• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
کد سوال :
جستجو :
کد سوال : 91
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : چه عواملي باعث كاهش وجهه روحانيت و افراد مذهبي شده است؟
پاسخ : T} كاهش وجهه روحانيت: {T اين مسئله داراي دلايل متعددي است كه در اينجا به صورت مختصر، مهم‏ترين آنها بررسي مي‏شود: 1. عملكرد و رفتار تعداد محدودي از روحانيان ـ كه در دستگاه‏ها و نهادهاي دولتي و حكومتي اشتغال دارند ـ موجب پيدا شدن تعارض و شكاف بين گفتار و عمل گشته و اين امر موجبات بدبيني به تمامي روحانيت را فراهم آورده است. مردم انتظار دارند كه نه تنها در رده‏هاي سطح اول مسئولان نظام, بلكه در ساير رده‏ها نيز شاهد صداقت, درست كاري, امانت داري, گرايش به خدمت به مردم, بي‏توجهي به تجملات و زخارف دنيا و... باشند; ولي رفتار عده انگشت شماري از آنان موجب بدگماني و بدبيني اقشاري از مردم نسبت به روحانيت شده است. 2. برخي افراط و تفريط‏ها و برخوردهاي ناصحيح در بيان احكام شرع و... موجبات بدبيني عده‏اي از افراد را فراهم آورده است. 3. اختلافات جناحي و سليقه‏اي در مسائل اقتصادي, سياسي, اجتماعي و... باعث افت جايگاه و منزلت روحانيت در ديدگاه مردم شده است. 4. حل نشدن بعضي از مشكلات و معضلات, عدم اجراي ارزش‏هاي اسلامي در جامعه به صورت كامل (مانند عدالت اجتماعي, مبارزه با مظاهر فساد و...) و تحليل نادرست مردم (مشكلات را همواره از چشم روحانيت ديدن) از علت‏هاي ديگر اين مشكل است. 5. پس از پايان جنگ و آغاز دوران بازسازي كشور, مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه موجب بروز تضادها و تغيير ارزش‏هاي جامعه به سوي ارزش‏هاي مادي, تجمّل پرستي, مدرك گرايي و... شد. نتيجه طبيعي اين، تغيير ديدگاه جامعه نسبت به روحانيان بود كه مدافع ارزش‏هاي اسلامي‏اند. 6. تهاجم شديد و گستردة فرهنگي غرب، عليه ارزش‏هاي اسلامي با استفاده از تمامي امكانات نرم افزاري و سخت افزاري, عناصر وابسته داخلي، مطبوعات وابسته و نيروهاي سكولار و روشنفكران غربزده، از مهم‏تري عوامل اين موضوع است. اينان در صدد ايجاد شكاف ميان نسل جوان جامعه با مديران حكومتي ـ افراد روحاني و مذهبي ـ و ايجاد بدبيني نسبت به آنها و شك و ترديد در توان مديريتي افراد مذهبي براي رفع مشكلات و پيشبرد جامعه در ابعاد مختلف هستند. دشمنان به خوبي به نقش وجايگاه ولايت فقيه و حوزه‏هاي علميه، در مبارزات ضد استعماري و پيروزي وتداوم انقلاب اسلامي آگاهند ودر اين راه از هر وسيله‏اي براي القاي ناكارآمدي و فراهم آوردن موجبات بدبيني مردم نسبت به روحانيت بهره مي‏جويند. 7. اشكالات مشاهده شده از برخي افراد به تمامي روحانيت تعميم مي‏شود؛ چنان كه اگر شخصي از يك فرد روحاني خطايي ببيند، فرياد مي‏زند كه كل روحانيت منحرف گشته است. 8. از ديگر تحول نسل در جامعه و به صحنه آمدن نسل جديدي كه باورها و يافته‏هاي آنان با نسل انقلاب تا حدي متفاوت است؛ به علاوه فقدان برنامه‏هاي جامع و همه‏جانبه براي تربيت آموزش و توجيه آنان و نيز بي‏توجهي به ايجاد تغييرات اساسي و ريشه‏اي در نگرش خانواده‏ها به اصول و آداب تربيت نسل جوان، موجب بروز شكاف در ديدگاه‏هاي دو نسل كنوني و پيشين گشته و اصول و شاخص‏هاي ارزشي نسل نو را متفاوت با اصول و شاخص‏هاي انقلاب نموده است. و اين امر از يك طرف موجبات فاصله گرفتن از افراد مذهبي، و از طرف ديگر باعث استقبال از الگوهاي و ارزش‏هاي غربي شده است. T} راه‏كارها: {T راهكارهاي حل اين معضل به دو بخش قابل تقسيم است: الف. راهكارهايي كه خود سازمان روحانيت بايد انجام دهد؛ از قبيل: دقت در گزينش‏ روحانيان كه در دستگاه‏هاي دولتي و نهادهاي حكومتي و نظارت دقيق بر اعمال آنان و برخورد با افراد خاطي و... ب. اقداماتي كه در جامعه بايد انجام بگيرد؛ مانند: بالا بردن شناخت مردم و شناساندن علل و عوامل مشكلات و توطئه‏هاي دشمنان در تضعيف روحانيت و... از طريق ارائه برنامه‏هاي فرهنگي دقيق و كارشناسانه. مطبوعات و رسانه‏هاي ملي و... و يادآوري و تبيين دستاوردهاي با ارزش و مفيدي كه در كشور ما به بركت رهبري روحانيت حاصل شده در مقايسه با ساير كشورهاي همسايه و زمان قبل از انقلاب.
کد سوال : 92
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چه نوع وحدتي از ديدگاه اسلام مطلوب است؟
پاسخ : T} وحدت از ديد گاه اسلام{T در يك تقسيم بندي مي توان به سه نوع وحدت ايدئولوژيك، استراتژيك و تاكتيكي اشاره نمود. وحدت ايدئولوژيك اتفاق نظر همة عقايد و انديشه‏ها و رفتار‏هاست. در وحدت استراتژيك مبنا و پاية وحدت، اتحاد عقيده و ايدئولوژي نيست؛ بلكه بيشتر از وحدت عقيده به وحدت عملكرد و روش نظر دارد و در وحدت تاكتيكي، اين نوع وحدت تنها به عنوان يك تاكتيك و راه حل موقت و كوتاه مدت مورد توجه قرار مي‏گيرد. وحدت مطلوب از ديدگاه نظام اسلامي «وحدت استراتژيك» است (نه وحدت ايدئولوژيك و تاكتيكي). به عنوان نمونه حضرت امام(ره) در وحدت با اهل سنت چيزي جز وحدت «روش» و «عمل» و اتحاد بلند مدت و با تكيه بر عقايد «مشترك» و... را مد نظر نداشتند. در پيامي از ايشان به عنوان «رهنمودهايي در تحكيم برادري» آمده است: «مهم شناخت درست حكومت و جامعه است، كه بر اساس آن نظام اسلامي تواند به نفع مسلمانان برنامه ريزي كند كه وحدت «رويه» و «عمل» ضروري است». V}صحيفة نور، ج 19، ص 104 {V البته وحدت مطلوب تنها آن نيست كه در عمل وحدت روش باشد و مخالفت‏هاي عملي در جامعه محقق نشود؛ بلكه در عقيده نيز به نحوي اشتراك و هماهنگي لازم است، براي مثال اگر دو گروه سياسي در جامعه اسلامي، وجود داشته باشند كه يكي اصولا عقيده ديني نداشته و ملحد باشد و گروه ديگر مسلمان و موحد، وحدت اهداف مبارزاتي و وحدت عملي آنها را متحد واقعي نمي‏كند و اصولا بين اين دو وحدت واقعي معنا ندارد و اگر وحدتي هم باشد، غالبا تاكتيكي است و تحقق وحدت استراتژيك به دور از واقعيت است. امام خميني‏(ره) به همين دليل هرگز به كساني كه عقيده ضد ديني داشتند و رسما «كمونيست» بودند، دست برادري نمي‏داد و آنان را همراهان مبارزاتي خود قلمداد نمي‏كرد. V}انديشه‏هاي فقهي ـ سياسي امام خميني(ره)، همان، ص 251{V چند ماه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي از ايشان سؤال مي‏شود كه آيا شما علاقه اي يا اهميتي به همكاري با عناصر ماركسيستي مي‏دهيد؟ در جواب فرمود: هدف‏هاي ما با هدف‏هاي آنها مختلف است. ما متكي بر اسلام هستيم و بر توحيد و آنها مخالف با هر دو آن هستند. احكام ما احكام اسلام است و آنها اسلام را نمي‏پذيرند و لذا ما با آنها نه تنها علاقه مند نيستيم كه همكاري كنيم كه همكاري نداريم و نخواهيم داشت...» V}صحيفة نور، ج 4، ص 37 {V به عبارت ديگر؛ لازمه وحدت و همبستگي اجتماعي و سياسي، حداقل اتحاد در «عقيده توحيدي» و اهداف «اسلامي» است. قرآن كريم مي‏فرمايد: «A} قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ{A »؛ «بگو اى اهل كتاب بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند بگوييد شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما]»؛ V} آل عمران(3)، آية 64 {V اين آية شريفه و بسياري از آيات قرآن، همگي نشان دهندة آن است كه مرز اتحاد «توحيد» است و از اين رو، مشركان و كافران و منافقاني كه بر محور غيرتوحيد حركت مي‏كنند، در وحدت ديني پذيرفته نخواهند شد. براين اساس وحدت ـ چه در سطح داخلي و بين تشكل‏هاي سياسي و يا دو قشر حوزه و دانشگاه و ... و چه در سطح بين المللي و ميان دولت‏ها و ملت‏هاي مسلمان ـ تنها در چهارچوب «عقيده توحيدي» و «اهداف اسلامي» ـ كه البته اين دو ركن حتما بايد در عملكردها و روش‏ها محوريت داشته باشد ـ امكان پذير است.
کد سوال : 93
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چرا مقام معظم رهبري «تمايز بين خودي و غير خودي» را مطرح مي‏کنند؟ مگربراساس اسلام همه مکلف به حفظ وحدت نيستيم؟
پاسخ : T} خودي و غير خودي{T مسئلة خودي و غير خودي, همواره در طول تاريخ انسان مطرح بوده است و تا زماني كه حيات او بر زمين ادامه يابد و جريان‏هاي اعتقادي و سياسي متضاد وجود داشته باشد, تقسيم انسان‏ها به خودي و غير خودي از مسائل مهم حيات اعتقادي, اجتماعي و سياسي آنها خواهد بود. بر اين اساس, ارائة تعريف دقيق از خودي و غير خودي, ضروري مي‏باشد. در اين باره تعاريف مختلفي ارائه شده است: 1. برخي معتقدند: هر كسي ايراني است, خودي مي‏باشد. 2. برخي بر اين اعتقادند كه: هر كس قانون اساسي را بپذيرد, خودي است. اشكالاتي كه اين دو تعريف دارند, اين است كه ايراني بودن تعريفي ملي گرايانه است كه جز مليت, معيار ديگري را مورد توجه قرار نداده است. بر اين اساس, دايرة خودي چنان گسترده مي‏شود كه هر ايراني ـ گر چه بسيار پليد باشد, مانند منافقان ـ خودي محسوب مي‏گردد و غير هر ايراني ـ گر چه از بهترين انسان‏ها باشد ـ غير خودي شمرده مي‏شود!! پذيرفتن قانون اساسي هم نمي‏تواند مبناي تعريفي جامع و مانع براي خودي و غير خودي باشد; زيرا قبول قانون اساسي براي خودي بودن, كافي نيست. البته اگر كسي تمام مواد قانون اساسي را بپذيرد و به آن التزام عملي داشته باشد, يكي از ويژگي‏هاي خودي را دارا است. اما حقيقت خودي بودن در اين ويژگي خلاصه نمي‏شود; زيرا ولايت و فقاهت و احكام اسلامي ـ كه در قانون اساسي آمده است ـ چه جايگاهي براي يك بهايي يا مسلمان بي قيد و وابسته به قدرت‏هاي بيگانه مي‏تواند داشته و چه اندازه پذيرش آنها مي‏تواند حقيقي باشد. مناسبت‏ترين تعريف اين است كه خودي كسي است كه به اسلام اصيل, ولايت فقيه, انديشه‏هاي امام خميني(ره ), رهبري نظام و تبرّي و مبارزه با دشمنان اسلام و انقلاب, التزام قلبي و عملي داشته باشد. بنابراين تعريف, كسي كه هر يك از شرايط ياد شده را نداشته باشد, غير خودي است. از اين رو كسي كه مسلمان نباشد, يا اسلام او اسلام امريكايي باشد, يا به ولايت فقيه اعتقاد نداشته باشد, يا با انديشه‏هاي امام خميني (ره ) هم سو نباشد, يا از رهبري نظام و ولي فقيه اطاعت نكند و يا سر ستيز و مبارزه با دشمنان اسلام و انقلاب نداشته باشد, غير خودي است. خلاصه نبايد دايرة خودي را آن قدر فراخ بگيريم كه دشمنان در دايرة خودي‏ها قرار گيرند و نبايد دايرة آن را آن قدر تنگ كنيم كه خودهاي ضعيف را از آن خارج كنيم. بحث خودي و غير خودي, ريشه در عقل و شرع دارد و بر قرآن, روايات, عقل, سيرة عقلا و فطرت متكي است. T} يك. آيات قرآن{T در قرآن كريم, آيات فراواني وارد شده كه پيامبران و طرفداران آنها را از مخالفان جدا كرده و مرز مشخص ميان آنان قرار داده است. قرآن كريم مي‏فرمايد: «A} يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً{A ؛» V} آل عمران(3), آية 118 {V; «اي كساني كه ايمان آورده ايد! از غير خود, كسي را به دوستي نگيريد كه آن‏ها از هر گونه شر و فسادي دربارة شما كوتاهي نمي‏كنند.» همچنين مي‏فرمايد: «A} مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ{A؛ » V}فتح, آية 29 {V «محمد(ص) فرستادة خدا است و كساني كه با او مي‏باشند, بر كافران سخت دل و با يك ديگر مهربانند». آنچه از آيات قرآن استفاده مي‏شود, اين است كه اعتقاد به خودي و غير خودي از ضروريات مسلم همة اديان ـ از جمله اسلام ـ است. T} دو. روايات{T در سنت رسول خدا(ص) و ائمة معصومين‏(ع) نيز اين تقسيم بندي وجود دارد. پيامبر(ص) و يارانش, خودي و سران مشركان و دوستان و پيروان آنها غير خودي بودند. در دورة ائمة اطهار(ع ) نيز مرز بين خودي و غير خودي به جدي ترين شكل وجود داشت. زندان ها, تبعيدها, آوارگي ها, اسارت‏ها و شهادت‏ها گوياي مرز خودي و غير خودي بود. كربلا مظهر تمام عيار مرز خودي و غير خودي شيعيان با مسلمانان ديگر بود. در زمان ائمه (ع), شيعيان از خودي و غير خودي با كلمة «نحن» و «هؤلاء» نام مي‏بردند. در زيارت جامعة كبيره نيز مضامين فراواني از قبيل «H} فمعكم معكم لا مع غيركم{H ؛» V}پس با شما, با شما باشم نه با غير شما؟؟ {V وجود دارد كه تقسيم خودي و غير خودي از آنها استفاده مي‏شود. امام سجاد(ع) فرمود: «H} من رغب عناليس منا و من لم يكن معنا فليس من الاسلام في شيء{H »; «كسي كه از ما روي گردان باشد, از ما نيست و كسي كه با ما نباشد, بهره اي از اسلام ندارد». V}بحارالانوار, ج 23, ص 313 {V يكي از وظايف ديني هر مسلمان, تولاّ و تبرّا است كه از فروع دهگانة دين اسلام است. اين اصل نشانگر اهميت تفكيك و مرزبندي خودي از غير خودي است. T} سه. عقل: {T عقل همواره به جدايي سره از ناسره, دوست از دشمن, حق از باطل و صالح از ناصالح حكم مي‏كند. از ديدگاه عقل, دفع ضرر محتمل واجب است و مخلوط شدن دوست و دشمن, مي‏تواند خطرناك باشد و موجوديت دوستان را به شدت تهديد كند. از اين رو, عقل حكم مي‏كند كه دوستان خود را از دشمنان و وابستگان آن‏ها جدا كنيم تا بتوانيم منافع و مصالح خود را حفظ كرده, خويشتن را از ضربه‏هاي دشمن در امان داريم . T} چهار. سيرة عقلا: {T سيرة عملي عقلاي عالم, مرزبندي بين خودي و دشمنان و وابستگان آنها است؛ به طوري كه بخش عظيمي از تاريخ گذشتگان, انعكاس همين مرزبندي‏ها است. براي شناخت دقيق خودي از غير خودي، لازم است مردم را به پنج دسته تقسيم كنيم : 1. خودي, 2. طرفداران خودي, 3. غير خودي‏هاي فعال, 4. غيرخودي‏هاي غيرفعّال, 5. افراد بي تفاوت. خودي‏ها به اسلام, انقلاب و نظام اسلامي, انديشه‏هاي امام (ره ), ولايت فقيه و ولي امر مسلمين و حبّ و بغض الهي با دوستان و دشمنان, اعتقاد و التزام عملي دارند. بخش قابل توجهي از كشور ما را اين گروه تشكيل مي‏دهند كه در صورت لزوم مي‏توانند اوضاع نامطلوب را عوض كنند. طرفداران خودي‏ها كساني‏اند كه به نمودار ياد شده, اعتقاد دارند, اما در صحنة عمل وارد نمي‏شوند. خودي‏ها را دوست دارند و تأييد مي‏كنند. غير خودي‏ها به اصول شش گانة خودي معتقد نيستند و اگر فعاليتي عليه خودي‏ها داشته باشند, غير خودي فعال‏اند. كساني كه مخالف اصول ششگانة خودي‏ها نيستند, اما نسبت به خودي‏ها و شكست و پيروزي آنها احساس ندارند, بي‏تفاوتند; مثل مسلماناني كه عملاً تفاوتي بين حاكميت شاه و دموكراسي غربي, با حاكميت ولي فقيه قائل نيستند. عوامل پايداري خودي‏ها را مي‏توان در امور ذيل, خلاصه كرد: 1. مهرباني با يك ديگر، 2. وحدت، 3. شناخت دوست و دشمن، 4. ارتباط و مذاكره با يك ديگر, 5.ترويج فرهنگ خودي, 6. تطهير و اصلاح مجموعة خودي از افراد ناسالم، 7. حضور در صحنه‏ها و تصاحب مراكز قدرت در برابر غير خودي‏ها, 8. حذف غير خودي‏ها از مجموعة نظام, 9. استقامت براي حفظ اسلام و مصالح مسلمين در برابر سختي‏ها و مشكلات، 10. تعاون و همكاري و همياري سازنده بين نيروهاي خودي «A} تعاونوا علي البر و التقوي{A » 11. مبارزه با دشمنان «A} جاهد الكفار و المنافقين{A » امام خميني (ره) مي‏فرمايد: «هميشه با بصيرت و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام گذاريد، لحظه‏اي آرامتان نمي‏گذارند». V}صحيفة نور, ج 21, ص 109 {V؛12. اطاعت از ولي امر مسلمين بر اساس آية مباركة «A} يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ{A »؛ V}نساء(4)‏، 59 {V اصول و اهداف غير خودي‏ها را مي‏توان در موارد ذيل خلاصه كرد: 1. بي اعتنايي به اسلام، 2. ضديت با انديشه‏هاي امام خميني (ره)، 3. ولايت گريزي، 4. مخالفت با انقلاب و نظام اصيل اسلامي، 5. پيروي از فرهنگ غرب، 6. حب و بغض غير الهي. آية الله خامنه‏اي دربارة شناخت خودي از غير خودي مي‏فرمايد: «خودي آن است كه دلش براي اسلام مي‏تپد. دلش براي انقلاب مي‏تپد. به امام ارادت دارد. براي مردم به صورت حقيقي ـ نه ادعايي ـ احترام قائل است. غير خودي كيست ؟ غير خودي كسي است كه دستورش را از بيگانه مي‏گيرد. دلش براي بيگانه مي‏تپد. دلش براي برگشتن آمريكا مي‏تپد. غير خودي آن كسي است كه از اوايل انقلاب, در فكر ايجاد رابطة دوستانه با آمريكا بود. به امام اهانت مي‏كرد, اما اگر كسي به دشمنان بيرون از مرز يا هم دستان آنها اهانت مي‏كرد, ناراحت مي‏شد...» V}براي اطلاع بيشتر ر.ك : محمدرضا اكبري, خودي و غير خودي, انتشارات پيام عزت و؛ سخنان مقام معظم رهبري بعد از حادثة كوي دانشگاه {V
کد سوال : 94
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه چيست و در زمينه اصلاح حوزه‏ها چه اقداماتي انجام شده است؟
پاسخ : T} وحدت حوزه و دانشگاه{T وحدت حوزه و دانشگاه يكي از رهاوردهاي عظيم و پر بركت انقلاب اسلامي است. بدون شك، تداوم انقلاب و بنيان‏گذاري تمدّن نوين اسلامي و رشد و توسعه فراگير آن، جز در پرتو وحدت و پيوند گسست‏ناپذير اين دو نهاد مقدس، امكان‏پذير نيست. آنچه در اين روند بايسته و اجتناب‏ناپذير است، در درجه اول، شناخت ماهيت اين دو پايگاه عظيم و توانمندي‏هاو كاستي‏هاي هر يك و داشتن الگويي مناسب براي پيوند آن دو است. دربارة ماهيت حوزه و دانشگاه، ترديدي نيست كه وجه مشتركشان اين است كه هر دو، نهادهايي علمي و پرورش دهندة شخصيت‏هاي علمي و فكري هستند. با اين حال، هر يك خاستگاهي ويژه و ساختار و روشي خاص خود و تاريخچه و كارنامه‏اي جداگانه دارند. خاستگاه اساسي حوزه‏هاي علميه، انگيزه‏هاي ديني است: شور و اشتياق زايدالوصف ديني و علاقه به ژرف‏كاوي در معارف سعادت‏بخش و هدايت‏آفرين الهي، و كنجكاوي در دستورهاي جامع و زندگي‏ساز اسلام و شناخت جهان بر اساس رهنمودهاي وحياني و آموختن هنجارهاي ديني در ابعاد مختلف حيات فردي و اجتماعي انسان. اين انگيزه باعث پيدايش حوزه‏هاي بزرگ علميه، در طول تاريخ و پرورش چهره‏هاي علمي درخشاني شده است. اينان علاوه بر علوم خاص ديني، در ديگر رشته‏هاـ مانند فلسفه، رياضيات، هيئت، طب و... ـ نيز سرآمد روزگار خويش بوده‏ و افزون بر خدمات علمي، فعاليت‏هاي اجتماعي و سياسي بسيار ارزنده‏اي نيز كرده‏اند؛ چهره‏هايي چون: بو علي سينا، شيخ طوسي، شيخ بهايي، ملاصدرا، امام خميني (ره) ،علامه طباطبايي، شهيد مطهري، آية‏اللّه‏ حسن‏زاده، آيةالله جوادي، آية الله مصباح يزدي و... . در دستور رضا خان جهت تأسيس دانشگاه تهران ـ كه اولين دانشگاه ايراني به سبك جديد در ايران است ـ درباره خاستگاه دانش‏هاي جديد در ايران، دو نكته بيان شده است: 1. آشنايي با علم و تكنولوژي غرب؛ 2. تربيت كادر نظام. در اين دستور، توجه به غناي داخلي و رشد و توسعه علمي، با تكيه بر امكانات بالقوه و فرهنگ داخلي، فراموش گرديده و اين تلقّي را در ضمن خود دارد كه دانشگاه براي رشد علمي، همواره بايد مصرف كننده توليدات غرب باشد. همچنين در تربيت كادر نظام ـ با توجه به وابستگي كل نظام به سلطه‏هاي غربي ـ شيوه‏اي را مي‏طلبيد كه در آن، افرادي وابسته و مقلّد غرب پرورش يابند. ثمرات اين حركت به گونه‏اي شد كه ناگهان فرياد «شريعتي»ها بلند و پرده از خيانت‏هاي پرورش يافتگان نظام تربيتي غربي برداشته شد! كساني چون دكتر شريعتي بانگ بر آوردند كه پاي هر قرارداد استعماري، امضاي يكي از تربيت يافتگان دانشگاه‏ها ديده مي‏شود؛ در حالي كه هيچ روحاني حوزه رفته‏اي، در اين امور مشاركت ندارد. البته اين به معناي آن نيست كه همه دانشگاهيان، اين گونه تربيت مي‏شدند؛ بلكه مقصود آن است كه يكي از اهداف بنيان گذاران دانشگاهِ جديد، اين بوده است؛ ليكن دانشگاهيان به دو دسته «انسان‏هاي شريف و مستقل» و «انسان‏هايي با گرايش‏هاي غربي» تقسيم مي‏شدند. بدون شك، نقش فعال و گسترده گروه اول ـ به ويژه پس از انقلاب اسلامي ـ بسيار حايز اهميت و چشمگير است. در اين بين، يك واقعيت نيز قابل انكار نيست و آن اينكه حوزه‏هاي علميه ـ در عين آنكه در طول تاريخ فعاليت خود، علاوه بر آثار فرهنگي، سياسي، اجتماعي و شخصيت‏هاي بزرگي كه در خود پرورش داده‏اند ـ به دليل فشارهاي سياسي و اجتماعي و نيز برخي نگرش‏ها و بينش‏هاي دروني خود، در يكي دو قرن اخير دچار تنگناهاي شديد و ضعف‏هايي گشتند؛ از جمله آنكه به دليل فشارهاي مختلف ـ به خصوص در عهد رضاخان ـ بسياري از رشته‏هاي علمي كنار گذاشته شد و به حداقل اكتفا گرديد. علاوه بر اين شرايط، موج غرب‏گرايي و خود باختگي در برابر آن، و نيز شعار غربي «جدايي دين از سياست» نيز بيش از پيش، حوزه‏ها را دچار اختلاف و محدوديت كرد. اكنون نيز اين باور در برخي از اذهان وجود دارد كه بايستي دين و رجال دين، از سياست جدا باشند كه اين نيز از ارمغان‏هاي تفكر غربي است! T} معناي صحيح وحدت حوزه و دانشگاه{T پيشنهاد «مرتبط شدن حوزه‏ها با علوم دانشگاهي» نكته‏اي قابل توجه است؛ ولي نبايستي از وحدت، برداشتي فيزيكي داشت. اگر امام راحل و ديگر شخصيت‏هاي بارز فرهنگي، براي دفاع از كيان فرهنگ اسلام و استقلال فكري، شعار وحدت حوزه و دانشگاه را سر داده‏اند، بدان معنا نيست كه بايد از نظر فيزيكي و اداري در يك چهارچوب قرار بگيرند! چنين وحدتي، نه ممكن است و نه مفيد. وحدت، وحدت در اهداف واصول و راهبردها و راه‏كارها است؛ نه وحدت صوري و فيزيكي. يكسان شدن محيط آموزشي حوزه و دانشگاه، به دولتي شدن حوزه‏ها منجر مي‏شود و دولتي شدن حوزه، خطر بزرگي است كه همواره حوزه‏ها از آن پرهيز مي‏كرده‏اند. اگر حوزه‏ها توانسته‏اند در شرايط مختلفي ـ همانند انقلاب مشروطه، انقلاب ضد انگليسي در عراق، و بالاخره انقلاب اسلامي ـ نقشي ايفا كنند، به دليل استقلال آنها از حكومت بوده است. مقام معظم رهبري در تعيين دقيق اين موضوع مي‏فرمايد: «وقتي ما وحدت حوزه و دانشگاه را عنوان مي‌کنيم، بديهي است مقصود اين نيست که اين دوتا را در عالم واقعيت تبديل کنيم به يک چيز؛ زيرا اگرچه در گذشته، در حوزه‌هاي علميه، همان دروسي خوانده مي‌شد که امروز در دانشگاه‏ها خوانده مي‌شود؛ اما اگر فرض کنيم آن دروس حوزه‌هاي علميه، همان پيشرفتي را که تا امروز کرده است، مي‌کرد، باز امروز بايد به مقتضاي تخصص و تشعُّب، هر گروه کار و درس خودشان را دنبال کنند. پس مقصود اين نيست و مبادا بعضي‌ همين موضوع به اين روشني و وضوح را نديده بگيرند و درباره‌ غلط بودن شعار وحدت حوزه و دانشجو قلم‏فرسايي کنند». اين را همه مي‌فهمند. نه امام و نه ديگر بزرگواران نخواستند بگويند که دانشگاه‌ها جمع شوند بروند قم يا بشوند شعبه‌اي از حوزه‌ قم يا اينکه حوزه‌ قم‌ جمع بشود بيايد توي دانشگاه‏ها حل شود و يا بشود شعبه‌اي از آنها. هيچ‌کس اين را نخواست و مطرح نکرد. مسئله اين است که ما دو نهاد اصيل دانشجويي‌ داريم: يکي متوجه به کسب علوم مربوط به فهم و تبليغ دين و نوآوري در مباحث ديني و نوآوري در فهم مسائل روز و حادث شونده در زندگي است که اين‌ حوزه است. و کارش عبارت است از تحقيق در مسائل ديني و فراگرفتن احکام الهي در همه‌ شئون زندگي. آن هم نه فقط در آنچه که مربوط به کنج محراب يا کنج‌ خانه است؛ بلکه در قلمرو وسيع زندگي بشر. اين گروه، اين را بايد فرابگيرند، احکام جديدش را تحقيق کنند، ناخالصي‏ها و ناسره‌ها را از آن بزدايند و آن را با زبان مناسب، در هر جامعه‌اي و هر زماني و هر مخاطبي، به رساترين شکل ممکن، به مخاطبان برساند. اين، وظيفه‌ آن نهاد حوزه‌اي است و اسمش «حوزة‌ علميه» است. يک نهاد دانشجويي ديگر داريم که اين نهاد دانشجويي، ناظر است به اداره‌ امور زندگي مردم؛ منهاي مسائل مربوط به دين. مردم معاش دارند، کسب‌ دارند، ساختمان دارند، راه دارند، جسم دارند، شناسايي‏هاي گوناگون لازم است، تحقيق در امور زندگي مردم لازم است. علوم مختلف و انواع و اقسام دانش‏ها، براي بهتر کردن و راه انداختن زندگي مردم، وجود دارد. اين نهاد هم مشغول فراگيري اين دانش‏هاست که اينها را فرابگيرد و در آنها متخصص و صاحب‌نظر شود. درباره‌ آنها تحقيق کند و آنها را براي پياده شدن در جامعه آماده کند. تحقيقات نو، دنيايي را جذب کند، و خودش به نوبه‌ خود، تازه‌هايي در اين دانش‏ها بيافريند و به بشريت عرضه کند. اين هم يک نهاد دانشجويي ديگر. حالا اگر هر دوي اين دو نهادهاي دانشجويي خوب کار کنند و با هم رابطه‌ متقابل دوستانه و از خود دانستن يکديگر داشته باشند، معنايش اين خواهدشد که اين جامعه، هم دينش، هم دنيايش آباد خواهد شد. آنها جهت‌گيري زندگي او را تصحيح مي‌کنند، اينها حرکات زندگي او را تسهيل مي‌کنند. آنها فکر و ذهن و روح او را، آن‌چنان از زشتي‏ها و نادرستي‏ها مي‌آلايند که بفهمد به کجا بايد حرکت کند و اينها وسيله‌ اين حرکت را به‌دست او مي‌دهند، تا حرکت کند. وحدت در اهداف کلّي؛ وحدت در کامل ساختن اين ملت و اين کشور و حرکت با يکديگر و عبور در دو خط موازي بدون اصطکاک با هم؛ يعني، هر دو، کار خودشان را بکنند، اما براي يک هدف. آن هدف، ساختن و کامل کردن ملت و کشور ايران است. اين‌جور بايد حرکت کرد». V}بيانات مقام معظم رهبري در ديدار دانشجويان، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه 24/9/72) {V «هدف اين است که همه به سمت ايجاد يک جامعة اسلامي پيشرفتة مستقل، جامعة امام، جامعة پيشاهنگ، جامعة الگو، ملت شاهد ـ ملتي که مردم دنيا با نگاه‌ به او جرأت پيدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پياده کنند ـ حرکت نمايند. در راه ايجاد چنين کشور و جامعه و ملتي، علاجي جز اين نيست که دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگاه، روحاني و روشنفکرِ تحصيلکرده، در کنار هم، دوش‌به‌دوش هم و با هم، به سمت يک هدف حرکت کنند؛ بدون اين نمي‌شود. او متدين است و اين‌ آگاه به مسائل جهان و مسائل روز». V} سخنراني در ديدار طلاب حوزههاي علميه و دانشجويان دانشگاهها، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه، 28/9/69 {V
کد سوال : 95
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : طلبه و دانشجو، در چه سطحي با هم مي‏توانند قرار بگيرند و در پيشبرد علمي كشور نقش ايفا كنند؟
پاسخ : T} تعامل حوزه و دانشگاه{T در زمينه چگونگي ارتباط بين اين دو قشر بسيار مهم و مؤثر در ابعاد مختلف كشور، طرح‏ها و نظريات مختلفي ارائه شده است؛ ولي همة آنها در اين نكته، هم‏عقيده‏اند كه هرگونه پيشرفت ودستيابي به توسعه همه جانبه، مستلزم ارتباط بين اين دو قشر و استفاده از ديدگاه‏هاي آنان است. اما در مورد چگونگي و نحوه ارتباط بين طلبه و دانشجو و دستيابي به وحدت، اجراي اقدامات ذيل ضروري به نظر مي‏رسد: T} 1. بررسي دو نظام{T تحقيق و پژوهش در نظام آموزشي و اجرايي حوزه و دانشگاه، گام نخست به سوي آرمان وحدت است. در ابتدا بايد نظام هر دو نهاد، به درستي تحليل و تنقيح شود و اجزاي ماهيت هر يك مشخص و به عوارضي ناپايدار و قابل تفكيك تبيين گردد تا سپس با در نظر گرفتن اين موارد، راه حل‏هاي مناسب پيدا شود. T} 2. تبادل معلومات{T علوم حوزه‏اي و دانش‏هاي دانشگاهي، با مطالب و اصطلاحاتي آميخته است كه حتي در بخش‏هاي مشترك و يا مشابه، براي دانش ‏پژوهان رشته ديگر، آگاهي از آن مفاهيم به دشواري ميسر است. از اين رو، ارتباط مداوم فرهنگي بين اين دو محفل علمي، ضروري است و ثقل اين حركت را دانشجويان و طلاب بر عهده دارند. T} 3. انتقال شيوه‏ها{T حوزه و دانشگاه از شيوه‏هاي اختصاصي‏اي استفاده مي‏كنند كه براي نهادِ ديگر قابل استفاده است و يا مي‏توان با تغييرات مختصري، از آن بهره‏برداري كرد. انتقال هشيارانه و آگاهانه اين شيوه‏ها، گام مؤثري در راه تكامل علمي است. اگر به رابطه فرهنگي دو نهاد، در سطح انتقال معلومات بسنده شود، هيچ‏گاه استغناي فكري در اين دو محفل پديد نمي‏آيد. بايسته ترين و اساسي‏ترين راه انتقال و مبادله شيوه‏ها و روش‏هاي علمي است؛ در بخش‏هاي مختلف تحصيل و تدريس و تحقيق و... T} 4. ارتباط سياسي{T براي استفاده مؤثر از اين دو قشر در جهت پيشبرد علمي كشور و دستيابي به توسعه، برقراري ارتباط سياسي بين اين دو قشر لازم مي‏نمايد. مشاركت سياسي اين دو نهاد را بايستي جدي گرفت. بايد به حضور فعّالانه دانشگاهيان‏ـ به ويژه دانشجويان‏ـ در مسائل حساس كشور ارزش داد و از آنان در طرح و اجراي مسائل سياسي كمك گرفت و در شيوه سياست خارجي و برنامه‏ريزي داخلي و... از اين نيروهاي مستعد ياري جست. از اين رو، پايه ارتباط سياسي فعال بين حوزه و دانشگاه، مشاركت مساوي هر دو نهاد است. T} 5. ستاد مشترك{T يكي ديگر از اقدامات لازم براي دستيابي به اهداف مورد نظر و استفاده مؤثر از فرآورده‏هاي علمي اين دو قشر، ايجاد ستادي متشكل از برجستگان دو نهاد ياد شده، براي برنامه‏ريزي آموزشي آن دو است. تا آن زمان كه نظام آموزشي و فرهنگي جامعه، از سوي دو نهاد برنامه‏ريز اداره شود، ناهمگوني اين دو نهاد، طبيعي مي‏نمايد. نهاد «شوراي عالي انقلاب فرهنگي» نقش و يا توان تصميم‏گيري در مسائل حوزه را ندارد. گويا فرهنگ جامعه از طريق سيستم آموزشي جديد منتقل مي‏شود و حوزه در آن، كم نقش و يا بي‏نقش است. بنابراين، بايستي ستادي قوي و با قدرت اجرايي (متشكل از طراحان دو نهاد حوزه و دانشگاه) تشكيل يابد و برنامه‏ريزي آموزشي دو نهاد را روشن و مشخص كند. در صورت عمل شدن به اين طرح، هر دو نهاد مي‏توانند از توانايي‏هاي بالفعل و بالقوه يكديگر به راحتي استفاده كنند و در تكميل نهاد خويش ياري بجويند. V}براي آگاهي بيش‏تر نگ: مجله حوزه، شماره؛ 18 و 35؛ سيد عباس صالحي، رسالت حوزه و دانشگاه، ص 29؛ دانشگاه اسلامي و رسالت دانشجوي مسلمان، بيانات مقام معظم رهبري {V
کد سوال : 96
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چگونه مي‏شود بين روايات مربوط به مودّت اهل‏بيت و دوستي با دوستانشان و دشمني با دشمنانشان و مسئله وحدت و برابري بين شيعه و سني جمع كرد؟
پاسخ : T} وحدت شيعه و سني{T مسئله دوستي با دوستان اهل بيت(ع) و دشمني با دشمنان آنان، منافاتي با وحدت اسلامي بين شيعه و سني ندارد؛ زيرا چنان نيست كه اهل تسنن از دشمنان اهل بيت باشند؛ بلكه بسياري از آنان به حكم آيه شريفه «A} قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى{A ؛» V} شوري(42)، آية 23 {V دوستي و مودّت اهل بيت را واجب مي‏شمارند. بنابراين، دستور دشمني، تنها شامل كساني مي‏شودكه با اهل بيت‏(ع) از سرناسازگاري درآمده‏ و با آنان به مقابله برخاسته‏اند؛ مانند حاكمان ستمگر و ياوران آنها ويا ناصبي‏ها. افزون بر اين گفتني است: يكم. سرِّ منع دوستي با دشمنان اهل بيت، قرار گرفتن در خط و جريان انحرافي آنها است. از اين رو، پيوندهايي كه در اين خطر نباشند، چندان اشكالي ندارد. البته دوستي با خاندان عصمت و طهارت، مراتبي دارد و بيشتر فرقه‏هاي اسلامي نيز در مرتبه‏اي از آن، جاي گرفته‏اند؛ ليكن از امتيازات شيعه آن است كه با تمام ابعاد، به اين دستور الهي جامه عمل پوشانده است. دوم. امروز مصلحت مهم تري براي حفظ اسلام ونظام اسلامي در مقابل خطرات وتهاجم شياطين داخلي وخارجي ،وجود دارد و اقتضاي وحدت همه امت اسلامي را مي‏نمايد.
کد سوال : 97
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : دوستي و برخورد مناسب با اهل سنت، چگونه بايد باشد؟
پاسخ : T} دوستي با اهل سنت{T رفتار و برخورد با برادران اهل سنت، هيچ تفاوتي با رفتار با ديگر برادران ديني ندارد. برخورد معقول و عاطفي و عادلانه، وظيفه ما است. در اين مسير، اگر زمينه‏هايي فراهم شد كه شخص بتواند آگاهي‏هاي دقيق و مطالعه شده‏اي درباره مذاهب و بدون مجادله و درگيري‏هاي لفظي بي‏نتيجه، طرف را به مذهب حق دعوت نمايد، اين كار را حتماً انجام دهد. با اين حال، تأكيد مي‏شود ورود بدون مطالعه و آگاهي به اين مباحث، فاقد هرگونه سود و نتيجه است. برخورد ما با اهل كتاب نيز بايد برخوردي عاطفي و اخلاقي باشد و با عمل صالح و شايسته، آنها را دعوت به اسلام نمود. در اين زمينه نيز داشتن معلومات لازم در زمينه‏هاي مورد بحث، بسيار ضرور است. بنابراين، ارتباط و دوستي با چنين افرادي ـ به ويژه اگر داراي زمينه حق‏پذيري باشند ـ هيچ اشكالي ندارد. درباره چگونگي رفتار با اهل سنت و ديگر فرقه‏هاي مذهبي، بايد به اين نكته مهم توجه كرد كه حساب «سردمداران بدعت‏گذار» از «پيروان دل‏پاك» جدا است و سرانجامِ «دانايان لجاجت پيشه» را بايد از «ناآگاهان ‏عبوديت پيشه» جدا دانست. آنچه درباره «تبرّا» و لزوم «بغض» گفته شده، بيشتر دربارة گروه اول است. اما عموم مردم و پيروان ناآگاه ـ در صورتي كه روحيه حق‏پذير و «قلب سليم» داشته باشند، ولي در تشخيص حق، اشتباه كرده‏اند ـ مورد لطف خداوند قرار مي‏گيرند. ما نيز در رفتار با آنان، بايد نگاه محبت‏آميز و هدايتگر داشته باشيم. البته بايد مراقب باشيم كه اختلاط و رفتارهاي محبت‏آميز، موجب سستي در اعتقاد و بي‏اعتنايي به احكام ويژة مذهبِ خود ما نشود. بهترين شيوه در رفتار با اهل‏سنت، آن است كه بدون تحريك احساسات و بروز تعصبات، بر نقاط مشتركْ تكيه كنيم و هر چه بيشتر از فضايل اهل‏بيت و تعاليم و سيرة آنان بازگو كنيم تا در پرتو اين گفت و گوها محبتِ هر چه بيشتر حاصل آيد، و طبيعي است كه به دنبال «محبت»، «متابعت» و پيروي خواهد آمد. بنابراين، وظيفه هر دانشجوي شيعه است كه در بحث با دانشجويان اهل تسنن، به اين نكات توجه كند: 1. با مباني معرفتي و اعتقادي هر دو مذهب آشنايي كامل داشته باشد. 2. بيشتر اهل تسنن، در دفاع از عقايد خويش متعصب هستند و به سادگي دست از عقايد خويش برنمي‏دارند. پس ضمن رعايت جوانب احتياط، از معاشرت‏هاي توأم با مكارم و محاسن‏الاخلاق، جهت وحدت و همبستگي در مقابل اجانب، دريغ نورزد. 3. در بحث، از اختلافات بپرهيزد و با ذكر جنبه‏هاي اشتراكي بسياري كه بين فرقه‏هاي اسلامي هست، از ايجاد كدورت و قهر، دوري كند. اگر جو مناسب بود، بكوشيد آزادي در انديشه (دوري از تعصب) را كه مورد عنايت اسلام است، در او تقويت كند و بپذيرد كه بين سيره برخي از مدعيان تشيع با حضرات معصومين(ع) اختلاف هست. سپس با طرح پرسش و توضيح سؤالات او از كتاب‏هاي خودشان، و بيان خرافاتي كه در مذهب آنها هست، بيداري لازم را براي رضاي الهي، در ايشان ايجاد كند. در فضايل حضرت زهرا(س) وائمه معصومين(ع)‏، احاديث بسياري در كتاب‏هاي آنها وجود دارد؛ كه مي‏تواند مورد استفاده در بحث قرار بگيرد. براي نمونه، در مورد اينكه چرا يزيد را لعن مي‏كنيم، بگويد تفتازاني ـ كه از بزرگان سني است ـ مي‏گويد: «آن دسته از علمايي كه لعن يزيد را جايز ندانسته‏اند، براي مصلحت بوده؛ يعني، مي‏ترسيده‏اند كه با تجويز لعن او، راه براي لعن پدر و جد و خاندان او هم باز شود». و نيز بگويد: يكي از بزرگ‏ترين مقتل‏ها براي امام حسين(ع) از خوارزمي است، (بنام مقتل الحسين) و در مورد خرافات بگويد كه آيا صحت دارد در صحيح بخاري، در باب الطب نوشته شده است: اگر بال مگسي در ظرف غذا افتاد، شما كل بدن مگس را در ظرف غذا فرو ببريد و سپس غذا را بخوريد... و اگر مقدمات را فراهم ديد، او را به بحث با علماي شيعه دعوت كند. 4. مواظب باشد كه مطلبي را بدون دليل نگويد و تحت تأثير القاءات آنان قرار نگيرد.
کد سوال : 98
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا علماي شيعه و سني، با گفت‏وگو اختلافات خود را حل نمي‏كنند؟
پاسخ : T} گفت و گوي علماي شيعه و سني{T روشن است كه گفت‏وگو، بهترين روش براي نزديك كردن مذاهب و تفهيم افكار است. از همين رو، بعد از انقلاب، در كشورمان نهادي به نام «دارالتقريب بين المذاهب» به دستور رهبر معظم انقلاب تأسيس شده است. اين مؤسسه با هدف نزديك ساختن مذاهب ـ به خصوص مذهب شيعه و سني ـ تلاش مي‏كند و تا آنجا كه ممكن و مقدور باشد، بين فرقه‏ها اتحاد و انسجام را برقرار مي‏كند. همچنين مجمعي فقهي بين تمامي كشورهاي مسلمان تشكيل شده است كه هر كشور يك كرسي آن را در اختيار دارد و نمايندگان همه كشورهاي مسلمان در آن شركت مي‏كنند. از ايران هم يك عالم شيعي در اين مجمع شركت مي‏كند تا نظريات و عقايد شيعي را براي ديگر مسلمانان، تقرير و تبيين كند. با اين همه، نبايد انتظار داشت كه ثمرة اين نشست‏ها، دگرگوني اساسي در گرايش‏هاي مذهبي هر يك از اين فرقه‏ها باشد؛ بلكه بين چهار مذهب ديگر اهل سنت (حنفي، حنبلي، شافعي و مالكي) نيز اختلاف‏هاي مشابهي در فقه و كلام وجود دارد و هيچ‏گاه با هم مصالحه نكرده‏اند. ثمره اين نشست‏ها، كم كردن فاصله‏ها واتحاد امت اسلامي در عين اختلاف مذاهبِ آنها است. البته بين شيعه و سني، مشتركات بسياري وجود دارد و اگر وحدت سياسي نيز بين آنان برقرار شود، بسياري از مشكلات دنياي اسلام حل خواهد شد. محور اصلي گفت و گو با ديگر فرقه‏ها، تأكيد بر همين مشتركات، و زدودن پندارهاي نادرست درباره مذهب تشيع است. و بالاخره اينکه ريشه تمام اختلافات، عدم آشنايي به مباني و اصول فکري يکديگر نيست تا با گفت‏وگو حل شود؛ بلکه موانع ديگري از جمله تعصب، بيرون از هواهاي نفساني و توطئه‏هاي دشمنان مشترک، اين گفت‏وگوها را عقيم مي‏سازد.
کد سوال : 99
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : اتحاد حقيقي ميان مذاهب اسلامي، چگونه به دست مي‏آيد؟
پاسخ : T} اتحاد مذاهب اسلامي{T اين زماني ممكن است كه تعصبات كنار رود تا بتوان از عمق ضمير، بدون اندك چشم‏پوشي، در حقايق به تفحص پرداخت. حال اگر چنين چيزي گسترش مي‏يافت، بسياري از عالمان و دانشمندان شيعه ـ مانند علاّمه تستري و صدها و هزاران نفر ديگر از پيروان امام علي(ع) به جرم گفتن و نوشتن حقايق، به چوبه دار برده نمي‏شدند و هر روز شاهد شهادت تعدادي از شيعيان پاكستان و ديگر مناطق نبوديم، و به صورت يكجا هشت هزار نفر از شيعيان باميان ـ به اعتراف دبير كل سازمان ملل ـ توسط طالبان به شهادت نمي‏رسيدند. V}جهت آگاهي بيشتر نگ : علامه اميني، شهيدان راه فضيلت، ترجمه جلال‏الدين فارسي {V نكته اساسي، اين است كه رمز اساسي تفرقه و وحدت، به درستي شناخته شود. البته صرف شناخت، كافي نيست و به دنبالش تسليم قلبي و عمل خارجي و پيروي از راه حق و حقيقت و صراط مستقيم نيز لازم است. ما اعتقاد داريم وحدت واقعي و همه جانبه امت اسلامي، تنها زماني پديد مي‏آيد كه مسلمانان، به آخرين وصيت پيامبر خدا(ص)‏؛ يعني تمسّك به ثقلين (كتاب و عترت) گردن نهند و آن را بپذيرند. دليل اين مطلب آن است كه: قرآن مجيد كتابي جامع و كامل و معصوم است كه در آن هيچ نقص و كاستي و خطا راه ندارد. چنين كتابي به راه صحيح و صراط مستقيم، هدايت مي‏كند و آدمي را از كج‏روي و انحراف بازمي‏دارد. اما هدايت به صراط مستقيم توسط قرآن، چگونه صورت مي‏گيرد؟ هيچ ترديدي نيست كه قرآن نياز به مفسر و قرآن شناس كامل دارد و اگر كسي نباشد كه در شناخت قرآن و تبيين و تفسير آن «معصوم» باشد، در فرآيند شناخت و عمل به قرآن، مكاتب و انديشه‏ها و روش‏هاي انحرافي گسترده‏اي پديد خواهد آمد. به همين دليل رسول گرامي اسلام(ص) طبق حديث متواتر (حديث ثفلين) فرمود: «من دوچيز گران‏بها را نزد شما امانت مي‏سپارم؛ يعني، قرآن و اهل بيت خود را، مادامي که شما به به اين دو تمسّک کنيد منحرف نخواهيد شد». پس شرط رهايي از انحراف تمسک به قرآن و عترت با همديگر است، آن حضرت در ادامه همين حديث شريف فرمود: «اين دو چيز گران‏بها، هرگز از يکديگر جدا نخواهند شد». بنابراين، كتابِ معصوم، داننده و عامل معصوم نيز مي‏طلبد. وقتي تبيين‏گر و عمل‏كننده و حاكم معصوم نيز وجود داشته باشد، در شناخت و عمل به قرآن، صد راه پديد نمي‏آيد و امت اسلام يك‏پارچه و متحد به راه خويش ادامه مي‏دهند. اما در صدر اسلام برخي با سخن رسول خدا(ص) مخالفت كرده، نگذاشتند وصيت آن حضرت نوشته و راهنماي ابدي امت اسلام گردد و به دنبال آن، صدها راه انحرافي پديد آمد كه هنوز هم امت اسلامي بايد تاوان آن را بپردازد. و تا زماني كه امت به سوي آنچه پيامبر(ص) وصيت كرد، باز نگردد، همچنان مشكلات موجود بر سر راه آنان باقي خواهد ماند. امام خميني‏(ره) در وصيت‏نامه الهي ـ سياسي خود گفته است: «ذكر اين نكته لازم است كه حديث ثقلين، متواتر بين جميع مسلمين است و در كتب اهل سنت ـ از صحاح ششگانه تا كتب ديگر آنان ـ با الفاظ مختلفه و موارد مكرره، از پيغمبر اكرم(ص) به طور متواتر نقل شده است. و اين حديث شريف، حجت قاطع است بر جميع بشر؛ به ويژه مسلمانان مذاهب مختلف، و بايد همه مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است، جواب‏گوي آن باشند و اگر عذري براي جاهلان بي‏خبر باشد، براي علماي مذاهب نيست. V}صحيفة نور، ج 21، ص 169 {V
کد سوال : 100
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چرا نظام اسلامي ايران به برخي دولت‏هاي به ظاهر مسلمان ـ که از هر فرصتي براي ضربه زدن به کشورمان استفاده مي‏کنند ـ به بهانه حفظ وحدت با مدارا وبزرگواري، برخورد مي‏کند؟
پاسخ : T} مداراي نظام اسلامي براي حفظ وحدت{T نظام جمهوري اسلامي ايران به پيروي از آموزه‏هاي ديني و سيرة امامان معصوم(ع) و جهت تأمين مصالح حياتي خويش و جهان اسلام در شرايط حاضر ـ كه ابرقدرت‏هاي جهاني شديدا به دنبال ايجاد تفرقه و اختلاف ميان مذاهب اسلامي و در نهايت تضعيف و انحطاط جهان اسلام مي‏باشند ـ موظف به حفظ وحدت، خويشتن داري، پرهيز از تنش و برخورد منطقي در مقابل رفتارهاي اختلاف زا است. بر اين اساس اصل 11 قانون اساسي جمهوري اسلامي چنين مقرر مي‏دارد: «به حكم آيه «A} ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون{A » همه مسلمانان يك امت‏اند و دولت جمهوري اسلامي موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد». تحقّق اتحاد ملل مسلمان در گرو رعايت امور مهمي است، از جمله: T} 1. پرهيز از مسائل اختلاف زا و تفرقه انداز؛{T براي دستيابي به وحدت جهان اسلام بايد از دامن زدن و ايجاد هرگونه اختلاف اعم از مذهبي، قومي و نژادي و ملي و ...، پرهيز نمود و زمينه‏هاي اتحاد ميان پيروان شيعه و سني، را فراهم آورد. اين امري است كه دشمنان اسلام به شدت از آن وحشت دارند و در گذشته از ابزار موفقيت استعمار‏گران براي تسلط بر جهان متمدن و قدرتمند اسلام همانا اجراي تز معروف «تفرقه بينداز و حكومت كن» بوده است. در دوران به ثمر رسيدن انقلاب و بعد از آن با طرح اختلافات شيعه و سني در داخل و خارج از كشور، تلاش كرده‏اند نه تنها از وحدت اين دو قشر عظيم مسلمان جلوگيري كنند؛ بلكه با طرح مسائل تفرقه افكن از گسترش و توسعه انقلاب مانع شوند و... بنابراين در چنين شرايطي بايد مواظب بود تا در دام دشمنان نيفتاد و از دامن زدن به اين مسائل پرهيز نمود. T} 2. خويشتن داري و برخورد منطقي و حكيمانه؛{T رفتار منطقي و بزرگوارانه نظام جمهوري اسلامي و مردم مسلمان ايران و پرهيز از اعمال خشونت، بهترين و مؤثرترين شيوه براي خنثي نمودن توطئه‏هاي دشمنان در اين زمينه است. اين متانت ضمن نشان دادن حقانيت جمهوري اسلامي، دستاوردهاي بسياري در جهت تأمين منافع و مصالح كشورمان و جهان اسلام به دنبال خواهد داشت. همان‏گونه كه خويشتن داري امام علي(ع) در طول 25 سال، اساس دين اسلام را حفظ كرد. T} 3. تذكر و آگاه نمودن سران دولت‏هاي اسلامي و ملت‏هاي مسلمان نسبت به توطئه‏هاي دشمنان؛{T جمهوري اسلامي ايران در كنار سياست خويشتن داري و برخورد منطقي و حكيمانه، همواره بر عنصر آگاهي و بيدار نمودن كشورهاي اسلامي در قبال توطئه‏هاي دشمنان، تأكيد داشته و دارد. مقام معظم رهبري در اين زمينه مي‏فرمايد: «... تصور ما اين است كه شيوخ منطقه در اين قضايا اگر گناهي داشته باشند، گناهشان غفلت از حقايق است. آنها هم دلشان مي‏خواهد اتحاد و اتفاق باشد. نصيحت ما به دولت‏هاي خليج فارس و همسايه اين است كه دشمن را ببينند و بشناسند، كيد دشمن و دست او را بشناسند. بدانند كه چه كسي مي‏خواهد در اين منطقه اختلاف بيندازد. اين اختلاف بيشتر به ضرر خود آنها است». V} 24/6/1371 {V