• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2747
تعداد نظرات : 413
زمان آخرین مطلب : 4297روز قبل
دعا و زیارت
ظاهرا منظور از (الذین اوتوا الكتاب ) یهود و نصارى ، و یا این دو طائفه با مجوس است ، چون معهود از اطلاقات قرآن همین است . و اما اینكه مى فرماید اهل كتاب خوشحالى مى كنند از این كه قرآن به تو نازل شده ، جهتش این است كه این سوره مكى است و تاریخ اثبات كرده كه یهود، در اوائل بعثت و قبل از آن ، عنادى با پیامبر نداشتند، بلكه حوادث به وجود آمده بعد از هجرت بوده است .
و آن عنادى كه ایشان را واداشت آن حوادث شوم را ببار بیاورند همه بعد از هجرت بود، و حتى در اوائل هجرت هم جمعى از ایشان دعوت اسلام را پذیرفته ، بر نبوت خاتم الانبیاء (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شهادت دادند، و شهادت دادند كه این همان پیغمبرى است كه در كتابهاى آنان بشارت به آمدنش داده شده ، و قرآن همین معنا را از ایشان حكایت نموده مى فرماید:
(و شهد شاهد من بنى اسرائیل على مثله فامن و استكبرتم )
.
و اما نصارى ، قومى از ایشان نیز در آن روزگار بر دین حق بودند و هیچگونه عنادى نسبت به دعوت اسلام نشان ندادند،
مانند قومى از نصاراى حبشه به طورى كه در داستان هجرت مسلمین به حبشه نقل شده ، و همچنین جمعى از غیر مردم حبشه ، همچنانكه قرآن كریم درباره امثال آنان فرموده :
(الذین اتیناهم الكتاب من قبله هم به یؤ منون ) و نیز فرموده : (و من قوم موسى امه یهدون بالحق و به یعدلون )
.
و همچنین مجوس آن روز هم در انتظار بعثت و فرج خاتم الانبیاء (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) و ظهور دینى كه حق و عدالت را گسترش دهد بسر مى بردند و مانند مشركین با حق دشمنى و عناد نمى ورزیدند.
با در نظر داشتن این زمینه ، آیه در این معنا ظهور دارد كه منظور از اهل كتاب همین یهود و نصارى و مجوس باشد، مخصوصا اهل حق از نصارى كه معتقد بودند به اینكه مسیح بشرى است كه خداوند او را به نبوت ارسال داشته - مانند نجاشى و اصحابش -.
ذیل آیه هم كه مى فرماید:
(بگو من مامور شدم كه خدا را بندگى كنم ، و كسى را شریكش ندانسته مردم را بسوى او دعوت كنم )
آن را تایید مى كند و خیلى روشن است كه خطاب در این جمله مناسب تر است كه با نصارى باشد.
(و من الاحزاب من ینكر بعضه ) - الف و لام در (الاحزاب )
الف و لام عهد است ، و معنایش این است كه پاره اى از احزاب اهل كتاب ، كسانیند كه پاره اى از آنچه به تو نازل شده را انكار مى كنند، و آن آیاتى است كه دلالت بر توحید و نفى تثلیث و نفى سایر عقائد باطله و معارف و احكام دستخورده اهل كتاب دارد.
(قل انما امرت ان اعبداللّه و لا اشرك به ) - این جمله دلالت دارد بر اینكه مقصود از آن بعضى كه انكارش مى كنند آیاتى است كه توحید در عبادت و اطاعت را مى رساند، و در آیه دیگرى هم پیغمبر خود را دستور مى دهد كه ایشان را به موافقت با آن آیات و آن معارف دعوت نماید، و مى فرماید: (قل یا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بیننا و بینكم ان لا نعبد الا اللّه و لا نشرك به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه )
.
(الیه ادعو و الیه ماب )
- در این جمله كلام را پایان داده ، مى فرماید: بازگشت من به سوى اوست . بنابراین در اول كلام هدف خود و دیگران را، و در آخر آن سیره خود را بیان نموده مى فرماید: من مامور شده ام كه تنها خدا را پرستش كنم ، و عمل و دعوتم بر این اساس باشد، و بر همین سیره هم در میان مردم رفتار مى كنم ، و مردم را جز به سوى او نمى خوانم ، و در هیچ امرى از امورم جز به او مراجعه نمى كنم .
بنابراین ذیل آیه ، همان معنایى را مى رساند كه آیه
(قل هذه سبیلى ادعو الى اللّه على بصیره انا و من اتبعنى و سبحان اللّه و ما انا من المشركین )
آن را افاده مى كرد.
ممكن هم هست منظور از جمله
(و الیه ماب ) مساءله معاد باشد كه در این صورت تعلیل را افاده مى كند، و آیه چنین معنا مى دهد: من فقط به سوى او دعوت مى كنم ، چون بازگشت من ، تنها به سوى اوست .
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:22
دعا و زیارت
و در الدّرالمنثور است كه ابن ابى حاتم ، ابو الشیخ و ابن مردویه از عطیه عوفى روایت كرده اند كه گفت : مشركین به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) گفتند: چه مى شد كوههاى مكه را براى ما به راه مى انداختى و سرزمین ما را وسیع مى كردى ،
تا در آنجا به كشت و زرع مى پرداختیم ، و یا مسافت زمین را برایمان قطع مى كردى ، آنطور كه سلیمان براى مردمش بوسیله باد زمین را قطع مى كرد، و یا مردگان را جهت ما زنده مى نمودى ، آن چنان كه عیسى براى مردمش زنده مى كرد. خداوند در پاسخشان این آیه را فرستاد: (و لو ان قرآنا سیرت به الجبال ...) تا آنجا كه مى فرماید: (افلم یایئس الذین آمنوا)
یعنى آیا هنوز براى مؤ منین روشن نشده است كه ...
به عطیه عوفى گفتند: آیا این روایت را به یكى از صحابه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نسبت مى دهى ؟ گفت آرى از ابى سعید خدرى از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) روایت مى كنم .
مؤ لف : قریب به این مضمون روایات دیگرى نیز هست .
و در تفسیر قمى مى گوید: معصوم فرموده : یعنى اگر قرآنى یافت مى شد كه چنین اوصافى داشته باشد همین قرآن است .
و در كافى از محمد بن یحیى از احمد بن ابى زاهر، و یا شخص دیگر، از محمد بن حماد از برادرش احمد بن حماد از ابراهیم از پدرش از ابى الحسن اول (علیه السّلام ) روایت كرده كه در ضمن حدیثى فرمود: (خداى تعالى در كتابش مى فرماید: (و لو ان قرآنا سیرت به الجبال او قطعت به الارض او كلم به الموتى )
و این ماییم كه كتاب را به ارث برده ایم ، همان كتابى كه در آنست چیرهائى كه كوه ها را به راه مى اندازد و شهرها را پاره پاره ، و مردگان را زنده مى كند....
مؤ لف : سند این دو روایت ضعیف است .
و در الدّرالمنثور است كه ابن جریر از على (علیه السلام ) روایت كرده كه آیه را بصورت (افلم یتبین الذین آمنوا)
قرائت كرده .
مؤ لف : این قرائت از ابن عباس هم روایت شده .
و در مجمع البیان است كه على (علیه السلام ) و ابن عباس و على بن الحسین (علیهما السلام ) و زید بن على و جعفر بن محمد (علیهما السلام ) و ابن ابى ملیكه و جحدرى و ابو یزید مدنى (افلم یتبین ) قرائت كرده اند، ولى قرائت مشهور همان (افلم یایئس )
است .
و در تفسیر قمى است كه در روایت ابى الجارود از ابى جعفر (علیه السّلام ) آمده كه در تفسیر آیه (و لا یزال الذین كفروا تصیبهم بما صنعوا قارعه ) فرموده : قارعه به معناى نقمت است ، و مقصود از جمله (او تحل قریبا من دارهم )
اینست كه عذاب به قوم دیگرى نازل شود، ولى آنان از دیدن و شنیدنش معذب شوند، و آنهایى كه عذاب به آنها رسیده نیز مانند اینها عاصى و كافرند، و با اینكه اینان از دیدن و شنیدن سرنوشت آنان باید پند بگیرند و از كفر و عصیان دست بردارند، پند نگرفته همچنان به كفر خود ادامه مى دهند تا آنكه وعده اى كه خدا به مؤ منین داده بیاید، ایشان را نصرت داده كفار را خوار و ذلیل سازد.
آیات 42 - 36 سوره رعد


و الذین ءاتینهم الكتاب یفرحون بما انزل الیك و من الاحزاب من ینكر بعضه قل انما امرت ان اعبداللّه و لا اشرك به الیه ادعوا و الیه ماب (36)
و كذلك انزلنه حكما عربیا و لئن اتبعت اهواءهم بعد ما جاءك من العلم ما لك من اللّه من ولى و لا واق (37)
و لقد ارسلنا رسلا من قبلك و جعلنا لهم ازوجا و ذریه و ما كان لرسول ان یاتى بایه الا باذن اللّه لكل اجل كتاب (38)
یمحوا اللّه ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب (39)
و اما نرینك بعض الذى نعدهم او نتوفینك فانما علیك البلغ و علینا الحساب (.4)
او لم یروا انا ناتى الارض ننقصها من اطرافها و اللّه یحكم لا معقب لحكمه و هو سریع الحساب (41)
و قد مكر الذین من قبلهم فللّه المكر جمیعا یعلم ما تكسب كل نفس و سیعلم الكفر لمن عقبى الدار( 42)



ترجمه آیات
و كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داده ایم از این قرآن كه به تو نازل شده شادمانند، ولى بعضى از احزاب ، برخى از آن را انكار مى كنند، بگو من دستور یافته ام كه خداى یگانه را بپرستم ، و به او شرك نورزم ، بسوى او مى خوانم و بازگشت من بسوى اوست (36).
ما این چنین قرآن را قانونى به زبان عرب نازل كردیم ، اگر با وجود این دانشى كه به سوى تو آمده ، هوسهاى آنها را پیروى كنى ، در قبال خدا دوست و نگهدارى نخواهى داشت (37)
پیش از تو نیز پیغمبرانى را فرستادیم كه همسران و فرزندانى داشتند، و هیچ پیغمبرى حق نداشت جز با اجازه خدا معجزه اى بیاورد كه براى هر مدتى كتابى است (38).
خدا هر چه را بخواهد محو یا اثبات مى كند، و اصل همه كتابها نزد خداست (39).
و اگر شمه اى از آن عذاب را كه به آنها وعده داده ایم به تو نشان بدهیم و یا عمر تو را به سربریم در هر حال وظیفه تو فقط تبلیغ است ، و حساب كردن با ماست (.4).
آیا نمى بینند كه ما داریم این سرزمین را از اطرافش نقصان مى دهیم ، خدا حكم مى كند، و هیچ كس را یاراى جلوگیرى یا رد احكام او نیست و او سریع الحساب است (41).
كسانى كه پیش از اینان بوده اند نیز نیرنگ مى كرده اند ولى تدبیرها همه خاص خداست ، مى داند كه هر كس چه مى كند، و بزودى كافران مى دانند كه عاقبت آن سراى از آن كیست (42).
بیان آیات
این تتمه آیات سابق است ، و در آن باز هم گفتار كفار را كه گفته بودند: (لو لا انزل علیه آیه من ربه ) تعقیب مى كند.

چهارشنبه 10/4/1388 - 19:22
دعا و زیارت
 در تفسیر قمى از پدرش از محمد بن ابى عمیر از هشام بن سالم از ابى عبداللّه (علیه السّلام ) روایت شده كه در ضمن حدیث معراج ، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) فرمود: ناگهان درختى دیدم كه اگر مرغى را روانه كنند كه دور آن پرواز كند و تا هفتصد سال پر بزند، دور آن را نمى پیماید و در بهشت هیچ منزلى نیست مگر آنكه از آن درخت یك شاخه در آن خانه سركشیده از جبرئیل پرسیدم این چه درختى است ؟ گفت درخت طوبى است ، كه خداى تعالى فرموده (طوبى لهم و حسن ماب ).
مؤ لف : این معنا به طرق بسیارى روایت شده كه در پاره اى از آن طرق چنین آمده : جبرئیل از میوه آن درخت چیده به من داد، من آن را خوردم ، خداوند آن را به پشت من منتقل كرد، وقتى به زمین پایین آمدم با خدیجه هم بستر شدم ، و او به فاطمه باردار شد، و از آن به بعد هیچوقت فاطمه را ندیدم مگر آنكه بوى درخت طوبى را از او استشمام كردم .
و در كتاب خرائج آورده كه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به فاطمه (علیها السلام ) فرمود: اى فاطمه بشارتى از ناحیه پروردگارم در خصوص برادرم و پسر عمویم به من رسیده و آن این است كه خداوند فاطمه را به على تزویج كرده و به رضوان خازن بهشت دستور داد تا درخت طوبى را تكان دهد، و آن به عدد دوستداران اهل بیت من رقعه هائى حمل كرد، پس ملائكه اى از نور خلق كرد، و به هر ملك خطى و رقعه اى داد، و چون قیامت بپا شود و اهلش جابجا شوند دوستدارى از دوستداران ما نمى ماند مگر آنكه یكى از آن رقعه ها را به او مى دهند، كه سند برائت از آتش دوزخ است .
مؤ لف : و در تفسیر برهان از موفق بن احمد روایت كرده كه در كتاب مناقب به سند خود از بلال بن حمامه از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نظیر این معنا را نقل كرده است . و نیز این معنا را از ام سلمه و سلمان فارسى و على بن ابى طالب نقل كرده ، و در آن چنین آمده كه : وقتى خداوند ملائكه را بر تزویج فاطمه به على بن ابى طالب گواه گرفت ، دستور داد تا درخت طوبى بار خود را نثار كند، و آنچه از زیور و زینت داشت فرو ریزد. درخت طوبى آنچه را داشت نثار كرده ، ملائكه و حور العین آنها را جمع كردند تا به یكدیگر هدیه داده ، و تا قیامت به یكدیگر افتخار نمایند. قریب به این معنا را از حضرت رضا (علیه السلام ) نیز روایت كرده .
و در مجمع البیان از ثعلبى روایت كرده كه به سند خود از كلبى از ابى صالح از ابن عباس نقل كرده كه گفت : طوبى درختى است كه ریشه اش در خانه على در بهشت است و در خانه هر مؤ منى یك شاخه از آن وجود دارد. آنگاه گفته است : این روایت را ابو بصیر هم از امام صادق (علیه السّلام ) نقل كرده است .
و در تفسیر برهان از تفسیر ثعلبى بطور رفع (بدون ذكر سند) از جابر از ابى جعفر (علیه السّلام ) روایت كرده كه فرمود: از رسول خدا (صلى اللّه اعلیه و آله و سلم ) از معناى طوبى سؤ ال شد، فرمود: درختى است در بهشت كه ریشه اش در خانه على و شاخه هایش بر اهل بهشت سایه افكنده . پرسیدند یا رسول اللّه ما قبلا از تو سؤ ال كردیم فرمودى ریشه اش در خانه من و شاخه هایش روى سر اهل بهشت است و حالا مى فرمائى ریشه اش در خانه على و شاخه هایش بر اهل بهشت است ؟ فرمود: آرى خانه من و على در بهشت یكى است ، و یكجا است .
مؤ لف : نظیر این روایت را صاحب مجمع البیان نیز به سند خود از حاكم ابى القاسم حسكانى به سند خود از موسى بن جعفر از پدرش از پدرانش (علیهم السلام ) از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) روایت كرده .
مؤ لف : و در این معنا روایات بسیارى از طرق شیعه و اهل سنت آمده ، و از ظاهر آنها برمى آید كه در مقام تفسیر آیه نبوده ، بلكه ناظر به بطن آیه است ، چون حقیقت معیشت طوبى همان ولایت خداى سبحان است كه از این امّت على (علیه السّلام ) صاحب آن ولایت و اولین گشاینده باب آن است ، و مؤ منین اهل ولایت ، اتباع و پیروان اویند، و خانه او در بهشت نعیم كه بهشت ولایت است با خانه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) یكى است ، و تزاحم و اختلافى میان آندو نیست - دقت فرمائید.
و در الدّرالمنثور است كه ابن جریر و ابن منذر از ابن جریح روایت كرده اند كه در ذیل جمله
(و هم یكفرون بالرحمن ) گفته است : این مربوط به آن وقتى است كه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) در حدیبیه با قریش معاهده بست ، و در اول آن چنین نوشت : (بسم اللّه الرحمن الرحیم ) آنها اعتراض كردند كه ما رحمان را نمى نویسیم و او را نمى شناسیم ، و ما در نوشته هایمان تنها مى نویسیم (بسمك اللّهم )
، تو نیز باید چنین بنویسى ، اینجا بود كه این جمله نازل شد.
مؤ لف : صاحب الدّرالمنثور این روایت را از ابن جریر، ابن ابى حاتم ، ابى الشیخ ، از قتاده نیز نقل كرده ، و خواننده محترم مى داند كه آیات بطورى كه از سیاقش برمى آید كلى است ، و صلح حدیبیه از حوادث بعد از هجرت است . علاوه بر اینكه سیاق خود آیه مورد بحث نیز با این روایات سازگار نیست ، زیرا معنا ندارد یك جزء آیه درباره صلح حدیبیه ، و سایر اجزایش درباره حوادث دیگر نازل شده باشد
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:21
دعا و زیارت
در تفسیر عیاشى خالد بن نجیع از جعفر بن محمد (علیهما السلام ) روایت كرده كه در ذیل آیه (الا بذكر اللّه تطمئن القلوب ) فرمود: به محمد بن عبداللّه (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نیز قلوب طمانینه مى یابند، چون او ذكر خدا و حجاب خداست .
مؤ لف : در آیه
(قد انزل اللّه الیكم ذكرا رسولا)
نیز رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) ذكر نامیده شده .
و در الدّرالمنثور است كه ابو الشیخ از انس روایت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) وقتى آیه
(الا بذكر اللّه تطمئن القلوب )
نازل شد رو به اصحابش نموده فرمود: هیچ مى دانید معناى این آیه چیست ؟ عرض كردند: خدا و رسولش داناتر است . فرمود: كسى به یاد خدا است كه خدا و رسولش را و اصحاب مرا دوست بدارد.
و در تفسیر عیاشى روایت كرده كه نزد رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) آیه
(الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه الا بذكر اللّه تطمئن القلوب )
را تلاوت كردم ، حضرت فرمود: اى پسر ام سلیم هیچ مى دانى اینان چه كسانیند؟ عرض كردم چه كسانى هستند یا رسول اللّه ؟ فرمود: ما اهل بیت و شیعیان ما.
و در الدّرالمنثور است كه ابن مردویه از على بن ابى طالب (علیه السّلام ) از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) روایت كرده كه فرمود: وقتى این آیه نازل شد حضرت فرمود: اینها كسانیند كه خدا و رسولش و اهل بیت رسولش را به راستى ، نه به دروغ دوست بدارند، و مؤ منین را شاهد و غایبشان را دوست بدارند، آرى بیاد خداست كه یكدیگر را دوست مى دارند.
مؤ لف : همه این روایات از باب تطبیق مصداق بر عام است . آرى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) و اهل بیت طاهرینش و برگزیدگان از صحابه و مؤ منین ، مصادیق ذكر خدایند، چون خدا بوسیله ایشان بیاد مى آید. و اما آیه شریفه اعم است و بر هر یادى دلالت دارد
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:21
دعا و زیارت
كلمه (مثل ) به معناى توصیفى است كه موصوف را ممثل و مجسم نماید.
در آیه شریفه وعده جمیلى را كه در قبال وعید كفار به مردم پرهیزگار اختصاص داده بیان مى كند، تا هم آن را بیان كرده باشد، و هم اینكه زمینه براى خاتمه كلام كه خلاصه گیرى از نتیجه سعى كفار و مؤ منین در مسیر بسوى پروردگار و بازگشتشان بسوى اوست ، فراهم گردد. و اگر در قبال كفار متقین را قرار داد، با اینكه مى بایست مؤ منین را قرار داده باشد، بدین منظور است كه اشاره كند بر اینكه كسانى به این عاقبت حسنى نائل مى آیند كه علاوه بر ایمان ، عمل صالح هم داشته باشند، چون اگر ایمان به خدا داشته باشند و عمل صالح نكنند مؤ من به خدا و كافر به آیات او خواهند بود.
و از جمله اشارات لطیفى كه در این آیه به كار رفته این است كه در مقابله اول میان مؤ منین و مشركین ، از آنان به
(متقون ) و از اینان به (الذین كفروا) تعبیر كرده ، و در آخر از آنان به (الذین اتقوا) و از اینان به (كافرون )
تعبیر نموده است .
و بعید نیست كه در این اختلاف تعبیر اشاره باشد به اینكه فعل ماضى
(اتقوا) و (كفروا) و صفت (متقین ) و (كافرون ) در اینجا یك مدلول دارند، و مجموع اعمالشان در دنیا یك عمل اعتبار شده است ، و لازمه آن این است كه یك بار بودن عمل عین استمرار آن باشد، و به این اعتبار تعبیر (الذین كفروا) و (الذین اتقوا) كه دلالت بر صدور فعل دارد با تعبیر (كافرون و متقون )
كه دلالت بر اتصاف و استمرار مى كند یك مفاد را مى رسانند، و آن عبارتست از منحصر ساختن موصوف بر صفتش ، و اینكه یك دسته فقط كفر مى ورزند و دسته دیگر فقط در راه ایمان قدم برمى دارند،
و اما آن كسانى كه اعمالشان و كفر و ایمانشان استمرار نداشته هر لحظه عوض مى شود، مدتى كفر از ایشان سرمى زند سپس مبدّل به ایمان مى گردد، و یا چندى بر طریق ایمانند، سپس به كفر مى گرایند و خلاصه هنوز بر یك طریق معیّن استوار نشده اند، از سیاق این آیات خارج اند، و روى سخن در این آیات با آنان نیست - دقّت فرمائید.
این را نیز باید خاطرنشان سازیم كه در آیات قبلى وجوه مختلفى از التفات به كار رفته بود، مانند
(كذلك ارسلناك ) كه در آن خداوند متكلم مع الغیر و در (بل للّه الامر) غایب اعتبار شده است ، و باز در جمله (فاملیت للذین كفروا) متكلم وحده و در جمله (و جعلوا للّه شركاء) غایب اعتبار شده است ، و وجه آن روشن است ، چون تعبیر به مثل (ارسلناك ) كه خداوند متكلم با غیر اعتبار شده است بدین جهت بوده كه دلالت كند بر اینكه در این میان وسائطى مثلا از قبیل ملائكه وحى دخالت دارند، و در جمله (بل للّه الامر جمیعا)
كه خداوند غایب اعتبار شده است براى این بوده كه دلالت كند بر اینكه هر امرى چه با واسطه و چه بدون واسطه به مقام الوهیت خداى تعالى كه قیوم بر هر چیز است برگشت مى كند.
و تعبیر به مثل
(فاملیت للذین كفروا ثم اخذتهم )
براى دلالت بر این است كه خداى تعالى در حقیقت واسطه اى كه شریك و یا شفیع او باشد ندارد، آنچنان كه كفار ادعا مى كنند.
آنگاه جمله
(تلك عقبى الذین اتقوا و عقبى الكافرین النار)
همانطور كه گفتیم اشاره مى كند به سرانجام كار دو طائفه ، و با این جمله بحث در پیرامون مؤ منین و مشركین از نظر آثارى كه حق و باطل در عقاید و اعمالشان دارد خاتمه مى یابد.
و بخاطر دارید كه گفتیم این آیات نه گانه كه مورد بحث ما است تتمه آیات ده گانه قبل است كه با آیه
(انزل من السماء ماء...) شروع مى شد
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:20
دعا و زیارت
بعد از آنكه فرمود: (وجعلوا للّه شركاء) دوباره با بیان دیگرى كه از بیان سابق اخذ شده گفتارشان را باطل نموده است .
پس پیغمبر خود را دستور مى دهد به اینكه با ایشان به نوعى كه در باب خود عجیب و بى سابقه است احتجاج نموده ، به ایشان تكلیف كند این شركاء را توصیف كنید، چون صفات است كه هر چیزى را متعین ، و شؤ ون و آثار آن را مشخص مى كند. و اگر این بتها شركاى خدا و شفعاى درگاه او باشند باید صفاتى داشته باشند كه با داشتن آن صفات به چنین شاءن و مقامى رسیده باشند، همانطور كه خداى تعالى از این نظر معبود است كه حى و علیم و قدیر و خالق و مالك و مدبّر است ، و بهمین جهت رب هر چیزیست . و لیكن بتها وقتى اسمشان برده مى شود و معرفى مى شوند جز اسامى هبل و لات و عزى صفت و فضیلتى كه بخاطر آن شریك خدا شده باشند براى آنها شمرده نمى شود.
سپس دستور مى دهد از ایشان بپرسد (ام تنبئونه بما لا یعلم فى الارض )، و كلمه (ام )
در اینجا منقطعه ، و به معناى بل است . یعنى : بلكه معناى بت پرستى و شرك ورزى شما این است كه خدا را خبر دهید از چیزى كه خود او خبر ندارد، چون اگر او در زمین شریكى مى داشت حتما خودش اطلاع مى داشت ، و شریك در تدبیر خلق چیزى نیست كه شریك دیگر از او بى خبر بماند، زیرا بالاخرة از اینكه شخص دیگرى تدبیر دیگرى در خلائق دارد مى فهمد كه حتما مدبرى غیر خودش وجود دارد.
و خداى سبحان خود به تنهایى تمامى امور است ، و او از غیر خودش هیچ تدبیر و اثرى در این باب ندیده ، چه اثر مخالف و چه موافق .
دلیل بر اینكه خدا شریكى براى خود سراغ ندارد، این است كه او قائم بر تمامى نفوس و واقف است به آنچه نفوس مى كنند. و به عبارت دیگر هم خلق از اوست ، و هم امر، و او به شهادت برهانى كه جاى تردید در آن نیست بر هر چیزى شهید و ناظر است .
و كوتاه ، سخن ، این آیه نظیر آیه دیگرى است كه مى فرماید: (قل اتنبئون اللّه بما لا یعلم فى السموات و لا فى الارض )
.
آنگاه اضافه مى كند كه (ام بظاهر من القول )، بلكه این خبرى كه مى دهید كه براى خدا شركائى هست صرف گفتار، و خالى از حقیقت است . و این جمله نظیر آیه ایست كه مى فرماید: (
ان هى الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤ كم .
و از بعضى مفسرین نقل شده كه گفته اند: منظور از ظاهر قول ، ظاهر كتابیست كه از ناحیه خدا نازل شده باشد، و حاصل آیه این است كه نه دلیل عقلى بر الوهیت و شریك بودن این بتها دارید، و نه دلیلى نقلى ، ولى این معنا از الفاظ آیه بعید است .
و اما وجه ارتباط میان این سه دلیل ، این است كه بت پرستان در پرستش بتها و شریك خدا قرار دادن آنها متردد بودند، زیرا از هر طرف اشكال بر ایشان وارد بود اگر بگویند شریك خدایند، دلیلى ندارند، چون در بتهاى خود اوصافى كه دلالت بر الوهیت آنها بكند سراغ ندارند، و اگر ادعا كنند كه چنین اوصافى در بتهاى خود دیده اند، دروغ گفته اند، زیرا معنایش این مى شود كه ایشان به وجود شركاى خدا پى برده باشند، ولى خداوند از وجود آنها بى خبر باشد. و اگر به صرف لقلقه زبان اكتفاء كنند، بدون اینكه حقیقتى داشته باشد در حقیقت خواسته اند خدا را فریب دهند، و خدا بزرگتر از این حرفها است ، خیلى هم بزرگتر است .
زمخشرى در كشاف گفته : این احتجاج و اسلوبهایش بسیار عجیب است ، و خود با زبانى رسا و شیوا فریاد مى زند كه از زبان بشر نیست ، مگر كسى معرفت و یا انصاف نداشته باشد.


بل زین للذین كفروا مكرهم و صدوا عن السبیل و من یضلل اللّه فما له من هاد


كلمه (بل ) به معناى اعراض و آیه شریفه اعراض از دلیلهاى ذكر شده و لوازم آنست ، و معنایش این است كه این دلیلها را واگذار، زیرا اینان اگر براى خدا شریك قائل مى شوند بخاطر هیچ یك از این وجوه كه گفتیم نیست ، بلكه علتش تنها این است كه شیطان شرك را در نظرشان جلوه داده و بدین وسیله از راه خدایشان باز داشته است .
چون اینان علم دارند بر اینكه هیچ حجتى بر شركت این شركاء ندارند، و این را هم مى دانند كه صرف ادعا، بتها را شریك خدا نمى سازد، لیكن هدفشان از ترویج بت پرستى و الوهیت بتها و جلب توجه عامه بسوى آنها، تنها و تنها بدست آوردن پول و زخارف دنیا است ، و چون دعوت تو سد راه منافع ایشان است ، از این نظر از در لجبازى و دشمنى با تو نسبت به عبادت بتها تعصب به خرج داده ، مردم را بیش از پیش بسوى بت و بسوى توسل به آن دعوت مى كنند، تا هم سد راه تو شوند، و همه مردم را گمراه كنند.
شیطان هم این مكر و نقشه را در نظر آنان جلوه داده ، و گرنه هیچ سبب دیگرى در مشرك بودن آنان نیست ، نه دلیلى ، و نه جهت دیگرى ، و هر چند شیطان این نقشه ها را در نظر آنان زینت داده و گمراهشان ساخته .
و ایشان هم مردم را گمراه نمودند، و لیكن در عین حال خداوند گمراهشان كرد و از نعمت هدایت محرومشان نمود، و كسى كه خدا او را گمراه كرده باشد هدایت كننده اى نخواهد داشت .


لهم عذاب فى الحیوه الدنیا و لعذاب الاخرة اشق و ما لهم من اللّه من واق


كلمه (اشق ) صیغه افعل تفضیل است از ماده (مشقه ) است . و كلمه (واق ) اسم فاعل از ماده (وقایه ) به معناى نگهدارى است .
در این آیه بطور اختصار عذابى را كه در آیات سابق وعده داده بود بیان مى كند. و مقصود از جمله (و ما لهم من اللّه من واق ) نفى شفاعت و تاءثیر آن در حق ایشان است ، و معنایش این است كه به هیچ وجه كسى را ندارند كه شفاعتشان كند.
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:19
دعا و زیارت
القائم على شى ء) به معناى مسلط بودن بر چیزى است و (القائم بشى ء) به معناى كسى است كه به نوعى مدبّر آن باشد و خداى سبحان ، هم قائم بر هر نفس است ، و هم قائم به آنچه مى كند. اما قیامش بر هر نفس ، براى اینكه او محیط به ذات آن و قاهر بر آن و شاهد و ناظر ذات آنست . و اما قیامش به آنچه مى كند، براى این است كه او مدبّر امر اعمال آن است و آن را از مرتبه حركت و سكون به مرحله عمل تحوّل مى دهد، و اعمالش را در صحیفه هاى اعمال ضبط نموده ، سپس آنها را بصورت ثوابها و عقابهاى دنیا و آخرت ، و قرب و بعد، و هدایت و ضلالت ، و نعمت و نقمت ، و جنت و نار، متحول مى سازد.
این آیه متفرع است بر آیات قبل ، بدین بیان كه : خداى سبحان هدایت مى كند هر كه را بخواهد، و پاداش مى دهد به بهترین ثواب ها، و گمراه مى كند هر كه را بخواهد، و كیفر مى دهد بشدیدترین عقاب ، و وقتى همه امور بدست اوست ، پس او قائم بر هر نفس و قائم به كرده هاى هر نفس ، و مسلط بر آن ، و مدبّر نظام اعمال آنست ، و با این وصف آیا كسى معادل او هست تا در الوهیت شریك او باشد؟
از اینجا معلوم مى شود كه خبر مبتداء، در
(افمن هو قائم ...)، حذف شده ، و جمله (جعلواللّه شركاء)
دلالت بر آن محذوف مى كند، (و تقدیرش چنین است : افمن هو قائم ... هل یشاركه احد - آیا كسى كه قائم بر هر نفس است ... كسى هست كه شریك او باشد؟).
و از سخنان سخیف و بى پایه اى كه در تفسیر آیه گفته اند، مطلبى است كه به ضحاك نسبت داده اند، كه منظور از
(من ) در جمله (افمن هو قائم على كل نفس بما كسبت ) ملائكه است ، نه خداى تعالى ، چون ملائكه هستند كه موكل بر اعمال مردمند، و معناى آیه این است كه : (آیا ملائكه كه به امر خدا موكل بر اعمال مردمند شركاى خداى سبحانند؟) و سخافت این قول از آنست كه بى نهایت از سیاق آیات اجنبى است .
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:18
دعا و زیارت
و معناى آیه این است كه : لا یزال مصیبتهاى كوبنده بر سر اینها كه به دعوت حقه تو كفر مى ورزند بخاطر آنچه كردند و كفرى كه به رحمان ورزیدند مى آید، و یا در نزدیكى هاى خانه شان فرود آمده ، همواره بدین حال هستند، تا آنكه آن عذابى كه خداوند وعده شان داده برسد، چون خداى تعالى خلف وعده نمى كند و گفتارش تغییر نمى پذیرد.
دقّت در اینكه این سوره مكى است ، - به شهادت مضامین آیاتش - و همچنین دقّت در حوادثى كه بعد از بعثت و قبل از هجرت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) رخ داده ، و بررسى حوادثى كه بعد از هجرت تا قبل از فتح اتفاق افتاده ، این معنا را به دست مى دهد كه منظور از جمله (الذین كفروا - كسانى كه كافر شدند)
همان كفار عرب از اهل مكه و غیر ایشان است كه در ابتداى دعوت اسلام آن را رد نموده ، انكار و عناد را به نهایت رسانده ، در انگیختن فتنه و فساد پافشارى نمودند.
و مقصود از (آنانكه مصیبت ها بر سرشان آمد كفار اطراف مكه است كه جنگ ها و قتل و غارتها از پایشان درآورد. و مقصود از (آنها كه مصائب در نزدیكى هاى خانه هاشان فرود آمد) اهل مكه اند كه حوادث ناگوار در پیرامون شهرشان اتفاق مى افتاد، و دودش به چشم آنها نیز مى رفت و وحشت و اندوه و سایر آثار سوء آن خواب و خوراك را از ایشان سلب مى نمود. و مقصود از (عذابى كه وعده شان داده )
عذاب شمشیر است كه در روزهاى بدر و احد و سایر غزوات با آن روبرو شدند.
و باید دانست این عذابى كه خداوند در این آیه كفار را بدان تهدید نموده غیر آن عذابیست كه در سوره یونس كه تفسیرش گذشت بدان انذار كرده و فرمود: (و لكل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون ) تا آنجا كه براى بار دوم فرمود: (و قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون )
زیرا آیه سوره یونس تهدیدى است عمومى درباره همه امت ، و اما این آیات تهدید و وعیدى است در خصوص كفار قریش و غیر ایشان كه در ابتداى دعوت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) علیه دعوتش قیام مى نمودند.
قبلا هم در جلد اول این كتاب در سوره بقره در تفسیر آیه (ان الذین كفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤ منون )
گفتیم : كه منظور از (الذین كفروا) هر جا كه در قرآن بطور مطلق آمده باشد معاندین از مشركین عرب است ، كه در ابتداى دعوت اسلام علیه آن قیام مى كردند، همچنانكه مقصود از (الذین آمنوا)
هر جا كه بدون قید آمده باشد سابقین در اسلامند، كه در اول دعوت اسلام ایمان آوردند.
این را نیز باید دانست كه مفسرین در آیه شریفه مورد بحث اقوال گوناگونى دارند، كه چون فائده اى در ایراد بیشتر آنها ندیدیم از ایرادش خوددارى نمودیم . علاوه بر اینكه آنچه ما خود اختیار نموده و آوردیم براى اهل بحث كافى است ، و - ان شاء اللّه - در بحث روایتى آتیه بعضى از آن اقوال را خواهیم آورد.


و لقد استهزى ء برسل من قبلك فاملیت للذین كفروا ثم اخذتهم فكیف كان عقاب


این آیه تاءكید همان وعید قطعى است كه در آیه قبلى كرده بود، به بیان نظائر آن تا دلالت كند بر اینكه تهدید در آیه قبلى صرف تهدید نیست و آنچنان نیست كه دلیلى بر وقوعش نباشد، بلكه از امكان وقوع گذشته ، وقوع هم یافته است ، و آنچنان نیست كه كفار پیش خود پنداشته و گفتند: (لقد وعدنا هذا نحن و آباونا من قبل ان هذا الا اساطیر الاولین ).
آرى ، قبل از تو (اى پیغمبر اسلام ) بفرستادگان دیگر نیز كفر ورزیدند، و استهزاء كردند، و معجزات دلبخواه پیشنهاد كردند، عینا همینطور كه اینان به دعوت تو كفر مى ورزند و با وجود معجزه قرآن ، معجزات دیگرى از پیش خود پیشنهاد مى كنند، من هم كفار را همیشه مهلت مى دهم و سپس ایشان را به عذاب خود مى گیرم ، و كس نمى داند كه عقاب من چگونه است ، آیا صرف تهدید است ؟ و یا چیزیست كه مى توانند از آن بگریزند؟ و یا چیزیست كه مى توانند تحمّل كنند؟ پس وقتى عذاب من بر امتهاى گذشته نازل شده اینها نیز باید بدانند كه عذاب من واقع شدنى است ، و باید از كارهایى كه نظیر افعال آنان است بپرهیزند تا آنچه بر سر آنان آمد بر سر اینان نیاید.
و از اینجا معلوم مى شود اینكه بعضى از مفسرین گفته اند آیه مورد بحث تسلیت و مایه دلگرمى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) است صحیح نیست .
و اگر فرمود: (فاملیت للذین كفروا) با اینكه جا داشت بفرماید: (فاملیت للذین استهزوا) بدین منظور بوده كه بفهماند استهزاء كفر بوده ، همچنانكه كفرشان كفر استهزاء بوده ، پس ایشان كافرانى استهزاء كننده به آیات خدا بودند، همچنانكه معاصرین رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) همینطور بودند، قرآن را كه خود آیت خدا بود انكار نموده ، از در استهزاء مى گفتند: (چرا آیتى از ناحیه پروردگارش بر او نازل نمى شود).
چهارشنبه 10/4/1388 - 19:18
دعا و زیارت
این آیه تفریع بر مطالب قبل است ، و در معناى آن سه وجه گفته اند:
1 - بعضى گفته اند: كلمه (یاس ) بر اساس لغت هوازن به معناى (علم ) است و نیز بعضى گفته اند كه این معنا بر مبناى لغت (حى ) كه قبیله اى از نخع مى باشند است . و استدلال كرده اند به شعریكى از شعراى نخع به نام (سحیم بن وثیل رباحى )
كه گفته است :
اقول لهم بالشعب اذ یاسروننى

الم تیاسوا انى ابن فارس زهدم

و نیز استدلال كرده اند به شعر (رباح بن عدى ) كه گفته است :
الم ییاس الاقوام انى انا ابنه

و ان كنت عن ارض العشیره نائیا


و بنابراین لغت ، حاصل تفریع این نمى شود كه وقتى اسباب ، قدرت هدایت اینان را ندارند، حتى قرآن هم اگر كوهها را از جاى بركند و زمین را پاره پاره كند و مردگان را به زبان آورد باز نمى تواند ایشان را هدایت كند. و چون امر همه اش به دست خداست لذا واجب است مؤ منین بدانند كه خدا هدایت كفار را نخواسته ، چون اگر او مى خواست همه مردم را هدایت مى كرد، چه مؤ منین را و چه كفار را، اما او كفار را هدایت نكرد و در نتیجه ایشان راه نیافتند، و نخواهند یافت

  - بعضى دیگر گفته اند: معناى كلمه (یاس ) همان معناى (ناامیدى ) است ، چیزى كه هست جمله (افلم یایئس ) معناى علم را هم متضمن است ، و مقصود بیان این جهت است كه مؤ منین لازم است بدانند كه خدا هدایت كفار را نخواسته ، و اگر مى خواست همه مردم را هدایت مى كرد، و ایشان از اینكه كفار هدایت شوند براى همیشه ناامید باشند.
پس در حقیقت تقدیر كلام این مى شود: (افلم یعلم الذین آمنوا ان اللّه لم یشا هدایتهم و لویشاء لهدى الناس جمیعا او لم ییاءسوا من اهتدائهم و ایمانهم )
یعنى : آیا كسانى كه ایمان آورده اند هنوز نمى دانند كه خدا هدایت كفار را نخواسته و اگر مى خواست همه مردم را هدایت مى كرد؟ و آیا هنوز از هدایت و ایمان كفار ماءیوس نشده اند؟
آنگاه به منظور اختصار، معناى علم در (یاس ) تضمین شده و از متعلق علم تنها جمله شرطیه یعنى (لو یشاء اللّه لهدى الناس ‍ جمیعا)
به آن نسبت داده شده است .
3 - بعضى دیگر گفته اند: جمله (افلم یایئس ) همان معناى ظاهرى خود را دارد و متضمن معناى علم نیست ، و جمله (ان لو یشاء اللّه ) هم مربوط به آن نیست ، بلكه متعلق است به جمله (آمنوا)، البته با تقدیر حرف باء، و متعلق (ییاءس ) هم محذوف شده ، و تقدیر كلام چنین است : (افلم یایئس الذین آمنوا بان لو یشاء اللّه لهدى الناس جمیعا من ایمانهم )
یعنى : آیا هنوز ماءیوس نشده اند آنها كه ایمان دارند به اینكه اگر خدا بخواهد همه مردم را هدایت مى كند از اینكه كفار ایمان آورند؟
این بود سه وجهى كه در معناى آیه گفته شده ، و از همه معتدل تر وجه وسطى است . و به هر حال ، آیه شریفه خالى از اشاره به این نكته نیست كه مؤ منین آرزو مى كردند شاید كفار ایمان بیاورند و شاید هم این امید ایشان ناشى از گفتار كفار بود كه مى گفتند: (لو لا انزل علیه آیه من ربه )، لذا پیش خود امیدوار شدند كه شاید آیتى غیر از قرآن نازل بشود و در نتیجه كفار ایمان بیاورند و لذا از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) درخواست كردند كه خواسته كفار را اجابت كند. خداى تعالى با آیه مورد بحث ، و در آیات دیگرى در كلام مجیدش ایشان را از ایمان آوردن آنان ماءیوس نمود. و این گونه آیات هم در مكه و هم در مدینه نازل شده ، مانند، آیه شریفه سوره یس كه مكى است و مى فرماید: (و سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤ منون ) و آیه ششم سوره بقره كه مدنى است و مى فرماید: (
ان الذین كفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤ منون


و لا یزال الذین كفروا تصیبهم بما صنعوا قارعه او تحل قریبا من دارهم حتى یاتى وعد اللّه ان اللّه لا یخلف المیعاد


سیاق آیات شهادت مى دهند بر اینكه منظور از جمله (بما صنعوا) همان كفر ورزیدنشان به رحمان ، در قبال دعوت حقه اسلام است . و كلمه (قارعه ) به معناى مصیبتى است كه انسان را بكوبد.
و در آیه شریفه تهدید و وعید قطعى است براى كسانى كه كفر ورزیدند به عذابى كه هرگز برنمى گردد، و نیز در آن علائم و مقدمات آن عذاب ذكر شده ، كه یكى پس از دیگرى بروز مى كند تا خود آن عذاب موعود فرا رسد.

 

دوشنبه 8/4/1388 - 20:6
دعا و زیارت
و بعضى گفته اند: جزاء (لو) كه حذف شده چیزى نظیر این است كه بگوییم : (هر آینه این قرآن است ) و مقصود بیان عظمت شاءن قرآن ، و این نكته است كه قرآن در قدرت بیان و نفوذ كلام نهایت درجه را دارد،
و این از جهالت كفار است كه از قرآن اعراض نموده پیشنهاد معجزه دیگرى مى كنند چه معجزه اى بالاتر از این قرآن كه در رفعت قدر و عظمت به حدى است كه اگر قرآنى فرض شود كه كوهها را از جاى كنده یا زمین را پاره پاره كند و یا مردگان را به زبان آورد (كلمه یا در هر دو جمله بمنظور منع خلو است نه منع جمع ) قطعا همین قرآن خواهد بود، لیكن خداوند قرآن را این چنین نازل نكرده .
و بنابراین معنا، آیه شریفه در معناى آیه
(لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه اللّه )
است .
و لیكن این معنا با سیاق آیات به بیانى كه گذشت مساعد و سازگار نیست ، و مخصوصا با جمله
(بل للّه الامر جمیعا) و همچنین با جمله بعدى : (افلم یایئس الذین آمنوا ان لو یشاء اللّه لهدى الناس جمیعا) هیچ نمى سازد، و به زودى توضیح این ناسازگارى - انشاء اللّه - خواهد آمد. و لذا مفسرینى كه آیه را به معنائى كه نقل شد تفسیر كرده اند در تفسیر (بل للّه الامر جمیعا)
و ربطش بماقبل ، خود رابه زحمت انداخته اند و گفته اند:
معنایش به ضمیمه صدر آیه این است كه اگر قرآنى فرض شود كه چنین اثرى به آن بدهند همین قرآن خواهد بود، و لیكن خداى سبحان چنین كارى را با این قرآن نكرده ، بلكه آن را بهمین صورتى كه هست نازل كرده ، چون امر همه اش فقط به دست او است .
بعضى دیگر گفته اند: حاصل معناى
(بل )
این است كه این گونه امور خارق العاده با قرآن انجام نمى شود، و اگر انجام شود به وسیله دیگرى كه در تحت اراده خداست انجام مى گیرد، چون همه امور بدست او است و بس .
بعضى دیگر گفته اند: بهتر این است كه بگوییم جمله مورد بحث یعنى
(بل للّه الامر جمیعا) عطف بر محذوف است ، و تقدیر این است كه (اختیار هیچ امرى بدست تو نیست ، بلكه همه اش بدست خداست )
.
و لیكن خواننده محترم خود داورى مى كند كه سیاق با هیچیك از این چند معنا مساعدت ندارد، و حق معنا كه با سیاق سازگار باشد همان است كه كلمه
(بل ) اعراض از خود جمله شرطیه سابق باشد و جزاء آن در تقدیر گرفته شود. و همانطور كه گفتیم تقدیر جمله شرطیه و جزائش چیزى نظیر این باشد (كه اگر هم قرآنى نازل شود كه فرضا كوه ها را از جاى بكند و زمین را قطعه قطعه سازد و مردگان را به زبان آورد باز اینان هدایت نمى شوند مگر آنكه خدا بخواهد).
دوشنبه 8/4/1388 - 20:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته