بیماری ها
الکساندر فلمینگ (داستان پنی سیلین)
کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند فلمینگ نام داشت. یک روز، در حالی که به دنبال امرار معاش خانوادهاش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید...
پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد میزد و تلاش میکرد تا خودش را آزاد کند. فارمر فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات داد...
روز بعد، کالسکهای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشرافزاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود.اشراف زاده گفت: میخواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی. کشاورز اسکاتلندی جواب داد: من نمیتوانم برای کاری که انجام دادهام پولی بگیرم. در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد.اشرافزاده پرسید: پسر شماست؟
کشاورز با افتخار جواب داد: بله
با هم معامله میکنیم. اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد...
پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سِر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد...
سالها بعد، پسر همان اشرافزاده به ذات الریه مبتلا شد.
چه چیزی نجاتش داد؟ پنیسیلین
جمعه 1/9/1387 - 2:29
دانستنی های علمی
یك نمونه از ارزشهای ایرانی كه خودمون اونا رو نمی شناسیم رو تصمیم گرفتم براتون بگم.
لابد تا به حال شما هم دیده اید وقتی یك دانشجو در دانشگاههای خارج می خواهد مدرك دكترای خود را بگیرد، یك لباس بلند مشكی به تن او می كنند و یك كلاه چهارگوش كه از یك گوشه آن یك منگوله آویزان است بر سر او می گذارند و بعد او لوح فارغ التحصیلی را می خواند.. به ماها می گویند این لباس و كلاه چیست؟ می گوییم این لباس شیطونك است كه اینها تنشان می كنند! اما به اروپایی یا ژاپنی و یا حتی آمریكایی می گویی این لباس چیست كه شما تن فارغ التحصیلانتان می كنید؟ می گویند ما به احترام «آوی سنت» (پور سینا)پدر علم جهان این لباس را به صورت نمادین می پوشیم. آنها به احترام «آوی سنت» كه همان «ابن سینا»ی ماست كه لباس بلند رداگونه می پوشیده، این لباس را تن دانشمندان خود می كنند. آن كلاه هم نشانه همان دستار است (کمی فانتیزی شده)و منگوله آن نمادی از گوشه دستار خراسانی كه ما ایرانی ها در قدیم از گوشه دستار آویزان می كردیم و به دوش می انداختیم. در اروپا و آمریكا علامت یك آدم برجسته و دانش آموخته را لباس و كلاه ابن سینا می گذارند، ولی ما خودمان نمی دانیم. باورتان می شود؟
دوستان شما هم قبلا شنیده بودید.
اگر کسی از منبع دیگری شنیده است خواهشمندم در قسمت نظرات آن را به بنده معرفی کند.
سه شنبه 28/8/1387 - 2:26
دانستنی های علمی
پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی. مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد."
پسرک گفت:"خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد". زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد،" خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت." مجددا زن پاسخش منفی بود".
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: "پسر...از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم"
پسر جوان جواب داد،" نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو می سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می کنه".
سه شنبه 28/8/1387 - 2:19
دانستنی های علمی
ما همه آفتابگردانیم
گل آفتابگردان رو به نور میچرخد و آدمی رو به خدا. ما همه آفتابگردانیم. اگر آفتابگردان به خاك خیره شود و به تیرگی، دیگر آفتابگردان نیست. آفتابگردان كاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد.
اینها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش میكردم كه خورشید كوچكی بود در زمین و هر گلبرگش شعلهای بود و دایرهای داغ در دلش میسوخت.
آفتابگردان به من گفت: وقتی دهقان بذر آفتابگردان را میكارد، مطمئن است كه او خورشید را پیدا خواهد كرد.
آفتابگردان هیچ وقت چیزی را با خورشید اشتباه نمیگیرد؛ اما انسان همه چیز را با خدا اشتباه میگیرد.
آفتابگردان راهش را بلد است و كارش را میداند. او جز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید، كاری ندارد. او همه زندگیاش را وقف نور میكند، در نور به دنیا میآید و در نور میمیرد. نور میخورد و نور میزاید.
دلخوشی آفتابگردان تنها آفتاب است. آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا. بدون آفتاب، آفتابگردان میمیرد؛ بدون خدا، انسان.
آفتابگردان گفت: روزی كه آفتابگردان به آفتاب بپیوندد، دیگر آفتابگردانی نخواهد ماند و روزی كه تو به خدا برسی، دیگر «تویی» نمیماند. و گفت من فاصلههایم را با نور پر میكنم، تو فاصلهها را چگونه پُر میكنی؟ آفتابگردان این را گفت و خاموش شد.
گفتوگوی من و آفتابگردان ناتمام ماند. زیرا كه او در آفتاب غرق شده بود.
جلو رفتم بوییدمش، بوی خورشید میداد. تب داشت و عاشق بود. خداحافظی كردم، داشتم میرفتم كه نسیمی رد شد و گفت: نام آفتابگردان همه را به یاد آفتاب میاندازد، نام انسان آیا كسی را به یاد خدا خواهد انداخت؟
آن وقت بود كه شرمنده از خدا رو به آفتاب گریستم...
عرفان نظرآهاری
سه شنبه 28/8/1387 - 2:14
دانستنی های علمی
سفر به سرزمین فراعنه با تصاویر نشنال جیو گرافیک
اهرام مصر هزاران سال است که به عنوان آخرین نمادهای فرهنگ مصریان باستان برجای مانده اند . اما درکنارشان ، شتران ستبر و سخت کوشی نیز باقی مانده اند که در این دوران طولانی مسافران و بارهایشان را به سرزمینهای گرد اهرام می برده اند . تا هنوز نیز گرداندن جهانگردان و بازدیدکنندگان اهرام مصر بر دوش این شتران باربر است .
سینی های مملو از خارک و خرما و رطب هر بامداد وارد بازار سقارهء قاهره می شوند . بیشتر فروشنگان این بازار از بانوان هستند . در این بازار اینچنین رسم است که فروشندگان دوشیزه جامه های رنگارنگ و دلباز بر تن می کنند اما زنان شوهر دار رنگ سیاه را برای پیراهنهای بلند خود برمی گزینند .
از هر زاویه ای که به اهرام جیزه (ثلاثه) بنگریم ، باز شکوه و هیبتشان نمایان است . اخیرا دانشمندان به دانسته های بسیاری دربارهء وضعیت زندگی کارگرانی که این بناهای عظیم را ساختند پی برده اند و نیز نحوهء روابط و ارتباطتشان با یکدیگر را روشن کرده اند .
مجسمهء ابولهول ۴۶۰۰ سال است که نشسته است و بازدیدگنندکانش را می بیند که می آیند و می روند . تصور می رود که این پیکرهء باشکوه به فرمان فرعونی به نام " خفره " تراشیده شده است . او شاید وظیفهء نگاهبانی از مقبره های فرعونهای مصر را بر دوش ابولهول نهاده بود . این مجسمهء عظیم (که جزو عجایب هفتگانهء جهان بشمار می رفته) پیکری از شیر و سری از انسان دارد و گمان می رود چهره اش تراشه ای از چهرهء " خفره " باشد .
ستونهایی به شکل " اوسیریس " در معبدی که به افتخار رامسس دوم ، فرعون بزرگ مصر باستان ، ساخته شده بود صف کشیده اند . بنا به باور مصریان باستان ، همهء فروعونهای آن کشور با اوسیریس رابطه ای معنوی و روحانی داشتند . اوسیریس خدایی بود که در دنیا از سرزمین مصر نگاهبانی می کرد .
گنجینه ای که در مقبرهء " توتان خامون " مشهورترین فرعون مصر پیدا شد ، در سراسر جهان به نمایش درآمده اند و جواهرات و تابوتهای طلایی اش برای همگان آشنا هستند . اما آنچه که نادیده مانده اند نقاشی ها و تصاویر بسیار زیبا و خیره ای کننده ای هستند که در دل بزرگترین هرم از مجموعه هرمهای عظیم سه گانه ، و گرداگرد مزار این فرعون جوان بروی دیوار کشیده شده اند .
این دو مجسمهء غولپیکر و خاموش روزگاری دروازهء ورودی معبدی بودند که در پشت سرشان تا دامنه های کوهی که در تصویر می بینید ، بر پا شده بود . آن معبد بر اثر طغیانهای پی در پی رود نیل از میان رفت اما پیکره هایی که خوش آمدگوی زائرانش بودند ، تا هنوز پای برجای مانده اند .
مردی مصری غرق در افکار خود و در مقابل معبد " لخسور " نشسته است . جامه ای که او به تن دارد جلباب (یا دشداشه ) است که در بسیاری از کشورهای عربی پیراهنی ساده و محبوب شمرده می شود
دانش آموزان در مدرسهء روستایی نزدیک به معبد باستانی " ممفیس " هنر و حرفهء بافندگی می آموزند . بسیاری از این بافندگان (که فرشها و زیلوهایی منقش به تصاویر نقوش مصریان باستان را به منظور فروش به جهانگردان می بافند) از خانواده های محروم کشور مصر هستند .
معبد با شکوه " آمون ره " در کارناک مصر و در جوار رود نیل . این معبد با ستونهای عظیمش روزگاری پر هیبت ترین عبادتگاه سرزمین مصر در دوران " سلسلهء پادشاهی جدید " بود که از حدود ۳۵۰۰ سال پیش تا ۳۰۰۰ سال پیش به درازا کشید . بنا به باور مصریان باستان ، آمون ره خدای خدایان بود .
سه شنبه 28/8/1387 - 2:9
دانستنی های علمی
زندگی ، رویایی بیش نیست . ( توکوزان ذنجی )
گرما یا سرما ، این شما هستید که آن را تجربه میکنید . ( کودو ساواکی روشی )
مرد دانا هیچ کاری نمی کند ، ابله خودش را به دار می آویزد . ( دوشین ذنجی )
دیدن تصویر یک کلوچه ، گرسنگی آدم را رفع نمی کند . ( کیوگن ذنجی )
فقط نفرت است که انتخاب می کند . ( کودو ساواکی روشی )
به دنبال آن نباشید که بودا شوید . ( دوگن ذنجی )
هزار چیز ، عاقبت یکی بیش نیست . ( کودو ساواکی روشی )
وابسته به سود و زیان ، ما آزاد نیستیم . ( سوزان ذنجی )
خرد ، ارتباطی با محیط اطراف ندارد .. پدیده ها و خالی تفاوتی با هم ندارند .
( تایزن دشی مارو روشی )
اکنون پریشان نباش ، هرگز پریشان نباش . ( کودو ساواکی روشی )
جان آدمی ، فی نفسه بوداست . ( باشو )
به جای استراحت دادن به تن ، دل خود را آسودگی بخشید . ( مومون ذنجی )
به هنگام گرسنگی می خورم و به هنگام خستگی می خوابم . ابلهان به من می خندند و دانایان می فهمند . ( رین زایی ذنجی )
هر روز ، روز خوبی ست . ( کودو ساواکی روشی
سه شنبه 28/8/1387 - 2:0
دانستنی های علمی
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد . جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
توهمانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن
سه شنبه 28/8/1387 - 1:52
دانستنی های علمی
**شب در چشمان من است به سیاهی چشم هایم نگاه کن، روز در چشمان من است به سفیدی چشم هایم نگاه کن، پلک اگر فروبندم جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت**
پاییز
برگهایی از جنس نورو طبیعت
تو میتونی من و از پا درآری تو میتونی که اشکم در بیاری
فقط تویی که میتونی عزیزم منو عمری توی کما بزاری
تو میتونی که روحم رو بپاشی تو میتونی دوسم نداشته باشی
آره تویی که میتونی عزیزم بری لحظه ای یاد ما نباشی
ولی خوب میدونی نمیتونی بگیری از دلم هواتو
ولی خوب میدونی نمیتونی بگیری از من خاطرات و
تو میتونی نبینی خستگیمو
تو میتونی نفهمی بچگیمو
تو میتونی که نادیده بگیری
تمام لحظه های زندگیمو
بی وفایی تو خونته میدونم
میتونی بگذری اینم میدونم
میدونم میتونی بشنوی ساده
دل و حرمت هر چی هست میدونم
ولی خوب میدونی نمیتونی بگیری از دلم هواتو
ولی خوب میدونی نمیتونی بگیری از من خاطرات و
پاییز و بوی بارون
پاییزونم دلتنگی
پاییز و نیمکت های منتظر
پاییز و کلاغ های چشم به راه
پاییز و پاییز و پاییز
دلم شور های رنگارنگ داره
مثل برگهای پاییزی
هوای حوصله ام ابریست
مثل صدای بلبل غمگین
پاییز دلم در راه است
فصل تازه شدن رنگهای دل بی رنگم
سه شنبه 28/8/1387 - 1:49
دانستنی های علمی
یک روز یک مرد جوان رفت پیش دکتر وینسنت پیل و بهش گفت:
- آقای دکتر من خسته شدم. من نمی تونم از پس مشکلاتم بر بیام. لطفاً به من کمک کنید.
دکتر پیل جواب داد:
- باشه فقط یکم صبر کن من یک سخنرانی دارم بعد از سخنرانی به تو جایی رو نشون میدم که هیچ کس اونجا مشکلی نداره.
مرد جوان خوشحال میشه و میگه:
- باشه من منتظرم. هر طور شده به هر قیمتی من به اونجا میرم.
بعد از سخنرانی پیل اون مرد رو به اون مکان برد. میتونید حدس بزنید اونجا کجا بود؟
قبرستان
پیل یه نگاهی به مرد جوان انداخت و گفت:
- اینجا 150 نفر اقامت دارن بدون اینکه مشکلی داشته باشن. مطمئنی که میخوای به اینجا بیای؟
واقعاً همینطوره. همه ما توی دنیایی زندگی میکنیم که پر از مشکلاته و تا پایان عمرمون با اونها دست و پنجه نرم می کنیم. فقط زمانی خلاص میشیم که عمرمون توی این دنیا به پایان برسه. پس بهتره برای پیروزی از مشکلاتمون از خدا کمک بخواهیم و زمانیکه با آنها روبرو میشیم اون رو یک چیز عادی بدونیم. توی مسابقه دو با مانع شرکت کنندگان موانع را جزئی از مسابقه میدانند و برای رسیدن به خط پایان و پیروزی موانع را پشت سر میگذارند و هرگز به خاطر اینکه ممکنه با موانع برخورد کنند از دور مسابقه خارج نمیشن.
زندگی ما هم مثل مسابقه دو با مانع میمونه. بهتره ازش فرار نکنیم بلکه خودمون رو برای مقابله با اونها آماده کنیم.
حالا بهتره اینکار رو بکنیم : هرگاه با آزمایشها روبرو میشوید آن را کمال شادی بیانگارید، زیرا میدانیم گذار ایمان شما از بونه آزمایشها پایداری به بار می آورد. *
پس: دلسرد نمیشویم هر چند انسان ظاهری ما فرسوده میشود انسان باطنی روز به روز تازهتر میشود.*
چون: در سختیها نیز فخر میکنیم، زیرا میدانیم سختیها بردباری به بار میآورد و بردباری شخصیت را میسازد و
شخصیت سبب امید میشود و امید به سرافکندگی نمیانجامد. *
سه شنبه 28/8/1387 - 1:46
دانستنی های علمی
سازندهترین كلمه گذشت است، آن را تمرین كن.
پرمعنیترین كلمه «ما» است، آن را به كار ببر.
عمیقترین كلمه «عشق» است، به آن ارج بنه.
بیرحمترین كلمه "تنفر" است، از بین ببرش.
خودخواهانهترین كلمه "من" است، از آن حذر كن.
ناپایدارترین كلمه "خشم" است، آن را فرو ببر.
بازدارندهترین كلمه "ترس" است، با آن مقابله كن.
با نشاط ترین كلمه "كار" است، به آن بپرداز.
پوچترین كلمه "طمع" است، آن را بكش.
سازندهترین كلمه "صبر" است، برای داشتنش دعا كن.
روشنترین كلمه " امید" است، به آن امیدوار باش.
ضعیفترین كلمه "حسرت" است، آن را نخور.
تواناترین كلمه " دانش " است، آن را فراگیر.
محكمترین كلمه "پشتكار" است، آن را داشته باش.
سمیترین كلمه "شانس" است، به امید آن نباش.
لطیفترین كلمه "لبخند" است، آن را حفظ كن.
ضروریترین كلمه "تفاهم" است، آن را ایجاد كن.
سالمترین كلمه "سلامتی" است، به آن اهمیت بده.
اصلیترین كلمه اعتماد است، به آن اعتماد كن.
دوستانهترین كلمه "رفاقت" است، از آن سوءاستفاده نكن.
زیباترین كلمه "راستی" است، با آن رو راست باش.
زشتترین كلمه "دورویی"است، یك رنگ باش.
ویرانگرترین كلمه "تمسخر" است، دوست داری با تو چنین شود؟
موقرترین كلمه "احترام" است، برایش ارزش قایل شو.
آرامترین كلمه " آرامش" است، به آن برس.
عاقلانهترین كلمه "احتیاط" است، حواست را جمع كن.
دست و پاگیرترین كلمه "محدودیت" است، اجازه نده مانع پیشرفت بشود.
سختترین كلمه "غیر ممكن" است، وجود ندارد.
مخربترین كلمه "شتابزدگی" است، مواظب پُلهای پشت سرت باش.
تاریكترین كلمه "نادانی" است، آن را با نور علم روشن كن.
كشندهترین كلمه "اضطراب" است، آن را نادیده بگیر.
صبورترین كلمه "انتظار" است، منتظرش بمان.
قشنگترین كلمه "خوشرویی" است، راز زیبایی در آن نهفته است.
تمیزترین كلمه "پاكیزگی" است...
رساترین كلمه "وفاداری" است، سر عهدت بمان.
تنهاترین كلمه "گوشهگیری" است، بدان كه جمع همیشه بهتر از فرد بودن است.
هدفمندترین كلمه "موفقیت" است، پس پیش به سوی آن...
به نقل از میعادگاه
سه شنبه 28/8/1387 - 1:39