• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 306
تعداد نظرات : 413
زمان آخرین مطلب : 5190روز قبل
خانواده

خوشبختی به كسانی روی می آورد كه برای خوشبخت كردن دیگران می كوشند 

جمعه 2/12/1387 - 21:2
مصاحبه و گفتگو
یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود. در همان موقع یک قایق کوچک ماهی گیری رد شد که داخلش چند تا ماهی بود.

از ماهی گیر پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی؟

ماهی گیر: مدت خیلی کم.

تاجر: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟

ماهی گیر: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است.

تاجر: اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی؟

ماهی گیر: تا دیر وقت می خوابم. یه کم ماهی گیری میکنم. با بچه ها بازی میکنم بعد میرم
توی دهکده و با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن. خلاصه مشغولیم به این نوع زندگی.

تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم. تو باید بیشتر ماهی گیری کنی.
اون وقت می تونی با پولش قایق بزرگتری بخری و با در آمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه می کنی. اون وقت یک عالمه قایق برای ماهی گیری داری.

ماهی گیر: خوب بعدش چی؟

تاجر: به جای اینکه ماهی ها رو به واسطه بفروشی اونا رو مستقیما به مشتری ها میدی و برای خودت کار و بار درست می کنی ، بعدش کارخونه راه می اندازی و به تولیداتش نظارت میکنی... این دهکده کوچک رو هم ترک می کنی و می روی مکزیکو سیتی
بعد از اون هم لوس آنجلس و از اونجا هم نیویورک... اونجاست که دست به کارهای مهم تری می زنی...

ماهی گیر: این کار چقدر طول می کشه؟

تاجر: پانزده تا بیست سال

ماهی گیر: اما بعدش چی آقا؟

تاجر: بهترین قسمت همینه، در یک موقعیت مناسب که گیر اومد میری و سهام شرکت رو به قیمت خیلی بالا می فروشی، این کار میلیون ها دلار برای عایدی داره.

ماهی گیر: میلیون ها
دلار، خوب بعدش چی؟

تاجر: اون وقت باز نشسته می شی، می ری یه دهکده ساحلی کوچیک، جایی که می تونی تا دیر وقت بخوابی، یه کم ماهی گیری کنی، با بچه هات بازی کنی، بری دهکده و تا دیر وقت با دوستات گیتار بزنی و خوش بگذرونی.
جمعه 2/12/1387 - 20:55
خانواده

اولش همه شكل هم هستیم كوچولو و كچل... حتی صداهامون هم شبیه به همدیگه است با اولین گریه بازی شروع میشه... هی بزرگ می شیم. بزرگ و بزرگتر. اونقدر بزرگ كه یادمون میره یه روز كوچولو بودیم. دیگه هیچ چیزیمون شبیه به هم نیست. حتی صداهامون گاهی با هم می خندیم، گاهی به هم! اینجا دیگه بازی به نیمه رسیده: واسه بردن بازی روی نیمه ی دوم نمی شه خیلی حساب كرد... گاهی باید برای بردن بازی بین دو نیمه دوباره متولد شد

پنج شنبه 1/12/1387 - 23:36
خواستگاری و نامزدی

انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمی‌زند كه خیال

می‌كند دیگران را فریب داده است


ازم پرسید: دوستم داری؟ گفتم آره...گفت چقدر؟ گفتم از اینجا تا خدا...اشك تو چشاش جمع شد و گفت: مگه الان نگفتی كه خدا از همه چیز به ما نزدیك تره .


یكی بود یكی نبود یه روز زمین عاشق خورشید شد و گفت دورت بگردم ! بعدش تا ابد موند تو رودربایستی . .



می خواهم بدون اسارت دوستت بدارم،
با آزادی كنارت باشم،
بدون اصرار تو را بخواهم،
با احساس گناه تركت نكنم، با سرزنش از تو انتقاد نكنم و با تحقیر به تو كمك نكنم،
و اگر تو نیز با من چنین باشی، یكدیگر را غنی خواهیم


 

لذت داشتن یه دوست خوب توی یه دنیای بد، مثل خوردن یه فنجون گرم زیر برفه. درسته که هوا رو گرم نمی کنه، ولی آدمو دلگرم می کنه




پنج شنبه 1/12/1387 - 23:36
محبت و عاطفه
 دیگر چه مخواهم از این صبح و شام شبیه هم ؟پس پناه بی پایان من كجاست فراموشی و خاموشی من كجاست پس كی این دل آروم میگرد.
جمعه 25/11/1387 - 13:49
خاطرات و روز نوشت

خدایا
خدایا هیچكس و خوار و ذلیل نكن
خدایا هیچكس و جرت نده كه هیچكس و اذیت كنه
خدایا هیچكس و رازی به مرگ هیچكس نكن
خدایا هیچكس و تنها نزار و بی كس نكن
خدایا هیچكس و دل شكسته از هیچكس نكن
خدایا هیچكس و مدیون هیچكس نكن
خدایا هیچكس و به خطر نزدیك نكن
خدایا هیچكس و به گناه آلوده نكن
خدایا هیچكس و به پاكی دعوت كن
خدایا هیچكس و به سقوط نزدیك نكن
خدایا هیچكس و عاشق تر از عاشق كن
خدایا هیچكس و از خانواده اش دور نكن
خدایا هیچكس و ببین و رها نكن
خدایا هیچكس و بی كس نكن
خدایا همه كس و هیچكس نكن
خدایا هیچكس و همه كس نكن
خدایا هیچكس و از هیچكس سیر نكن
خدایا هیچكس و از هیچكس دور نكن
خدایا هیچكس و ...............؟
جمعه 25/11/1387 - 13:49
خانواده
 ما زده بودیم رفته بودیم به سیم آخر رسیده بودیم نمی توانم ادامه بدهم نمی توانمحداقل اینجوری نمی توانم
جمعه 25/11/1387 - 13:49
شعر و قطعات ادبی
نور به چه درد ما می خورد وقتی تاریكی نیست ..؟
جمعه 25/11/1387 - 13:49
مصاحبه و گفتگو

من پا به پا قدم می زنم در اتاقی كه نور ندارد

 

روشنایی ندارد

 امید .

هوا .

حوصله ندارد
جمعه 25/11/1387 - 13:49
خاطرات و روز نوشت
دلم می خواهد نقطه بگذارم تمامش كنم اما حس خسته ای مرتب مزاحمم می شود
جمعه 25/11/1387 - 13:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته