در سایت ویژه امام سجّاد(ع) آمده که از حضرت زین العابدین علیه
السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به
شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمود:اکنون شب است، شما آن را به
عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده
کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند
با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و
من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این
هرگز رخ نخواهد داد.
حضرت
فرمود: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی
نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما
شرافت بخشید.
سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید.
آنان
نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می
فرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه
توست ای فلان.
پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند.
این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و
شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقل های
مختلف دیگری نیز آمده است.(1) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن
الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل
شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث
ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده
است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از
ایشان پرستاری می کرده است
امام سجاد علیه السلام در روز عاشورا
در
زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقل های
تاریخی متفق اند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به
صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در
خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتّب از
ایشان پرستاری می نموده اند و حال شان طوری بوده که حتی نمی
توانستند در مقابل پای پدر بایستند.
«ای
زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا
بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او
«مفترض الطاعة» و اطاعتش واجب است. سپس به فرزندش فرمود: ای
فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از
دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت.
اولین
نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام _ در روز عاشورا
انجام شده این است که حضرت فرمود: چون سپاه دشمن به سمت حضرت حسین
علیه السلام رو نمود، آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد:
«اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . » تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت
حسین علیه السلام. نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در
روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است.
نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم
که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود. همچنین حضرت زین العابدین
علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی
طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به
خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکل تر و سخت تر می
شد، رنگ شان تغییر می کرد و ارکان بدن شان می لرزید و قلوب شان خائف
بود. ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص
اصحاب او بودند، رنگهای شان می درخشید و اعضاء و جوارح شان آرام می
گرفت و نفوس شان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به
بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد و سپس حضرت
سجاد علیه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل
می کنند.(3)
همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمود:
پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خون ها ( از بدنش ) می جوشید
من را به سینه چسبانید و فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی
را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی
الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجت
ها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی
که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق
یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی
حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّسا
عن المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من
لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا »
و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز
عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است
مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد.
وداع با پدر در روز عاشورا
چون
کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها
ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه
های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های
اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمود:
«لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش
زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از
پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است.
از
حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمود:
پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خون ها ( از بدنش ) می
جوشید من را به سینه چسبانید و فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن
دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله
صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به
پیامبر در حاجت ها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و
همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و
سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق...
چون
حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد،
ولی به خاطر شدت بیماری نتوانست و لذا به عمه اش فرمود: «من را به
سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این
رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت
حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد
خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین
چه کردی؟ » حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، شیطان بر آنان
مسلط شد، آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا
لعنت شان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز
گردید. حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس
کجاست؟ پس چون از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد
و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد
چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید
بیماری شان شدید تر شود. پس حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم،
عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن
الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و وقتی به هوش آمد باز از
یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: «
کشته شد » حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن
عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان
که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و این ها که از
آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. »
در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می
گریست به عمّه اش فرمود: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید.
می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا
دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست.
حضرت فرمود:
هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما
باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با
شما شرافت بخشید.
سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید.
آنان
نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به
آنان می فرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا
فلان، و این درجه توست ای فلان.
حضرت
امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه
خود چسبانید و به او فرمود: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با
فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی
اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و
بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده است. هر گاه صدای آن
ها به گریه بلند شد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان
رادلداری ده، و پریشانی آن ها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام
نما،. چرا که از مردان شان جز تو کسی نمانده است که به او انس
بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند. سپس حضرت امام
حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم
گرفتند و به بالاترین صدای شان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و
ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و
بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض
الطاعة» و اطاعتش واجب است. سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم، سلام
مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس
برای او گریه کنید و او شهید گشت.
البته
در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامی
که حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش
ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از
شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر
او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم می فرمود: «عمه جان، مرا بگذار
تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه
السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد
صلی الله علیه و آله خالی نماند.
خطبه حضرت در مدینه
پس
از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین علیه
السلام را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به
استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد علیه السلام با دست خود آن ها را
ساکت کرد. آنگاه چنین خطبه خواند:
«
سپاس خداوندی راست که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و
آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقلها قدرت درکش را
ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است.
خداوند
را به خاطر سختیهای روزگار و داغهای دردناک و
مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس میگزارم.
حمد خدای را که ما را با مصیبتهای بزرگ و حادثه بزرگی که در
اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و
زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و
این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد.
ای
مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟
کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از
ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و
ارکان آسمانها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج
دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها در این مصیبت عزادار
شدند.
ای
مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین علیه السلام نشکند؟ کدام
چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که
بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟
ای
مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل
ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا
تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد
نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست.
به
خدا قسم اگر پیغمبر اکرم صل الله علیه وآله به جای سفارش به
رعایت حال ما خاندانش، فرمان میداد با ما جنگ کنند، بیش از
این نمی توانستند کاری بکنند.
انالله
و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و
تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به
ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقامگیرنده است.»
لحظات آخرحیات امام سجاد(ع)
درباره آخرین لحظات زندگی حضرت امام سجاد علیه السلام چند روایت وجود دارد:
1- ابو حمزه ثمالی از حضرت امام باقر علیه السلام نقل میکند که فرمود:
چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود:
پسرم، تو را به چیزی وصیت می کنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد. او فرمود از ظلم به کسی که بر علم تو ناصری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز.
2- از حضرت ابی الحسن علیه السلام نقل شده است که امام سجاد علیه
السلام در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه
و فتح را قرائت کرد و بعد گفت:
حمد
خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه ی بهشت را
به ما بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم برای خود
منزل اختیار میکنیم.
سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد:
پس چه خوب است اجر عاملین. و از دنیا رفت.
3- و در روایت دیگری آمده است:
امام پیش از وفات لحظه ای به هوش آمد و پارچه ای را که رویش بود کنار زد و فرمود:
قبر مرا حفر کنید تا به زمین سفت برسید.بعد پارچه را روی صورتش کشید و جان به جان آفرین تسلیم
رسول الله صلى الله علیه و سلم قبل از وفات ، آخرین کاری که انجام
دادند، حجة الوداع بود و بعد از آن این قول خداوند عزوجل نازل شد [
الیوم أكملت لكم دینكم وأتممت علیكم نعمتی ورضیت لكم الاسلام دینا .. ]
المائدة: ٣ ابوبکر صدیق هنگامی كه این آیه را شنید گریه کردند به ایشان
گفتند : چه چیزی تو را به گریه وا داشت این آیه ای است مانند آیات دیگری
که بر رسول الله صلى الله علیه و سلم نازل شده .
ایشان گفتند : این آیه خبر وفات پیامبر را در بردارد .
و رسول
الله صلى الله علیه و سلم از حجة الوداع برگشت ... و نه روز قبل از وفات
ایشان آخرین آیه از قرآن نازل شد ” [ واتقوا یوما ترجعون فیه الی الله ثم
توفی كل نفس ما كسبت وهم لا یظلمون ] البقرة: ٢٨١ و دردهای رسول الله شروع
شد ، فرمودند : می خواهم شهدای احد را زیارت کنم و بطرف شهدای احد رفتند و
کنار قبرهای آنان ایستاد و فرمود : السلام علیکم ای شهیدان احد ، شما پیشی
گرفتید و ما هم انشاء الله به شما می پیوندیم ، من هم انشاء الله به شما
ملحق می شوم .
و در اثناء برگشت از زیارت شهدای احد رسول الله صلى
الله علیه و سلم اشک ریختند صحابه گفتند : ای رسول خدا چه چیزی شما را به
گریه واداشت ؟ فرمودند : مشتاق برادرانم گشته ام ، گفتند : مگر ما
برادرانت نیستیم ؟ فرمودند : نه شما یاران من هستید ، اما برادرانم کسانی
هستند که بعد از من می آیند ودر حالی که مرا ندیده اند به من ایمان می
آورند .
)پروردگارا از تو می خواهیم که ما از جمله آنان باشیم .(
و رسول
الله صلى الله علیه و سلم از احد برگشتند ، سه روز قبل از وفات رسول الله
صلى الله علیه و سلم بیماری وی سخت تر شد و آنروز در خانه ام المومنین
میمونه بودند ، فرمودند : همسرانم را جمع کنید ، همسرانش جمع شدند پیامبر
فرمودند : آیا به من اجازه می دهید دوران بیماریم را در خانه عایشه باشم ؟
گفتند : بله ، خواست که بلند شود اما نتوانستند ، علی بن ابی طالب و فضل
بن عباس آمدند و ایشان را از خانه ام المومنین میمونه به خانه ام المومنین
عایشه همراهی کردند و صحابه برای اولین بار پیامبر را در این حالت می دیدند
.
•مسجد پر شده بود از جمعیت ، صحابه با حرص سوال میکردند: که رسول
الله را چه شده است .. رسول الله را چه شده است و به مسجد هجوم آورده
بودند . •پیامبر زیاد عرق کرده بودند , عایشه رضی الله عنها می گوید: تا
بحال در زندگی ام ندیده بودم کسی به این شکل عرق از او سرازیر شود . و دست
پیامبر را گرفته بودم و صورتش را با آن پاک می کردم چون دست پیامبر لطیف تر
از دست من بود . و شنیدم که پیامبر می گفتند : لا اله الا الله ، مرگ
سکرات دارد .
عایشه رضی الله عنها می گوید : بخاطر ترس بر رسول الله
سر و صدا در مسجد زیاد شده بود ، رسول الله فرمودند : سر و صدا بخاطر چیست ؟
گفتند : یا رسول الله ، مردم بر حال شما می ترسند. فرمود : مرا به نزد
آنها ببرید . خواست بایستد اما نتوانست ، هفت مشت آب بر ایشان ریختند تا به
هوش آمد . بعد از آن پیامبر را بردند ، پیامبر بر منبر رفت و این آخرین
خطبه و آخرین کلمات ایشان بود ..
پیامبر فرمود : ای مردم مثل
اینکه شما بر من می ترسید ، گفتند : بله ای رسول الله . فرمود : ای مردم
وعده شما با من در این دنیا نیست بلکه موعد شما با من در کنار حوض است .
به الله قسم گویا که از همین جا حوض را می بینم. ای مردم به الله قسم از
فقر بر شما نمی ترسم بلکه از این می ترسم که بر دنیا با یکدیگر رقابت کنید
همانطور که گذشتگان شما بر سر آن با یکدیگر رقابت کردند و شما را هلاک کند
همانطور که آنهارا هلاک ساخت . .
سپس فرمود : ای مردم الله الله فی الصلاة ، الله الله فی الصلاة
به این معنی که شما را به الله قسم می دهم که بر نمازتان محافظت کنید و به استمرار تکرار می کردند..
سپس
فرمود :ای مردم ، الله بنده ای را بین دنیا و آنچه نزد الله است مختار
نمود و او آنچه نزد الله است را انتخاب کرد ، هیچ کس منظور پیامبر را
نفهمید ، و منظور پیامبر خود ایشان بود ، ابوبکر تنها کسی بود که متوجه
منظور رسول الله صلى الله علیه و سلم شد و گریه كنان ایستاد ، حرف پیامبر
را قطع نمود و گفت :
پدرانمان فدایت ، مادرانمان فدایت ، فرزندانمان فدایت ، همسرانمان به فدایت ، دارائی هایمان به فدایت ، و به استمرار تکرار می کرد .
مردم
با تعجب به ابوبکر نگاه کردند که چگونه حرف پیامبر را قطع کرد ، پیامبر از
ابوبکر دفاع نمود و گفتند: ای مردم ابوبکر را رها سازید هیچ یک از شما فضل
و خوبی نداشته مگر اینكه جبران شده ، بجز ابوبکر که نتوانسته ام خوبی های
او را جبران کنم ، و جبران خوبی های او را به الله عز وجل واگذار نموده ام
همه ی دروازه های مسجد بسته می شود مگر دروازه ابوبکر که برای همیشه باز خواهد ماند ...
و در آخر قبل از پایین آمدن از منبر پیامبر برای مسلمانان دعا نمود و این از آخرین دعاهای پیامبر قبل از وفاتش می باشد ، فرمود :
الله شما را پناه دهد ، الله شما را حفظ نماید، الله به شما را یاری رساند، الله ثابت قدمتان گرداند ، الله شما را موید سازد ..
وآخر ین جمله ای كه پیامبراز روی منبر خود به امت خطاب نمود این بود ،
ای مردم سلام مرا به امتم ، به آنهایی که تا قیامت از من پیروی می کنند،
برسانید.
و دوباره ایشان را به خانه شان حمل کردند . و در آن وقت
عبدالرحمن بن ابوبکر در حالی که مسواک دستش بود بر پیامبر وارد شد، پیامبر
به مسواک خیره شد اما از شدت بیماریش نتوانست آنرا طلب کند ، عایشه رضی
الله عنها از نگاه پیامبر فهمید و مسواک را از برادر خود عبدالرحمن گرفت و
در دهان پیامبر گذاشت اما پیامبر نتوانست از مسواک استفاده کند ، عایشه
مسواک را از پیامبر گرفت و برای اینکه مسواک نرم شود ، آنرا با دهانش نرم
نمود و دوباره به پیامبر برگرداند ، عایشه گفت : آخرین چیزی که وارد دهان
پیامبر شد آب دهان من بود ، و این از فضل الله بود که قبل از وفاتش بین آب
دهان من و آب دهان پیامبر جمع نمود .
عایشه رضی الله عنها می گوید :
سپس فاطمه دختر پیامبر وارد شد زمانیکه آمدند دید پیامبر نمی تواند بلند
شود ، گریه نمود برای اینکه هر وقت که فاطمه نزد پدرش می آمد پیامبر
پیشانیش را می بوسید . پیامبر فرمود : ای فاطمه به من نزدیک شو ( پیامبر
در گوشش زمزمه نمود ، فاطمه بیشتر گریه کرد . پیامبر گفت : به من نزدیک شو
، دوباره در گوشش زمزمه نمود ، بعد از آن فاطمه خندید. )
بعد
از وفات پیامبر از فاطمه پرسیدم پیامبر چه گفت . گفت : بار اول گفت : ای
فاطمه من امشب می میرم و من گریه کردم وقتی دید گریه می کنم گفت : ( ای
فاطمه تو اولین کس از خانواده ام هستی که به من می پیوندی ، و من خندیدم ).
عایشه
می گوید : و پیامبر فرمود : ( از اتاق خارج شوید ) و بعد گفتند : ای عایشه
به من نزدیک شو ، پیامبر بر سینه همسرش خوابید ، و دستش را به طرف آسمان
بالا برد و می گفت : بلکه رفیق أعلی را می خواهم ، بلکه رفیق اعلی را می
خواهم ، عایشه می گوید : فهمیدم که به او اختیار داده شده ...
جبریل علیه السلام بر پیامبر وارد شده و گفت : ای رسول الله ملک
الموت پشت در است اجازه دخول می خواهد و تا به حال برای دخول از هیچ کس
اجازه نخواسته . پیامبر گفتند : به او اجازه بده ای جبرییل ، ملک الموت بر
پیامبر وارد شد و گفت : سلام علیکم یا رسول الله ، الله مرا فرستاده تا تو
را مخیر کنم بین باقی ماندن در دنیا و پیوستن به پروردگار . پیامبر فرمود :
بلکه رفیق أعلی را می خواهم ، بلکه رفیق اعلی را می خواهم .
آنگاه
ملک الموت بالای سر پیامبر ایستاد و گفت : ای روح پاکیزه ، روح محمد بن
عبدالله ،خارج شو بسوی جنت الله و پروردگار راضی است و خشمگین نمی باشد .
عایشه می گوید : دست پیامبر افتاد و سرش بر روی سینه ام سنگینی کرد ،
فهمیدم که ایشان وفات نمودند ... نفهمیدم چکار کنم ، کاری نمی توانستم بکنم
غیر از اینکه از اتاقم خارج شوم .
دری که به طرف مردان در مسجد بسته
بود را گشودم و گفتم رسول الله وفات نمود ، رسول الله وفات نمود . می
گوید : صدای گریه در مسجد پیچید . و این همان علی بن ابی طالب بود که نشست و
عثمان بن عفان مانند بچه ها دست راست و چپ خود را می گرفت و عمر بن خطاب
شمشیرش را بالا می برد و می گفت هر کس بگوید پیامبر فوت نموده سرش را قطع
می کنم ، او مانند موسی به ملاقات پروردگارش رفته و بر خواهد گشت و کسی که
بگوید او مرده او را می کشم . اما محکم ترین مردم ابوبکر رضی الله عنه بود ،
او بر پیامبر وارد شد و او را در آغوش کشید و گفت : وآآآ خلیلاه وآآآ
صفیاه ، وآآآ حبیباه ، وآآآ نبیاه . و پیامبر را بوسید و گفت: در حیاتت چه
خوش بو بودی و همچنین بعد از وفاتت هم معطر و خوش بو هستی .
سپس خارج شد در حالیکه می گفت :
کسیکه محمد را عبادت می کرد ، همانا محمد وفات نمود و کسیکه الله را عبادت می کرد ، همانا الله زنده است و نمی میرد ...
و عمر بن خطاب در حالیکه شمشیر از دستش افتاده بود می گفت : فهمیدم
که او وفات نموده است ... و می گوید : بیرون رفتم و دنبال جایی می گشتم که
بشینم و تنهایی گریه کنم .......
و پیامبر دفن می شد و فاطمه علیها
السلام می گفت : چگونه راضی می شوید خاک را بر چهره پیامبر بریزید ... و
ایستاده بود و برای پیامبر دعا می نمود و می گفت :
پدرم دعوت پروردگارش را لبیک گفته و جایش بهشت است ، بالاترین قسمت بهشت جنت الفردوس مکان اوست .
ای هوشیار، بعد از آخرین توصیه هایی که پیامبر برای تو داشته باز هم به زندگیت ، همینطور که هست ادامه می دهی ؟؟
نمی دانم چه خواهی کرد تا بتوانی در برابر امتحان و آزمایشهای الهی دوام بیاوری ..
*۱-مستقیم:
در این روش از اختلاف منظر (همان روشی که ما با دو چشممان فاصلهٔ اجسام را تعیین میکنیم و سه بعدی میبینیم) استفاده میشود. برای استفاده از این روش مکان ستاره را به دقت تعیین کرده و در ۶ ماه بعد که زمین ۲ AUجا به جا شده (با چشم پوشی از حرکت خود خورشید) دوباره مکان ستاره را به دقت اندازه میگیرند و اختلاف زاویهای آن دو را مساوی با یک تقسیم بر فاصله بر حسب پارسک می گذارند بدین ترتیب چنین به دست میآید: فاصلهٔ ستاره بر حسب پارسک = اختلاف منظر/۱ البته این روش تنها برای ستارگان نزدیک مورد استفادهاست زیرا دقت تلسکوپهای زمینی به علت جو و فضاییهای کنونی به علت کوچکی بیش از ۰/۰۰۱ ثانیه قوس نیست. برای تعیین فاصلهٔ ستارگان از زمین روش مثلث بندی نیز مشهور است ولی به شرط این که ستارگان نزدیک را بخواهیم با آن مورد مطالعه قرار دهیم...
پارسک(Parsec) فاصله خورشید مرکزی تا شیئ نجومی است که زاویه اختلاف منظر آن یک ثانیه باشد.
پارسک(Parsec) یکی از واحدهای مسافت در ستارهشناسی است.
پارسک فاصلهای است که اختلاف منظر خورشید مرکزی یک جسم آسمانی مانند ستاره، برابر یک ثانیه قوسی دیده شود.در واقع فاصلهای که از آن فاصله، شعاع مدار زمین که برابر یک واحد نجومی (۱(AU است، برابر یک ثانیه قوس دیده شود. یک پارسک برابر با ۳/۲۶ سال نوری است.
نام پارسک از همآمیزی بخشهایی از دو واژه parallax (اختلاف منظر) و arc second (ثانیه قوسی) درست شده است.
2-غیر مستقیم:
چه کسی برای نخستین بار فاصله ستاره را اندازه گیری نمود ؟
معمولاً اخترشناس آلمانی به نام فردریک بسل را به عنوان نخستین فردی که موفق به اندازه گیری فواصل ستارگان شد میشناسند.وی با به کار بردن یک تلسکوپ انکساری غیر رنگی ظریف موقعیت ستاره۶۱ دجاجه (در صورت فلکی دجاجه یا قو) را مورد بررسی قرار داد و اختلاف منظر آن را برابر با ۳۵/.ثانیه قوسی به دست آورد که برابر است با فاصله ای کمتر از سه پارسک یا حدود ۶/۹ سال نوری که بسیار نزدیک به مقدار پذیرفته شدهٔ امروزی آن است.این کار در سال ۱۸۳۸ م.(۱۲۱۶ش.)صورت گرفت.پایههای اساسی اختلاف منظر از زمان یونان باستان شناخته شده بود اما زاویههای اختلاف منظر به قدری کوچک بودند که تا قبل از زمان بسل اندازه گیری آنها ممکن نشده بود.به هر حال در سال ۱۸۳۹م.(۱۲۱۷ش.)اختر شناس اسکاتلندی به نام هندرسن نتایج اندازه گیری اختلاف منظر ستاره آلفاقنطورس را منتشر نمود.آلفاقنطورس عضوی از یک منظومهٔ چند تایی است و یکی از مولفههای آن نزدیکترین ستاره به زمین است.این اندازه گیری در واقع در سال۳۳ -۱۸۳۲ م.(۱۲۱۱-۱۲۱۰ش.)در آفریقای جنوبی صورت گرفت اما هندرسن برای انتشار آن خیلی محتاط بود. ~۲۳/۱/۱۳۸۵~
اختلاف منظر خورشیدمرکزی
به حرکت ظاهری ستارگان نسبت به زمینه ستارگان دوردست «اختلاف منظر خورشیدمرکزی» گفته میشود.اختلاف منظری که ناشی از حرکت ناظر به اندازه شعاع مدار زمین (یک واحد نجومی)باشد. این حرکت ظاهری در واقع معلول حرکت انتقالی زمین بهدور خورشید است.
اختلاف منظر دید ستارگان که ناشی از تغییر موقعیت زمین در فاصله زمانی 6 ماه است. روش اندازهگیری آن به این شکل است که از ستاره موردنظر عکسبرداری می شود، سپس از همان ستاره در فاصله 6 ماه دیگر که زمین به اندازه قطر مدارش حول خورشید جابجا شده است مجدداً عکسبرداری میشود. مکان ستاره در دو عکس مقداری جابجایی نشان می دهد که این جابجایی ظاهری همان اختلاف منظر سالیانه آن ستاره می باشد.مقدار جابجایی برابر با زاویه جدایی بین زمین وخورشید از دید آن ستاره است.این کمیت با نام اختلاف منظر خورشید مرکزی(heliocentric parallax)هم شناخته می شود. از این کمیت به کمک روابط مثلثاتی در تعیین فاصله ستارگان استفاده میشود.
علاوه بر این حرکت ظاهری ،ستارگان دارای یک حرکت دیگر هم هستند که ناشی از تغییر مکان آنها نسبت به خورشید می باشد(حرکت نسبی).
تاسال ۲۰۰۲ فاصله حدود ۴۰۰ ستاره با دقت یک درصد با این روش تعیین شده وفاصله حدود ۷۰۰ ستاره هم با دقت ۵ درصد تعیین شده است.فاصله ستاره هایی که کمتر از ۲۰۰ پارسک باشند با دقت خوبی با این روش قابل محاسبه است.گفتنی است حداقل اختلاف منظر قابل محاسبه در حدود یک هزارم ثانیه قوسی است.
اختلاف منظر به همراه چندین پارامتر دیگر قابل محاسبه در فهرستهای ستاره ای مانند فهرست تیکو ثبت شده است.
شب دهم ، شب عاشورا است و در مفاتیح الجنان در اقبال از این شب ، دعاها و نمازهاى بسیار و با فضیلتهاى بسیار نقل شده است :
1) صد ركعت نماز : هر ركعت به حمد و سه مرتبه قُل هُوَاللّهُ اَحَدٌ و بعد از آن هفتاد مرتبه بگویید :
سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلااِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ
اَكْبَرُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ العَظیمِ
و در روایت دیگر بعد از الْعَلِىِّ الْعَظیمِ استغفار نیز ذكر شده است .
2) چهار ركعت در آخر شب : در هر ركعت بعد از حمد هر یك از آیة الكرسى و توحید و فَلَق و ناس را ده مرتبه خوانده و بعد از سلام صد مرتبه توحید بخوانید.
3) چهار ركعت نماز در هر ركعت حمد و پنجاه مرتبه توحید
: و این نماز مطابق است با نماز امیرالمؤ منین علیه السلام كه فضیلت
بسیار دارد و بعد از نماز فرموده ذكر خدا بسیار كنید و صَلَوات بسیار
بفرستید بر رسول خدا صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله و لعن كنید بر
دشمنان ایشان آنچه مى توانید.
4) در فضیلت احیاءِ این شب : مثل آن است كه عبادت كرده باشید به عبادت جمیع ملائكه و عبادت در آن مقابل هفتاد سال است.
5) حضور در کربلا : اگر كسى را توفیق شد و در این شب در كربلا
بود ، زیارت امام حسین علیه السلام را بخواند و بَیتوته نزد آن جناب
نماید تا صبح خدا او را محشور فرماید آلوده به خون امام حسین علیه
السلام در جمله شهداء با آن حضرت.