• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2747
تعداد نظرات : 413
زمان آخرین مطلب : 4288روز قبل
دعا و زیارت
مقصود از براه انداختن كوهها این است كه آنها را از ریشه كنده از جایى به جایى انتقال دهند،
و مقصود از تقطیع زمین ، این است كه آن را قطعه قطعه سازند، و مقصود از به سخن آوردن مردگان ، این است كه ایشان را براى پرسش از اینكه بعد از مرگ چه بر سرشان آمده زنده كنند، تا از گفته آنان بر حقیقت آخرت استدلال نمایند، چون پیشنهاد كفار و مقصود ایشان از آیت همینها بوده .
و اینها امور عجیب و غریب و خارق العاده ایست كه به عنوان آثار قرآن فرض شده ، (كه به فرضى هم كه قرآن چنین آثارى مى داشت باز این كفار هدایت نمى شدند) و چون جمله
(بل للّه الامر جمیعا) در كلام بود و دلالت مى كرد بر اینكه جزاء (لو)
چیست ، لذا جزاء شرط مزبور حذف گردیده است .
این آیات بطورى كه دانستى در مقام بیان این معنا است كه مساءله هدایت مربوط به آیه هایى كه پیشنهاد مى كنند و مى گویند:
(لو لا انزل علیه آیه ...)
نیست ، بلكه امر هدایت به دست خداست ، كه هر كه را بخواهد گمراه و هر كه را كه بسویش انابه كند هدایت مى نماید.
و همچنین آیات بعدى ، از قبیل
(بل زین للذین كفروا مكرهم و صدوا عن السبیل و من یضلل اللّه فما له من هاد)، و همچنین آیه (و كذلك انزلناه حكما عربیا و لئن اتبعت اهواءهم ...) و آیه (و ما كان لرسول ان یاتى بایه الا باذن اللّه ...)
و همچنین آیات قبل ، همه در این سیاق قرار دارند و در مقام بیان این معنا هستند.
بنابراین ، جزاء
(لو) كه گفتیم حذف شده چیزى نظیر این است كه بگوییم : (هدایت نخواهند شد مگر آنكه خدا بخواهد)
، و معناى آن این است كه : اگر هم فرض كنیم كه قرآن چنین اثرى مى داشت كه كوهها را از ریشه مى كند و زمین را پاره پاره مى نمود و مردگان را بزبان درمى آورد، مع ذلك با دیدن این گونه آثار، هدایت شونده نیستند، مگر آنكه خدا بخواهد، بلكه امر تمامى آن بدست خداست ، و زمام هیچ امرى بدست غیر او نیست تا كسى توهم كند كه اگر آیتى عظیم و عجیب و غریب و مدهش نازل مى شد ممكن بود این كفار را هدایت كند، نه ، بلكه امر همه اش بدست خداست ، و هدایت هم (كه خود امرى است از امور) مربوط به مشیت او است .
و بنابراین آیه شریفه از نظر معنا شبیه مى شود به آیه
(و لو اننا نزلنا الیهم الملئكه و كلمهم الموتى و حشرنا علیهم كل شى ء قبلا ما كانوا لیومنوا الا ان یشاء اللّه ).
دوشنبه 8/4/1388 - 20:5
دعا و زیارت
در مجمع البیان در ذیل جمله (طوبى لهم ) فرموده : در معناى این جمله چند قول است 1 - اینكه معنایش فرح و چشم روشنى است - نقل از ابن عباس 2 - اینكه زندگى اینان مورد غبطه است - نقل از ضحاك 3 - اینكه زندگى ایشان خیر و كرامت است براى خودشان - نقل از ابراهیم نخعى 4 -بهشت از آن ایشان است - نقل از مجاهد. 5 - معنایش این است كه زندگى پاك براى آنها است - نقل از زجاج . و حال خوش براى ایشان است - نقل از ابن انبارى ، وى گفته : طوبى صیغه فعلى از ماده (طیب ) است . بعضى دیگر گفته اند: طوبى لهم یعنى پاكیزه ترین اشیاء كه همان بهشت است براى ایشان است - نقل از جبائى 6 - طوبى یعنى گوارا باد ایشان را زندگى طیب 7 - طوبى لهم یعنى نیك است براى ایشان - نقل از قتاده 8 - طوبى لهم یعنى چه خوبست آنچه براى ایشان است - نقل از عكرمه 9 - طوبى لهم ، یعنى دوام خیر براى آنها است .1 - طوبى درختى است در بهشت كه ریشه اش در منزل رسول خدا (صلى اللّه اعلیه و آله و سلم ) است ، و در خانه هر یك از مؤ منین شاخه اى از آن وجود دارد - نقل از عبید بن عمیر و وهب و ابى هریره و شهر بن حوشب . و از ابى سعید خدرى نیز بدون ذكر سند نقل شده است . این بود آنچه كه مورد حاجت ما بود از كلام صاحب مجمع البیان .
و بیشتر این معانى از باب انطباق است ، نه اینكه از ظاهر آیه استفاده شده باشد.


كذلك ارسلناك فى امه قد خلت من قبلها امم ...


كلمه (متاب ) مصدر میمى از توبه و به معناى رجوع است . اشاره به كلمه (كذلك ) اشاره به سنت جاریه از دعوت امم به دین توحید است و اینكه گمراه كردن هر كه را بخواهد و هدایت هر كه را بخواهد خود بر طبق نظامى است كه در رجوع به خدا و ایمان به او و سكون قلب به یاد او و عدم رجوع به او جریان دارد.
و معناى آیه این است كه : تو را در امتى فرستادیم كه قبل از ایشان امتهاى دیگرى بودند و گذشتند، و این ارسال ، نظیر همان ارسال و بر طبق سنتى است كه همواره در عالم جریان داشته ، ارسال تو نیز بدین منظور بوده كه بر امتت آنچه را كه به سویت وحى مى كنیم تلاوت كنى ، و براى آنها مضامین این كتاب را تبلیغ كنى و حال آنكه آنها به رحمان كفر مى ورزند.
و اگر فرمود: (به رحمان ) و نفرمود (به ما) با اینكه ظاهر سیاق اقتضاء داشت بفرماید (و براى ایشان كه به ما كفر مى ورزند تبلیغ نمایى ) بدان جهت بود كه اشاره كند به اینكه نپذیرفتن وحیى كه رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) بر ایشان مى خواند - كه همان قرآن باشد - و اعتنا نكردنشان به امر آن و اعتراضشان به اینكه (چرا آیتى از ناحیه پروردگارش بر او نازل نشده ) در حقیقت كفران رحمت عمومى الهى است ، رحمتى كه اگر آن را بپذیرند و بدان عمل كنند متضمن سعادت دنیا و آخرت آنان است .
معناى جمله : (الیه متاب )
(قل هو ربى لا اله الا هو علیه توكلت و الیه متاب ) - در این جمله رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اینكه مساءله توحید را به صراحت به ایشان گوشزد كند، و فرمود: (بگو او پروردگار من است ، معبودى نیست جز او، من بر او توكل مى كنم و بازگشت گاه من بسوى اوست )، یعنى او تنها پروردگار من است بدون اینكه شریكى با او باشد. - بر خلاف آنچه كه شما پنداشته اید - و تنها او براى من ربوبیّت دارد، من نیز تنها او را قائم به جمیع امور خود مى دانم و حوائجم را تنها به درگاه او عرضه مى دارم .
از اینجا كاملا روشن مى شود كه مساءله توكل كردن بر خدا، و بازگشت را تنها بسوى او دانستن ، از آثار ربوبیّت و متفرع بر آنست ، چون (رب ) به معنى مالك و مدبّر است . پس حاصل معنا این مى شود كه : او وكیل من است و من به سوى او بازمى گردم .
بعضى گفته اند: منظور از كلمه (متاب ) توبه از گناهان است ، چون اگر به معناى اولى (بازگشت گاه ) بگیریم ، لازم مى آید كه كلمه مزبور تاءكید جمله (علیه توكلت ) بوده باشد، و این خلاف ظاهر است .
لیكن ما قبول نداریم كه اگر به آن معنا باشد تاءكید مى شود، علاوه این را هم قبول نداریم كه تاءكید بودن خلاف ظاهر است ، و مطلب در هر دو جهت روشن است .
بعضى دیگر گفته اند: معناى (الیه متاب )، (الیه متابى و متابكم ) است ، یعنى بازگشت من و شما به سوى اوست . و لیكن این معنا مستلزم حذف و تقدیرى است كه هیچ دلیلى بر آن نیست ، و صرف اینكه در واقع بازگشت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) و امتش به سوى خداست باعث و مصحح این نمى شود كه ما آن را در تقدیر آیه هم مقدر بدانیم ، بدون اینكه در كلام چیزى كه موجب آن باشد وجود داشته باشد
دوشنبه 8/4/1388 - 20:4
دعا و زیارت
كلمه (طوبى ) بر وزن (فعلى ) - بضم فاء - مونث اطیب (پاكیزه تر) است ، وصفتى است براى موصوف محذوف ، و آن موصوف - به طورى كه از سیاق برمى آید - عبارتست از حیات و یا معیشت ، زیرا نعمت هر چه كه باشد از این رو گوارا و مورد غبطه است كه مایه خوشى زندگى است ، و وقتى مایه خوشى و سعادت است كه قلب با آن سكون و آرامش یابد و از اضطراب خلاص شود، و چنین آرامش و سكونى براى احدى دست نمى دهد مگر آنكه به خدا ایمان داشته باشد و عمل صالح كند، پس تنها خداست كه مایه اطمینان خاطر و خوشى زندگى است .
آرى ، چنین كسى از شر و خسران در آنچه پیش مى آید ایمن و سالم است ، و چگونه نباشد و حال آنكه به ستونى تكیه زده كه انهدام نمى پذیرد. او خود را در تحت ولایت خداى تعالى قرار داده ، هر چه برایش تقدیر كند، مایه سعادت اوست ، اگر چیزى به وى عطا كند خیر اوست ، و اگر هم منع كند باز خیر اوست .
همچنانكه خودش در وصف این زندگى طیب فرموده :
(من عمل صالحامن ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحیینه حیوه طیبه و لنجزینهم اجرهم باحسن ما كانوا یعملون ) و در وصف كسانى كه با ذكر خدا داراى اطمینان قلب نیستند فرموده : (و من اعرض عن ذكرى فان له معیشه ضنكا و نحشره یوم القیمه اعمى )
.
و بعید نیست اینكه در آیه مورد بحث زندگى و معیشت مؤ منین را پاكیزه تر خوانده ، و پاكیزه گى بیشتر براى آنان قائل شده ، به منظور اشاره به این نكته باشد كه زندگى به هر حال خالى از طیب نیست ، چیزى كه هست در مورد كسانى كه به یاد خدا و داراى آرامش ‍ قلب هستند طیب بیشترى دارد، زیرا زندگى آنان از آلوده گى به ناگواریها دور است .
پس جمله
(طوبى لهم ) در تقدیر: (لهم حیاه - و یا - معیشه طوبى ) است ، یعنى براى آنان است زندگى و یا عیشى طیب تر، بنابراین كلمه (طوبى ) مبتداء و كلمه (لهم ) خبر آنست . و اگر مبتداى نكره بر خبرش كه همان ظرف (لهم ) است مقدم شده ، براى این بوده كه زمینه گفتار زمینه تهنیت بوده است ، و در مثل چنین مقامى آنچه مایه تهنیت است را از در استعجال زودتر به زبان مى آورند تا شنونده به همین مقدار هم كه شده زودتر خرسند گردد، همچنانكه در بشارتها به جاى عبارت (لك البشرى ) مى گویند: (بشرى لك )
.
و كوتاه سخن ، در آیه مورد بحث كسانى را كه ایمان به خدا آورده و عمل صالح مى كنند، و در نتیجه با یاد خدا داراى اطمینان قلب دائمى مى شوند، به رسیدن به زندگى و عیشى طیب و سرانجام نیك بشارت مى دهد. و از همینجا معلوم مى شود چگونه آیه به آیات قبل خود متصل مى گردد. آرى همانطور كه قبلا هم گفتیم طیب عیش از آثار اطمینان قلب است .
دوشنبه 8/4/1388 - 20:3
دعا و زیارت
 در اینكه فرمود: (الا بذكر اللّه تطمئن القلوب ) تنبیهى است براى مردم به اینكه متوجه پروردگار خود بشوند و با یاد او دلهاى خود را راحت سازند، چون آدمى در زندگى خود هدفى جز رستگارى به سعادت و نعمت نداشته ، و بیمى جز از برخورد ناگهانى شقاوت و نعمت ندارد، و تنها سببى كه سعادت و شقاوت و نعمت و نقمت به دست اوست همان خداى سبحان است ، چون بازگشت همه امور به اوست ، و او است كه فوق بندگان و قاهر بر آنان و فعال ما یشاء و ولى مؤ منین و پناهندگان به اوست ، پس یاد او براى نفسى كه اسیر حوادث است و همواره در جستجوى ركن وثیقى است كه سعادت او را ضمانت كند،
و نفسى كه در امر خود متحیر است و نمى داند به كجا مى رود و به كجایش مى برند و براى چه آمده ، مایه انبساط و آرامش است ، آن گونه كه نوش دارو مایه راحتى و آرامش مارگزیده است . همانطور كه مارگزیده به نوش دارو ركون و اعتماد نموده ، خود را به آن مى رساند، و پس از بكار بردن آنا فانا احساس نشاط سلامتى و عافیت مى كند، نفس نیز از یاد خدا این احساس را مى نماید.
پس هر قلبى بطورى كه جمع محلى بالف و لام (القلوب ) افاده مى كند با ذكر خدا اطمینان مى یابد، و اضطرابش تسكین پیدا مى كند. آرى ، این معنا حكمى است عمومى كه هیچ قلبى از آن مستثناء نیست ، مگر اینكه كار قلب بجایى برسد كه در اثر از دست دادن بصیرت و رشدش دیگر نتوان آن را قلب نامید، البته چنین قلبى از ذكر خدا گریزان و از نعمت طمانینه و سكون محروم خواهد بود همچنانكه فرموده :
(فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور) و نیز فرموده (لهم قلوب لا یفقهون بها)و نیز فرموده : (نسوا اللّه فنسیهم )
.
از ظاهر الفاظ آیه انحصار فهمیده مى شود، چون متعلق فعل یعنى
(بذكر اللّه ) بر خود فعل یعنى (تطمئن )
مقدم آمده ، در نتیجه مى فهماند كه دلها جز به یاد خدا به چیز دیگرى اطمینان نمى یابد. بیان گذشته ما نیز این معنا را روشن مى كند، زیرا گفتیم كه دلهاى آدمیان كه همان نفوس مدر كه باشد هیچ هدفى جز رسیدن به سعادت و امنیت از شقاوت ندارد، و بهمین جهت است كه دست به دامن اسباب مى زند و چون هیچ سببى از اسباب نیست مگر آنكه از جهتى غالب و از جهتى مغلوب است ، و تنها سبب غالب و غیر مغلوب خداى سبحان و خداى غنى و ذو الرحمه است ، پس تنها به یاد او دلها آرامش مى یابد، و اگر دلى به یاد غیر او آرامش یابد، دلى است كه از حقیقت حال خود غافل است و اگر متوجه وضع خود بشود بدون درنگ دچار رعشه و اضطراب مى گردد.
حرفهایى كه پاره اى مفسرین در این آیه یعنى در تفسیر آیه
(الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه ...)، زده اند، یكى این است كه این آیه جمله ایست استئنافى و ابتدائى و كلمه (الذین آمنوا) مبتداء و جمله (طوبى لهم و حسن ماب ) در آیه بعدى خبر آنست ، و جمله (الذین آمنوا و عملوا الصالحات ) بدل از جمله ابتدائیه است و جمله (الا بذكر اللّه تطمئن القلوب ) جمله معترضه ایست ما بین مبتداء و خبر آن . و لیكن این سخن كلامى بیهوده است
دوشنبه 8/4/1388 - 20:3
دعا و زیارت
صاحب مجمع البیان براى (ذكر) معنائى كرده كه برگشتش به ذكر لفظى است ، او گفته است : خداوند تعالى یك جا ذكر را مایه اطمینان قلب دانسته و در جایى دیگر باعث وجل و ترس قلب خوانده ، این بدان جهت است كه مقصود از ذكر در اولى به یاد آوردن ثوابها و نعمتهاى اوست كه بشمار نمى آید، و منتهاى او كه كسى را یاراى تلافى آن نیست ، آدمى وقتى به یاد نعمتهاى او مى افتد دلش ‍ آرام مى گیرد. و مقصود از ذكر در آنجا كه باعث ترس و اضطراب قلب مى شود، بیاد آوردن عقاب خدا و انتقام اوست كه بیاد هر كه بیاید آرامش را از او سلب مى كند.
البته این تفسیر با تفسیر كسى كه ذكر را به معناى قرآن گرفته بهتر مى سازد چنانكه در چند جاى قرآن
(ذكر) به معناى خود قرآن آمده ، از آن جمله فرموده : (و هذا ذكر مبارك ) و نیز فرموده : (انا نحن نزلنا الذكر)
و امثال آن .
و لیكن ظاهر این است كه مقصود از ذكر، اعم از ذكر لفظى است و بلكه مقصود از آن مطلق انتقال ذهن و خطور قلب است ، چه اینكه به مشاهده آیتى و برخوردن به حجتى باشد، و یا به شنیدن كلمه اى صورت گیرد. شاهدش این است كه بعد از آنكه مى فرماید:
(الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه ) بعنوان قاعده كلى مى فرماید: (الا بذكر اللّه تطمئن القلوب - با یاد خدا دلها آرام مى گیرد) و این خود قاعده اى عمومى است كه شامل همه انحاء ذكر مى باشد، چه اینكه لفظى باشد، و چه غیر آن ، و چه اینكه قرآن باشد و یا غیر قرآن .
دوشنبه 8/4/1388 - 20:3
دعا و زیارت
از همینجا معلوم مى شود كه جمله (و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه ) عطف تفسیرى بر جمله (آمنوا) است ، و در نتیجه مى فهماند كه ایمان به خدا ملازم به اطمینان قلب بوسیله یاد خداست .
و این با آیه سوره انفال كه مى فرماید:
(انما المومنون الذین اذا ذكر اللّه و جلت قلوبهم ) منافات ندارد، زیرا ترسى كه در این آیه آمده ترسى نیست كه با اطمینان منافات داشته باشد، بلكه حالتى است قلبى كه طبعا قبل از آمدن اطمینان عارض قلب مى شود، همچنانكه آیه (اللّه نزل احسن الحدیث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الى ذكر اللّه ذلك هدى اللّه یهدى به من یشاء)
هم این معنا را افاده مى كند.
توضیح اینكه : هر نعمتى از ناحیه خداى سبحان نازل مى شود، و اما نقمت و عذاب و ناراحتى هر چه كه باشد در حقیقت چیزى نیست كه از ناحیه او نازل شده باشد، چون امر وجودى نیست ، بلكه امرى است عدمى ، و عبارت است از افاضه نكردن خدا و امساك او از رساندن نعمت و انزال رحمت ، همچنانكه آیه شریفه
(ما یفتح اللّه للناس من رحمه فلا ممسك لها و ما یمسك فلا مرسل له من بعده )
هم آن را افاده مى كند.
و وقتى مسلم شد كه هیچ شرى از ناحیه خدا نازل نمى شود، و چون ترس همیشه از شرى است كه ممكن است پیش بیاید، نتیجه مى گیریم كه حقیقت ترس از خدا همانا ترس آدمى از اعمال زشت خویش است كه باعث مى شود خداوند از انزال رحمت و خیر خود امساك و خوددارى كند، بنابراین هر وقت كه دل آدمى به یاد خدا بیفتد اولین اثرى كه از خود نشان مى دهد این است كه ملتفت قصورها و تقصیرها و گناهان خود گشته ، آنچنان متاثر شود كه عكس العملش در جوارح ، لرزه اندام باشد. دومین اثرش این است كه متوجّه پروردگارش مى شود كه هدف نهائى فطرت اوست ، و در نتیجه خاطرش سكون یافته و بیاد او دلش آرامش مى یابد.
دوشنبه 8/4/1388 - 20:2
دعا و زیارت
و ایمان به خدا به صرف این نیست كه انسان بداند و درك كند كه خدا حق است ، زیرا مجرد دانستن و درك كردن ملازم با ایمان نیست ، بلكه با استكبار و انكار هم مى سازد، همچنان كه خودش فرموده : (و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ) و چون مى دانیم ایمان با انكار نمى سازد، پس نتیجه مى گیریم كه ایمان صرف ادراك نیست ، بلكه عبارتست از پذیرائى و قبول مخصوصى از ناحیه نفس ، نسبت به آنچه كه درك كرده . قبولى كه باعث شود نفس در برابر آن ادراك و آثارى را كه اقتضاء دارد تسلیم شود، و علامت داشتن چنین قبولى این است كه سایر قوا و جوارح آدمى نیز آن را قبول نموده ، مانند خود نفس در برابرش تسلیم شود.
اینجاست كه مى بینیم بسیارى از اشخاص با علم و درك زشتى و پلیدى عملى ، معذلك به آن عمل اعتیاد دارند و نمى توانند خود را از آن بازدارند، براى همین است كه فقط قبح آن را درك كرده اند، ولى ایمان به آن ندارند، و در نتیجه تسلیم درك خود نمى شوند. و بعضى دیگر را مى بینیم كه علاوه بر درك تسلیم هم شده اند، و بعد از تسلیم توانسته اند بدون درنگ دست از آن كار بردارند و این همان ایمان است .
و این همان معنائى است كه از آیه شریفه
(فمن یرد اللّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا كانما یصعد فى السماء)
استفاده مى شود.
پس هدایت از ناحیه خداى سبحان اقتضاى امرى را از قلب و یا صدرو یا نفس آدمى دارد كه نسبت آن امر با آن هدایت نسبت قبول و انفعال است به امر مورد قبول ، كه در آیه 125 سوره انعام از آن به شرح صدر و توسعه سینه تعبیر كرده ، و در آیه مورد بحث آن را ایمان و اطمینان قلب نامیده ، و آن عبارت از این است كه آدمى خود را در قبول امر، مقبول در امنیت ببیند و قلبش با آن تسكین و آرامش یابد، و آن امر در قلبش راه پیدا كند و در آن جاى گزین شود، بدون اینكه قلب مضطرب و یا روى گردان شود.
دوشنبه 8/4/1388 - 20:2
دعا و زیارت
خداوند پاسخ مى دهد به اینكه هدایت و ضلالت اثر آیت و مستند به آن نیستند، بلكه مستند به خود خدایند، خداست كه هر كه را بخواهد هدایت و هر كه را بخواهد گمراه مى كند.
و سنت او بر این جریان یافته كه كسانى را هدایت نماید كه بسوى او بازگشت كنند، و داراى قلبى باشند كه بیاد او آرامش و اطمینان داشته باشد، این دسته اند كه داراى سرانجام نیك و عاقبت خیرند، و كسانى را گمراه كند كه به آیات واضحه و روشن او كفر بورزند، كه ایشان راست عذاب در دنیا در حالى كه عذاب آخرتشان دشوارتر است ، و بغیر از خدا هم كسى نگهدار ندارند.
اگر بدون مشیت او هدایت امكان داشت دیگر چه وسیله اى بهتر از معجزه اى مانند قرآن ؟ و اینكه مى بینید با بودن این معجزه روشن هم عده اى هدایت نیافته اند، خود بهترین شاهداست بر اینكه امر هدایت بدست خداست ، و او نخواسته است كسانى هدایت شوند كه ضلالت بر ایشان نوشته شده ، و خود فرموده : (و من یضلل اللّه فما له من هاد)
كسانى را كه از اهل كفر و مكر، خداوند گمراهشان كرده باشد دیگر هدایت شدنى نیستند.


و یقول الذین كفروا لو لا انزل علیه آیه من ربه قل ان اللّه یضل من یشاء و یهدى الیه من اناب


در اینجا به كلام كفار بازگشته و به جواب مى پردازد. و مقصود كفار از اینكه گفتند: (چرا آیتى بر او نازل نشد...) این بوده كه ما قرآن را آیت نمى دانیم ، چرا آیتى نیامد كه ما بوسیله آن هدایت شویم ؟
دلیل بر اینكه مقصود ایشان این بوده جملات بعدى آیه است ، یعنى جمله (قل ان اللّه یضل من یشاء) و جمله (و لو ان قرآنا سیرت به الجبال ... بل للّه الامر جمیعا) و جمله (و صدوا عن السبیل ...).
زیرا مى بینیم خداوند در پاسخشان به پیغمبر خود دستور مى دهد كه به ایشان بگوید: (ان الله یضل من یشاء و یهدى الیه من اناب )، و مى فهماند كه مساءله هدایت مربوط و مستند به آیه نیست تا اگر نازل شود هدایت شوند، و اگر نازل نشود گمراه گردند، بلكه مساءله هدایت و ضلالت مستند به خداى سبحان است ، اوست كه هر كه را بخواهد هدایت و هر كه را بخواهد گمراه مى كند.
و چون زمینه طورى بود كه ممكن بود از این جواب توهم كنند كه هدایت و ضلالت دائر مدار مشیتى گزاف و نامنظم است ،
لذا براى اینكه چنین توهمى پیش نیاید نفرمود: (یهدى الیه من یشاء - هدایت مى كند بسوى خود كسى را كه بخواهد)، بلكه فرمود: (یهدى الیه من اناب - هدایت مى كند بسوى خود هر كه را كه بسوى او بازگشت نماید)، و روشن ساخت كه استناد قضیه به مشیت پروردگار خود بر اساس سنتى است كه دائما جریان داشته ، و بر طبق نظام متقنى است كه هرگز خلل نمى پذیرد. آرى ، خداى تعالى هدایت كسى را مى خواهد كه خود او بسوى خدا بازگشت بكند، و مشیتش بر ضلالت كسى تعلق مى گیرد كه از خداى روى گردان باشد و بسوى او بازگشت نكند.
پس كسى كه متصف به صفت انابه و رجوع بحق باشد و افكار و عقایدش مغلول به غلهاى اهواء نباشد، خداوند او را با این دعوت حقه (قرآن ) هدایت مى فرماید، و كسى كه افكار و عقایدش آزاد از قید اهواء نباشد گمراه مى شود هر چند آیات مستقیم و روشن باشد، و از آیات منتفع نمى گردد هر چند كه معجزه هم باشد، آرى : (و ما تغن الایات و النذر عن قوم لا یؤ منون ).
از همینجا بدست مى آید كه جمله (ان اللّه یضل من یشاء...) در تقدیر: (ان اللّه یضل بمشیته من لم ینب الیه و یهدى الیه بمشیته من اناب الیه ) است ، یعنى خداوند به مشیتش گمراه مى كند كسى را كه به سوى او رجوع نكند، و به مشیتش هدایت مى كند كسى را كه بسوى او بازگشت نماید.
و نیز این معنا روشن مى گردد كه ضمیر در (الیه ) در جمله (یهدى الیه ) به خداى تعالى برمى گردد. و اینكه بعضى گفته اند (به قرآن برمى گردد) صحیح نیست . و همچنین اینكه عده اى دیگر گفته اند (برسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) برمى گردد بى وجه است .


الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه الا بذكر اللّه تطمئن القلوب


اطمینان به معناى سكون و آرامش است ، و اطمینان به چیزى به این است كه آدمى با آن دلگرم و خاطر جمع شود.
و از ظاهر سیاق برمى آید كه صدر آیه بیان ذیل آیه قبل است ، یعنى بیان جمله (من اناب )، و مى فهماند انا به همان ایمان و اطمینان قلب است با ذكر خدا، البته این از ناحیه عبد است كه او را آماده و مستعد مى سازد براى اینكه مشمول عنایت و عطیّه الهى گردد، همچنانكه فسق و اعراض از حق در طرف ضلالت ، خود زمینه را آماده براى اضلال خدایى مى كند، و لذا فرموده : (و ما یضل به الا الفاسقین ) و نیز فرمود: (فلما زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم و اللّه لا یهدى القوم الفاسقین ).
دوشنبه 8/4/1388 - 20:1
دعا و زیارت
 در كافى به سند خود از عمرو بن شمر یمانى ، و بدون ذكر بقیه رجال سند، از على (علیه السّلام ) روایت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) فرمود: صبر بر سه قسم است : صبر در مصیبت ، و صبر در طاعت ، و صبر در معصیت ، هر كس بر مصیبتى صبر كند تا با خوشى و تحمل آن را بگذراند خداوند برایش سیصد درجه مى نویسد، كه ما بین هر درجه تا درجه دیگر به قدر مابین آسمان و زمین باشد. و كسى كه بر اطاعت خدا صبر كند، خداوند برایش ششصد درجه مى نویسد، كه میان هر درجه با درجه دیگر به قدر ما بین مغز زمین تا عرش فاصله باشد. و كسى كه بر معصیتى صبر كند خداوند نهصد درجه برایش مى نویسد، كه میان یك درجه تا درجه دیگر به قدر میان مغز زمین تا منتهاى عرش فاصله باشد.
آیات 35 - 27 سوره رعد


و یقول الذین كفروا لو لا انزل علیه آیه من ربه قل ان اللّه یضل من یشاء و یهدى الیه من اناب (27)
الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه الا بذكر اللّه تطمئن القلوب (28)
الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب (29)
كذلك ارسلناك فى امه قد خلت من قبلها امم لتتلوا علیهم الذى اوحینا الیك و هم یكفرون بالرحمن قل هو ربى لا اله الا هو علیه توكلت و الیه متاب (30)
و لو ان قرانا سیرت به الجبال او قطعت به الارض او كلم به الموتى بل للّه الامر جمیعا افلم یایئس الذین آمنوا ان لو یشاء اللّه لهدى الناس ‍ جمیعا و لا یزال الذین كفروا تصیبهم بما صنعوا قارعه او تحل قریبا من دارهم حتى یاتى وعد اللّه ان اللّه لا یخلف المیعاد (31)
و لقد استهزى برسل من قبلك فاملیت للذین كفروا ثم اخذتهم فكیف كان عقاب (32)
افمن هو قائم على كل نفس بما كسبت و جعلوا للّه شركاء قل سموهم ام تنبؤ نه بما لا یعلم فى الارض ام بظاهر من القول بل زین للذین كفروا مكرهم و صدوا عن السبیل و من یضلل اللّه فما له من هاد( 33)
لهم عذاب فى الحیوه الدنیا و لعذاب الاخرة اشق و ما لهم من اللّه من واق (34)
مثل الجنه التى وعد المتقون تجرى من تحتها الانهار اكلها دائم و ظلها تلك عقبى الذین اتقوا و عقبى الكافرین النار( 35)



ترجمه آیات
كسانى كه كفر ورزیدند مى گویند: چرا معجره اى از پروردگارش به او نازل نمى شود؟ بگو خدا هر كه را بخواهد گمراه مى كند، و هر كه بسوى او بازآید او را هدایت مى كند(27).
آنها كسانى هستند كه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى گیرد، آگاه باشید كه تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى كند(28).
همان كسانى كه ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند خوشى و سرانجام نیك از آن ایشان است (29).
همچنان تو را در امتى فرستادیم كه پیش از آنها امتهائى در گذشته آمدند و رفتند تا آنچه را به تو وحى كردیم بر آنان بخوانى در حالى كه ایشان به رحمان كفر مى ورزند، بگو پروردگار من اوست ، كه خدائى جز او نیست ، من بر او توكل مى كنم ، و رجوع من بسوى اوست (.3).
و اگر بوسیله قرآن كوهها حركت داده مى شد، و زمین شكافته مى شد، و یا مردگان بوسیله آن سخن گفته مى شدند، سودشان نمى داد، كه همه كارها به اراده خداست ، آیا مگر كسانى كه ایمان آورده اند، از ایمان اینان ماءیوس نشدند و ندانستند كه اگر خدا مى خواست همه مردم را هدایت مى كرد و پیوسته كافران به سزاى كردارشان به حادثه اى هولناك برمى خورند، و یا به نزدیك دیارشان فرود مى آید؟ تا خدا وعده خویش را بیاورد، كه خدا خلاف وعده نمى كند(31).
نیز پیغمبران پیش از تو را استهزاء كردند پس كسانى را كه كافر بودند مهلتى دادم و آنگاه مؤ اخذه كردم ، و دیدى عقوبت كردن من چه سخت بود ؟(32).
آنكه مراقب اعمال همه كسانست با غیر او یكى است ؟ آنان براى خدا شریكانى قرار دادند، بگو نام آنها را بگویید، آیا مى خواهید خدا را از شریكان زمینى كه آنان را نمى شناسد خبر دهید و یا صورتا سخنى ظاهرى (و تو خالى ) مى گویید؟ نه ، بلكه براى كسانى كه كافرند نیرنگشان آرایش گرفت ، و از راه به در شدند، و هر كه را خدا گمراه كند راهنمائى ندارد(33).
در زندگى این دنیا عذابى دارند، و عذاب دنیاى دیگر سخت تر است ، و از عذاب خدا حافظ و نگهدارى ندارند(34).
بهشتى كه به پرهیزگاران وعده داده اند، این است كه در آن جویهاى روانست ، میوه و سایه آنها دائمى است ، این سرانجام كسانى است كه پرهیزگارى كرده اند، و سرانجام كافران جهنّم است (35).
بیان آیات
بار دیگر به گفتار كفار برمى گردد، كه گفتند: (لو لا انزل علیه آیه من ربه ) یعنى چرا از ناحیه پروردگارش آیتى بر او نازل نشد كه ما ببینیم و با دیدنش هدایت شویم و از شرك بسوى ایمان بگرائیم ؟
دوشنبه 8/4/1388 - 20:1
دعا و زیارت
و در تفسیر عیاشى از حماد بن عثمان از امام صادق (علیه السّلام ) روایت كرده كه به مردى فرمود: اى فلانى ! تو را چه مى شد با برادرت ؟ عرض كرد: فدایت شوم ! من حقى بر او داشتم خواستم حقّم را از او بگیرم . حضرت فرمود: بگو ببینم معناى آیه (و یخافون سوء الحساب ) چیست ؟ آیا معنایش این است كه مى ترسند خداوند بر آنان ظلم و جور روا بدارد؟ نه به خدا قسم ، بلكه مى ترسند اینكه حسابشان را به دقّت رسیدگى نمایند.
مؤ لف : این روایت را صاحب معانى الاخبار و صاحب تفسیر قمى نیز نقل كرده اند.
و نیز در همان كتاب از هشام بن سالم ، از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه در ذیل آیه
(و یخافون سوء الحساب )
فرموده : سوء حساب همان مداقه و خرده گیرى است . و نیز فرمود: معنایش این است كه گناهان را به حساب بیاورد و حسنات را نیاورد.
مؤ لف : دنباله اى كه در این حدیث آمده در احادیث به طرق دیگرى نیز از آنجناب روایت شده . و معناى اینكه حسنات به حساب نمى آید این است كه در اثر مداقه خلل و نواقصى از آن پیدا كرده از این نظر غیر قابل اعتنایش مى كنند، دلیل این معنا روایت آتیه است .
و در همان كتاب از هشام از آن حضرت نقل كرده كه در ذیل آیه فرمود: سیئات ایشان را به حساب مى آورند ولى حسناتشان را به حساب نمى آورند و همین استقصاء معناى سوء الحساب است .
و در همان كتاب از جابر از ابى جعفر (علیه السّلام ) روایت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: نیكى به پدر و مادر و صله رحم ، حساب را آسان مى سازد، آنگاه تلاوت فرمودند:
(و الذین یصلون ما امر اللّه به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب )
.
و در الدّرالمنثور در تفسیر
(جنات عدن ) از ابن مردویه از على (علیه السّلام ) روایت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) فرمود: جنت عدن درختى است كه خداوند به دست خود نشانده و فرموده : (كن ) و آنگاه موجود شده است .
دوشنبه 8/4/1388 - 20:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته