• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 54264
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا با توجه به اينكه شرع ازدواج دختر را به طور موقت بلامانع دانسته قانون جمهوري اسلامي ايران آن را ممنوع اعلام كرده است؟(پ)
پاسخ : مكتب جاوداني و انسان ساز اسلام براي حفظ حيات بشر و جهت دادن به تمايلات او، در كنار عقد دايم، عقد موقت را مطرح كرده تا نيازهاي انسان به صورتي مشروع و براساس قانون و موازين برآورده شود.ازدواج موقت با دختر باكره را فقها در صورتي كه با اذن پدر باشد، صحيح مي دانند، يعني براي تحقق ازدواج موقت همانند ازدواج دايم، اذن پدر را شرط مي دانند.(1)جمهوري اسلامي اصل ازدواج موقت و ازدواج موقت با دختر باكره را منع نكرده است، بلكه قانون مدني جمهوري اسلامي ايران در بحث مربوط باب نكاح، مواد 1075، 1076 و 1077 اختصاص به ازدواج موقت دارد، پس در قانون مدني اين مسئله ذكر شده است. در ماده 1375 قانون مدني آمده است: "نكاح وقتي منقطع مي شود كه براي مدت معيّني واقع شده باشد".مشاهده مي شود كه نه تنها نكاح موقت منع شده، بلكه به صورت قانون مدوّن ذكر شده است.اجازه پدر به خاطر مصلحت عمومي جامعه و نيز دختر مي باشد كه اسلام خواسته است از او حمايت به عمل آورد مورد سوء استفاده واقع نشود و حريم عفت و شخصيت زن محفوظ و مصون بماند.پي نوشت ها : 1 - توضيح المسائل مراجع، ج2، ص 387 ، مسأله 2376
کد سوال : 54265
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چگونه مي توان اطمينان داشت كه تمامي حديث ها و آيات قرآني مورد تحريف واقع نشده است ؟ (پ)
پاسخ : قرآن كريم معجزة جاويدان، و سند رسالت نبي خاتم حضرت محمد(ص) است. اين كتاب آسماني ويژگي ها و امتيازاتي دارد، از جمله اين كه از آغاز نزول تا كنون از تحريف مصون مانده است و قران فعلي دقيقاً و بدون كم و زياد همان قرآني است كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده، حتي كلمه و حرفي از آن كم و زياد نگرديده است، چرا كه حافظ و پاسدار قرآن، خداي قادر و توانا است.خداوند فرمود: "إنّا نحن نزّلنا الذكر و إنّا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرديم و ما خود نگهدار آن خواهيم بود".[1] در اين آيه خدا خويشتن را ضامن نگهداري قرآن معرفي كرده است. از اين جا معلوم مي شود كه اگر جن و انس و تمام قدرت ها بر ايجاد خلل در قرآن متحد شوند، هيچ كاري از پيش نخواهند برد. از اين رو خدا فرمود: "در قرآن هيچ گونه خللي از هيچ جهت وارد نمي شود، و از جانب خداوند فرزانه و ستوده نازل گشته است".[2] برخي از دلايل عدم تحريف قرآن:1ـ عقل انسان حكم مي كند كه احتمال هر گونه تغيير و تبديل از قرآن كريم به دور است، زيرا قرآن كتابي است كه از روز اوّل مورد عنايت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن براي مسلمانان همه چيز بوده است: قانون اساسي، دستور عمل زندگي، برنامه حكومت، كتاب مقدس آسماني و رمز عبادت و بندگي.با دقت در اين موضوع روشن مي شود كه اصولاً كم و زياد در آن امكان نداشته است.قران كتابي بود كه مسلمانانِ نخستين همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در ميدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانيت مكتب از آن استفاده مي كردند.از تواريخ اسلامي استفاده مي شود كه تعليم قرآن را مِهر زنان قرار مي دادند. اصولاً تنها كتابي كه در همه محافل مطرح بوده و هر كودكي را از آغاز عمر با آن آشنا مي كردند و هر كس مي خواست درسي از اسلام بخواند، آن را به او تعليم مي دادند، قرآن مجيد بود.آيا با چنين وضعي كسي احتمال مي دهد كه دگرگوني در اين كتاب آسماني رخ دهد؟ به خصوص با توجه به اين كه قرا؛ به صورت يك مجموع با همين شكل فعلي در عصر خود پيامبر جمع آوري شده بود،[3] و مسلمانان سخت به يادگرفتن و حفظ آن اهميت مي دادند؟ اصولاً شخصيت افراد در آن عصر تا حد زيادي به اين شناخته مي شد كه چه اندازه از آيات را حفظ كرده بودند. شمار حافظان قرآن به اندازه اي زياد بود كه در تواريخ مي خوانيم در يكي از جنگ ها كه زمان ابوبكر واقع شد، چهارصد نفر از قاريان قرآن به قتل رسيدند. در داستان "بئر معونه" (يكي از آبادي هاي نزديك مدينه) و جنگي كه در آن منطقه در زمان حيات پيامبر(ص) اتفاق افتاد مي خوانيم كه جمع كثيري از قاريان در حدود هفتاد نفر شربت شهادت نوشيدند.از اين مطالب روشن مي شود كه حافظان و قاريان و معلّمان قرآن آن قدر زياد بودند كه تنها در يك ميدان جنگ اين تعدا شربت شهادت نوشيدند. بايد چنين باشد، چرا كه گفتيم قرآن فقط قانون اساسي براي مسلمانان نبود، بلكه همه چيز آن ها را تشكيل مي داد، مخصوصاً در آغاز اسلام كه هيچ كتابي جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعليم و تعلّم مخصوص قرآن بود.قرآن يك كتاب متروك در گوشة خانه و يا مسجد كه گرد و غبار فراموشي روي آن نشسته باشد نبود تا كسي از آن كم كند يا بر آن بيفزايد.مسئله حفظ قران به عنوان يك سنت و يك عبادت بزرگ هميشه در ميان مسلمانان بوده و هست، حتي پس از آن كه قرآن به صورت كتاب تكثير شد و در همه جا پخش گرديد و حتي بعد از پيدا شدن صنعت چاپ كه سبب شد اين كتاب به عنوان پر نسخه‌ترين كتاب در كشورهاي اسلامي چاپ و نشر گردد، باز مسئله حفظ قرآن به عنوان يك سنت ديرينه و افتخار بزرگ، موقعيت خود را حفظ كرد، به طوري كه در هر شهر و ديار هميشه جمعي حافظ قرآن بوده و هستند. اكنون در بعضي كشورهاي اسلامي مدرسه هايي وجود دارد كه برنامه شاگردان آن در درجة اوّ حفظ قرآن است. اكنون در كشور پاكستان بيش از يك ميليون و نيم حافظ قرآن وجود دارد. سنت حفظ قرآن از عصر پيامبر(ص) و به دستور و تأكيد آن حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنين سنت قرائت قرآن در شب ها و روزهاي متعدد و ثواب بسياري كه بر قرائت ذكر شده است. آيا با چنين وضعي هيچ گونه احتمالي در مورد تحريف قرآن امكان پذير است؟! مسلّماً نه.2ـ علاوه بر همة اين مسأله نويسندگان وحي است، يعني كساني كه بعد از نزول آيات بر پيامبر، آن را يادداشت مي كردند كه شمار آن ها را از چهارده تا چهل و سه نفر نوشته اند. ابوعبدالله زنجاني در كتاب "تاريخ قرآن" مي گويد: "پيامبر(ص) نويسندگان متعددي داشت كه وحي را يادداشت مي كردند و آن ها چهل و سه نفر بودند كه از همه مشهورتر خلفاي چهارگانة نخستين بودند، ولي بيش از همه "زيدبن ثابت" و امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) ملازم پيامبر در اين رابطه بودند".[4] البته همه كاتبان وحي، همه آيات را نمي نوشتند، بلكه در مجموع آيات را مي نوشتند. كتابي كه اين همه نويسنده داشته، چگونه ممكن است دست تحريف كنندگان به سوي آن دراز شود؟3ـ دعوت همة پيشوايان اسلام به قرآن موجود: بررسي كلمات پيشوايان بزرگ اسلام نشان مي دهد كه از آغاز اسلام، همه يك زبان مردم را به تلاوت و عمل به قرآن موجود دعوت مي كردند، و اين نشان مي دهد كه كتاب آسماني به صورت يك مجموعة دست نخورده در همة قرون، از جمله قرون نخستين اسلام بوده است.مولاي متقيان علي(ع) بعد از رسيدن به خلافت هيچ گونه اشاره اي به كم يا زياد شدن قرآن نفرمود. نه تنها اين كار را نكرد،‌ بلكه بارها مردم را به عمل و چنگ زدن به قرآن موجود دعوت نمود. اگر كم و زيادي در قرآن پيش آمده بود، مسلّماً حضرت قرآن اصلي را بر مردم عرضه مي نمود. حضرت فرمود: "كتاب خدا ميان شما است. سخنگويي است كه هرگز زبانش به كندي نمي گرايد، و خانه اي است كه هيچگاه ستون هايش فرو نمي ريزد. وسيلة عزت است، آن چنان كه يارانش هرگز مغلوب نمي شود".[5] نيز فرمود: "كتاب خدا نوري است خاموش نشدني و چراغ پرفروغي است كه به تاريكي نمي گرايد".[6] اگر دست تحريف به دامن اين كتاب آسماني دراز شده بود، امكان نداشت امام علي(ع) اين گونه به آن دعوت كند و به عنوان چراغي كه به خاموشي نمي گرايد، معرفي كند. مانند اين تعبيرها در سخنان علي(ع) و ساير پيشوايان دين، گواه و دليل روشني است بر عدم تحريف قرآن كريم.4ـ اصولاً پس از قبول خاتميت پيامبر(ص) و اين كه اسلام آخرين آيين الهي است، و رسالت قرآن تا پايان جهان برقرار خواهد بود، چگونه مي توان باور كرد كه خدا اين يگانه سند اسلام و پيامبر خاتم را پاسداري نكند؟ آيا تحريف قرآن ما جاودانگي اسلام طيّ هزاران سال و تا پايان جهان مفهومي مي تواند داشته باشد؟![7] چون يكي از دلايل تجديد نبوت ها، تحريف كتاب آسماني بوده است و اگر اين تحريف در قرآن صورت گرفته بود، بايد پيامبري از طرف خداوند براي اصلاح مي آمد، در حالي پيامبر اسلام، خاتم پيامبران شناخته شده و خود نيز آن را بيان كرده است. با توجه به اين دلايل و دلايل فراوان ديگر كه در كتاب هايي كه در زمينه عدم تحريف قرآن نوشته شده و لا به لاي كتاب هاي ديگر موجود است،[8] علما و دانشمندان و مفسران اسلامي، با قاطعيت تمام، مسئلة تحريف قرآن را ردّ كرده و معتقد شده اند كه قرآن مجيد به هيچ وجه تحريف نشده و تحريف نخواهد شد، زيرا امكان تحريف دراين كتاب آسماني راه ندارد.مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد: "يكي از ضروريات تاريخ اسلام اين معنا است كه تقريباً در 14 قرن قبل، پيغمبر از نژاد عرب به نام محمد(ص) مبعوث به نبوت شده و ادعاي نبوت كرده است، و نيز كتابي آورده كه آن را به نام قرآن ناميده، و در طول حياتش مردم را به آن شريعت دعوت مي كرده. و نيز از مسلّمات تاريخ است كه آن جناب با همين قرآن تحدّي كرده و آن را معجزة نبوت خود خوانده، و نيز هيچ حرفي نيست در اين كه قرآن موجود در اين عصر همان قرآني است كه او آورده و براي بيشتر مردم معاصر خودش قرائت كرده است".[9] امام خميني(ره) مي فرمايد: "هر كس از اهتمام مسلمانان به جمع آوري قرآن و حفظ و ضبط قرائت و كتابت آن با خبر باشد، به سستي و بطلان پندار تحريف پي مي برد، و اخباري كه اهل تحريف به آن تمسك جسته اند، يا چنان ضعيف است كه نمي توان بدان استدلال نمود و يا اخباري جعلي بوده كه نشانه هاي جعل از سر و روي آن مي بارد، و يا مفهوم آن به قدري بيگانه و دور از واقعيت است كه نمي توان به آن اعتنا كرد".[10] تحريف قرآن به زياده، به معناي افزودن چيزي بر قرآن، ميان مسلمانان هيج قائلي ندارد،[11] و اما تحريف به نقيصه يعني كاستن از آيات، تنها برخي از علما بدان معتقد بودند. اين را هم علماي شيعه و سني جواب قاطع داده اند، تا جايي كه مرحوم شيخ صدوق عقيده بر مصونيت قرآن از تحريف را از اصول شيعه دانسته و مي فرمايد: "اعتقاد ما اين است: قرآني كه خداوند متعال بر پيامبرش حضرت محمد(ص) نازل فرمود، همان است كه در يك مجلد و در دسترس همة مردم قرار دارد و هرگز بيش از آن نبوده است، و هر كس به ما نسبت دهد كه ما مي گوييم قرآن بيش از اين است، مسلّماً دروغگو مي باشد".[12] دلايل بسيار ديگري براي فرق بين اين دو موضوع وجود داسته است. در مورد روايت غدير و عدم اقبال و روي آوردن مردم به مسئلة خلافت علي(ع) دلايل ديگري دارد، غير از تحريف روايت. البته اگر تحريفي هم صورت گرفته، تحريف در معنا بوده، نه اصل روايت.براي اطلاع بيشتر از عدم تحريف قرآن و زدودن هر گونه شك و شبهه در اين مورد به كتاب قرآن در قرآن، آيت الله جوادي آملي، مصونيت قرآن از تحريف، از آيت الله معرفت و دانشنامة‌ قرآن و قرآن پژوهشي، بهاء الدين خرمشاهي و كتاب‌هاي دكتر حجتي مراجعه فرماييد.اما در مورد روايات نمي توان گفت كه دچار تحريف نشده اند و همه روايات نقل شده از پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) صحيح مي باشد بلكه دلائلي وجود دارد كه به جهت انگيزه هاي سياسي و منفعت پرستانه، رواياتي به نام پيامبر اسلام (ص) و امامان معصوم جعل شده و به آنها نسبت داده شده است.علل و عوامل تحريف ايجاد شده در روايات متعدد است. از جمله: 1- انگيزه هاي ذكر شده در مورد حفظ و قرائت كه در مورد قرآن شده بود، در مورد روايات نيامده است.2- انگيزه هاي سياسي اجتماعي كه در جعل روايات و يا تحريف آن ها و يا حذف بعضي از روايات وجود داشت، در مورد آيات وجود نداشت، با توجه به اين كه روايات در هر موضوع صراحت داشت و در مورد آيات اين صراحت نبود. بعضي از عالمان مانند شهيد مطهري اين مسئله را يكي از دلايل عدم ذكر نام علي(ع) و ولايت او به طور صريح در قرآن مي داند، تا دست خوش تحريف نشود. 3- در حالي كه جمع و حفظ و قرائت در مورد قرآن آن همه تأكيد شده بود، در مورد روايات اين مسئله را بر عكس مي يابيم. مثلاً در زمان خليفة دوم دستور علني براي عدم كتابت و نوشتن حديث صادر شده بود كه هيچ كس حق نوشتن احاديث پيامبر را ندارد.4- احاديث نوشته نمي شد و تنها به صورت شفاهي نقل مي شد و هر كس مي توانست ادعا كند كه از پيامبر احاديث و رواياتي شنيده استپي نوشت ها : [1] حجر (7) آية 9.[2] فصلت (41) آية 42.[3] ر.ك: تفسير نمونه، ج1، ص 8 - 10؛ قرآن هرگز تحريف نشده، آيت الله حسن زاده، آملي ص 28.[4] ابوعبدالله زنجاني، تاريخ قرآن، ص 24.[5] نهج البلاغه (فيض الاسلام)، ص 403، خطبة‌133.[6] همان، ص 632،‌ خطبة 189.[7] تفسير نمونه، ج 11، ص 21 - 26.[8] ر.ك: حسن زاده آملي، قرآن هرگز تحريف شده؛ آيت الله خويي، بيان، ج 1، ص 305.[9] علامه طباطبايي، تفسير الميزان (ترجمه) ج 12، ص 150.[10] محمد هادي معرفت، مصونيت قرآن از تحريف، ص 69 (حاشيه حضرت امام بر كفايه الاصول، بحث حجت ظواهر).[11] آيت الله جوادي آملي، تسنيم، ج1، ص 99.[12] باب حادي عشر (اعتقادات صدوق)، ص 93.
کد سوال : 54266
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا يك فرد مسلمان نمي تواند دين هاي مختلف را برگزيند ولي يهوديان و مسيحيان مي توانند دين اسلام را بپذيرند؟(پ)
پاسخ : براي فهم اين كه مسلمان مي تواند به آئين ديگر در آيد يا نه موضوع ارتداد و شرايط آن چيست، بايد خاستگاه وضع اين حكم از ديدگاه قرآن بررسى شود. قرآن نقل مى نمايد:"جمعى از اهل كتاب (يهود) گفتند (برويد ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز كافر شويد و (باز گرديد) شايد آن‏ها (از دين خود) باز گردند".(1)دوازده نفر از دانشمندان يهود خيبر و نقاط ديگر، نقشه‏اى ماهرانه براى متزلزل ساختن باور و ايمان بعضى از مؤمنان طرح نموده و با يكديگر تبانى كردند كه صبحگاهان خدمت پيامبر اسلام(ص) برسند و در ظاهر ايمان بياورند، ولى در آخر روز از آيين برگردند. هنگامى كه از علت كارشان سؤال شد بگويند: ما صفات محمّد(ص) را از نزديك مشاهده كرديم و هنگامى كه به كتب دينى خود مراجعه نموده يا با دانشمندان دينى خود مشورت كرديم، ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است، تطبيق نمى كند و از اين رو برگشتيم. اين موضوع سبب مى شود كه عده‏اى بگويند اين‏ها كه به كتب آسمانى از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته‏اند راست مى گويند و به اين وسيله ايمان مسلمانان متزلزل مى گردد.(2)مكر و نيرنگ كفار به وسيله خداوند آشكار گرديد و خدا حدّ ارتداد را وضع نمود. بايد توجه داشت كه اين ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمى باشد، بلكه در همه زمان‏ها امكان اجراى آن وجود دارد.اسلام با وضع چنين حكمى جلوى مفاسد احتمالى را (كه برخى نيز به وقوع پيوسته) گرفته است كه در ذيل به نمونه هايى از اين مفاسد اشاره مى كنيم:1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ايمان درونى در سطح بالا نيستند، بلكه برخى افراد در ايمانشان سست هستند. اين گونه تبليغات، افراد سست ايمان را تحت تأثير قرار مى دهد و آن‏ها را از مسير حق باز مى دارد. حدّ و حكم شرعى ارتداد مى تواند افراد را از انحراف باز دارد.2- اگر اسلام جلوى اين روند را نمى گرفت، نوعى جنگ روانى عليه دين صورت مى گرفت و كفار با تبليغات شديد عليه اسلام، علاوه بر اين كه مسلمانان را دلسرد مى كردند، باعث دلسرد شدن افرادى كه گرايش به اسلام داشتند مى شدند.3- مهم‏ترين مسئله ارتداد، پيامدهاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى آن است. در جامعه اسلامى كه و احكام و قوانين آن پايه براى رفتارهاى فردى و اجتماعى و روابط خانوادگى مي باشد، نيز تعيين كننده رفتار انسان‏ها با يكديگر و ارزش‏هاى اخلاقى جامعه است، هر گونه اختلالى در ايمان و اعتقاد انسان‏ها با توجه به همسنگ نبودن آگاهى‏ها، در رفتارها تأثير گذاشته ، پاي بندي به احكام و قوانين دينى واجتماعى را سست مى كند ، نيز اركان جامعه را مورد تهديد جدّى قرار مى دهد.همچنين گسترش افكار انحرافى در جامعه كه توسط افراد مرتد ايجاد مى شود، نيروى مسلمانان را از جهت كمّى و كيفى مورد تهديد قرار مى دهد، از اين جهت هر گونه برنامه ريزى بر اساس نيروهاى اسلامى در جامعه، غير ممكن خواهد بود. با توجه به موارد برشمرده مشخّص مى شود حكم ارتداد، يك حكم اجتماعى و سياسى است، هم چنين آنچه در روايات در مورد حكم ارتداد بيان شده، در زمانى است كه انكار دين اسلام "جاحدانه " و مغرضانه باشد، يعنى شخصى به رغم حقانيّت دين اسلام، به جهت انگيزه‏هاى نادرست، از دين اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع‏گيرى نمايد؛ بنابراين اگر كسى دين ديگرى غير از اسلام را (آن هم پس از بررسى و به دور از هر گونه دوستي و دشمني و مشكلات ديگر) انتخاب نمايد، اين عقيده براى او محترم است، تا زمانى كه به صورت موضع‏گيرى در مقابل اسلام در نيايد ، يا به صورت سخنراني و تحريك ديگران در مقابل اسلام جبهه گيري نكند. حكم ارتداد در اديان آسمانى ديگر نيز بيان شده و طبيعى است كه هر دينى براى پاسداري از كيان خود، راهكارهايى را براى وحدت پيروان انديشيده باشد.در موردحكم ارتداد و آزادي عقيده اضافه مي كنيم كه دين اسلام فطرى است. اگر فردى به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انكار نداشته باشد، به صورت طبيعى و معمولى به آن ايمان مى‏آورد. قرآن مى‏گويد: "لا اكراه فى الدين؛ در پذيرش عقيده اكراه نيست". عقيده با اكراه سازگار نيست. اين سخن درستى است اما قرآن در دنباله مى‏گويد: "قد تبيين الرشد من الغى؛ راه راست از راه‏هاى انحرافى و نادرست روشن است".(3) يعنى وقتى راه رشد و حقيقت آشكار است، دليلى براى اكراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انكار و عناد آن را پذيرا است.اما انسان حق ندارد از آزادى سوءاستفاده كند و به بهانه آزادى، اعتقادات جامعه را مسخره نمايد و امنيت فكرى و فرهنگى اجتماع را متزلزل و مختل كند. حكم ارتداد براي چنين موردي است.اين سخن مورد پذيرش عقل و عرف است. حال اگر فردى در خانواده مسلمان تشخيص داد دين اسلام بر حق نيست، مى‏تواند دين ديگر را انتخاب كند، اما در جامعه‏اى كه براساس اعتقادات و باورهاى دينى، قوانين و رفتارهاى اجتماعى و فردى، نيز گرايش ها و آرزوهاى انسان‏ها و ارزش‏هاى اخلاقى شكل گرفته (كه هر يك از اين موارد كاركردهاى بسيارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد) حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيرى نموده و درصدد تخريب آنها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و ا جتماعى ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعى خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت كه افكار عمومى و ايمان مردم را متزلزل مى‏كند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يك سرى شرايط، اسلام با مرتد برخورد مى‏كند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فكرى و فرهنگى جامعه آسيبى وارد نكرد، به او كارى ندارند و عقيده‏اش نزد خودش محترم است. اين كه خدا با او چگونه برخورد مى‏كند، تنها خدا مى‏داند كه وى صداقت دارد يا از روى عناد و لجاجت به اين عقيده روى آورده است. خداوند فرداى قيامت بر پايه عدل و حكمت، با او رفتار خواهد كرد. همو فرموده است: "اگر حجت بر كسى تمام نشده باشد، مؤاخذه‏اش نمى‏كند.(4) مى‏گويد: هر قدر كه عقلش خوبى‏ها را كه درك كرده، به آن عمل كرده است، ثواب و پاداش دريافت مى‏كند و به هر اندازه، در عمل، كوتاهى و يا ضد باورش را انجام داده است، جزا و كيفر مى‏بيند.براي اطلاع بيشتر در موضوع ارتداد ، به كتاب احكام مرتد از ديدگاه اسلام و حقوق بشر، تأليف سيف الله صرامي مراجعه فرماييد.پى نوشت‏ها: 1. آل عمران (3) آيه 73.2. تفسير نمونه، ج 2، ص 466.3 - بقره (2) آيه 256. 4 - اسراء (17) آيه 15.
کد سوال : 54267
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا فرهنگ و تبليغات غربي ها مؤثر است، ولي تبليغات ما مؤثر نيست؟
پاسخ : تأثير فرهنگ در جوامع يك طرفه نيست، يعني فقط غربي ها بتوانند فرهنگ ما را تحت تأثير قرار دهند، ولي ما نتوانيم و شواهدي در دست است كه انقلاب اسلامي ايران به رغم رويارويي با توطئه هاي پي در پي در مقابل چشمان بهت زده تحليل گران، تأثير شگفت آور خود را در جهان داشته است. حيات مجدد كليساها، افزايش بي سابقه مبلّغان مذهبي ، استقبال وسيع مردم از آثار صوتي و تصويري و مكتوب ديني، افزايش مخالفت هاي مردمي با پرده دري هاي اخلاقي ، بخشي از نشانه هاي تأثيرات فرهنگي انقلاب اسلامي ايران در غرب مي باشد.(1)اين مسئله حتي از طرف مخالفان اسلام و انقلاب ايران مانند هانيتگتون (نظريه پرداز جنگ تمدن ها) مورد اعتراف قرار گرفته است. رشد روز افزون اسلام در غرب دليل ديگر بر تأثير انقلاب اسلامي و تبليغات ما مي باشد.شبكه تلويزيوني سي ان ان آمريكا با بيان اين مطلب كه دين اسلام با سرعتي فراتر از اديان ديگر در حال گسترش است . اعلام نمود :"رشد اسلام در جوامعي كه اكثريت آنان را مسيحيان تشكيل مي دهند، باعث شده تا صاحب نظران آن جوامع از نوعي رنسانس اسلامي سخن به ميان آورند".(2)نويسنده غربي در مقاله خود مي نويسد : "اسلام به بمب ساعتي تبديل شده است".(3) براي مطالعه بيش تر در اين باره به كتاب عصر امام خميني از آقاي صاحبي را پيشنهاد مي كنيم.غرب به دليل اثرگذاري انقلاب اسلامي ، بودجه هاي هنگفتي را براي رويارويي با انقلاب و تهاجم فرهنگي در سطح گسترده در نظر گرفته است و اين طور وانمود مي شود كه آن ها موفق ترند، در حالي كه اگر هوشيارانه عمل كنيم، با توجه به برتري اسلام و معارف بلند و بي نظير قرآن و پشتوانه عقلي و فطري مسلمانان و وعدة تخلف ناپذير الهي، پيروزي از آن ما خواهد بود.واقعيت آن است كه غرب به دليل عواملي توانسته بر جوامع ديگر به ويژه ملت هاي مشرق و جهان سوم چيرگي يابد و به ياري تسلط خويش ، فرهنگ خود را نيز در آن جوامع نفوذ داده و گسترش دهد. هانتينگتون معتقداست : "پيروزي غرب بر جهان ناشي از برتري انديشه ها ، ارزش ها يا دين نبود، بلكه معلول برتري غرب در استفاده از خشونت سازمان يافته بود".(4) وي مي افزايد: "عواملي كه باعث گسترش فوق العاده و منحصر به فرد سلطه غرب شد، از اين قرار بود: 1 - ساختار اجتماعي و روابط طبقاتي موجود در غرب 2 - رشد شهرها و گسترش تجارت3 - پراكندگي نسبي قدرت در جوامع غربي 4 - ايجاد نظام اداري كشوري5 - رشد فن آوري 6 - اختراع عوامل حمل و نقل دريايي7 - بسط ظرفيت هاي نظامي براي تصرف سرزمين ها".(5)امكانات گستردة دشمن و تأسيس سايت هاي متعدد و استفاده از ماهواره و ابزارهاي تبليغاتي ، نيز جذابيت ظاهري برنامه هاي فرهنگي آنان و انگشت نهادن بر نيازهاي غريزي انسان ها ، همچنين مقيد نبودن به حدود و مرزهاي اخلاقي و توسل جستن به شيوه هاي ناجوانمردانه و مزوّرانه ، نيز شايعه و دروغ پردازي و تخريب شخصيت بزرگان باعث شده فرهنگ غرب، خود را بيش تر مطرح كند . البته نبايد ضعف و سستي مسلمانان و تفرقه موجود ميان كشورهاي اسلامي را ناديده گرفت. وضع نابسامان موجود هوشياري ما را مي طلبد . اگر خود را آماده رويارويي با فرهنگ بيگانه نكنيم و اختلافات را كنار نزنيم، به شدت آسيب پذير مي شويم اما اگر به هويت ملي و اسلامي خود برگرديم، به فرمايش قرآن، حق ماندني و جاودان است و باطل زوال پذير.پي نوشت ها : 1 - مير احمد رضا حاجتي، عصر امام خميني ، ص 4 - 363.2 - همان، ص 372.3 - همان، ص 373.4 - محمد رضا شرفي، جوان و بحران هويت، ص 155.5 - همان.
کد سوال : 54268
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : گفته شده اگر قبر از طلوع آفتاب سر قبر مردگان خود بروي و سلام كني، مرده جواب سلام را طوري مي دهد كه بشنوي. آيا اين قضيه درست است؟
پاسخ : در كامل الزيارة از حضرت امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: <اگر مردگان را پيش از طلوع آفتاب زيارت كنيد و سلام بگوييد, مى شنوند و جواب شما را مى دهند و اگر بعد از طلوع زيارت كنيد و سلام بگوييدمى شنوند, اما جواب نمى دهند(1). همان طورى كه ملاحظه مى شود در حديث نيامده كه اگر سلام بگوييد مى شنوند و پاسخ مى دهند به گونه اى كه شنيده مى شود, آن چه كه حديث مى گويد اين است كه مى شنوند و پاسخ مى دهند.وانگهى بستگى دارد كه سلام كننده چه كسى باشد و چه گوشى داشته باشد؟ اگر نبى گرامى اسلام و ائمه اطهار: وبعضى از مومنين مثل سلمان باشند, پاسخ را مى شنوند ولى ديگران خير.پي نوشت ها : 1 - محدث قمي، مفاتيح الجنان، بخش زيارت قبور مؤمنين.
کد سوال : 54269
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : اگر به خاطر دوري راه، رفتن به مزار پدر و مادر مشكل باشد، آيا ثواب خواندن فاتحه از راه دور به روانشان مي رسد؟
پاسخ : يكي از صحابه از حضرت رسول نقل كرده كه آن بزرگوار فرمود: براي مردگان خود هديه بفرستيد، گفتم: يا رسول الله هديه مردگان چيست؟ فرمود: صدقه و دعا. و اضافه فرمود: ارواح مؤمنين هر جمعه به آسمان دنيا مقابل خانه هاي خود مي آيند و فرياد مي كنند... اي اهل من اي پدر و مادر و فرزندان و خويشان من، بر ما مهرباني كنيد.(1)اين روايت صريح است به اين كه لازم نيست به زيارت قبر مردگان برويد، بلكه در هر كجا براي آنان صدقه بدهيد و دعا و فاتحه بخوانيد به آن ها مي رسد. در روايتي ديگر صريحاً مي فرمايد: هر صدقه اي كه براي مرده داده مي شود، فرشته اي آن را مي گيرد و در طبقي از نور... مي گذارد و بر لب قبرها مي ايستد و با صداي بلند مي گويد: اي اهل قبور، درود بر شما، بگيريد اين هديه را كه بستگانتان براي شما فرستاده اند. البته رفتن بر سر قبر بهتر است، چون اثرات ديگري غير از فاتحه و... نيز دارد.(2)اگر به احاديث ذكر شده دقت شود، متوجه خواهيم شد كه مرده ها چشم به راه و چشم انتظار هديه، دعا و... فرزندان و اهل خود هستند.سعد بن عباده مي گويد: يكي از افراد بني ساعده در سفر بود كه مادرش از دنيا رفت، به رسول خدا (ص) عرض كرد: يا رسول الله در غياب من، مادرم از دنيا رفته، اگر برايش چيزي صدقه بدهم، نفعش عايد وي مي گردد؟ حضرت فرمود: بلي. گفت من شما را به شهادت مي گيرم كه محوطه درخت خرمايم را كه به ثمر نشسته براي او صدقه قرار دادم.(3)پي نوشت ها : 1 - محدث قمي، مفاتيح الجنان، بخش زيارت قبور مؤمنين.2 - همان.3 - مجموعه ورام، ج2، ص 110 طبق نقل معاد فلسفي، ج1، ص 291.
کد سوال : 54270
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : اگر انسان به زيارت قبور بستگان برود آيا روح آنان متوجه مي شود؟
پاسخ : از احاديثي كه در موضوع زيارت اهل قبور و خواندن قرآن و دعا براي آنان رسيده، استفاده مي شود كه هر زماني كه به زيارتشان برويم يا از طرف آنان كار خيري انجام بدهيم، ثواب زيارت و كار خير به آنان مي رسد و متوجه مي شوند كه افرادي به زيارت آنان رفته يا كار نيكي برايشان انجام داده اند، از جمله:1 - امام رضا (ع) فرمود: " هر كس قبر مؤمني را زيارت كند و سوره "انا انزلناه‌" را هفت بار، بر قبر او بخواند، خداوند او و صاحب قبر را مي آمرزد".(3)2 - يكي از اصحاب امام صادق (ع) از حضرت پرسيد: آيا مي شود به نيابت از ميت نماز بخوانيم، حضرت فرمود: "بله، حتي گاهي ميت در فشار قبر است و خداوند آن را از او بر مي دارد و به او گفته مي شود كه به خاطر نماز فلاني، فشار قبر تو برداشته شد". آن شخص از امام پرسيد: آيا مي شود يك نماز دو ركعتي را براي دو نفر به جا آورد؟ حضرت فرمود: بله؛ همان گونه كه شخص زنده با هديه خوشحال مي شود، ميت هم با ترحم و استغفار خوشحال مي گردد".(2)3 - محمد بن مسلم مي گويد: خدمت امام صادق (ع) عرض كردم: مردگان را زيارت بكنيم، يعني به زيارت آنان برويم؟ فرمود: آري گفتم: آيا مي دانند كه به زيارت آنها رفته ايم؟ حضرت فرمود: بلي، به خدا مي دانند و شاد مي شوند و با شما انس مي گيرند.(3) از احاديث استفاده مي شود كه رفتن سر قبر مردگان و انجام خيرات برايشان سبب خوشحالي آنان مي شود و اين نشانه متوجه شدن آنها است.پي نوشت ها : 1 - من لا يحضره الفقيه، صدوق، دارالأضواء، بيروت، ج1، ص 115، ح 40 2 - همان، ص 117، ح53.3 - مفاتيح الجنان ، ص 992.
کد سوال : 54271
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : درخصوص اين جمله كه "خدا از رگ گردن به انسان نزديكتر است" توضيح دهيد. آيا خدا مكان خاصي دارد؟
پاسخ : خداوند داراي مكان خاصي نيست، بلكه مكان آفرين است و نياز به مكان و جا ندارد. "خدا از رگ گردن به انسان نزديك تر است".(1) يك تشبيه محسوس براي نزديك بودن خدا به انسان مي باشد، زيرا حيات جسماني ما وابسته به رگي است كه خون را به طور مرتب از يك سو وارد قلب و از يك سو خارج كرده و به تمام اعضا مي رساند. اگر يك لحظه در عمل آن توقفي ايجاد شود، فوراً مرگ به سراغ انسان مي آيد.خداوند از رگ قلب نيز به ما نزديك تر است. اين فقط يك تشبيه است. قرب خداوند از اين هم برتر و بالاتر است. توجه به اين واقعيت انسان را بيدار مي كند و به مسؤليت سنگين او در دادگاه عدل الهي آشنا مي سازد.(2)نزديكي خداوند به ما (كه قرب معنوي است، نه حسّي) از شدت وابستگي ما به او سرچشمه مي گيرد.هستي تمام موجودات عالم بدون وابستگي و پيوند با ذات او اصلاً مفهوم و وجود و بقايي ندارد و اين نهايت قرب خداوند را به بندگان و قرب اينان را به او نشان مي دهد.دوست نزديك تر از من به من است وين عجب تر كه من از وي دورمچه كنم با كه توان گفت كه دوست در كنار من و من مهجورم نزديكي اشيا به خداوند يا به آنها از نوع مكاني نيست، بلكه به اين معنا است كه همه چيز نزد خداوند حاضر است و علم الهي نيز تنها از نوع علم حضوري است.پي نوشت ها : 1 - سوره ق (50) آيه 16.2 - مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، ج26، ص 5 - 244.
کد سوال : 54272
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا خداوند انسان را در رنج آفريده است؟
پاسخ : خداوند زندگي انسان را توأم با رنج و مشقت قرار داد تا وي را تربيت كند و استعدادهايش را شكوفا نمايد.شدايد و ناملايمات براي انسان جنبة سازندگي دارند. بسياري از كمالات و رشدها است كه جز در رو برو شدن با سختي ها و گرفتاري ها ، جز در نتيجة برخوردها، جز در ميدان مبارزه و پنجه نرم كردن با حوادث به دست نمي آيد.سختي ها در زندگي بشر تنها گوهر واقعي انسان را آشكار نمي كند، بلكه به گوهر وي تكامل مي بخشد، بلاها و سختي ها اثر كيميايي دارند ، و سازنده اند. از موجودي ، موجود ديگر ، از ضعيف ، قوي ، از پست، عالي، از خام، پخته به وجود مي آورند.همچنين خداوند به وسيله حوادث، انسان ها را امتحان مي كند. قرآن مي فرمايد: "قطعاً همة شما را با چيزي از ترس و گرسنگي و زيان مالي و جاني، و كمبود ميوه ها آزمايش مي كنيم و بشارت ده استقامت كنندگان را".(1)خداوند براي شكوفا كردن استعدادها و پرورش دادن بندگانش، آنان را با گرفتاري ها مي آزمايد، يعني همان گونه كه فولاد را براي استحكام بيشتر در كوره مي گذارند تا به اصطلاح آبديده شود، آدمي را نيز در كورة حوادث سخت پرورش مي دهد تا مقاوم گردد. امتحان خدا با گرفتاري ها ، به كار باغبان پر تجربه شبيه است كه دانه هاي مستعد را در سرزمين هاي آماده مي پاشد. دانه ها با استفاده از داده هاي طبيعي شروع به رشد و نمو مي كنند، تدريجاً با مشكلات مي جنگند و با حوادث پيكار مي نمايند، در برابر طوفان ها ي سخت و سرماي كشنده و گرماي سوزان، ايستادگي به خرج مي دهند تا شاخة گلي زيبا يا درختي تنومند و پرثمر بار آيد كه بتواند به زندگي خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.سربازان براي اين كه از نظر جنگي نيرومند و قوي شوند، به مانور و جنگ هاي فرضي مي برند و در برابر انواع مشكلات ، تشنگي ، گرسنگي ، گرما، سرما، حوادث دشوار و موانع سخت قرار مي دهند تا ورزيده و آبديده شوند.(2) علي (ع) فرمود: "در حوادث روزگار جوهر مردان شناخته مي شود".(3) و فرمود: "سازندگي بلا وگرفتاري ها براي مؤمن سريع تر است از اثر باران در زمين ".(4) حضرت صادق (ع) فرمود: "بلا زينت مؤمن است".(5) رسول گرامي اسلام فرمود: "خداوند بندة مؤمنش را با بلا تغذيه مي كند، همان گونه كه مادر فرزندش را با شير تغذيه مي كند".(6)حضرت صادق (ع) فرمود :"مؤمن به منزله كفه ترازو است. هر اندازه ايمانش زياد شود، گرفتاريش زيادمي شود ".(7)از قرآن و حديث استفاده مي شود نظام زندگي انسان در جهان هستي، نظام تكامل و پرورش است و همة مردم (از پيامبران گرفته تا ديگران) در حوادث روزگار دست و پنجه نرم مي كنند تا تربيت و ساخته شوند و شايستگي دريافت پاداش هاي عظيم الهي را كسب نمايند. از طرف ديگر وجود سختي ها در زندگي ، لازمه زندگي مادي است. زندگي مادي همراه با محدوديت و تزاحم و كشمكش ها است. مواد و عناصر در همديگر تأثير مي گذارند، يا اثر همديگر را خنثي مي كنند و به هر ترتيب ، تزاحم حاكم بر عالم ماده است و انسان نيز از اين قاعده مستثني نيست. فيلسوفان مي گويند: "لولا التضاد ما صحّ دوام الفيض؛ اگر تضاد و كشمكش نبود، فيض الهي دوام و استمرار نمي يافت". بنابراين وجود سختي ها و مشكلات نه تنها براي انسان ، بلكه تمام موجودات عالم است، با اين تفاوت كه لازمه تكامل انسان وجود سختي ها است.پي نوشت ها : 1 - بقره (2) ايه 155.2 - تفسير نمونه، ج1، ص 527؛ مرتضي مطهري ، ج بيست گفتار، ص 176.3 تا 7 - محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمة ، واژة بلا، شمارة 1891 ، 1899 ، 1931، 1950.
کد سوال : 54273
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : فلسفه آفرينش انسان چيست؟
پاسخ : خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بى نهايت دارد جهان و انسان را آفريده است و لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زيبايى و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زيبايى آن مى باشد، يا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهايت، باز آن زيبايى را خلق نكند ناشى از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگى است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگى او بى نهايت است. پس جهانى كه خدا خلق مى كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد.در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مى شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتى نورانى و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مى كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند كه با اختيار خويش (در حالى كه ميل باطنى آن‏ها به جهت ديگرى تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مى كنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودى وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعى پيش روى او براى برگرداندن وى از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بيند و از سوى ديگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاكى‏ها دعوت مى كند ولى اميال حيوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته‏ها و تمايلات شهوانى و حيوانى رو به رو است واز سوى ديگر فطرت الهى اش و راهنمايى‏هاى پيامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند. او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد. چنين صحنه هايى از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جوانى و زيبايى در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براى هر كسى در طول زندگى پيدا مى شود. همواره چنين صحنه‏هايى در طول تاريخ حيات بشرى تكرار مى شود. اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه‏هاى زيبايى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوى او مى آيند فراهم نمى كرد باز جهان كامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاى آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمى بود؟ آيا جاى اين سؤال از خدا باقى نمى ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردى؟! پس از خدا، خلقتى چنين لازم و ضرورى است وگرنه خداوند نيازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايى شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است و نيازى را از خدا بر طرف نمى كند زيرا اصولاً ذات الهى بى نياز مطلق است.پى نوشت‏ها: 1. ص (38) آيه 27.2. الملك (67) آيه 2.3. الذاريات (51) آيه 56.