• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 170
تعداد نظرات : 146
زمان آخرین مطلب : 4125روز قبل
ادبی هنری

 

آن‌كه « چرا » يي براي زيستن دارد ، هر «چگونه»اي را مي‌‌تواند تحمّل كند .   « نيچه »

ــ  هيچ عشقي صادقانه‌تر از عشق به غذا نيست .        

    « جرج برنارد شا »

ـ كسي چه مي‌داند؛ شايد اين جهان جهنّم سيّاره‌اي  ديگر باشد .  

 « آلدس هالسكي »

ـ بعضي‌ها مرگ را آن‌قدر بذرگ مي‌كنند كه ديگر جايي براي زندگي باقي نمي‌مانَد.

«پرويز شاپور »

- ملايمت ، نه مهرباني است و نه راحتي. زندگي خشن است. عشق خشن است. ملايمت خشن است. اگر ما تا اين اندازه دربرابر خشونتِ مرگ غافل‌گير مي‌شويم، شايد براي آن است كه زندگي‌هايمان را در مناطقي بيش‌ازحد معتدل، گرم، و تقريباً ساختگي قرار داده‌ايم.  «كريستين بوبن»

يکشنبه 1/7/1386 - 21:0
محبت و عاطفه

دوباره دعوایشان شده بود . مرد اصلاً  حرف نمی زد . زن می گفت: آخه نمیگی من چطور باید خرج خونه رو در بيارم ؟ دستامو ببین . ببین عروست شده نظافتچی خونه همسایه ها
مرد جواب نداد .زن چادرش را کشید جلوتر .دوباره زیر چشمی به اطراف نگاه کرد .کسی نبود جدی تر شد .گفت : این هم از شازده بزرگت که میگفتی درس خونه .آقا دوتا تجدید آورده تازه میگه همه معلم خصوصی دارن . منم می خوام
مرد ساکت بود . زن خندید و گفت : یه خبر خوب هم بهت بدم . برای نرگس , خواستگار اومده . کاش بودی و می دیدی.
و بعد یه قطره اشک از چشمهاش
  جدا شد . جوی باریکی روی صورتش کشید و یواش افتاد رو سنگ قبر .

يکشنبه 1/7/1386 - 20:59
محبت و عاطفه

پسري مي رفت ،دختري او را ديد و دنبال او روان شد .پسر پرسيد که چرا پس من مي آيي ؟ دختر گفت : برتو عاشق شده ام .پسر گفت : برمن چه عاشق شده اي ، برادر من از من خوبتر است و از پس من مي آيد ، برو و بر او عاشق شو . دختر از آنجا برگشت وپسري بدصورت ديد ، بسيار ناخوش گرديد و باز نزدپسر رفت و گفت : چرا دروغ گفتي ؟ پسر گفت : تو راست نگفتي . اگر عاشق من بودي ،  چرا مي رفتي؟؟؟؟؟

يکشنبه 1/7/1386 - 20:58
شعر و قطعات ادبی

اين قافله ي عمر عجب مي گذرد

درياب دمي كه با طرب مي گذرد

ساقي غم فرداي حريفان چه خوري

پيش آر پياله را كه شب مي گذرد

 

-   عمر خيام   -

يکشنبه 1/7/1386 - 20:58
شعر و قطعات ادبی

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت

وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باورنکنی  خیال خود را بفرست

تادر نگرد که بی تو چون خواهم خفت

يکشنبه 1/7/1386 - 20:57
شعر و قطعات ادبی

هميشه او مي رود...
تنها...
و هميشه، فقط من نظاره گر بوده ام...
اشك ريزان...
و هميشه، فقط من مانده ام...
مردانه...
منتظر بوده ام...

مرده ام اين جا.

يکشنبه 1/7/1386 - 20:57
شعر و قطعات ادبی

آري آري زندگي زيباست

زندگي آتشگهي ديرنده پابرجاست

گر بيفروزيش رقص شعله اش در هر كران پيداست

ور نه خاموش است و خاموشي گناه ماست

يکشنبه 1/7/1386 - 20:56
ادبی هنری
در روم باستان ، گروهی پیشِ گو به نام سیبل ها ( sybil ) ، نه(9) کتاب درباره آینده امپراتوری روم نوشتند ، کتاب ها را نزد تیبریوس بردند .   امپراتور پرسید قیمت این کتاب ها چه قدر است ؟
سیبل ها پاسخ دادند : صد سکه زر .
تیبریوس خشمگینانه آن ها را از خود راند .
سیبل ها سه کتاب را سوزاندند و بر گشتند و به تیبریوس گفتند : هنوز هم صد سکه زر می ارزند .
تیبریوس خندید و گفت : چرا باید برای شش کتاب بهای نه کتاب را بپردازم ؟
سیبل ها سه کتاب دیگر را هم سوزاندند و گفتند : هنوز هم صد سکه زر می ارزد .!!!
تیبریوس تسلیم کنجکاوی اش شد و تصمیم گرفت آن ها را بخرد . اما تنها می توانست بخشی از آینده امپراتوری اش را بخواند .  !!
استاد می گوید :"" یک نکته مهم در زندگی : وقتی فرصتی در اختیارمان قرار می گیرد ، چانه نزنیم . ""

"   پائولو كوئيلو  "

يکشنبه 1/7/1386 - 20:55
محبت و عاطفه
با خودم عهد بستم بار ديگركه تورا ديدم،بگويم ازتودلگيرم. ولي باز تو را ديدم و گفتم : بي توميميرم .
يکشنبه 1/7/1386 - 20:53
محبت و عاطفه

جالب است آنان كه در وجود عشق هيچ به مرگ نمي انديشند چقدر زود مرگ آنان را در بر خواهد گرفت بي آن كه بفهمند مرده اند ، اما من كه سال هاست به ياد مرگم و گاه برايش هديه ميفرستم تا به سراغم بيايد تنها انتظار نسيبم شده است . تنها انتظار...

شنبه 2/4/1386 - 7:27
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته