این شعر شاهکار یکی از بهترین دوستانمه و با اجازه اش این جا ثبت می کنم :
صدای ضجه می بارد
کنار بوی غفلت باز
ردای عشق پنهان است
کنار خیمه ای عباس
رقیه طفلک مادر
ندارد باور، این غم را
کنار عمه می خوابد
سراغ از آب می گیرد
ولی زینب چه بی باک است
میان این وحشت و تردید
تمام پیکرش درد است
که از عباس می گوید
میان این همه ناکس
به دنبال کس مرد است
کسی این بار می گوید
که زینب آخرین مرد است
امروز وقتی سوار مترو شدم دوباره چشمم به همون جمله ای همیشگی که تو یه پوستر تبلیغاتی بود افتاد و مثل همیشه بی توجه ازش گذشتم و قتی بر می گشتم ، دوباره چشمم بهش افتاد این بار بهتر معنیش رو فهمیدم
شما هم کمی دقت کنید :
خدایا به کار خیرم بدار
این شعر رو در بخش نظرات ویژه نامه محرم خوندم چون خیلی قشنگ بود با اجازه صاحب نظر این جا ثبت کردم :
بازم محرم با نواهای حزن انگیزش اومد
محرمی که همیشه دلتنگشم
امیدوارم از این ماه فیض ببرید و ما رو هم دعا کنید
کافی نیست
این ابر
برای پر کردن تنهایی کویر
تقصیر تو نیست
پاهایت عجله رفتن داشتن
دستانت شوق تکان خوردن
و لبانت قصد خداحافظی
تقصیر من نیست ، اگر زبانم
حرفی برای گفتن ندارد
یا چشمانم ، اشکی برای
ریختن !
آنها آموخته اند
که بدون اجازه من
آب هم نخورند !
دخترکی موقع خواب
سخت پاپی پدر بود از او می پرسید :
زندگی چیست پدر ؟
پدر پاسخ داد : زندگی یعنی عشق .
دخترک پرسید : عشق را معنی کن ؟
پدر از سر بی حوصلگی داد پاسخ :
عشق یعنی بوسه ی تو بر گونه ای من .
زان پس دخترک گونه ای پدر را هی بوسید :
گفت :
عشق اگر بوسه بود
همه بوسه هایم تقدیم تو باد .
الهی!
ضعیفم خواندی و چنانم ! مگذار که در پیش خود بمانم .
الهی !
به بهشت و حور چه نازم ؟ مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم .
مقام عیش میسر نمی شود بی رنج
بلی به حکم بلا بسته اند عهد الست