• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2747
تعداد نظرات : 413
زمان آخرین مطلب : 4290روز قبل
دعا و زیارت
و در كافى به سند خود از عمر بن یزید روایت كرده كه گفت : من از امام صادق (علیه السّلام ) از معناى كلام خداى عزوجل كه فرموده : (و الذین یصلون ما امر اللّه به ان یوصل ) سؤ ال كردم ، فرمود: مقصود همان خویشاوندانت است .
و نیز به سند دیگرى از او روایت كرده كه گفت : خدمت امام صادق (علیه السّلام ) عرض كردم : چه كسانى منظور در این آیه اند كه باید با ایشان پیوند نمود؟ فرمود: این آیه در حق خویشان آل محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نازل شده ، ولى آیه عام است و شامل قرابت خود تو هم مى شود. آنگاه فرمود: زنهار از كسانى مباش كه مى گویند فلان آیه فقط در فلان موضوع نازل شده .
مؤ لف : معنایش اینست كه آیات قرآن كریم در صورتى كه عمومیت داشته باشد نباید منحصر به یك معنایش كرد، زیرا قرآن ظهر و بطنى دارد، و خداى تعالى مودت و دوستى ذوى القرباى پیغمبرش را كه خود یكى از مصادیق صله رحم است اجر و پاداش رسالت قرار داده ، و فرموده :
(قل لا اسئلكم علیه اجرا الا الموده فى القربى )
علاوه بر اینكه روایت آتیه نیز بر این معنا دلالت مى كند.
و در تفسیر عیاشى از عمر بن مریم روایت شده كه گفت : از امام صادق (علیه السّلام ) از آیه
(و الذین یصلون ما امر اللّه به ان یوصل )
كردم ، فرمود: یكى از معانیش صله رحم است ، ولى نهایت درجه و بهترین مصادیق آن این است كه با ما پیوند داشته باشى .
و نیز در همان كتاب از محمد بن فضیل روایت كرده كه گفت : من از عبد صالح (موسى بن جعفر صلوات اللّه علیه ) از معناى آیه
(و الذین یصلون ما امر اللّه به ان یوصل )
پرسش نمودم ، در جواب فرمودند: مقصود رحم آل محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) است كه آویزان بر عرش است ، و مى گوید: پروردگارا! پیوند كن با آن كس كه با من پیوند میكند و قطع كن با آن كس كه با من قطع مى كند، و این آیه در تمامى ارحام جریان دارد.
مؤ لف : در این معنا روایات دیگرى نیز هست ، و ما در جلد چهارم این كتاب در تفسیر اوائل سوره نساء این معنا را كه رحم آل محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) آویزان بر عرش است بیان نموده و توضیح دادیم .
و در كافى به سند خود از سماعه بن مهران از ابى عبداللّه (علیه السّلام ) روایت كرده كه فرمود: از جمله چیرهایى كه خداى تعالى علاوه بر زكات در اموال واجب كرده مساءله صله رحم است ، كه فرموده :
(والذین یصلون ما امر اللّه به ان یوصل )
.
مؤ لف : این روایت را عیاشى نیز در تفسیر خود آورده .
دوشنبه 8/4/1388 - 20:0
دعا و زیارت
و اینكه فرمود: (و فرحوا بالحیوه الدنیا و ما الحیوه الدنیا فى الاخرة الا متاع ) بطورى كه از سیاق برمى آید، مقصود از آن این است كه رزق حقیقى همانا رزق آخرت است ، و لیكن ناقضین عهد به خاطر تمایل به ظاهر زندگى دنیا و زینتهاى آن ، از زندگى و رزق آخرت غافل گشته ، به دنیا اعتماد نموده اند، و در نتیجه به داشتن آن خوشحالى مى كنند، و حال آنكه زندگى دنیا متاع و وسیله است و مقصود بالذات نیست ، و باید از آن براى زندگى دیگر استفاده كرد.
و بنابراین ، اگر زندگى دنیا را با زندگى آخرت مقایسه كنیم و مجموع آن دو را در نظر بگیریم ،
وقتى حق است كه به نظر آلى و مقدمى لحاظ شود، و منظور از آن كسب رزق آخرت و وسیله زندگى آن سراى بوده باشد. اما اگر بر عكس ، منظور از آن خود باشد، و به نظر استقلالى لحاظ شود، خود یكى از مصادیق باطل خواهد بود، كه چون كف سیل پس از خشكیدن از بین مى رود و مورد انتفاع قرار نمى گیرد، همچنانكه در آیه اى دیگر فرموده :
(و ما هذه الحیوه الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهى الحیوان لو كانوا یعلمون )
.
بحث روایتى
در احتجاج از امیر المومنین (علیه السّلام ) در ضمن حدیثى كه در پیرامون احوال كفار بحث مى كند نقل كرده كه در ذیل آیه (فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمكث فى الارض ) فرموده : (زبد) در این جا عبارت از گفتارى است كه ملحدین درباره قرآن گفته بودند، و گفتاریست كه در موقع تجزیه و تحلیل ، باطل و مضمحل مى گردد. و اما آن كلامى كه مردم از آن منتفع مى گردند همان (تنزیل ) است ، كه نه در هنگام نزول و نه در آینده باطلى بدان رخنه نمى كند، و دلهاى بشر آن را مى پذیرد. و مقصود از كلمه (ارض ) در اینجا همان دلها است ، كه قرارگاه علم و حكمت است .
مؤ لف : مقصود از
(تنزیل )
منظور حقیقى از كلام خداست . و مقصود از گفتار ملحدین درباره قرآن ، آن تفسیرهایى است كه ایشان به راى خود مى كنند، و آنچه امام (علیه السّلام ) فرموده برخى از مصادیق باطل است ، و آیه شریفه عام است ، و همانطور كه در گذشته گفتیم شامل همه باطلها مى شود.
و در الدّرالمنثور است كه ابن جریر و ابن ابى حاتم و ابو الشیخ از قتاده روایت كرده اند كه در تفسیر
(الذین یوفون بعهد اللّه و لا ینقضون المیثاق ) گفته : بر شما باد وفاى به عهد و اینكه میثاق را نشكنید، زیرا خداوند از آن نهى كرده ، و درباره آن به شدیدترین وجه اعلام خطر كرده و آن را در حدود بیست و چند جاى قرآن به عنوان خیرخواهى شما آورده ، و حجت بر شما قرار داده ، و اهل فهم و عقلا و دانشمندان مى دانند كه عظمت هر چیزى به مقدارى است كه خدا عظمتش داده باشد، و از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) براى ما نقل كرده اند كه در خطبه خود فرموده : (ایمان ندارد كسى كه امانت دار نیست و دین ندارد آن كس كه به عهد خود پاى بند نیست )
.
مؤ لف : از ظاهر این روایت به خوبى برمى آید كه قتاده عهد و میثاق را حمل كرده بر عهد و میثاقهاى دائر میان مردم ، و حال آنكه خواننده گرامى بیاد دارد كه گفتیم ظاهر سیاق آیه مخالف این معنا است
دوشنبه 8/4/1388 - 19:59
دعا و زیارت
جنات عدن یدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم


كلمه (عدن ) به معناى استقرار است ، وقتى گفته مى شود (فلان عدن بمكان كذا) معنایش این است كه فلانى در چنین مكانى استقرار یافت . كان جواهرات زمینى و فلزات را هم بدین جهت (معدن ) مى گویند كه جواهرات در آن استقرار دارند، پس ‍ (جنات عدن ) به معناى بهشتهائى است كه نوعى از استقرار و خلود و سلامتى و ایمنى از هر جهت را دارد.
كلمه (جنات عدن ) عطف بیان و یا بدل است از كلمه (عقبى الدار)، و در نتیجه معنایش این مى شود كه : عقبى الدار عبارتست از بهشت عدن و خلود. و بنابراین پس از زندگى دنیا بر حسب آن ناموسى كه خداوند آن زندگى را بر آن طبیعت و ناموس مطبوع نموده زندگى واحد و متصلى است كه ابتدایش رنج و بلا و آخرش آسایش و نعمت و سلامتى است . و یا به عبارتى اولش دنیا و آخرش آخرت است ، و این همان حقیقتى است كه خداوند از زبان اهل بهشت حكایتش نموده و فرموده : (و قالوا الحمد للّه الذى صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوا من الجنه حیث نشاء).
آیه مورد بحث به بیانى كه خواندید در قبال آیه (یصلون ما امر اللّه به ان یوصل ) قرار گرفته ، و عاقبت این حق (صله رحم ) را كه اولوا الالباب بدان عمل نمودند بیان مى كند، و ایشان را نوید مى دهد به اینكه به زودى به صلحاى ارحام و دودمانشان - از قبیل پدران و مادران و ذریه ها و برادران ، و خواهران ، و غیر ایشان - مى پیوندند.
جمله (آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم ) با اینكه اسم مادران در آن نیست مع ذلك همه نامبردگان بالا را شامل است ، چون مادران همسران پدرانند كه كلمه (ازواج ) شامل ایشان است ، و برادران و خواهران و عموها و دائى ها و اولاد آنان هم جزو ذریه هاى پدرانند، كه كلمه (آبائهم ) شامل آنان مى شود. و در آیه شریفه اختصار لطیفى بكار رفته است .


و الملئكه یدخلون علیهم من كل باب سلام علیكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار


این عقبى ، سرانجام اعمال صالحى است كه در هر بابى از ابواب زندگى بر آن مداومت دارند. و در هر موقعى كه دیگران منحرف مى گردند ایشان خویشتن دارى نموده ، خدا را اطاعت مى كنند و خود را از گناه دور مى دارند، و مصائب را تحمّل مى نمایند، و این صبرشان با خوف و خشیت تواءم است .
جمله (سلام علیكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار) حكایت كلام ملائكه است كه اولوا الالباب را به امنیت و سلامتى جاودانى ، و سرانجام نیك نوید مى دهند، سرانجامى كه هرگز دستخوش زشتى و مذمت نگردد.


و الذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه ...


این آیه حال غیر مؤ منین را به طریق مقابله بیان مى كند. و جمله (و یفسدون فى الارض ) كه در این آیه در وصف حال كفار آمده در مقابل اوصافى است كه بعد از دو وصف وفاى بعهد اللّه و صله براى مؤ منین ذكر شده بود، و مى رساند كه اعمال صالح تنها عاملى است كه باعث اصلاح زمین و عمارت و آبادانى آن مى شود، عمارتى كه به سعادت نوع انسانى و رشد جامعه بشرى منتهى مى گردد. و ما بیان این معنا را در دلیل نبوت عامه گذراندیم .
در آخر آیه مورد بحث خداى تعالى سزاى عمل ناقضین عهد، و سرانجام كار ایشان را بیان نموده فرموده : (اولئك لهم اللعنه و لهم سوءالدار). و (لعنت ) به معناى دور كردن از رحمت و طرد از كرامت است ، و ایشان از رحمت و كرامت خدا دور نمى شوند مگر بخاطر اینكه حق را كنار گذاشته و در باطل فرو رفته اند، چون سرانجام باطل جز نابودى و هلاكت چیز دیگرى نیست .


اللّه یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر...


این آیه نكته اى را خاطرنشان مى سازد و آن این است كه بهره این دو طائفه ، یعنى عاقبت محمود و بهشت جاودان اولوا الالباب ، و لعنت و جهنم ناقضین عهد، خود یك نوع رزقى است كه خداى تعالى هر كه را بخواهد و بهر طور بخواهد از آن و یا از این ، روزى و بهره مى دهد، بدون اینكه در بهره دادنش الزام و یا منعى بوده باشد.
و نیز خاطرنشان مى كند كه این عمل خداى تعالى بر وفق نظامى كه در حق و باطل قرار داده صورت مى گیرد، و به طور استمرار هم صورت مى گیرد. آرى ، سرانجام اعتقاد به حق و عمل بر طبق آن به ارتزاق از بهشت و سلامتى دائمى منتهى مى شود، و اعتقاد به باطل و عمل بر وفق آن به لعنت و دوزخ و عیش ناگوار مى انجامد.
دوشنبه 8/4/1388 - 19:59
دعا و زیارت
و معناى (عقبى الدار) سرانجام محمود و پسندیده است ، چون عاقبت حقیقى همین است .
آرى ، هیچ چیز در عالم بر حسب آن فطرت و جبلتى كه خداى تعالى بر آن فطرتش آفریده جز به عاقبتى كه مناسب خودش و مایه سعادتش باشد منتهى نمى گردد، و عاقبت بد در حقیقت بطلان عاقبت است ، و معنایش این است كه فلان كس و یا فلان چیز بخاطر خللى كه در آن بوده بى عاقبت شده ، در حالى كه خدایش خلق كرده بود براى رسیدن به عاقبت . و اگر عاقبت بد را عاقبت مى گویند، از باب توسع و مجاز است ، و گرنه عاقبت بد در واقع بى عاقبتى است .
و بهمین جهت در آیه شریفه مطلق ذكر شده و فرموده
(ایشانرا است سرانجام ). و اگر سرانجام دو قسم بود، یكى نیك و یكى بد، باید مى فرمود: ایشانرا است سرانجام نیك . پس معلوم مى شود سرانجام همان سرانجام محمود است ، و لذا در آیاتى كه متقابل این آیات است ، و متعرض حال كفار است هیچ وقت نمى فرماید: (لهم عقبى الدار) بلكه مى فرماید: (لهم سوء الدار)
.
و از همینجا بدست مى آید كه مقصود از
(دار) همین دار دنیا است ، و مقصود از دار دنیا هم زندگى دار دنیا است . پس (عقبى الدار) معنایش سرانجام زندگى دنیا است .
دوشنبه 8/4/1388 - 19:58
دعا و زیارت

اما آنچه نظر من مى رسد - و خدا داناتر است - این است كه مجموع جملات (و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم )، (و اقاموا الصلوه )، (و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانیه ) و (یدرون بالحسنه السیئه ) در مقام بیان یك معنا هستند، و آن اینكه دارندگان اوصاف مذكور در مقام عمل ، عمل صالح انجام مى دهند، یعنى واجبات را به جا مى آورند و محرمات را ترك مى كنند، و اگر هم احیانا چیزى از این اعمال صالح از ایشان فوت شود آن را با حسنات خود تدارك مى نمایند. بنابراین ، مقصود بالاصاله همان سه جمله اول است كه مربوط به عمل صالح است ، و جمله چهارمى كه راجع به تدارك و تلافى خللى است كه احیانا در عمل پدید مى آید، مقصود به تبع است نه بالاصاله

حال كه این نكته روشن گردید مى گوئیم : ممكن بود در این چهار جمله نیز به لفظ مضارع تعبیر مى كرد و مى فرمود: (و الذین یصبرون ابتغاء وجه ربهم )، (و یقیمون الصلوه )، (و ینفقون مما رزقناهم سرا و علانیه ) و (یدرون بالحسنه السیئه ) و لیكن دیگر آن نكته اصالت و تبعیت را نمى رساند.
لذا براى اینكه بفهماند اولوا الالباب در مقام عمل مستمر در صبرند و جمیع انحاء صبر را دارا هستند فرمود (الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم ) آنگاه براى اینكه دوام مراقبت ایشان را در مقام عمل برساند فرمود: (و یدرون بالحسنه السیئه ) تا برساند ایشان آنقدر مراقب اعمال خود هستند كه اگر احیانا خللى در صبرشان و یا نمازشان و یا انفاقاتشان واقع شود فورا آن را جبران و تلافى مى كنند.
و این عنایت از نظرى شبیه به عنایتى است كه در آیه (ان الذین قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائكه ...) به كار رفته ، زیرا در این آیه نیز اول در دو جا (قالوا) و (استقاموا) را ماضى و دنبال آن (تنزل ) را مضارع آورده ، تا بفهماند نزول ملائكه فرع بر گفتن (ربنا اللّه ) و استقامت است نه اینكه خواسته باشد استمرار نزول ملائكه را افاده كند.


 

يکشنبه 7/4/1388 - 19:10
دعا و زیارت
در آیه شریفه در بیان صفات (اولى الالباب ) تعبیرهاى مختلف شده ، در شش صفت تعبیر به لفظ مضارع آمده و فرموده : 1 - یوفون 2 - و لا ینقضون 3 - و یصلون 4 - یخشون 5 - یخافون 6 - یدرون . و در سه جاى دیگر به لفظ ماضى آورده و فرموده : 1 - صبروا 2 - اقاموا 3 - انفقوا.
و از بعضى از مفسرین نقل شده كه در توجیه این اختلاف تعبیر گفته اند كه این اختلاف تنها به منظور تفنن در فصاحت است ، چون همه این افعال ، صله
(الذین ) است ، و از آنجائى كه صله و موصول (الذین ) معناى حرف شرط و جمله شرطیه را مى دهد، و در جمله شرطیه ماضى و مضارع یك معنا مى دهد، چه اینكه بگوئى (ان ضربت ضربت ) و یا بگوئى (ان تضرب اضرب )
در هر دو حال معنایش این است كه اگر بزنى مى زنم ، از این رو در جمله صله و موصول نیز چه ماضى بیاورى و چه مضارع هر دو به یك معنا است .
و لذا علماى نحو گفته اند: اگر لفظ ماضى ، صله موصولى واقع شود، و یا صفت نكره عامى بگردد، دو وجه به خود مى گیرد كه هر دو جایز است ، یكى اینكه همان معناى ماضى (گذشته ) را بدهد، و یكى اینكه معناى مستقبل (آینده ) را، و هر دو جور در قرآن آمده ، اولى مانند
(الذین قال لهم الناس - آنهائیكه مردم به ایشان گفتند) و دومى مانند (الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم - مگر آنكه پیش از دست یافتن تو بر ایشان توبه كنند)
.
و لیكن این جواب خالى از اشكال نیست ، زیرا اگر در شرط و جمله هاى نظیر آن نسبت به معناى ماضى و مضارع الغاء خصوصیت مى شود، صرف این معنا باعث نمى شود كه لوازم معناى گذشته و آینده نیز لغو گردد، مثلا لازمه معناى ماضى تحقق و قطعى بودن آنست ، و لازمه معناى مضارع این است كه عمل استمرار داشته باشد، این دو عنایت در ماضى و مضارع هست هر چند كه در جمله شرطیه و نظائر آن زمان ملغى باشد. و چون این دو عنایت الا و لابد باید محفوظ بماند پس هنوز سؤ ال از اینكه چرا در اوصاف اولوا الالباب تعبیر آیه مختلف شده تعدادى به صورت ماضى و تعدادى دیگر به صورت مضارع آمده ؟ بجاى خود باقى است .
از گفتار بعضى دیگر از مفسرین استفاده مى شود كه خواسته است در پاسخ این سؤ ال بگوید: مراد از اوصاف مذكور در آیه ، یعنى وفاى به عهد، و صله رحم ، و خشیت ، و ترس ، همانا استمرار و دوام آنهاست ، و لیكن در خصوص صبر و همچنین نماز و انفاق ، عنایتى بوده كه به لفظ ماضى آورده . اما عنایت در صبر این بوده كه اوصاف مذكور تحقق نمى یابد مگر بر اساس صبر، و خلاصه كسى داراى آن اوصاف مى شود كه قبلا صفت صبر را داشته باشد. پس صبر نسبت به آن اوصاف دیگر نحوه تقدمى دارد، و بدین جهت آن را به لفظ ماضى آورده .
و اما عنایت در نماز و انفاق آنهم عبارت از این است كه نسبت به آنها و آنها اهتمام و عنایت زیادترى بكار برده باشد، لذا از آنها نیز به لفظ ماضى تعبیر كرده .
ولى این جواب هم قانع كننده نیست ، زیرا بعضى از صفاتى كه به لفظ مضارع آمده اهمیتش كمتر از صبر و نماز و انفاق نیست ، مانند وفاى به عهد، كه مى دانیم مقصود از آن وفاى به عهد خدا و اجابت دعوت فطرت و خلاصه ایمان به خداست ، و اگر صرف اعتنا به شاءن مى توانست وجه این اختلاف باشد، جا داشت از وفاى به عهد نیز به لفظ ماضى تعبیر كند.
يکشنبه 7/4/1388 - 19:9
دعا و زیارت
آرى ، صبرى از نظر قرآن ممدوح است كه به خاطر خدا باشد، نه به خاطر جلوگیرى از عجز، و یا عجب به نفس ، و یا تعریف این و آن ، و یا غیر آن ، زیرا بسیارى از خویشتن داران ، خویشتن داریشان بخاطر جلب افكار عمومى است ، و زبان حالشان این است كه :
و قولى كلما جشات و جاشت - - - - - - - مكانك تحمدى او تستریحى
و مقصود از
(وجه ربهم ) جهت الهى عمل و یا فكر و یا نیت است . و جهت الهى عمل و یا فكر آن صفت و صورتى است كه عمل نزد خدا دارد و آن عبارتست از اجر و مزدى كه نزد خداست ، و با بقاء خدا باقى است ، همچنانكه فرموده : (و اللّه عنده حسن الثواب ) و نیز فرموده : (و ما عند اللّه باق ) و نیز فرموده : (كل شى ء هالك الا وجهه )
.
و معناى اینكه فرمود:
(و اقاموا الصلوه )
این است كه نماز را بر پا داشتند، یعنى نگذاشتند ساقط شود، و به اجزاء و شرایط آن خللى وارد نساخته و آن را ترك ننمودند و خوارش نداشتند.
و اگر
(صلوه ) و (انفاق )
را بر صبر عطف نموده از باب عطف خاص بر عام است ، تا به قول بعضى اهمیت و عظمت آنها را برساند.
و مقصود از انفاق در جمله
(و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانیه )
مطلق انفاق اعم از واجب و غیر واجب است ، چون آیه شریفه در مكه نازل شده ، كه هنوز آیات راجع به زكات واجب نازل نشده بود.
و اگر انفاق را مقید به قید
(سرا و علانیه )
نموده براى این است كه بفهماند حق انفاق را استیفاء مى كنند، چون بعضى از انفاقات است كه باید پنهانى صورت گیرد، و بعضى دیگر علنى دادنش بهتر است . پس كسى كه به خدا و به آنچه خدا نازل كرده ایمان دارد لازم است امر تكلیفى را ادا كند از آن جمله حق انفاق را ادا نموده آنجا كه مظنه ریاء و سمعه یا توهین و آبروریزى در كار است پنهانى بدهد، و آنجا كه مایه تشویق مردم بر احسان و معروف و دفع تهمت و امثال آنست علنى بپردازد.
(و یدرون بالحسنه السیئه ) - ماده (درء) به معناى دفع است ، و معناى آیه این است : وقتى به گناهى تصادفا آلوده مى شوند، كار نیكى مى كنند كه نیكیش از بدى آن گناه بیشتر است ، و یا حداقل معادل آنست و آثار سوء آنرا جبران مى كند، حال چه اینكه این گناه را بوسیله كار نیك جبران نمایند و یا بوسیله توبه لكه آنرا بشویند، چون فرموده اند: (حسنات گناهان را از بین مى برد). و هم فرموده اند: (كسى كه توبه كند مانند كسى است كه گناه نكرده باشد)
. و نیز چه اینكه خود مرتكب شده باشند، و یا دیگران نسبت به ایشان انجام داده باشند مثل اینكه به ایشان ظلم كرده باشند، و ایشان با عفو و احسان تلافى كنند، و یا به ایشان جفا كرده باشند ایشان به حسن خلق و گشاده روئى جبران نموده باشند، و یا منكرى دیده و از آن نهى كرده باشند، و یا ترك معروفى سراغ داشته بدان امر كرده باشند.
همه اینها درء (دفع ) سیئه به حسنه است ، و دلیلى از ناحیه لفظ آیه كه دلالت كند بخصوص یكى از اینها وجود ندارد
يکشنبه 7/4/1388 - 19:9
دعا و زیارت
ظاهر این است كه منظور از (امر) امر تشریعى است كه از ناحیه وحى نازل شده باشد، به شهادت ذیل آیه كه مى فرماید: (و یخافون سوء الحساب ). آرى ، حساب و مؤ اخذه بر احكام نازله در شریعت است كه احكام تشریعى فطرت را تایید مى كند نه بر احكام فطرت به تنهایى . و این مسلم است كه مثلا اگر احكام ظاهرى و شرعى مربوط به قبح ظلم و خوبى عدالت به اشخاصى مستضعف نرسد، در قیامت مانند آن كسانى كه به ایشان رسیده است مؤ اخذه نمى شوند، هر چند كه مستضعفین هم به فطرت خود زشتى ظلم و خوبى عدالت را درك بكنند، در ابحاث گذشته نیز بیان كردیم كه حجت الهى از طریق فطرت به تنهایى تمام نمى شود، بلكه باید طریق وحى نیز به فطرت منضم گردد، همچنانكه فرموده : (لئلا یكون للناس على اللّه حجه بعد الرسل ).
آیه مورد بحث از آنجاییكه مطلق است دلالت مى كند بر هر صله اى كه خدا به آن امر فرموده كه از معروفترین مصادیق آن صله رحم است ، كه در وجود آن تاءكید نموده و فرموده :
(و اتقوا اللّه الذى تساءلون به و الارحام )
.
و نیز در تاءكید آن در ذیل آیه مورد بحث فرموده :
(و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب ) و این اشاره به آن است كه ترك صله رحم مخالفت امر خدا است ، پس جا دارد مردم از خدا بترسند و آن را ترك نكنند كه ترك آن عمل زشتى است ، و در نامه اعمال آدمى ضبط مى شود، و باعث سوء حساب مى گردد.
يکشنبه 7/4/1388 - 19:8
دعا و زیارت
و ظاهرا فرق میان (خشیت ) و (خوف ) این است كه خشیت به معناى تاثر قلب از اقبال و روى آوردن شر و یا نظیر آن است ، و خوف به معناى تاثر عملى انسان است به اینكه از ترس در مقام اقدام برآمده و وسائل گریز از شر و محذور را هم فراهم سازد، هر چند كه در دل متاثر نگشته ، دچار هراس نشده باشد، و لذا مى بینیم خداى سبحان در توصیف انبیاء (علیهم السلام ) مى فرماید: (و لا یخشون احدا الا اللّه )، و ترس از غیر خدا را از ایشان نفى مى كند، و حال آنكه خوف را در بسیارى از جاها براى آنان اثبات نموده ، از آن جمله مى فرماید: (فاوجس فى نفسه خیفه موسى ) و نیز مى فرماید: (و اما تخافن من قوم خیانه ) و جمع میان آن نفى و این اثبات بهمین است كه بگوئیم انبیاء از غیر خدا هیچ نمى ترسند، و در موارد مذكور در بالا در مقام پیش گیرى برآمده اند).
و بعید نیست برگشت كلام راغب در فرق میان خوف و خشیت نیز بهمین باشد، او گفته است : فرق میان این دو این است كه خشیت خوفى است كه توام با تعظیم و بیشتر اوقات از دانائى ناشى شود، و لذا خداى سبحان آن را به علماء اختصاص داده مى فرماید:
(انما یخشى اللّه من عباده العلموا)
(و پر واضح است كه مقصود از خوف در این موارد همان ترس درونى است ).
و همچنین گفتار بعضى دیگر كه در فرق میان این دو واژه گفته اند: خوف هم از ناحیه مكروه حاصل مى شود و هم از ناحیه كسى كه ممكن است این مكروه را به آدمى برساند هم گفته مى شود: من از مرض خوف دارم ، و هم گفته مى شود من خوف دارم از اینكه فلان چیز مریضم كند، بخلاف خشیت كه تنها از آورنده مكروه و شر است ، نه از خود مكروه ، و لذا گفته مى شود:
(خشیت الله )
من از خدا ترسیدم (ولى گفته نمى شود: خشیت المرض - از مرض ترسیدم ). و اگر برگشت این كلام به همان معنایى نباشد كه ما گفتیم ، كلامى قابل نقض خواهد بود و كلیت نخواهد داشت .
بعضى دیگر گفته اند: فرقهایى كه میان این دو كلمه گذاشته اند اغلبى است ، نه كلى ، یعنى در بیشتر موارد استعمال دیده مى شود، نه در همه آنها.
بعضى دیگر گفته اند: اصلا فرقى میان این دو لغت نیست .
ولى آیاتیكه ما بعنوان مثال آوردیم این گفتار را رد مى كند.
معناى : (صبروا ابتغاء وجه ربهم )


و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلوه و انفقوا...


اینكه صبر را مطلق آورده مى رساند كه اشخاص مورد نظر آیه همه اقسام صبر را دارند، یعنى هم صبر در موقع برخورد به مصیبت ، و هم صبر بر اطاعت حق ، و هم صبر در برابر معصیت را. و لیكن مع ذلك صبرشان را مقید به قید (ابتغاء وجه ربهم ) نموده ، یعنى اگر صبر مى كنند فقط و فقط به منظور رضاى پروردگارشان است . پس اگر خداوند مدحشان كرده نه از این نظر است كه صفات ممدوحى دارند، بلكه مدحشان از این جهت است كه این صفت ممدوح یعنى صبرشان بخاطر خداست ، چون كلام در آن صفاتشان است كه از استجابتشان نسبت به دعوت خدا نشو و نما نموده ، و از آنجا سرچشمه گرفته كه به حقیقت آنچه از ناحیه پروردگارشان نازل شده علم بهم رسانده اند و باور كرده اند كه همه آنها حق است ، نه هر صفتى كه مردم آنرا در میان خود ممدوح و پسندیده مى دانند، هر چند كه ارتباطى به عبودیت و ایمان به پروردگار نداشته باشند.
يکشنبه 7/4/1388 - 19:8
دعا و زیارت
استفهام در این آیه استفهام انكارى ، و در جاى تعلیل بكار رفته و مضمون آیه قبلى را تعلیل مى كند، و سرانجام حال آن دو طائفه را از جهت پذیرفتن دعوت حق و نپذیرفتن آن بطور تفصیل بیان مى نماید.
و خلاصه بیان مزبور این است كه حق در دلهاى این طائفه كه دعوت پروردگار خود را پذیرفتند جاى گیر گشته و دلهایشان (الباب ) و دلهاى حقیقى مى گردد، كه آثار و بركات یك دل واقعى را دارد، و آن آثار عبارتست از تذكر و بینائى . و نیز از خواص این گونه دلها كه صاحبانش با آن خواص شناخته مى شوند این است كه صاحبانشان كه همان (اولوا الالباب )
باشند بر وفاى به عهد خدا پایدارند، و آن عهدى را كه خداوند به فطرتشان از ایشان (و از همه كس ) گرفته نقض نمى كنند،
و نیز بر احترام پیوندهائى كه خداوند ایشان را با آنها ارتباط داده استوارند، یعنى همواره صله رحم مى كنند، و از در خشیت و ترس از خدا پیوند خویشاوندى را كه از لوازم خلقت بشر است محترم مى شمارند.
و نیز از خواص دلهاى این طائفه این است كه در برابر مصائب و همچنین اطاعت و معصیت صبر نموده و خویشتن دارى مى كنند، و (بجاى ناشكرى و جزع ) نماز مى گزارند و متوجه درگاه پروردگار خود مى شوند و (بجاى معصیت ) بوسیله انفاق وضع جامعه خود رااصلاح مى نمایند، و (بجاى ترك طاعت و سرپیچى ) سیئات خود را با حسنات خود محو مى كنند.
بنابراین ، چنین كسانى داراى سرانجامى نیك و محمود كه همان بهشت برین است مى باشند، و در آن بهشت مثوبات اعمال نیكشان منعكس مى شود و با صالحان - از قبیل پدران و همسران و دودمان خود - محشور و مصاحب مى گردند، چنانكه در دنیا هم با ارحام خود مصاحبت مى كردند. فرشتگان هم از هر درى بر ایشان درمى آیند، و سلام مى كنند، چون در دنیا اطاعات و عبادات مختلف بجا آورند، اینها آثار حق است كه در آن سرا بدین صورتها منعكس مى شود.
و اینكه فرمود: (افمن یعلم انما انزل الیك من ربك الحق كمن هو اعمى ) همانطور كه قبلا هم گفتیم ، استفهامى است كه در آن انكار است ، و مى خواهد تساوى میان آن دو طائفه را نفى نموده ، بفرماید: كسى كه علم بحق در دلش جاى گرفته با كسى كه نسبت به حق جاهل است برابر نیستند. و اگر جاهل بحق را به وصف كورى توصیف كرده براى اشاره به این معنا است كه عالم به حق بینا است ، همچنانكه در آیه (قل هل یستوى الاعمى و البصیر...)
نیز آندو را كور و بینا نامیده . پس علم به حق ، بصیرت است و جهل به آن كورى است . و اگر تذكر را از خواص صاحبان علم شمرده براى این است كه بصیرت مفید تذكر هم هست .
(انما یتذكر اولوا الالباب ) این جمله در مقام تعلیل مضمون قبلى است كه فرمود: (افمن یعلم ...) و معنایش این است كه این دو طائفه یكسان نیستند، بلكه صاحبان علم یك نحوه تذكر و بیدارى دارند كه صاحبان كورى و جهل آن تذكر را ندارند. و اگر صاحبان علم را (اولوا الالباب )
نامیده ، براى این است كه به یك دعوى دیگر دلالت و اشاره كرده باشد، كه خود فائده تعلیل را هم مى دهد، گویا گفته است این طایفه یكسان نیستند زیرا یكى از این دو تذكرى دارد كه دیگرى ندارد، و این بدان جهت است كه اینها داراى الباب و قلوبند بخلاف آن دیگر كه فاقد آنند.


الذین یوفون بعهد اللّه و لا ینقضون المیثاق


از ظاهر سیاق برمى آید كه جمله دومى ، یعنى جمله (لا ینقضون المیثاق ) عطف تفسیرى جمله اولى است ،
و بنابراین ، منظور از (میثاقى كه آن را نقض نمى كنند، همان عهدى است كه به آن وفا مى كنند، و منظور از این عهد و میثاق هم بقرینه آیه قبلى كه تذكر ایشان را ذكر مى كرد، آن عهدى است كه به زبان فطرت خود با پروردگار خود بستند كه او را یگانه بدانند، و بر اساس توحید و یكتایى او عمل نموده آثار توحید را از خود نشان دهند. آرى ، آدمى بر فطرت توحید خداى تعالى و نیز بر فطرت لوازم توحید خلق شده ، این عهدى است كه انسان در فطرت خود با خداى تعالى بسته است .
و عهد و میثاقى هم كه به وسیله انبیاء و رسل و به دستور خداى سبحان از بشر گرفته شده ، و خلاصه آن احكام و شرایعى هم كه انبیاء آورده اند همه از فروع این میثاق فطرى است ، چون ادیان همه فطریند.
يکشنبه 7/4/1388 - 19:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته