تبیان، دستیار زندگی

آن ترك پريچهر كه قصد جان داشت
مانند پري چهره زمن پنهان داشت
*
گفتم دهن تنگ تو گوئي هيچ است
گفتا كه ازين هيچ طمع نتوان داشت

در سختي عشق اگر بميرم
من دل ز غم تو بر نگيرم

آنكه رخسار ترا رنگ گل نسرين داد
صبر و آرام تواند بمن مسكين داد
*
*

هر دوست كه دم زد ز وفا دشمن شد
هر راهروي كه بود تر دامن شد
*
......................................................................

آنكه رخسار ترا رنگ گل نسرين داد
صبر و آرام تواند بمن مسكين داد
*
*

منم كه ديده بديدار دوست كردم باز
چه شكر گويمت اي كار ساز بنده نواز

آنكه رخسار ترا رنگ گل نسرين داد
صبر و آرام تواند بمن مسكين داد
*
*

الا يا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها

با مردم نيك بد نمي بايد بود
در باديه ديو و دد نميبايد بود
*
مفتون معاش خود نمي بايد شد
مغرور عقل خود نمي بايد بود

هر دوست كه دم زد ز وفا دشمن شد
هر راهروي كه بود تر دامن شد
*
......................................................................