• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 54334
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : از لحاظ اعتقاد بين شيعه و سني نسبت به امامان اختلاف وجود دارد يعني اهل سنت حضرت علي (ع) را به عنوان امام اول قبول ندارند و ايشان را خليفه چهارم مي دانند از طرفي دين اسلام توسط حضرت محمد آورده شده پس چرا در بين انجام وظايف ديني به عنوان مثال نماز خواندن و
پاسخ : اختلاف شيعه و اهل سنت در اين مسائل به اختلاف در مباني استنباط احكام دينيبر مي گردد.هر يك از مذاهب فقهى اسلامى براى استنباط احكام دين، از يكسرى اصول و مبانى بهره مي گيرند. طبيعى است كه اگر در اصول، مبانى و منابع استنباط با هم اختلاف داشته باشند، نتيجه و رهاورد استنباط ها متفاوت خواهد شد. بسيارى از اختلافات فقهى شيعه و سني،‌ ريشه در تفاوت ديدگاه ها در اصول و مبانى استنباط دارد، مثلا‍ً اهل سنت افزون بر قرآن و سنت پيامبر(ص) به سنت صحابه و گاهى به سنت تابعين ارزش مى دهند،‌ ولى شيعه افزون بر قرآن و سنت پيامبر (ص)، به سنت اهل بيت پيامبر(ص) بها مى دهند و سنت صحابه را اگر مستند به سنّت پيامبر نباشد، به عنوان منبع شرعى نمى پذيرند.برخى از اختلافات فقهى ريشه در همين نكته دارد. اختلاف در وضو هم از همين نوع است. شيعيان با تمسك به حديث ثقلين، به اهل بيت و امامان معصوم(ع) مراجعه مى كنند و احكام شرعى خويش را فرا مى گيرند، امّا اهل سنّت اين چنين نيستند.در زمان خلفا به ويژه خليفة دوم (عمر) سياست جلوگيرى از نشر حديث رواج داشت و خلفاى بعدى تا زمان عمر بن عبدالعزيز، همين سياست را در پيش گرفتند كه سرانجام بسيارى از روايت هاى پيامبر اسلام(ص) و حوادث صدر اسلام به فراموشى سپرده شد و نسل هاى بعدى نسبت به آن بيگانه شدند. زين پس شيعيان با مراجعه به امامان معصوم(ع) توانستند سنت فراموش شده پيامبر(ص) را دريابند و آن را سرمشق زندگى خويش قرار دهند؛ به عنوان مثال: امام باقر(ع) در اين راستا ظرف آبى برداشت و به وضو پرداخت و فرمود: پيامبر (ص) چنين وضو مى ساخت.(1)كيفيت وضوى اهل سنت به جهت تفسيرى است كه ايشان از آيه "فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق" (2) دارند.ظاهر معناى آيه چنين است كه صورت و دست‏ها را تا آرنج بشوييد. اهل سنت از كلمه "الى" خيال مى‏كنند كه آيه مى‏گويد دست‏ها را از سرانگشتان به طرف آرنج بشوييد، ولى با اندكى دقّت روشن مى‏شود كه كلمه "الى" تنها براى بيان حدّ شستن است، نه كيفيّت شستن. توضيح: آيه درست به آن مى‏ماند كه انسان به كارگرى سفارش مى‏كند ديوار اتاق را از كف تا يك متر رنگ كند. بديهى است منظور اين نيست كه ديوار از پايين به بالا رنگ شود، بلكه منظور اين است كه اين مقدار بايد رنگ شود، نه بيشتر و نه كمتر. بنابراين فقط مقدارى از دست كه بايد شسته شود، در آيه ذكر شده اما كيفيت آن در سنت پيامبر (كه به وسيله اهل بيت به ما رسيده) آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان.(3)البته مذاهب چهارگانه اهل سنت، شستن دست هنگام وضو از سر انگشتان تا آرنج را واجب نمى‏دانند و مى‏گويند بهتر است كه بدين طريق وضو گرفته شود. اماميه(شيعه) گفته‏اند: از آرنج واجب است و عكس آن باطل است، هم چنان كه مقدّم داشتن دست راست بر چپ واجب است. باقى مذاهب گفته‏اند: شستن آن‏ها به هر طريقى كه باشد، واجب بوده و تقديم دست راست و شروع از انگشتان تا آرنج افضل است؛ (4) يعنى ثواب بيشترى دارد.شستن پا به جاى مسح كه ميان اهل سنت رواج دارد، تفسير خاصى است كه از ادامه همان آيه ارائه داده‏اند. به نظر آنها كلمه "ارجلكم" (پاها) بر "وجوهكم" (صورتها) عطف شده و بايد مانند آن شسته شود، اما شيعه معتقد است اين كلمه بعد از كلمه رؤوس (سرها) ذكر شده و عطف به آن است و بايد پاها را مانند سر مسح كنيد.در هر حال اختلاف عمل در مذاهب اسلامى ناشى از اختلاف برداشت و فهم متفاوت از آيات بوده و سنت پيامبر را هر دو گروه طبق عقيده خود مى‏دانند، اما شيعه افتخار دارد كه پيرو ائمه اطهار بوده و پيشوايان معصوم(ع) از آيات الهى و روش و سنت و گفتار رسول خدا(ص) آگاه‏تر بوده و درست‏تر تفسير مى‏كنند. و همان گونه كه بيان شددر روايات ائمه(ع) بيان شده كه روش وضوى پيامبر(ص) به روش شيعه بوده است.مسئله دست بسته بودن (تكفير و يا تكتّف) در حال نمازكه اهل سنت انجام مي دهند, از زمان خليفهء دوم مرسوم شد و از بدعت هاى ايشان است . در زمان پيامبر و خليفهء اول اين طور نماز مي خواندندهنگامى كه اسيران جنگى ايرانى بر عمر وارد شدند, همين كار راكردند. عمر از اين كار خوشش آمد و گفت : خوب است در نماز در برابر پروردگار همين كار را بكنيم . اما شيعه با توجه به روايات امامان معصوم آن را درست نمي داند.. امام باقر(ع) فرمود: و عليك بالاقبال على صلاتك ... قال : ولا تكفّر فانّما يصنع ذلك المجوس ; بر تو باد به توجه قلبى بر نمازت ... و دست بر روى دست در حال نماز نگذار, زيرا اين كار مجوس است (5. بنابر اين به عقيده شيعه اين نحو نماز خواندن درست نيست وتكفير يكى از مبطلات نماز است , زيرا بدعت در دين محسوب مي شود.پيامبر(ص)فرمود: صلّوا كما رأتيمونى أصلى ; همانطور كه من نماز مى خوانم نماز بخوانيد. پيامبر و اصحاب دست بسته نمى خواندند.پى‏نوشت‏ها:1- شيخ حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج 1، ص 274،‌ ج 7.2 - سوره مائده (5) آيه 6.3 - تفسير نمونه، ج 4، ص 286.4 - محمد جواد مغنيه، فقه تطبيقى ،ترجمه كاظم پورجوادى، ص 40.5 - وسائل الشيعه , ج 4 باب 15 از ابواب قواطع الصلاة
کد سوال : 54335
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا مرد تا زماني كه همسرش در قيد حيات باشد، نمي تواند خواهر او را به همسر برگزيند ، در حالي كه خواهر زن جزء محارم نمي باشد؟
پاسخ : بايد توجه داشت كه در امر ازدواج، جمع بين دو خواهد مجاز نيست، ولى اگر ازدواج دو خواهر يا بيشتر به صورت جمع نباشد، اشكال ندارد. به اين معنا كه هرگاه مردى زنى را براى خود عقد كند، تا وقتى كه زن در عقد او است، نمى‏تواند با خواهر وى ازدواج كند، خواه عقد دائم باشد يا موقت. حتى بعد از طلاق تا وقتى كه در عدّه است (در صورتى كه عدّه رجعى باشد) نمى‏تواند خواهر او را بگيرد، ولى وقتى زنش را طلاق داد يا از دنيا رفت و عدّه او تمام شد، مى‏تواند با خواهر وى ازدواج كند.رمز اين كه اسلام از ازدواج همزمان با خواهران جلوگيرى كرده شايد اين باشد كه اوّلاً حرمت زن را حفظ كند، چنان كه در ازدواج با دختر برادر زن و دختر خواهر زن رضايت و اجازه زن را شرط دانسته است. ثانياً دو خواهر به حكم نسبت و پيوند طبيعى، نسبت به يكديگر علاقه شديد دارند ولى هنگامى كه رقيب هم شوند، نمى‏توانند علاقه گذشته را حفظ كنند، به اين ترتيب تضاد عاطفى در آن‏ها پيدا مى‏شود كه براى زندگى زيان بار است، زيرا دائماً انگيزه محبت و رقابت در وجود آن‏ها در كشمكش است.(1)همچنين با طبع زنان كه شوهر خواهر را از خود مى‏دانند و احساس نزديكى مى‏كنند، سازگار نيست.پى‏نوشت‏ها :1 - تفسير نمونه، ج3، ص 368.
کد سوال : 54336
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا فردي كه بندگي خدا را به جا مي آورد و فردي كه اين گونه نيست، هر دو احساس رضايتمندي از زندگي دارند؟
پاسخ : هر چند ممكن است هر دو از زندگي احساس رضايتمندي كنند، ولي خاستگاه و علت اين احساس متفاوت است. ملحدان چون رسيدن به دنيا را هدف مي دانند و از سرانجام كار خود بيم و خوفي ندارند، از اين كه توانسته اند به هدفشان برسند، احساس رضايتمندي مي كنند .اگر چه اين احساس، كاذب باشد. به همين خاطر پس از مدتي كه به هدف خود (زندگي مرفه) رسيدند، از آن دلزده شده و زندگي براي آنها تكراري مي شود ، مگر اين كه هدف مادي ديگري براي خود ترسيم كند ، و مدتي از عمر خود را به دنبال آن روان شوند.در نهايت آن مي شود كه خداوند فرموده است.اما موحدان از اين كه توانسته اند به وظيفة خود عمل كنند و رضايت خدا را در نظر گرفته اند، احساس رضايتمندي دارند. مؤمن در هر وضعي باشد، احساس نارضايتي ندارد، چون همه امور را به خداوند واگذار كرده ومي داند پروردگار براساس حكمت و مصلحت عمل مي نمايد . مؤمنان زندگي را هدفمند مي دانند و حيات را خلاصه در زندگي مادي نمي بينند، پس اگر شاهد كم و كاستي در زندگي دنيا باشند، آن را مي پذيرند و نگراني به خود راه نمي دهند، چون مي دانند خداوند آن را در عالم ديگر جبران خواهد كرد. يكي درد و يكي درمان پسندد يكي وصل و يكي هجران پسنددمن از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آن چه را جانان پسندد
کد سوال : 54337
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا كساني هستند كه بندگي در برابر حق را به جا آورند اما از آزادي محروم باشند؟
پاسخ : انسان براساس نگرش اسلامي تنها بايد بنده خداوند باشد، نه غير خدا، از اين رو حق ندارد خود را از آزادي حقوقي و تشريعي محروم سازد، از اين جهت مي توان گفت: بندگي خداوند موجب آزادي است. اما از آن جا كه انسان موجودي اجتماعي است، طبيعي است كه بايد قانوني را كه حدودي براي آزادي هاي مردم معيّن كرده بپذيرد. از طرف ديگر در نگرش اسلامي قانون بر پاية اخلاق است. آزادي در اين چهارچوب هر شده است، پس مؤمن تا آن جا آزاد است كه به آزادي و حقوق ديگران تجاوز نشود و حدود الهي آسيب نبيند، يعني محدوديت از دو ناحيه است، حقوق مردم و حقوق الهي.پذيرش محدوديت امري عقلايي است و بيشتر مكاتب بشري آن را پذيرفته اند ، هر چند در چگونگي محدوديت اختلاف نظرهايي وجود دارد و اين به جهان بيني انسان بر مي گردد.كسي كه به خدا و آخرت ايمان دارد، محدوديت هاي اخلاقي را نيز مي پذيرد، از اين رو نمي تواند به بهانه آزادي، دروغ بگويد يا تهمت بزند و يا فساد و بي بند و باري را در جامعه ترويج نمايد، يا به نشر اكاذيب بپردازد. پس دست و پا و چشم و گوش و اعضا و جوارح مؤمن از اين جهت در بند است، ولي اين اسارت ، عين آزادي معنوي است، بنابراين در حقيقت بندگي در مقابل خداوند، به انسان عالي ترين نوع آزادي يعني آزادي معنوي را مي بخشد.غلام همت آنم كه زير چرخ كبود زهر چه كه رنگ تعلق پذيرد آزاد استآزادي از دلبستگي دنيا، آزادي از تعلق به آنچه به دست مي آيد و آنچه از دست مي رود، همه در نتيجه عبوديت حق حاصل مي شود.براي آگاهي بيشتر به كتاب آزادي معنوي اثر استاد شهيد مرتضي مطهري مراجعه فرماييد.
کد سوال : 54338
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : منظور از آزادي كه در قرآن به آن اشاره شده، چه مي باشد؟
پاسخ : قرآن كريم از دو جهت انسان را آزاد و صاحب اختيار مي داند: يكي از جهت انديشه و پذيرش عقيده و مذهب ؛ ديگري از ناحيه كردار و گفتار.دربارة انتخاب عقيده مي فرمايد: "لا اكراه في الدين ؛ در قبول دين اكراهي نيست".(1)و مي فرمايد: "فبشّر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه؛ بندگان مرا بشارت ده، كساني كه سخنان را مي شنوند و از نيكوترين آن ها پيروي مي كنند".(2)دربارة آزادي مي فرمايد: "انّا هديناه السّبيل اما شاكراّ و امّا كفوراً؛ (3) ما راه را به او نشان داديم ، خواه شاكر و پذيرا باشد، يا كفران كننده و ناپذيرا، و فرمود: "و ان ليس للأنسان الا ما سعي، (4) بر آدمي جز نتيجه تلاش چيزي نيست"."نيز فرمود: "كل نفس بما كسبت رهينة؛ هرانسان در گرو كار خود مي باشد".(5) و : "من عمل صالحاّ فلنفسه و من أساء فعليها؛ (6) هر كس كار نيك انجام دهد، به سود خود انجام داده است و هر كس كار بد انجام داده است، بر زيان خود او مي باشد".اين آيات نشان از آن است كه قرآن با صراحت آزادي انسان را در دو حوزة انديشه و عمل مورد تأييد و تأكيد قرار داده ، آزادي و اختيار انسان را زير بناي تشريع خود دانسته و سرنوشت او را در دست وي مي داند.به اين نكته بايد توجه كرد كه آزادي انسان بدين معني نيست كه اگر به هر كاري دست بزند و يا هر عقيده اي را برگزيند، درست است و خوش بختي او در آن است و يا نبايد مؤاخذه شود، بلكه به اين معنا است كه مختار و آزاد است، ليكن اگر بخواهد به سعادت برسد، بايد با اختيار خود عقيده درست انتخاب كند و اعمال نيك و خوب انجام دهد. به ديگر سخن: خداوند انسان را آزاد آفريده و با دادن عقل و فرستادن پيامبران، عقيده صحيح و اعمال صالح را به انسان معرض كرده و از پذيرفتن عقايد باطل و اعمال ناشايست برحذر كرده، در اين مورد به او اعلان خطر كرده است. قرآن در اين مورد مي فرمايد: "والعصر انّ الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات؛ قسم به عصر كه همة انسان ها در خسارت و زيانند، مگر آنان كه به خدا ايمان آورده و نيكوكار شدند".پي نوشت ها : 1 - بقره (2) آيه 256.2 - زمر (39) آيه 17 و 18.3 - دهر (76) آيه 3.4 - نجم (53) آيه 39.5 - مدثر (74) آيه 38.6 - فصلت (41) آيه 46.7 - عصر (103) آيه 1 تا 3.
کد سوال : 54339
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا انسان ها قدرت آن را ندارند كه از ابتدا درباره زندگي خود تصميم بگيرند و در مسير خاص خويش قرار گيرند؟(پ)
پاسخ : در مورد سرنوشت، دو تفسير وجود دارد: تفسير نخست مى گويد: سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده و بنابراين هر كس با سرنوشت معيّنى از مادر متولد مى شود كه قابل دگرگونى نيست (هر انسانى نصيب و تسمتى دارد كه ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد،‌و كوشش ها براى تغيير سرنوشت بيهوده است. بنابراين تفسير،‌ بديهى است كه انسان موجودى مجبور و بى اختيار است، (ولى بررسى منابع اسلامى نشان مى دهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست و قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامى از قبيل:‌ تكليف، جهاد، سعى و كوشش و استقامت و غيره را به هم مى ريزد. استاد مطهرى مى گويد: "اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي،‌ انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد".[5]قضا و قدر و سرنوشت به معناى صحيح آن است كه بدانيم قضا در اصل به معناى حكم، و قدر به معناى اندازه گيرى است كه به قضا و قدر تكوينى و تشريعى تقسيم مى شود.منظور از قضا و قدر تكوينى اين است كه هر چيزى و هر حادثه و پديده و هر موجودى در عالم،‌ علتى دارد و اندازه اي، نه چيزى بدون علت به وجود مى آيد و نه بدون اندازه گيرى معيّن؛ مثلاً سنگى پرتاب مى كنيم و شيشه اى مى شكند، شكستن شيشه يك حادث است كه حتماً علتى دارد. اين كه مى گوييم داراى علت است،‌ قضاى تكوينى است. و نيز مسلّما ميزان شكستگى و اندازه و حدود آن، به كوچكى و بزرگى سنگ و قوت و فشار دست و نزديكى و دورى فاصله و وزش و عدم وزش باد و مانند اين ها بستگى دارد. اين ارتباط حادثه فوق با چگونگى علت آن، همان قدر تكوينى مى باشد. بنابراين به طور خلاصه يك معناى قضا و قدر،‌ به رسميت شناختن قانون علت و نظام خاص علت و معلول است. قضا و قدر تشريعى به معناى فرمان الهى در تعيين وظايف فردى و اجتماعى انسان ها و مقدار و حدود اين وظايف است؛ مثلاً مى گوييم نماز واجب است (اين قضاى تشريعى است) سپس مى گوييم مقدار نماز در هر شبانه روز هفده ركعت است. (اين يك قدر الهى است).[6]طبق قضا و قدر تكويني، سلسلة نظام علت و معلول به خداوند منتهى مى شود، ولى اين موضوع هيچ گونه مخالفتى با آزادى اراده و اختيار انسان ندارد. اعمال انسان، هم مستند به خود او است و هم مستند به خدا، اما استناد آن به خود او به دليل اين است كه با آزادى اراده، آن را انجام مى دهد و اما استناد آن به خدا به دليل اين است كه هستى انسان و تمام نيروهاى او و حتى آزادى اراده او از ناحية‌ خالق جهان آفرينش است و علل و اسبابى كه شرط تحقق يك عمل مى باشد از اوست. در قرآن آيات زيادى وجوددارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آية‌: "ليس للانسان الا ما سعي؛ براى انسان چيزى جز حاصل سعى او نيست".[7]و مانند آية: "ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمى دهد مگر خودشان آن را تغيير دهند".[8]در احاديث اسلامى نيز بر اين نكته تأكيد شده است. اميرالمؤمنين(ع) از كنار ديوار شكسته و كجى برخاست. پرسيدند: از قضاى الهى فرار مى كني؟ فرمود: از قضاى الهى به قدر او پناه مى برم.[9] "يعنى درست است كه تا قانون عليت كه منتهى به فرمان خداست، نباشد، ديوار شكسته سقوط نخواهد كرد، اما همان خداوند به من عقلى داده كه آن خود يك حلقه از سلسله قانون عليت است و يك عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلى سقوط مى كند. اما من مى توانم به قدر الهى پناه ببرم؛ يعنى با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيرى كنم كه اگر ديوار سقوط كند روى من نيفتد".[10]با يك مثال معناى قضا و قدر الهى روشن مى شود: "اگر كسى بالاى بام ايوان بلند رود كه خود را با سر روى زمين سنگ فرش مسجد بيفكند و بگويد: اگر مقدر است بميرم مى ميرم ولو خود را از بام نيفكن و اگر مقدر است بمانم مى مانم، اين گفته درست نيست، زيرا خداوند در اين مورد چند مقدر حتمى و جبرى دارد و يك مقدر اختياري.مقدرات جبرى عبارت است از: 1- قضا و قدر الهي؛ سنگ را كه كف زمين از آن فرش شده، سخت و محكم آفريده است.2- قضا و قدر الهي؛ جمجمة‌ انسان را از استخوان نازك خلق كرده است.3- قضا و قدر الهي؛ به زمين قوة ‌جاذبه داده است.4- قضا و قدر الهي؛ چنين مقرر كرده كه اگر كسى خود را از بلندى به زمين سختى پرت كند، جمجمه اش شكسته و مغزش متلاشى شود.5- قضا و قدر الهى اين است كه اگر كسى مغزش متلاشى شد فوراً بميرد.6- قضا و قدر الهى اين است كه بشر داراى اختيار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت كند و بميرد و يا آن كه از راه بام، پله پله به زير آيد و بماند. پس به آن كسى كه روى بام به قصد افكندن خون ايستاده است بايد گفت: مقدر خداوند دربارة مرگ و حيات شما تابع اراده و اختيار شما است. اگر افكندن از بام را اختيار كنى مقدر است بميرى و اگر پله هاى بام را انتخاب كنى مقدر است بمانى و در هر دو صورت، قضيه روى قضا و قدر الهى است".[11]پي نوشت ها : [5] مجموعة‌ آثار ، ج1، ص 384.[6] ناصر مكارم شيرازي، انگيزة پيدايش مذاهب، ص 17 - 20 ( با تلخيص).[7] نجم (53) آية 39.[8] رعد (13) آية 11.[9] توحيد صدوق (چاپ تهران) ص 337.[10] ناصر مكارم شيرازي، همان، ص 29.[11] محمد تقى فلسفي،‌ كودك، ج 1، ص 132 و 133.
کد سوال : 54340
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا انسان به عنوان اشرف مخلوقات معرفي شده است؟(پ)
پاسخ : اشرف مخلوقات بودن انسان و برترى او بر تمام مخلوقات الهى، امرى مسلّم و قطعى در آيات نيست، در عين حال، برخى از مفسّران بر آنند كه انسان اشرف بر تمام مخلوقات الهى است.قرآن مجيد از كرامت و ارجمندى انسان و برترى او بر بسيارى از موجودات ديگر سخن به ميان آورده(1) و فرموده است: "ما انسان را در بهترين شكل آفريده‏ايم".(2)كرامت انسان از دو ناحيه قابل برّرسى است: 1- كرامت ذاتى، يعنى انسان از نظر ساختار وجودى و امكانات، برترى دارد، كه نشانه عنايت ويژه خداوند به نوع انسان است. انسان بر خلاف حيوان و فرشته از شهوت و عقل برخوردار است.2- كرامت اكتسابى، يعنى انسان در پرتو ايمان و عمل صالح، كمالاتى را به دست مى آورد و از جهت همين كمال اختيارى است كه مى تواند به مراتب بالاى هستى دست يابد و از فرشتگان نيز برتر شود. مقام والاى انسانى نيز از طريق دست يافتن به كمال اختيارى تحقق مى يابد.انسان تنها موجودى است كه از نيروهاى مختلف، مادى و معنوى تشكيل شده و در لابلاى تضادها مى‏تواند پرورش پيدا كند و استعداد تكامل و پيشروى نامحدود دارد. امام على(ع) در اين باره مى فرمايد: "خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفريد: فرشتگان و حيوانات و انسان. فرشتگان عقل دارند، بدون شهوت و غضب. حيوانات مجموعه‏اى شهوت و غضب اند و عقل ندارند اما انسان مجموعه‏اى است از هر دو تا كدامين غالب آيد.اگر عقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چيره گردد، از حيوانات پست‏تر".(3)پى نوشت‏ها: 1. اسراء (17) آيه 70.2. تين (95) آيه 4.3. تفسير نمونه، ج 12، ص 200.
کد سوال : 54341
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا خداوند انسان ها را جاودانه خلق نكرد؟
پاسخ : خداوند انسان را جاودانه آفريده است. زندگي انسان در چهار مرحله خلاصه مي شود كه هر مرحله نسبت به مرحله قبل از خودش وسيع تر است.1 - مرحلة شكم مادر.2 - مرحله دنيا . اين دو مرحله براي همگان روشن است.3 - مرحله برزخ.4 - مرحله آخرت.از اين دو مرحلة اخير قرآن و احاديث خبر داده اند.قرآن دربارة عالم برزخ مي فرمايد: "و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون؛(1) و عقب آن ها (پس از مرگ) عالم برزخ است تا روزي كه برانگيخته شوند".1 - امام سجاد (ع) فرمود: "قبر، باغي از باغ هاي بهشت يا گودالي از گودال هاي جهنم است".(2)از نظر قرآن و حديث مرگ نابودي نيست، بلكه عبور از مرحله دنيا به مرحله برزخ است كه به مراتب از دنيا وسيع تر مي باشد.امام حسين (ع) در روز عاشورا ياران خود را مخاطب ساخت و فرمود: "اي بزرگ زادگان! استقامت كنيد، چرا كه مرگ فقط پلي است كه شما را از ناراحتي ها و رنج ها به سوي باغ هاي وسيع و نعمت هاي جاويدان بهشت عبور مي دهد.كدام يك از شما ناخشنوديد كه از زنداني به قصري مستقل شويد؟ دنيا زندان مؤمنان و بهشت كافران است و مرگ پلي است براي گروه اول به سوي بهشت و براي گروه دوم به سوي دوزخ".(3)قرآن دربارة پايان عالم برزخ و ورود انسان ها به جهان آخرت و صحنه قيامت مي فرمايد: "و نفخ في الصور فاذا هم من الأجداث الي ربهم ينسلون؛(4) در صور دميده مي شود، ناگهان آن ها از قبرهاي شان شتابان به سوي (دادگاه) پروردگارشان حركت مي كنند. نيز فرمود: "يوم ينفخ في الصور فتأتون افواجاً؛(5) روز قيامت روزي است كه در صور دميده مي شود و شما فوج فوج وارد (محشر) مي شويد".در دادگاه قيامت به اعمال انسان رسيدگي مي شود، سپس گروهي به جهنم و گروه ديگر به بهشت وارد مي شوند و براي هميشه در اين دو جا به حيات خود ادامه مي دهند. با توجه به اين نكته كه در جهنم كفار معاند(كساني از سر لجاجت و عناد حق را انكار كرده اند) براي هميشه باقي مي مانند و بقيه پس از تحمل مجازات اعمال بد خود، از جهنم آزاد شده و به بهشت وارد مي شوند).قرآن در مورد وسعت بهشت مي فرمايد: "و سارعوا الي مغفرة من ربّكم و جنة عرضها السموات و الأرض اعدّت للمتقين؛ بشتابيد به سوي مغفرت پروردگار خود و به سوي بهشتي كه پهناي آن همة آسمان ها و زمين را فراگرفته و آماده براي پرهيزكاران است."بنابراين خداوند، انسان ها را جاودانه خلق كرده ، تمام حقيقت انسان را نفس او تشكيل مي دهد. نفس به لحاظ تجرد آن نابود شدني نيست و براي هميشه باقي است. باقي نماندن هميشگي در دنيا دليل بر اين نيستكه انسان جاودانه نيست، زيرا در دنيا امكان زندگي جاويد وجود ندارد، ولي در سراي ديگر كه اين امكان فراهم است، انسان در آن جا جاودانه خواهد ماند، يعني اصلاّ خود دنيا و جهان مادي پيوسته در حال دگرگوني بوده و جاودانه نيست تا انسان در آن جا باقي بماند. جهان ديگري پس از اين عالم است كه جاودانه است و آن جا تغيير دگرگوني ندارد و انسان در آن عالم جاودانه است.پي نوشت ها : 1 - مؤمنون (23) آيه 100.2 - تفسير برهان، ج3، ص 120.3 - بحارالانوار،ج44، ص 297.4 - يس (36) آيه 51.5 - نبأ (78) آيه 18.
کد سوال : 54342
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا خداوند انسان ها را از نژادهاي مختلف آفريده است؟
پاسخ : در مورد نژادهاي مختلف بشر، مانند: سفيد و سرخ و سياه و زرد، دو نظريه وجود دارد: الف - كليه اين نژادها از يك ريشه بوده اند، ولي در پي جدا شدن از يكديگر و مهاجرت به سرزمين هاي مختلف و ازدواج هاي داخلي، يك دسته صفات ژنتيكي به عنوان صفات برتر و فائق در آن مجموعه ها به وجود آمده است و ژن هاي ديگر در آن مناطق امكان بقا و رشد پيدا نكرده اند.ب - نسل آدم ابوالبشر(ع) با باقي مانده نسل انسان هاي قبلي - كه روي زمين ساكن بوده اند - مخلوط شده و تفاوت افراد بشر به همين جهت است.هر دو نظريه در حال حاضر طرفداراني دارد و دليل هايي نيز هر كدام از قرآن و روايات بر مدعاي خود ذكر مي كنند. اگر چه با توجه به ظاهر آيات قرآن؛ نظريه دوم، كمتر قابل دفاع است و ظاهرا بشر امروزي ( به طور كامل) از نسل حضرت آدم (ع) مي باشد، زيرا قرآن مي فرمايد: "يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالا كثيرا و نساء؛ اي مردم (حق) پروردگار خود را رعايت كنيد، كسي كه شما را از يك نفس ( حضرت آدم) خلق كرد و از او همسرش (حوا) را آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسياري را (در سراسر زمين) منتشر كرد". همچنين مي فرمايد: "يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و أنثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا؛ اي مردم ما شما را از مرد و زن (آدم و حوا) آفريديم و شما را خلق ها و قبيله هايي قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد". با وجود اين شواهد هنوز در اين مورد نمي توان حكم قطعي صادر كرد. در هر حال بشر امروزي از نژادهاي مختلفي تشكيل شده است. قرآن در بيان فلسفه وجودي اين نژادهاي مختلف مي گويد: "و من آياته خلق السماوات و الأرض و اختلاف ألسنتكم و ألوانكم انّ في ذلك لايات للعالمين؛ از نشانه هاي او آفرينش آسمان ها و زمين و تفاوت زبان ها و رنگ هاي شما است . در اين نشانه هايي است براي عالمان"در آية مذكور قرآن وجود نژادهاي مختلف و زبان ها و لهجه هاي گوناگون را نشانه هاي الهي بيان نموده است.برخي از مفسران در تفسير اين آيه نوشته اند: "بي شك زندگي اجتماعي بشر بدون شناخت افراد و اشخاص ممكن نيست. اگر يك روز همه انسان ها يك شكل و يك قيافه و داراي يك قد و قواره باشند، در همان يك روز شيرازة زندگي به هم مي ريزد. نه پدر و فرزند و همسر از بيگانه شناخته مي شوند و نه مجرم از بيگناه ، يا بدهكار از طلبكار و يا فرمانده از فرمانبر و رئيس از مرئوس و ميزبان از مهمان، چنان كه دوست از دشمن شناخته مي شود و جنجال عجيبي برپا خواهد شد.براي سازمان يافتن اجتماع بشر، خداوند صداها و رنگ ها را مختلف آفريد. به گفته فخر رازي در ذيل آيه مورد بحث شناسايي هر انسان يا بايد از طريق چشم حاصل شود و يا به وسيله گوش. خداوند بر اين تشخيص چشم، رنگ ها و صورت ها و شكل ها را مختلف آفريده ، براي تشخيص گوش، اختلاف آوازها و آهنگ ها و زبان ها را آفريده است.(4)بنابراين اختلاف رنگ كه در قرآن به عنوان يكي از نشانه هاي الهي ياد شده . يكي از حكمت هاي آن شناسايي افراد است.جداي از اين مي توان گفت با توجه به عوامل گوناگون ژنتيكي و محيطي و جغرافيايي به تدريج پوست بدن دگرگون مي گردد، مثلا محيطي كه آفتابش تند و سوزان است، تأثير طبيعي اش اين است كه پوست بدن را كدر كند. اين محيط مستعد پرورش نژاد سياه است و در محيط معتدل ، پذيراي سفيد پوستان و...پي نوشت ها : 1 - نساء (4) ، آية 1.2 - احزاب (33) آيه 13.3 - روم (30) آيه 22.4 - تفسير نمونه، ج16، ص 394 و 395.
کد سوال : 54343
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا صيغه در اسلام رواج دارد، ولي در ديگر اديان وجود ندارد؟
پاسخ : فلسفه جايز بودن ازدواج موقت از نظر اسلام (تشيع) تعديل غرايز و برآوردن خواسته هاي زن و مرد به صورت مشروع و قانوني مي باشد، تا به گناه و انحراف كشيده نشوند. از اين رو، طرح درست و منطقي ازدواج موقت به صورتي كه بشر از آسيب هاي اجتماعي مصون بماند، كاري شايسته و همسو با كرامت انساني مي باشد . اين راهكار ، كوتاه مدت و استثنايي و براي شرايط ويژه افراد و جهت رعايت مصلحت آنها مي باشد. حال آنكه ازدواج دايم به عنوان امري مهم بايد مورد توجه و حمايت قرار گيرد و در گسترش ازدواج دايم و از بين بردن موانع تحقق آن و آسان شدن شكل گيري آن بين جوانان بايد تلاش فرهنگي ، اجتماعي چند برابر صورت گيرد تا اين سنت الهي تقويت شود و ميل و رغبت جوانان به اين امر گسترش يابد، ولي در كنار ازدواج دايم، ازدواج موقت به عنوان يك راه حل مقطعي و گذرا يا براي كساني كه شرايط ازدواج دائم براي آنها به جهت موقعيت شغلي و... فراهم نيست، در تعاليم شيعه مدنظر قرار گرفته است تا گناه و معصيت در جامعه انجام نگيرد.در دين يهود، ازدواج موقت اشكالي ندارد و جايز است، همان طور كه نزد آنها تعدد زوجات روا مي باشد.(1)اما در آيين مسيحيت فقط فرقه خاصي از پيرو تستان ها به نام "مورمون ها" كه در ايالت يوتا آمريكا زندگي مي كنند، تعدد زوجات را روا مي داشتند، ولي بقيه فرقه ها و گروه ها ي مسيحي نه تعدد زوجات را جايز مي دانند و نه ازدواج موقت را قبول دارند.(2)پي نوشت ها : 1 - عبدالله مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج2، ص626.2 - اينار مولند، جهان مسيحيت ، ترجمه محمد باقر انصاري و مسيح مهاجري، ص 329.