیه همان گونه که جمهور مفسران بدان تصریح کرده اند ( [26]) ظهور در حشر تمام جانداران اعم از انسان وحیوان در روز قیامت دارد.

نتیجه نهایى

با بررسى آیات در این زمینه این نتایج به دست مى آید:

1. انسان و ملائکه و جن و شیاطین در قیامت هر یک حشر مخصوصى دارند و آیات و روایات و دلایل عقلى گواه این مطلب است.

2. درباره حشر حیوانات در میان متکلمان و حکماى اسلامى اختلاف نظر فراوان دیده مى شود.

3. درباره حشر جمادات برخى از آیات ظهور در حشر معبودهاى دروغین و بت ها در قیامت دارد که مى توان حشر برخى از جمادات را از آنها استفاده کرد.

برخى آیات نیز ظهور در حشر حیوانات دارد که با توجه به دیدگاه مشهور مفسران، حشر حیوانات از این آیات استفاده مى شود اگر چه درباره کیفیت حشر آن ها به طور قطع نمى توان داورى کرد.

4. با توجه به آیات مورد بحث مى توان گفت، قلمرو معاد در قرآن علاوه بر انسان و جن و ملائکه شامل حیوانات و جانداران و برخى جمادات نیز مى شود اگر چه درباره چگونگى حشر آن ها به دلیل عقلى و نقلى معتبرى نمى توان استناد کرد.

5. درباره آسمان و زمین واژه حشر استعمال نشده است و برخى از آیات( [27]) دلالت دارد که زمین و آسمانِ قیامت غیر از زمین و آسمان دنیا است اگر چه برخى مفسران( [28]) رستاخیز آن ها را مقتضاى حکمت الهى ذکر کرده اند ولى همان گونه که از بسیارى از آیات قرآن استفاده مى شود همه پدیده هاى عالم از جمله آسمان و زمین، هر کدام به نحوى براى بهره مندى و استفاده انسان از آن ها براى تأمین سعادت دنیا و آخرت آفریده شده اند به گونه اى که اگر براى آن ها معاد و رستاخیزى هم نباشد، مستلزم بیهوده بودن آفرینش آن ها نخواهد بود.

________________________________________

[1] . انعام، آیه 38.

[2] . المصباح المنیر، ج1، ص 166، مفردات الفاظ القرآن، ص 237.

[3] . لسان العرب، ج3، ص 190، معجم المقائیس اللغه، ج2، ص 66.

[4] . گوهر مراد، ص 655، کشاف اصطلاحات الفنون، ج3، ص 212، دایرة المعارف الشیعیة العامة، ج8، ص 349، البحر المحیط، ج10، ص 415، مجمع البیان، ج10، ص 277، الکشاف، ج4، ص 701، روح المعانى، ج30، ص 51.

[5] . تفیسر الکبیر، ج4، ص 524 و 252، مجمع البیان، ج4، ص 49.

[6] . التفسیر الکبیر، ج4، ص 528، البحر المحیط، ج4، ص 502، تفسیر ابى السعود، ج3، ص 131، الکشاف، ج2، ص 21، التبیان، ج4، ص 129، تفسیر المراغى، ج7، ص 119، کشف الاسرار، ج3، ص 344، الجواهر فى تفسیر القرآن الکریم، ج4، ص 29، المیزان، ج7، ص 72.

[7] . نمل، آیه 18 و 24.

[8] . المیزان، ج7، ص 82.

[9] . تکویر(81): 5.

[10] . التفسیر الکبیر، ج11، ص 64.

[11] . روح المعانى، ج30، ص 51.

[12] . روح المعانى، ج30، ص 51; التفسیر الکبیر، ج11، ص 64 ; الکشاف، ج4، ص 707; المیزان، ج20، ص 213.

[13] . التفسیر الکبیر، ج11، ص 64; الکشاف، ج4، ص 707; المیزان، ج20، ص 213; مجمع البیان، ج10، ص 277; اضواء على متشابهات القرآن، ج1، ص 220 و ج2، ص 310.

[14] . برخى نیز بر این عقیده اند که آیه ناظر به شدّت حوادث هولناک در آستانه قیامت است که حیوان هاى وحشى که عادتاً از یکدیگر فرارى هستند از شدت ترس در کنار یکدیگر جمع مى شوند تا از شدت ترس خود بکاهند از این رو آیه دلالتى بر حشر حیوانات ندارد.(الجواهر فى تفسیر القرآن، ج25، ص 81) آلوسى هم بر این باور است که حیوانات تکلیف ندارند و غیر از جن و انس موجودات دیگر حشرى ندارند. (روح المعانى، ج30، ص 52) قول دیگر هم مى گوید وحوش همان انسان هایى هستند که با انجام پى در پى گناه صورت باطنى آن ها به شکل حیوان هاى وحشى درآمده و در قیامت با این ملکات و صورت حیوانى مبعوث مى شوند.(اضواء، على متشابهات القرآن، ج2، ص 301) هیچ کدام از این اقوال پذیرفتنى نیست. اما اول: سیاق آیات همان گونه که ذکر شد و به قرینه آیه 38 انعام، آیه درباره حشر حیوانات است و روایات نیز مؤید آن است. قول دوم و سوم هم خلاف ظاهر آیه و دیدگاه مشهور مفسران است.

[15] . روح المعانى، ج30، ص 52.

[16] . اضواء على متشابهات القرآن، ج2، ص 301.

[17] . المیزان، ج7، ص 76.

[18] . احقاف(46): 56.

[19] . طبرسى (رحمه الله) در ذیل آیه مى نویسد: انّ هذه الأوثان الّتى عبدوها ینطقها الله حتى یجحدوا أن یکونوا دعوا إلى عبادتها ویکفروا بعبادة الکفار ویجحدوا ذلک.(مجمع البیان، ج9، ص 139).

[20] . نحل(16): 21.

[21] . درباره مرجع ضمیر در « یبعثون » دو قول هست; برخى همانند علامه طباطبایى و زمخشرى بر این باورند که ضمیر به بت پرستان برمى گردد، یعنى بت ها نمى دانند که بت پرستان چه زمانى مبعوث مى شوند و قیامت چه وقت اتفاق مى افتد(الکشاف، ج3، ص 600; المیزان، ج12، ص 222) ولى از آن جا که از بت ها نفى علم شده است و نفى علم از بت ها حتى نسبت به حال خود، داراى تأکید بیشتر در عدم لیاقت آنها براى بندگى است، ارجاع ضمیر به بت ها مناسب تر و با سیاق هماهنگ است و نیاز به تقدیر هم ندارد یعنى بت ها از حال خود نمى توانند خبر دهند که چه زمانى مبعوث مى شوند تا چه رسد که بخواهند پاداش و کیفر و زمان بعث را براى بت پرستان بیان کنند و این قول موافق بعضى مفسران نیز مى باشد.(مجمع البیان، ج6، ص 147; روح المعانى، ج14، ص 120; تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص 586 و البحر المحیط، ج6، ص 517).

[22] . انبیاء(21): 98.

[23] . شورى(42): 29.

[24] . مفردات الفاظ القرآن، ص 306.

[25] . برخى مفسران مثل ابن کثیر، بیضاوى و قرطبى (به نقل از مجاهد) نوشته اند دابّه شامل ملائکه و جن و انسان و تمام حیوانات زمینى و هوایى مى شود. تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص 125; تفسیر البیضاوى، ج2; الجامع لأحکام القرآن، ج16، ص 29 و البحر المحیط، ج9، ص 338.

[26] . التفسیر الکبیر، ج4، ص 528; مجمع البیان، ج4، ص 49; تفسیر الطبرى، ج7، ص 178; الدرالمنثور، ج3، ص 268، همه در ذیل آیه: ( ثم إلى ربّهم یحشرون ) .

[27] . ابراهیم(14): 48 و زمر(39): 67.

[28] . المیزان، ج17، ص 196 و ج16، ص 158.

آیت الله سبحانی

منبع:hawzah.net

يکشنبه 23/4/1392 - 16:32
عقاید و احکام

 

بهشت,جهنم,اصول دین

 

 

قطعا در بهشت تکامل وجود دارد، و بهشتیان هرگز در جا نمی زنند، بلکه در پرتو عنایات الهی، و الطاف ربانی، روز به روز به ساحت قدسش نزدیکتر...
قطعا در بهشت تکامل وجود دارد، و بهشتیان هرگز در جا نمی زنند، بلکه در پرتو عنایات الهی، و الطاف ربانی، روز به روز به ساحت قدسش نزدیکتر می شوند، و در مسیر قرب الی الله به پیشروی خود ادامه می دهند. مفهوم این سخن آن نیست که در آنجا طاعات و عبادات و اعمالی دارند، چرا که بهشت دار تکلیف نیست، زیرا عناصر اولیه تکلیف در آنجا وجود ندارد، بلکه در پرتو اعمالی که در این جهان انجام داده اند همچنان به سیر تکاملی خویش ادامه می دهند.
درست همانند بعضی درختان پرباری که انسان یکبار آن را غرس می کند ولی مرتبا جوانه می زند و ریشه می دواند و از نقاط دیگر سر برمی آورد و دشت و صحرا را فرا می گیرد!. با همانند سفینه های فضائی که برای آغاز حرکت و خارج شدن از محیط جاذبه زمین نیاز به نیروی عظیمی دارد ولی بعد از خروج از این محیط چنانچه به مانعی برخورد نکند بدون احتیاج به نیروی محرک جدید تا ابد به سیر خود ادامه می دهد!.
در بعضی از آیات قرآن نیز اشاره ای به این مساله دیده می شود. در آیه 62 مریم درباره بهشتیان می خوانیم: "ولهم رزقهم فیها بکرة وعشیا: هر صبح و شام روزی آنها در بهشت مقرر است". از آیات قبل از این آیه به خوب استفاده می شود که این توصیف درباره بهشت آخرت است که از آن تعبیر به «جنات عدن» شده به بهشت برزخی، حال این سوال پیش می آید که مطابق آیات دیگر قرآن بهشتیان هرچه بخواهند از مواهب و روزیها در هر ساعت و هر زمان برای آنها مهیا است، این چه موهبتی است که هر صبح شام به آنها اعطا می شود؟ مسلما این مواهب جدید و تازه مادی و معنوی است که در این دو وقت به آنها داده می شود، و طبعا به مقامات بالاتری سوق داده خواهند شد. در این زمینه حدیث پرمعنایی از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که مطلب را روشن می سازد، می فرماید: «و تاتیهم طرف الهدایا من الله تعالی لمواقیت الصلاه التی کانوا یصلون فیها فی الدنیا، تسلم علیهم الملائکه: هدایای نخبه و جالب از سوی خداوند بزرگ در اوقاتی که در دنیا نماز می خواندند به آنها می رسد، و فرشتگان به آنها سلام و درود می فرستد».
سوال دیگری که از تعبیرات آیه برانگیخته می شود این است که در بهشت شب و روزی وجود ندارد، و به همین دلیل صبح و شامی نیست. این اشکال را نیز می توان چنین پاسخ گفت که بهشت گرچه دائما کانون نور و روشنایی است، ولی این نور نوسان دارد که با نوسان و کم و زیاد شدن آن بهشتیان روز و شب را تشخیص می دهند، درست مانند مناطق قطبی که شش ماه متوالی روز است ولی با کم و زیاد شدن نور، روز و شب از هم تشخیص داده می شود.
از آنجا که این دو مشکل (مشکل روزی تازه و مشکل صبح و شام) برای بسیاری از مفسران حل نشده توجیهاتی برای این آیه ذکر کرده اند که غالبا مخالف ظاهر آیه است مانند اینکه آیه کنایه از دوام نعمت است، زیرا در میان عرب معمول بوده که اگر کسی غذای صبحگاهان و شامگاهان را داشته او را غنی و بی نیاز می دانستند، یا اینکه منظور آن است که نعمتهای الهی در فواصل زمنی که به مقدار شب و روز این دنیا است پی درپی به آنها می رسد.
روشن است همه اینها مخالف ظاهر آیه است چه بهتر به اینکه نوعی شب و روز که با تفاوت نور حاصل می شود و نوعی روزی تازه که از عنایات جدید الهی سرچشمه می گیرد و از پیمودن مسیر تکامل خبر می دهد قائل شویم که منطبق بر ظاهر آیه است و یا لااقل کمتر خلاف ظاهر می باشد.
جالب اینکه در حدیثی از پیغمبر اکرم (ص) می خوانیم که فرمود: «و الذی انزل الکتاب علی محمد (ص) ان اهل الجنة لیزدادون جمالا و حسنا کما یزدادون فی الدنیا قباحة و هرما: سوگند به خدایی که قرآن را بر محمد (ص) نازل کرده اهل بهشت (هر قدر زمان بر آنها می گذرد) جمال و زیبائیشان بیشتر می شود آن گونه که در دنیا (با گذشت زمان) زشتی و پیری آنها افزایش می یافت». این حدیث نیز تکامل تدریجی بهشتیان را به خوبی آشکار می سازد، گرچه تنها اشاره ای به جنبه های جسمانی دارد ولی مسلما به طریق اولی جنبه های روحانی را نیز در بر می گیرد.

  منبع:javanemrooz.com

يکشنبه 23/4/1392 - 16:30
قرآن

 

قیامت,بهترین توشه برای قیامت

 

 سوره مائده آیه 35 می فرماید : ای کسانی که ایمان آورده اید تقوا داشته باشید ، با وسیله ی تقوا به سوی خدا بروید و در راه خدا جهاد کنید.
فلاح یعنی رستگاری، به کشاورزان فلاح می گویند زیرا دانه می کارند و این دانه ها رشد می کنند و کشاورزان زمینه ی رشد آنها را فراهم می کند.
در قرآن داریم: قد افلح من زکی ها یعنی هر کس خودش را اصلاح کند به تحقیق رستگار می شود و قد افلح مومنین یعنی مومنین رستگار هستند. ولی بیشتر کلمه ی لعلکم داریم شاید رستگار بشوید.)
تقوا اقسامی دارد: تقوای سیاسی ،اخلاقی و اقتصادی و عبادی و ... تقوای به معنای قدرت پرهیز است.تقوا وسیله است نه هدف یعنی تقوا نیرویی است که زمینه ی کارهای خیر را فراهم می کند. مثل پلیس ، پلیس در شهر هدف نیست، وسیله است زیرا پلیس برای تماشا کردن نیست بلکه کار پلیس ایجاد نظم در شهر و جلوی خلاف گرفتن است. پس هدف پلیس نظم است. تقوا یک عامل بازدارنده و برانگیزنده است.
ویژگی انسان این است که به دنبال سود است و از ضرر بیزار است .تقوا به انسان می گوید که دنبال چیزهای مفید برو و دنبال چیزهای مضر نرو.
 امام صادق(علیه السلام) فرمود :تقوا یعنی هر جا امر خدا هست آنجا حاضر باشید و هر جا خدا نهی کرده ،در آنجا نباشید. در قرآن داریم: بهترین زاد و توشه ی شما در قیامت، تقوا است . یک تقوای ابتدایی و یک تقوای انتهایی داریم. در قرآن داریم: ما کسی را پذیرش می کنیم که زمینه ای داشته باشد . یعنی فرد تقوای ابتدایی دارد و با خواندن قرآن، این تقوا تقویت می شود. داریم که قرآن برای مردم است. تقوای نهایی همان روزه گرفتن و نماز و ... است که اینها تقوا را افزایش می دهد.
در قرآن داریم: هر کس در راه خدا کوشش کند ما قطعا راه های مختلفی را به او نشان می دهیم . یکی از راههای ترک گناه، تقوا است. ما باید پلیس درون مان را تقویت کنیم. تقوا یعنی پرهیز از کسی که ما را می بیند. تقوا یعنی علم به اینکه کسی ما را می بیند. اگر ما بدانیم که کسی کارهای ما را ثبت می کند، تمام مشکلات حل می شود. اگر ما احساس کنیم که هنگام سجده ،خدا ما را می بیند، به سرعت آنرا تمام نمی کنیم و آنرا طول می دهیم. اگر ما بخواهیم در نماز حال پیدا کنیم باید دیدمان این طور باشد که کسی در نماز ما را می بیند. امام حسین (علیه السلام) وقتی علی اصغر روی دستش به شهادت رسید فرمود: این مصیبت بر من آسان است زیرا خدا آنرا می بیند.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: آنچنان از خدا بترس که گویی خدا را می بینی .عالم محضر خداست، در محضر خدا گناه نکنید این یعنی تقوا. قهرمانان در مسابقات، کارهای سخت را تحمل می کنند زیرا عده ای آنها را می بینند و این دیدن در انسان حس ایجاد می کند. تقوای در مصیبت آرام بودن و در عبادت، حال داشتن است .
در قسمت بعد داریم :ای مردم ،با وسیله ای به سوی خدا بروید. وسیله یعنی هر چیزی که ما را به خدا نزدیک کند.حاکم نیشابوری می گوید: اصحاب پیامبر وسیله هستند.
در منابع اهل سنت به اشیاء مثل قرآن واعمال مثل نماز و افراد مثل رسول خدا، وسیله اطلاق می شود. یکی از علمای بزرگ اهل سنت می گوید :بسیاری از افراد بعد از فوت پیامبر به کنار قبر پیامبر می رفتند و به پیامبر که نبی رحمت بود متوسل می شدند تا شفای بیمارشان را بگیرند. زمانی باران نیامد و فردی نزد همسر پیامبر رفت و گفت که باران نمی آید. او گفت که در کنار قبر پیامبر روزنه ای ایجاد کن و به ایشان متوسل بشو، تا باران بیاید.
در خطبه ی 110 نهج البلاغه داریم: از چیزهایی که مردم می توانند متوسل بشوند به سوی خدا اینهاست: ایمان به خدا ،جهاد در راه خدا، کلمه ی اخلاص، اقامه ی نماز، روزه ماه رمضان ،زکات ،حج، صدقه و ... پس انسان می تواند معصومین را در زمان حیات و بعد از مرگ وسیله قرار بدهد. ما از اعتبار ائمه استفاده می کنیم تا شفای بیماران را از خدا بگیریم. فردی وقتی غذا خورد، خدا و پیامبر را شکر کرد .فردی گفت که این شرک است و او در جواب گفت که در قرآن داریم :خدا و پیامبر ما را بی نیاز کرده است .این آیه جواز توسل است .
در ادامه ی آیه 35 سوره مائده قرآن می فرماید: در راه خدا جهاد کنید. جهاد یعنی کوشش و تلاش .
جهاد اقسامی دارد : سه نوع جهاد داریم: جهاد اکبر، جهاد اصغر و جهاد کبیر .جهاد اکبر مبارزه با نفس است و جهاد اصغر مبارزه با دشمن است . جهاد کبیر تبلیغ است .در قرآن داریم جهاد کنند بوسیله قرآن، جهاد کبیر . یعنی انسان با زبان مردم را به دین جذب کند. پیامبر با جهاد کبیر، شروع به ترویج اسلام کرد.
هر چقدر ما در جهاد بیشتر تلاش کنیم خدا بیشتر به ما کمک می کند. در قرآن ،خدا مجاهدین را ترجیح داده است .جهاد با نفس خیلی مهم است و هیچوقت تمام نمی شود. امام صادق(علیه السلام) می فرماید :همیشه با نفس خودت در مبارزه باش .

منبع :farsnews.com

يکشنبه 23/4/1392 - 16:28
قرآن

حقیقت امامت, امامت در اصول دین

 

انتقال انسان‌ها از محشر به جنت یا نعوذ بالله به دوزخ چگونه است؟
هنگامى که روز قیامت فرا می‌رسد مردم باید 50 موقف و ایستگاه را طی کنند تا سرانجام به بهشت یا جهنم برسند. در هر ایستگاه، نیز هزار سال متوقف می‌شوند.[1] همچنان‌که خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَة»؛[2] در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است.
برای نمونه به برخی از هولناک‌ترین مواقف و ایستگاه‌ها در قیامت اشاره می‌شود:

1. ایستگاه اول؛ بیرون آمدن از قبر[3]
چنانچه در قرآن کریم می‌خوانیم: «و این‌که رستاخیز آمدنى است، و شکّى در آن نیست و خداوند تمام کسانى را که در قبرها هستند زنده می‌کند».[4]

در روایتی از امیرالمؤمنین علی(ع)نقل شده است: «در این ایستگاه، مردم هزار سال با بدن و پای برهنه با حال تشنگی و گرسنگی حبس و نگهداری می‌شوند. هر کس به خدا، بهشت، جهنم، برانگیخته شدن و حساب و قیامت، ایمان داشته باشد از گرسنگی و تنشنگی نجات می‌یابد».[5]

امام صادق(ع) می‌فرماید: «حکایت مردم در روز قیامت، آن هنگامى که در پیشگاه پروردگار جهانیان بایستند مانند تیر در ترکش است؛ یعنی در جایى که ایستاده‌اند جز همان جاى پاى خود، جاى دیگرى (از شدت ازدحام جمعیّت) ندارد، و نمی‌تواند از جاى خودش به این سو و آن سو برود».[6]

2. ایستگاه دوم؛ سنجیدن و وزن کردن اعمال[7]
در قرآن کریم آمده است: «وزن کردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حقّ است! کسانى که میزان‌هاى (عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند! و کسانى که میزان‌هاى (عمل) آنها سبک است،افرادى هستند که سرمایه وجود خود را، به ‌خاطر ظلم و ستمى که نسبت به آیات ما می‌کردند، ازدست داده‌اند».[8]

3. ایستگاه سوم؛ حساب‌رسی نمودن[9]
چنانچه خداوند متعال می‌فرماید: «حساب مردم به آنان نزدیک شده، در حالى‌که در غفلت‌اند و روى گردانند».[10]

پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: «در روز قیامت، بنده‌ای قدم از قدم برنمی‌دارد، مگر این‌که از او در مورد چهار چیز می‌پرسند: 1. از عمر او که در چه چیز صرف کرده است، 2. از جوانی او که در چه چیز و راهی آن‌را پیر و فنا کرده است، 3. از اموال او که از کجا آورده و در چه چیزی خرج نموده است. 4. از محبت اهل بیت(ع)».[11]

همچنین امام باقر(ع) فرمود: «اول چیزی که از بنده به حساب می‌کشند، نماز است، پس اگر نماز قبول شد، دیگر اعمال نیک نیز پذیرفته می‌شود».[12]

امام سجاد می‌فرماید: «برای اهل شرک ترازو و میزانی نصب نمی‌شود آنان را گروه گروه بی‌حساب به جهنم می‌برند. نصب ترازو و سنجیدن اعمال برای اهل اسلام است».[13]

4. ایستگاه چهارم؛ نامه اعمال[14]
خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «و در آن هنگام که نامه‌هاى اعمال گشوده شود».[15]
همچنین بر اساس آیات قرآن؛ انسان‌ها در روز قیامت هنگام گرفتن نامه اعمال به دو دسته تقسیم می‌شوند: گروهی که نامه اعمالشان را به دست راستشان می‌دهند؛ گروه دیگری که نامه اعمالشان را از پشت سر به دست چپشان می‌دهند. گروه اول شادمان و دارای حساب‌رسی آسان و اهل بهشت هستند. اما گروه دوم، اهل جهنم می‌باشند.[16]

5. ایستگاه پنجم؛ پل صراط[17]
صراط، پُلی است که بر روی جهنم کشیده می‌شود[18] و تمام بندگان خداوند باید از روی آن عبور کنند تا اگر بهشتی است، داخل بهشت شود. چنان‌که خدای متعال می‌فرماید: «و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم می‌شوید این امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت».[19]

پل صراط دارای عقبات و گذرگاه‌های بسیاری است که هر عقبه به اسم واجبات و محرّمات الهی است؛ یعنی به تعداد واجبات و محرّماتی که انسان‌ها مکلّف به انجام و ترک آن شده‌اند، عقبه و گذرگاه وجود دارد.[20]

بنابراین، اگر در روایات وارده در این باب، تعداد یا نوع ایستگاه‌های بیان شده با یکدیگر از جهت عدد یا نام متفاوت بوده دلیل بر تعارض و تضاد روایات نیست، بلکه در هر روایتی برخی از آن مصادیق، برای نمونه بیان شده‌اند. در این‌جا به برخی از مهم‌ترین عقبات و گذرگاه‌ها بر روی پل صراط[21] اشاره می‌شود:

یک. عقبه ولایت: در این عقبه تمام افراد را نگه می‌دارند و از ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و امامان بعد از او سؤال می‌پرسند، هر کس در دنیا امام خود را بشناسد و از دستوراتش پیروى نماید از صراط آخرت خواهد گذشت، هر کس او را نشناسد پایش در صراط جهنم خواهد لغزید و میان جهنم خواهد افتاد.[22]

دو. عقبه مرصاد(کمین‌گاه): خداوند متعال می‌فرماید: «به یقین پروردگار تو در کمین‌گاه (ستمگران) است!».[23]

امام صادق(ع) فرمود:«مرصاد، گذرگاهى است بر پُل‏ صراط که هیچ بنده ستمگرى از آن نخواهد گذشت»؛[24] یعنی خدای متعال در این عقبه و گذرگاه، حق هر مظلومی را از ستمگران می‌گیرد و از هیچ ستمگری گذشت نخواهد کرد.[25]

سه. عقبه رحم:[26] امام باقر(ع) به نقل از رسول اکرم(ص) می‌فرماید: «در روز قیامت وقتی جهنم را آوردند پُل صراط را بر روی آن می‌گذارند که خودش دارای سه پُل است بر روی یک پُل، امانت و صله رحم می‌باشد و بر پُل دوم، نماز، بر پُل سوم، عدالت پروردگار عالمیان است. پس مردم را تکلیف می‌کنند که بر صراط عبور کنند. در عقبه صله رحم و امانت، ایشان را نگه می‌دارند اگر قطع رحم و یا خیانت در اموال مردم کرده باشند از این عقبه نمی‌گذرند تا از عهده آن بر آیند در غیر این صورت به جهنم  می‌افتند. اگر از این عقبه نجات پیدا کنند در عقبه نماز، ایشان را نگه دارند، اگر از این عقبه نجات یافتند باید در عقبه عدالت الهی برای پاسخ‌گویی به حق بندگان نگه داشته شوند، اگر از این عقبه هم به سلامت عبور کردند نجات پیدا می‌کنند و خدا را حمد و ستایش می‌نمایند».[27]

چهار. عقبه امانت:[28] چنانچه در قرآن کریم می‌خوانیم: «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها رابه صاحبانش بدهید! و هنگامى که میان مردم داورى می‌کنید، به عدالت داورى کنید! خداوند، اندرزهاى خوبى به شما می‌دهد! خداوند، شنوا و بینا است».[29] در روایتی که امام باقر(ع) از پیامبر(ص) نقل فرمود و در بالا به آن اشاره شد؛ یکی از عقبات بر روی پل صراط، عقبه امانت معرّفی شده است.

پنج. عقبه نماز:[30] امام صادق(ع)فرمود: «اولین چیزی که از انسان در روز قیامت پرسیده می‌شود و مورد حساب‌رسی قرار می‌گیرد نماز است».[31]
پس از طی نمودن ایستگاه‌ها و گذرگاه‌های یاد شده؛ سرانجام انسان، به جهنّم یا بهشت ختم می‌شود، و نامه اعمال هر دو گروه به دست آنها داده می‌شود، اهل تقوا و پرهیزگاران، گروه گروه به تناسب کارهای نیک خود در دنیا و پیروی از پیامبران الهی خویش، با احترام و تکریم از سوی فرشتگان خداوند از درهای هشت‌گانه بهشت که از قبل بر روی آنان گشوده شده بود و انتظار ورود آنان را می‌کشید وارد بهشت می‌شوند و فرشتگان از آنان استقبال نموده، سلام می‌کنند و می‌گویند: شما پاکیزه شدید داخل بهشت شوید و تا ابد در آن بمانید.[32]

اما اهل دوزخ چون مایل به رفتن به سوی دوزخ نیستند فرشتگان عذاب به زور و زجر، بر گردن و دست و پایشان غل و زنجیر انداخته[33] و با تازیانه‌هاى آتشین آنها را دسته دسته به مقتضای راه و روش و چگونگی گناهانشان در دنیا؛ مانند کفر، شرک، انکار ضروریات دین و... از هر کدام از درهای هفت‌گانه جهنم وارد جهنم می‌کنند.[34] نگهبانان جهنم آنان را مسخره می‌کنند و می‌گویند آیا برای شما پیامبری فرستاده نشده بود که شما را از چنین روزی بترساند و آگاه نماید؟ آنان در جواب می‌گویند چرا فرستاده شده بود. آن‌گاه به آنان گفته می‌شود داخل جهنم شوید که بد جایگاه و منزل‌گاهی برای شما خواهد بود.[35]

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 143، دارالکتب الإسلامیة، تهران،چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. معارج، 4.
[3]. قمی، شیخ عباس، منازل الآخره، ص 83 – 85، انتشارات انصاری، تهران، چاپ هشتم، 1390ش.
[4]. حج، 7.
[5]. مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 7، ص 111، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[6]. الکافی، ج 8، ص 143.
[7]. منازل الآخره، ص 93.
[8]. اعراف، 8 - 9.
[9]. منازل الآخره، ص 117 – 118.
[10]. انبیاء، 1.
[11]. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 253، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1362ش.
[12].الکافی، ج ‏3، ص 268.
[13]. بحارالأنوار، ج ‏7، ص 250.
[14]. منازل الآخرة، ص 125 – 128.
[15]. تکویر، 10.
[16]. ر.ک: انشقاق، 7 – 12.
[17].منازل الآخرة، ص 131 – 132.
[18]. ر.ک: نمایه «پل صراط در قرآن»، سؤال 367.
[19]. مریم، 71.
[20]. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص 71 - 72، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، قم، چاپ دوم، 1414ق.
[21]. ر.ک: نمایه «ایستگاه‌های هفت‌گانه پل صراط»، سؤال 25524.
[22]. همان، ص 72.
[23]. فجر، 14.
[24]. بحارالأنوار، ج ‏8، ص 64.
[25]. الاعتقادات، ص 72.
[26].همان.
[27]. بحارالأنوار، ج ‏8، ص 65.
[28]. الاعتقادات، ص 72.
[29]. نساء، 58.
[30]. الاعتقادات، ص 72.
[31].الکافی، ج ‏3، ص 268.
[32]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‏، محمدجواد، ج 8، ص 795 - 796، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش؛ طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 347، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378ش.
[33]. غافر، 71: «إِذِ الْأَغْلالُ فی‏ أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یسْحَبُونَ»؛در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را مى‏کشند.
[34]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 795؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 344 _ 345.
[35].مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 795.
منبع :islamquest.net

يکشنبه 23/4/1392 - 16:26
قرآن

 

قیامت,روز قیامت,قیافه انسانها در قیامت

 

 

عقیده صحیح در مورد معاد آن است که هم روحانی و هم جسمانی است . در این میان نظرات دیگری نیز وجود دارد . هم چنین در کیفیت معاد جسمانی...
 عقیده صحیح در مورد معاد آن است که هم روحانی و هم جسمانی است . در این میان نظرات دیگری نیز وجود دارد . هم چنین در کیفیت معاد جسمانی نیز اختلاف نظر وجود دارد.
مرحوم علامه مجلسى مى‏گوید: معاد جسمانى از امورى است که همه صاحبان ادیان در آن اتفاق نظر دارند و از ضروریات دین محسوب مى‏شود و منکران آن از زمره مسلمین خارجند، آیات کریمه قرآن در این زمینه صراحت دارد و قابل تأویل نیست و اخبار در این زمینه متواتر است و قابل انکار نمى‏باشد.1
اینان مى‏گویند: درست است که کانون پاداش و کیفر و لذّت و ألم، روح است، ولى ما می دانیم که روح، بسیارى از لذّت‏ها و آلام را از طریق چسم دریافت مى‏کند. بنابراین، باید معاد جسمانى باشد همان طور که ظاهر آیات و روایات بر همین امر دلالت دارد آیاتى از قبیل:
1-«أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ»؛ آیا انسان مى‏پندارد که استخوان‏هاى او را جمع نخواهیم کرد، آرى قادریم که حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم.2
2- بگو همان کسى آن را زنده مى‏کند که نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقى آگاه است».3
3- خداوند کسانى که در قبرها هستند را زنده مى‏کند.4
4- در صور دمیده مى‏شود پس همه از قبرها به سوى پروردگارش شتابان مى‏روند.5
مراد از جسمانى بودن معاد:
بعضى‏ها جسمانى بودن معاد را به معناى این مى‏دانند که جسم انسان با همین خصوصیات مادى که براى این دنیا خلق شده و پیوسته در تحول است در آخرت هم با همین خصوصیات زنده خواهد شد. بدن اخروى عین بدن دنیوى است.
اما جسمانى بودن به این معنا که قابلیت براى بقا و جاودانگى ندارد بدون شک هیچ یک از معتقدان به معاد جسمانى ملتزم نمى‏شوند، جسمى که در دنیا بود با همان وضعیت بر نمى‏گردد، بلکه منظور بازگشت آن به گونه دیگر خواهد بود به طورى که از جهت شباهت عین جسد اول باشد و از جهتى مثل آن است. به طورى که هر کس این قالب را ببیند بگوید این، فلانى است، آن فلان شخص دیگر است. به تعبیر دیگر مادى بودن در قیامت و آخرت مادیتى خواهد بود که با قوانین مربوط به آن جا سازگار باشد به نحوى که قابلیت جاودانگى داشته باشد و فضولات نداشته باشد و موجب خستگى و ملالت نباشد.
آیا انسان مى‏پندارد که استخوان‏هاى او را جمع نخواهیم کرد، آرى قادریم که حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم».(قیامة آیه 3 و 4)
صدرالمتألهین می گوید: آن چه در اعتقاد به حشر بدن‏ها از روز قیامت لازم است، آن است که بدن هایى از قبرها برانگیخته مى‏شوند به طورى که اگر کسى تک تک آن‏ها را ببیند، بگوید: این فلان کس است یا بگوید این بدن فلان است و آن بدن به همان است.6
علامه تهرانى(ره) مى‏نویسد: جمهور(همه) اهل اسلام و تمام فقهاء و اصحاب حدیث قائل شده‏اند که معاد فقط جسمانى است. بنابراین، روح در نزد آنان عبارت است از جسمى که در بن سارى و جارى است همانند آب در گل و روغن در زیتون.
جمهور فلاسفه و پیروان مشایین، قائل شده‏اند که معاد فقط روحانى است؛ یعنى فقط عقلى است، چون بدن و جسم به واسطه انعدام، صورت و عوارض و متعلقاتش منعدم مى‏شود و اعاده معدوم امرى محال است، امّا نفس چون مجرّد است باقى مى‏ماند .
جهنم
بسیارى از اکابر حکما و مشایخ عرفا و جمعى از متکلمین مانند حجة الاسلام غزالى و کعبى و حلیمى و راغب اصفهانى و بسیارى از اصحاب امامیه ماند شیخ مفید و شیخ طوسى و سید مرتضى و علاّمه حلّى و خواجه نصیر الدین طوسى قائل به هر دو قسم از معاد شده اند و محقق سبزوارى هم همین قول را متین و استوار مى‏داند، چون انسان عبارت است از نفس و بدن، به تعبیر دیگر، از عقل و نفس ترکیب یافته است، بنابراین، براى بدن کمالى است و براى نفس هم کمالى. و هم چنین اکثر نصارى و تناسخیه نیز به همین قول معتقدند فقط فرق در این است که محققین از مسلمین و پیروان آنان معتقدند، که ارواح حادث اند و به بدن عود مى‏کند، ولى تناسخیه معتقدند که ارواح قدیم اند و هر کدام به جسم خاص حلول مى‏نمایند.
در گفتار کسانى که معتقد به معاد روحانى و جسمانى هستند، نیز اختلاف است که آیا آن چه از بدن در آخرت بازگشت دارد، عین این بدن است؛ یا مثل آن است؟
ایشان مى‏فرماید: بر افراد صاحب بصیرت پوشیده نیست که نشئه دوم که نشئه آخر است، شرایط دیگرى دارد. بدنى ثابت و لا یتغیر و مناسب با ابدیت است.
آیات وارد در قران کریم هم دلالت بر این دارند که روح به بدنى مثل این بدن تعلق مى‏گیرد و محشور مى‏شود. از جمله: «عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ7 ما در میان شما مرگ را مقدّر کردیم تا آن که مثل‏هاى شما را تبدیل کنیم و شما را در آن چیزهایى که نمى‏دانید ایجاد نماییم».
آیه دیگر: ما ایشان را آفریدیم و بنیان وجودى و کیان آن‏ها استوار نمودیم و زمانى که بخواهیم مثل‏هاى آنان را تبدیل مى‏نماییم».8
مراد از امثال در این آیات همان بدن است و به معناى احوال و اطوار است، یعنى ما بدن‏هاى آنان را به احوالات و اطوار مختلف در مى‏آوریم. البته با اطوار عالیه محشور مى‏شود و نه با آن مادّیت و کثافت که در دنیا بود و محتاج به دفع فضولات بود و قابلیت بقا نداشت.9
بنابراین انسان در بهشت و جهنم با جسم و روحش خواهد بود، امّا جسمانیتى که با قوانین آن سازگار باشد و از نعمت‏هاى آن جا استفاده خواهد کرد.
و نیازهاى انسان در بهشت هم برآورده مى‏شود، «یُطَافُ عَلَیْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَ أَكْوَابٍ و َفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».10 در بهشت، شخصى بهشتى هر چه را اراده کند نزدش حاضر مى‏شود.
درباره سنّ اهل قیامت، از روایات معصومان «علیهم السلام» برمی آید که اهل بهشت همه جوان و زیبایند و در آنجا پیری و فرسودگی راه ندارد.
از این رو، حضرت رسول اکرم«صلی الله علیه وآله وسلم» فرمودند: «اهل الجنّة جُردٌ مُردٌ کحلٌ لاَیَفْنی شبابهم ولا تُبلی ثیابهم؛11 اهل بهشت بدن‏هایشان (تمیز) خالی از مو، صورت‏هایشان به شکل جوان که هنوز (مو) نروئیده و زیبا چشم مانند کسی که سرمه به چشم کشیده، مژه‏ها و حدقه چشم بسیار مشکی و سیاه است و سفیدی چشم بسیار سفید. نه جوانی آنها فنا می پذیرد و نه لباسشان می پوسد.»
پى نوشت‏ها:
1.همان، پاورقى به نقل از بحارالانوار، ج 7، ص 47.
2. قیامت (75) آیه 3 و 4.
3. یس (36) آیه 79.
4. حج (22) آیه 7.
5. یس (36) آیه 51.
6. علامه تهرانى، معادشناسى، ج 6، مجلس 37.
7. واقعه (56) آیه 61.
8. انسان (76) آیه 28.
9. معادشناسى، علامه تهرانى، ج 6، ص 158 تا 166 با تغییر و تصرّف.
10. زخرف (43) آیه 71.2.
11- کنزالعمال، ح 39301.
منبع:javanemrooz.com

يکشنبه 23/4/1392 - 16:24
عقاید و احکام

امر و نهی,مراتب امر و نهی,مراحل و مراتب امر و نهی

 

مراحل و مراتب امر و نهی

مرتبه اول از امر به معروف و نهی از منكر، اظهار تنفر قلبی است. به این صورت كه كاری كند كه ناراحتی قلبی خود را از منكر آشكار سازد و به...
امر به معروف و نهی از منكر، مراتبی دارد كه اگر هدف با مراتب پایین به دست می آید، نباید مراتب بالاتر را عملی كرد.
1. اظهار تنفر قلبی
مرتبه اول از امر به معروف و نهی از منكر، اظهار تنفر قلبی است. به این صورت كه كاری كند كه ناراحتی قلبی خود را از منكر آشكار سازد و به طرف بفهماند منظورش از این عمل، این است كه او معروف را انجام دهد و منكر را ترك كند. این مرتبه چند درجه دارد؛ همانند روی هم فشار دادن پلك ها، اخم كردن و چهره در هم كشیدن، روگرداندن، دوری كردن و ترك رفت و آمد.در تاریخ آمده که اسماء بنت عمیس می گوید: رسول خدا (ص) به خانه همسرش عایشه وارد شد.

خواهر عایشه به دیدن عایشه آمده بود و لباسی از نوع لباس زنان شام، با آستین های گشاد پوشیده بود. چون نگاه رسول خدا (ص) به او افتاد، برخاست و از خانه بیرون رفت. عایشه به خواهرش گفت: دورشو؛ زیرا رسول خدا (ص) چیزی دید كه ناراحت شد. خواهر عایشه بیرون رفت. بعدها عایشه از پیامبر اعظم (ص) پرسید: چرا بیرون رفتید و ناراحت شدید؟ حضرت فرمود: آیا وضعیت خواهرت را ندیدی؟ برای زن مسلمان جایز نیست غیر صورت و دست هایش دیده شود.[1]

2. امر و نهی گفتاری
مرحله دوم از امر به معروف و نهی از منكر، تذكر از راه گفتار و زبان است. امام خمینی (ره) در این باره می فرماید: «اگر بداند از مرحله اول امر به معروف و نهی از منكر نتیجه نمی گیرد، واجب است از مرتبه دوم استفاده كند؛ البته در صورتی كه احتمال اثر بدهد».[2]
سخنرانی های معصومان(ع) در مقام موعظه و نصیحت، جزو این مرحله از امر به معروف و نهی از منكر شمرده می شود. از سوی دیگر، نوعی از این مرحله، گفت‌و‌گوی دو جانبه است. بحث ها و مناظره هایی كه معصومان(ع) با اصحاب خود و نیز با دیگر علما، از این دسته امر به معروف و نهی از منکر بوده است. از سوی دیگر، این مرحله در شرایطی كه انسان تشخیص می دهد بهتر است، می تواند به شكل گفت‌وگوی خصوصی باشد.
امام باقر(ع) فرمودند:
رسول خدا(ص) از بازار مدینه عبور می كرد و مردی را در حال فروختن حبوبات دید. حضرت به او فرمود: چه حبوبات نیكویی!! چند می فروشی؟ در این زمان، خداوند به پیامبر الهام کرد که دستت را به درون حبوبات فرو ببر. رسول خدا(ص) دست خود را به درون حبوبات فرو برد و دید قسمت زیرین آن، با قسمت رویش تفاوت دارد و نامرغوب‌تر است. پیامبر رو به فروشنده كرد و فرمود: «می بینم تو بین خیانت به مسلمانان و كم‌فروشی جمع كرده ای».[3]


3. اقدامات عملی
اگر مرتبه اول و دوم با همه مراحلی كه دارند در انجام واجب و ترك گناه مؤثر نباشد، باید مرحله سوم امر و نهی صورت گیرد كه جلوگیری عملی از گناه است. البته در عصر حاكمیت اسلام، مرتبه سوم امر به معروف و نهی از منكر، به عهده دستگاه های حكومتی است و وظیفه مردم به مرتبه اول و دوم محدود می‌شود.
می گویند در دوره رضا شاه كه امام خمینی(ره) برای تحصیل و تدریس به قم آمده و هنوز به مقام مرجعیت نرسیده بود، روزی فردی قلدر وارد مدرسه فیضیه می شود و شروع به عربده كشیدن و توهین به طلبه های مدرسه می کند. در این هنگام كه طلبه‌ها خود را از گزند آن شخص عربده‌كش كنار می كشیدند، امام خمینی(ره) نزد او می‌رود و نهیبی بر سرش می-كشد و سیلی محكمی به صورت او می‌زند، به طوری كه برق از چشمانش می پرد و با كمال خجالت، سر به پایین می اندازد و از مدرسه بیرون می رود.[4]
پی نوشتها
[1]. سید محمود مدنی بجستانی، امر به معروف و نهی از منكر دو فریضه برتر در سیره معصومین، نشر معروف، 1376، چ2، ص87.
[2] تحریر الوسیله، ج 1، ص 477، مسئله 1.
[3]. اصول كافی، ج5، ص161.
[4]. محمد رضا اكبری، قطره زلال امر به معروف و نهی از منكر، قم، نشر معروف، 1380،چ1، ص 123.

منبع:avanemrooz.com

 

يکشنبه 23/4/1392 - 16:23
قرآن

 

قیامت, روز قیامت, حق الناس, حسابرسى در قیامت

 

سخت‌ترین مرحله حسابرسى در قیامت

 رجب و شعبان ماه استغفار و بندگی است و فرصتی است تا با اندیشیدن درباره گذشته، آینده خود را بسازیم. همچنین توجه به حقوق دیگران و رعایت آنچه حق‌الناس نامیده می‌شود، از مهمترین اموری است که در این ماه شریف باید نسبت به آن اهتمام داشت.
حق الناس
سخت‏‌ترین مراحل حساب، رسیدگى به مظالم عباد و حقوق مردم نسبت به یکدیگر است. انسان‏‌ها با هم زندگى مى‏کنند و نسبت به همدیگر حقوقى دارند. رعایت حقوق یک وظیفه الهى است که انبیای الهی درباره آن تأکید داشته‏‌اند و در قیامت بازخواست خواهند شد.
حق الناس در قیامت‏
در باب حقوق مردم روایاتى وارد شده است كه به عنوان باب‏ «حبس الحقوق» است. در قیامت، كاسب را مى‏آورند، مى‏گویند: شما این فرد را براى كار استخدام‏ كردى، كار كرده است، اما مزد او را ندادى. در محشر بمان تا مزد او را بدهى.
امام رضا علیه السلام مى‏فرماید:
كسى كه براى شما كار مى‏كند، هنوز عرق پیشانى‏اش خشك نشده است، مزد او را بدهید. مگر این كه خودش بخواهد پول او پیش شما امانت بماند.
اگر كسى مزد كارگرش را ندهد، روز قیامت او را در دادگاه نگه مى‏دارند، مى‏گویند: مزد او را بده. كار فرما نمى‏تواند به خدا بگوید: ما كه نداریم، تو مزد او را بده. خدا مى‏گوید: مگر او براى من كار كرده است كه من مزد او را بدهم؟ كار مادى بوده، كه براى تو كرده است. خدا از حبس حق كارگر متنفر است، آن وقت خودش حق شما خوبان را ضایع كند؟
آیه مى‏فرماید: «إِنَّا لَانُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا» كار خوب را باید به من تحویل دهید، تا ضایع نشود.
مختصری از انواع حق الناس در زندگی ها
به طور کوتاه به برخى از آن‌ها اشاره مى‏کنم: هر یک از زن و شوهر، پدر و مادر و فرزندان، خویشان و نزدیکان، همسایگان و شهروندان، جوانان و سالخوردگان، معلمان و دانشجویان، ثروتمندان و تهى‏دستان، کارگزاران و زیردستان، هم‏کیشان و هم‏وطنان و... نسبت به یکدیگر وظایف و حقوقى دارند که رعایت آنها یک وظیفه وجدانى، اجتماعى و شرعى است و تضییع آنها، گناه و جرم به شمار می‌رود که در قیامت مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.
شخصى از امام باقر یا صادق ـ علیه‏السلام ـ‌ روایت کرده که فرمود: بدهکار را در قیامت حاضر می‌کنند. در حالى که شدیداً وحشت زده و نگران است، اگر حسناتى دارد از او می‌‏گیرند و به طلب‏کارش می‌‏دهند و اگر حسناتى نداشت از گناهان طلب‏کار می‌‏گیرند و به بدهکار مى‌دهند
امکان دارد خداى متعال در قیامت از حقوق تضیع شده خودش صرف نظر کند، ولى از حقوق تضیع شده بندگان نسبت به یکدیگر صرف نظر نخواهد کرد؛ مگر اینکه خودشان رضایت دهند و از دادخواهى صرف نظر کنند.
قیامت
انواع ظلم
امیرالمۆمنین ـ علیه‏السلام ـ فرمود: ظلم سه گونه است: نخست ظلمى که بخشیده نخواهد شد. دوم ظلمى که بدون دادستانى‌‌ رها نمی‌‏شود. سوم ظلمى که بخشیده خواهد شد. ظلمى که بخشیده نخواهد شد، عبارت است از شرک به خدا.
قرآن می‌‏فرماید: «إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِـهِ»؛ اما ظلمى که بخشیده می‌‏شود، ستم کوچکى است که هر انسانى نسبت به خودش روا داشته است، اما ظلمى که بدون حساب‌‌ رها نمی‌‏شود، عبارت است از ظلم بندگان نسبت به یکدیگر که قصاص در آن‏جا بسیار دشوار خواهد بود و سختى آن در حد زخم کارد و زدن تازیانه نیست، بلکه بسیار سخت‏‌تر است.
رسول خدا ـ صلى‏ الله‏ علیه‏ و ‏آله ـ فرمود: «هر کس از قصاص می‌‏ترسد، از ستم به مردم خوددارى کند.»
مشکل حساب‏رسى به حق الناس در قیامت این است که در آن‏جا چیزى ندارد تا به طلبکاران بدهند؛ مثلاً کسى که اموال مردم را در دنیا غصب کرده یا نفقه زن و فرزندانش را نداده یا شخصى را کشته و دیه‌‏اش را نپرداخته یا ضربه‏‌اى به مظلومى زده و دیه‏‌اش را نداده یا زیان مالى به کسى زده و جبرانش نکرده یا از کسى غیبت کرده یا به او توهین و هتک حرمت کرده و راضی‌اش نساخته است، در قیامت و به هنگام دادرسى چیزى ندارد تا به طلب‏کاران بپردازد.
امکان دارد خداى متعال در قیامت از حقوق تضیع شده خودش صرف نظر کند، ولى از حقوق تضیع شده بندگان نسبت به یکدیگر صرف نظر نخواهد کرد؛ مگر اینکه خودشان رضایت دهند و از دادخواهى صرف نظر کنند
راهکار رفع عذاب
حل این مشکل به یکى از دو وجه امکان دارد: وجه نخست اینکه به مقدار طلب بستان‏کار از حسنات بدهکار برداشته و به طلب‏کار داده می‌‏شود. وجه دوم آنکه اگر حسناتى نداشت به‌‌ همان مقدار از گناهان شاکى برداشته و در نامه عمل بدهکار ثبت می‌‏شود.
شخصى از امام باقر یا صادق ـ علیه‏السلام ـ‌ روایت کرده که فرمود: بدهکار را در قیامت حاضر می‌کنند. در حالى که شدیداً وحشت زده و نگران است، اگر حسناتى دارد از او می‌‏گیرند و به طلب‏کارش می‌‏دهند و اگر حسناتى نداشت از گناهان طلب‏کار می‌‏گیرند و به بدهکار مى‌دهند.
رسول خدا ـ صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله ـ‌ فرمود: «شخصى را در قیامت براى حساب در محضر خداى متعال حاضر مى‏سازند و نامه اعمالش را به دستش مى‏دهند، وقتى در آن نگاه مى‏کند حسناتش را در آن نمی‌بیند.
می‌‏گوید: خدایا! این نامه عمل من نیست، چون عمل‏‌هاى صالح خود را در آن نمى‏یابم. در پاسخ گفته می‌‏شود: پروردگارت اشتباه و فراموشى ندارد. حسنات تو به واسطه غیبتى که از مردم کرده‏اى به آنان داده شده است.
سپس شخص دیگرى را براى حساب حاضر می‌‏سازند و نامه عملش را به دستش می‌‏دهند. هنگامى که در آن می‌‏نگرد، عبادت‏‌هاى فراوانى در آن می‌بیند که آن‌ها را انجام نداده است،
می‌‏گوید: خدایا! این نامه عمل من نیست، چون بعضى کارهایى که انجام نداده‏ام در آن ثبت شده است. در پاسخ گفته می‌‏شود: چون فلان کس از تو غیبت کرده بود، در عوض حسنات او را به نامه عمل تو منتقل کردیم».
بیانات علامه امینی

يکشنبه 23/4/1392 - 16:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته