• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
          • آن يکي مي گفت اشتر را که هي از کجا مي آيي اي فرخنده پي
          • گفت: از حمام گرم کوي تو گفت: خود پيداست از زانوي تو
          • آنقدر بِايست، تاعلف زير پايت سبز بشود!
          • آنقدر سمن هست، که ياسمن توش گم است!
          • سمن: چاقي ، فربهي
          • آن سبو بشکست و آن پيمانه ريخت.
          • سبو: آوندي سفالين و دسته دار که در آن آب و شراب ريزند ، کوزه سفالين
          • آنقدر مار خورده تا افعي شده!
          • آن کس که تن سالمي دارد، گنجي دارد که خودش نمي داند.
          • آن وقت که جيک جيک مستونت بود، ياد زمستونت نبود؟!
          • آواز دهل شنيدن از دور خوشست!
          • آينه چون نقش تو بنمود راست خود شکن، آيينه شکستن خطاست