• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5258
تعداد نظرات : 1199
زمان آخرین مطلب : 3635روز قبل
خواستگاری و نامزدی

__________________________________________________________________

نمیدانم از كجای این دل زخمی بگویم

از این دلی كه گناهش كودك بودنش است . بی كینه بودنش و بهانه گیری های رسوا گرش

از احساسی بگویم كه روزی شیشه بود اما امروز سنگ شده

از رویایی بگویم كه حقیقت فاصله آن بود یا از صدایی بگویم كه به جرم عشق باید حبس ابد بكشد.

از رندی عقلم بگویم كه شیشه را سنگ كرد یا از سادگی احساسی بگویم كه زخم خورده هزاران حرف شده هزاران حرف از نگاه  ،  غریبه های عاشق نما

نمی دانم ...

اما امروز سوگند یاد می كنم كه مثل آنها  نشوم .

چهارشنبه 23/11/1387 - 17:51
رويا و خيال

همان زندگی پوچ یك تنهای عاشق ...تنهایی كه عاشق و زنده با یاد تنهایی .....هوایش گلهای خشك بین دفتر یك عاشق....غذایش دلهای شكستة و خیانت دیده ...ابش اشكهای داغ دیده گان و منتظران است...ان عاشق تنهایی كه با واژه ها صبحانة مى خورد و كنار رودهای تاریك و خروشان در كلبة ى تنهایی خویش غوطه رو افكار و اوهام است ....ان عاشقی كه هر وقت دست به قلم مى زند از تنهایی چیزی مى نگارد ....پاییز می رسد و حتی درختان براى تنهایی او افسرده می شوند ....ولی او خود را در گرو و چارچوب تنهایی خلاصه میكند و از رسیدن پاییز خبر ندارد ....زیرا همیشه غم های خود را در لابه لای برگهاى زرد مخفی مى كرد تا كسی انها را نخواند .....همان عاشق تنهایی كه اكنون بی اختیار دست به نگاشتن مى كند كه شاید همسفری بیابد و در ان كوچه ى ساكت و تاریك دست در دست هم پرسه بزند

چهارشنبه 23/11/1387 - 17:50
ادبی هنری

بدون اراده متولد می شویم،با حیرت زندگی میکنیم و سپس با حسرت میمیریم،اما آنچه که هرگز فروغش رنگ فنا نمی پذیرد دوستی های پاک و بی آلایش است.تقدیم به بهترین.

We born aimless live with consternation and die with regret but just thing that will forget never is pure friendship.  

چهارشنبه 23/11/1387 - 15:44
شعر و قطعات ادبی

 بین این همه غریبه

توبه آشنا میمونی

حرفهای تلخی كه دارم

من نگفته تو میدونی

من پر از حرفهای تازه

عاشق گفتنو گفتن

تو با درد من غریبی

اما تشنه ی شنیدن

چهارشنبه 23/11/1387 - 15:44
شعر و قطعات ادبی

                                 در گذرگاه خیمه شب بازی دیگر

                            با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد

                                      عشق ها میمیرند

                                   رنگها رنگ دگر میگیرند

                                    و فقط خاطره هاست

                 كه چه تلخ و شیرین دست نخورده به جای می مانند

                                                    دریا

چهارشنبه 23/11/1387 - 15:44
شعر و قطعات ادبی

 

چراغها را خاموش کنید

 می خواهم آسوده سر بر زمین بگذارم

غریبه، اگر می خواهی به خواب من بیایی

 نامم را که صدا می کنی، کمی آرامتر؛

 بگذار تا پسین فردا با خیال خوش تو

میان رویاهای شیرینم دست و پا زنم

 از من نگیر این لحظه های دلخوشی را

نگذار حتی خواب دیدن تو برایم عقده شود ...

 یادت می آید حرفی را که زدی؛

گفتی می روم،

گه گداری شاید به خوابت بیایم

شاید در خواب،

 تو را به آرزوی دیدنم نزدیک کنم

 لااقل همین وعده را برایم بگذار ...

 غریبه، به خاطر خدا در نگاهم صادق باش

چهارشنبه 23/11/1387 - 15:44
محبت و عاطفه

 

خدایا چه غریب است درد بی کسی و چه تنهایم در این غربت که تو هم از من رویگردانی

 و اینک باز به سوی تو آمدم تا اندکی از درد درونم را برایت باز گویم

و خدایا تو بهتر میدانی آنچه درونم است تنهایی و بی کسی ام را دیده ای

 ,دربه دری و آوارگی ام را و هزارو یک درد که بزرگترینش ناامیدی است

 .خدایا همه را کنار گذاشته ام اما با ناامیدی و بی هدفی نمی توانم بسازم

 صبرم بسیار است اما پوج وبی هدف میدوم

. خسته شده ام خسته خسته

چهارشنبه 23/11/1387 - 15:43
خانواده

 

اگر تو نباشی: بی تعارف و مبالغه بگم همه چیز طعم زهر را خواهد داشت حتی عسلی كه از همه به گل سرخ شبیه تر است

 

اگر تو نباشی: از اینجا میروم و آسمان را هر چند شیرین و شفاف با خود نمی برم آنقدر دور میشوم كه نسیمی از كنارم عبور نكند و چشمم به چشم ستاره ای نیفتد

 

اگر تو نباشی: نه شعر می گویم نه با ماهی ها حرف میزنم نه شبها به آغوش ستاره ها پناه میبرم فقط صبح تا شب خاطرات صدفهای شكسته را مرور میكنم تمام این باغ ها . شقایق ها. سنجابهای بازیگوش . رودهای پر جنب و جوش . اقیانوس های آرام و دیوارهای بی بام با توست كه زیباست

 

اگر تو نباشی: چه خواب باشم چه بیدار حتم دارم روزگار تكه كاغذی هست افتاده در گوشه خیابانی دراز خیابانی كه پای هیچ عاشق به آن باز نشده است

 

اگر تو نباشی : چه در كنار پنجره بایستم چه در شبستانی نمورو بی نور بنشینم اشتیاقی برای دیدن آفتاب ندارم و دوری تو را حتی به اندازه ی یك نفس كشیدن تاب ندارم

 

پس چرا رفتی و منو با كوله باری لز غم تنها گذاشتی چرا جوانه عشق را در دلم خشكاندی

چرا چرا چرا ؟؟؟

چهارشنبه 23/11/1387 - 15:43
شعر و قطعات ادبی

 

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به جویبار كه در من جاری بود

به ابرها كه فكرهای طویلم بودند

به رشد دردناك سپیدارهای باغ كه با من

از فصل های خشك گذر می كردند

با بوته ها كه چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار

می آیم می آیم می آیم

و آستانه پر از عشق می شود

و من در آستانه به آنها كه دوست می دارند

و دختری كه هنوز آنجا

در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد

چهارشنبه 23/11/1387 - 15:43
رويا و خيال

رفتم مرا ببخش

و مگو او وفا نداشت

راهی به جز گریز برایم نمانده است

رفتم كه داغ بوسه پر حسرت ترا

با اشكهای دیده ز لب شستشو دهم

چهارشنبه 23/11/1387 - 15:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته