خانواده
روساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق
تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟
سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت
بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت
تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس
تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس
عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم
وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم
یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم
همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم
قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم
شنبه 17/5/1388 - 11:33
خانواده
این روزا عادت همه رفتن و دل شكستنه
درد تموم عاشقا پای كسی نشستنه
این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه
گردای رو آیینه ها فقط غم زندگیه
این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشكل بی ستاره ها یه كم ستاره چیدنه
این روزا كار گلدونا از شبنمی تر شدنه
آرزوی شقایقا یه شب كبوتر شدنه
این روزا آسمونمون پر از شكسته بالیه
جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه
این روزا كار آدما دلهای پاك رو بردنه
بعدش اونو گرفتنو به دیگری سپردنه
این روزا كار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترین بهونه شون از هم خبر نداشتنه
این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفاییه
جرم تمومشون فقط لذت آشناییه
این روزا توی هر قفس یكی دوتا قناریه
شبا غم قناریا توی خواب خونه جاریه
این روزا چشمهای همه غرق نیاز شبنمه
رو گونه ی هر عاشقی چند قطره بارون غمه
این روزا ورد بچه ها بازیه چرخ و فلكه
قلبای مثل دریامون پر از خراش و تركه
این روزا عادت گلا مرگ و بهونه كردنه
كار چشمای آدما دل و دیوونه كردنه
این روزا كار رویامون از پونه خونه ساختنه
نشونیه پروانگی زندگی ها رو باختنه
این روزا تنها چاره مون شاید پرنده مردنه
رو بام پاك آسمون ستاره رو شمردنه
این روزا آدما دیگه تو قلب هم جا ندارن
مردم دیگه تو دلاشون یه قطره دریا ندارن
این روزا فرش كوچه ها تو حسرت یه عابره
هر جا یكی منتظر ورود یه مسافره
این روزا هیچ مسافری برنمیگرده به خونه
چشمای خسته تا ابد به در بسته میمونه
این روزا قصه ها همش قصه ی دل شكوندن
خلاصه حرف همه پر زدن و نموندن........
دوشنبه 12/5/1388 - 13:30
شعر و قطعات ادبی
سرنوشت بدیه اول جاتو ازم گرفت
صبح فردا شد دیدم ردپاتو ازم گرفت
تا میخواستم به چشمای روشنت نیگا كنم
مال دیگری شد و چشاتو ازم گرفت
تورو جادو كرد كسی با یه چیزی مثل طلسم
اثرش زیاد بود وخنده هاتو ازم گرفت
تو بامن حرف میزدی نگات یه جای دیگه بود
خدا لعنتش كنه,اون, نگاتو ازم گرفت
لحظه هات یه وقتایی مال دوتامون میشدن
اون حسود, اون دو سه تا لحظه هاتو ازم گرفت
خیلی وقته سختمه دیگه تنفس بكنم
یه جور عجیبی انگار هواتو ازم گرفت
خدا دوست نداشت بیام پیشت كنار تو باشم
باورت نمیشه حس دعاتو ازم گرفت
دست روزگار چقدر با من و آرزوم بده
لحن فیروزه ای زهراهاتو ازم گرفت
سلامت خداحافظیت عزیزمای نقره ایت
حرف آخر به امون خداتو ازم گرفت
تو حواس واسم نذاشتی چه كنم از دست تو
اشتباهم بهترین جمله هاتو ازم گرفت
نمیخواد بپرسی چی, خودم دارم بهت میگم
توی خط خوردگی دنیا صداتو ازم گرفت
يکشنبه 4/5/1388 - 16:7
طنز و سرگرمی
عشق مثله پنیر میمونه، زیادش آدمو خنگ میکنه، نرمالش فقط تا یک ساعت آدمو سیر نگه میداره، هیچ کس هم بدونه پنیر نمرده . . .
يکشنبه 4/5/1388 - 16:3
شعر و قطعات ادبی
زیبا من چیا بگم عاشقی باورت میشه؟
تو كه خیلی بهتر ازما این چیزا سرت میشه
چشمای ناز تو كه وا میشه آفتاب میزنه
تازه وقتی تو بگی صورتشو آب میزنه
من بگم دوست دارم با چه رقم یا عددی
تو كه بینهایتو قشنگتر از من بلدی
مژه هات شعر بلند ناتموم به خدا
عاشق كسی شدن جز تو حرومه بخدا
با غمت هزار تا خنجر تو دلم فرو میره
ماه اگه برق چشاتو ببینه از رو میره
زیبا چشم تو اگه با رویاهام قهر كنه
آسمون دلش میخواد شهر و پراز ابر كنه
چقدر اسمتو نوشتم روی صخره و سنگ
چقدر كشته من واون دوتا چشمای قشنگ
گفتی فاصله است میون من و رویاهام با تو
باشه اما نمیدم هرگز به هیچ كسی جاتو
زیبا اسمت كه میاد بدجوری دیوونه میشم
ولی گفتی قصه شو كه نمیشه بیای پیشم
زیبا تو فرشته ای اهل یه جایی تو بهشت
نمیشه هم عاشق تو بود و هم واست نوشت
از حسودیم نمیشه بسپارمت دست خدا
جام چقدر مشخصه تو نقشه ی دیوونه ها
گفتی فاصله است میون فكرمو, حقیقته
كاشكی داشتم یه ذره فقط یه كم لیاقته
تشنه بودم واسه ی شنیدنه یه دنیا حرف
تو یه كم گفتی بعدش دوباره سكوت و برف
جای برفا روی كاغذ میشه نقطه چین گذاشت
حرف تو بشه باید این قلمو زمین گذاشت
عمریه موندم توی مصراع اول چشات
فقط این فعلو بلد شدم كه میمیرم واسه برات
اگه بین همه توی دنیای ما جنگ بشه
عشق من محاله به عشق تو كمرنگ بشه
اگه باورت نشد بذار زمان نشون میده
جواب سوالای سختو همیشه اون میده
تو دوسم نداشته باش بازم قشنگه عالمت
زیبا كاری اگه كردمو تو رنجیدی ببخش
دنیا باید بدونه تو فرشته ای, پس بدرخش
يکشنبه 4/5/1388 - 15:59
خانواده
انگار پای ثانیه ها لنگ میشود وقتی دلی برای دلی تنگ میشود.
چهارشنبه 3/4/1388 - 14:21
خانواده
از تنگنای محبس تاریكی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه، ای خدای قادر بی همتا
یكدم ز گرد پیكر من بشكاف
بشكاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
دل نیست این دلی كه بمن دادی
در خون طپیده، آه، رهایش كن
یا خالی از هوا وهوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش كن
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری كه ببخشائی
بر روح من، صفای نخستین را
آه، ای خدا چگونه ترا گویم
كز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گوئی امید جسم دگر دارم
از دیدگان روشن من بستان
شوق بسوی غیر دویدن را
لطفی كن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را
عشقی بمن بده كه مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری بمن بده كه در او بینم
یك گوشه از صفای سرشت تو
یكشب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم بانتقام جفاكاری
در عشق تازه فتح رقیبش را
آه ای خدا كه دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نفس پرستی را
راضی مشو كه بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو كه سیل سرشكش را
در پای جام باده فرو بارد
از تنگنای محبس تاریكی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه، ای خدای قادر بی همتا
چهارشنبه 3/4/1388 - 14:19
خانواده
كاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
كاش چون
نای شبان می خواندم
بنوای دل دیوانه تو
خفته بر هودج مواج نسیم
می گذشتم ز در خانه تو
...
كاش چون یاد دل انگیز زنی
می خزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا می دیدم
خیره بر جلوه زیبائی خویش
ریشه زهد تو و حسرت من
زین گنه كاری شیرین می سوخت
كاش از شاخه سرسبز حیات
گل اندوه مرا می چیدی
كاش در شعر من ای مایه عمر
شعله راز مرا می دیدی
چهارشنبه 3/4/1388 - 14:17
خانواده
ای سفر كرده خوبم اگه دلتنگ شدی برگرد...چشم به راهتم هنوزم تو شبای غصه و غم...ای سفر كرده تو برگرد كسی رو جز تو ندارم...بیا برگرد...بی تو سرد شب و روزم بی تو تنهام بیا برگرد....بی تو اینجا یه غریبم تو یه شبام بیا برگرد...بیا برگرد چشم به راه تو نشستم...بیا برگرد بیا برگرد من هنوز دل به تو بستم...بیا برگرد...بیا برگرد بیا برگرد...میدونی من آرزوم خوش باشی هرجا كه هستی نمیدونم كه میبینم دوباره پیشم نشستی...سفر كرده ی خوبم بی تو شبام سوت و كور برگرد و ببین دل من واسه تو چقدر صبوره...بیا تا باز با نگاهت نفسی تازه بگیرم......ای سفر كرده تو نیستی ببینی دلم چه تنهاست چه شبای وهم و تردید یه اسیر میون غم هاست...بیا برگرد...كه بهار من این روزا بی تو خزون...بی كسی ها این شبا بی تو خوندن...بیا برگرد...بیا برگرد...بیا برگرد...
سه شنبه 2/4/1388 - 14:6
خانواده
ای خدا باز دلم گرفته...بگو كه نرفته...چی از من شنیده گذاشته و رفته چی میشه چی میشه برگرده؟؟؟پر دردم پر دردم همه عمرم فدا كردم وفا ندیدم... پر دردم پر دردم چه ها كردم همه عمرم فدا كردم وفا ندیدم...پا گذاشتی تو رو احساسم كشتی تو عشق و تو قلب من...چی از من شنیدی گذاشتی رفتی.....میدونم نمیخوای برگردی...پر دردم پر دردم توبه كردم توبه كردم كه دیگه عاشق نباشم... ...پر دردم پر دردم توبه كردم توبه كردم كه دیگه عاشق نباشم...
سه شنبه 2/4/1388 - 13:59