• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 35
زمان آخرین مطلب : 4168روز قبل
اهل بیت

در سایت ویژه امام سجّاد(ع) آمده که از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمود:اکنون شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد.

حضرت فرمود: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید.

سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید.

آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان.

پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند.

این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقل های مختلف دیگری نیز آمده است.(1) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از ایشان پرستاری می کرده است

امام سجاد علیه السلام در روز عاشورا

در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقل های تاریخی متفق اند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتّب از ایشان پرستاری می نموده اند و حال شان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند.

«ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعة» و اطاعتش واجب است. سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت.

اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام _ در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمود: چون سپاه دشمن به سمت حضرت حسین علیه السلام رو نمود، آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . » تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین علیه السلام. نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود. همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکل تر و سخت تر می شد، رنگ شان تغییر می کرد و ارکان بدن شان می لرزید و قلوب شان خائف بود. ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهای شان می درخشید و اعضاء و جوارح شان آرام می گرفت و نفوس شان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند.(3)

همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خون ها ( از بدنش ) می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجت ها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّسا عن المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد.

وداع با پدر در روز عاشورا

چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمود: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است.

از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خون ها ( از بدنش ) می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجت ها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق...

چون حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت بیماری نتوانست و لذا به عمه اش فرمود: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ » حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد، آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنت شان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چون از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید بیماری شان شدید تر شود. پس حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و وقتی به هوش آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: « کشته شد » حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و این ها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمّه اش فرمود: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست.

حضرت فرمود: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید.

سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید.

آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان.

 حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمود: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده است. هر گاه صدای آن ها به گریه بلند شد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آن ها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردان شان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند. سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدای شان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعة» و اطاعتش واجب است. سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت.

البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامی که حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم می فرمود: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند.

خطبه حضرت در مدینه

پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین علیه السلام را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد علیه السلام با دست خود آن ها را ساکت کرد. آن‌گاه چنین خطبه خواند:

« سپاس خداوندی راست که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقل‌ها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است.

خداوند را به خاطر سختی‌های روزگار و داغ‌های دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس می‌گزارم.

حمد خدای را که ما را با مصیبت‌های بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد.

ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمان‌ها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمان‌ها در این مصیبت عزادار شدند.

ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین علیه السلام نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟

ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست.

به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم صل الله علیه وآله به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان می‌داد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند.

انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقام‌گیرنده است.»

 
لحظات آخرحیات امام سجاد(ع)

درباره آخرین لحظات زندگی حضرت امام سجاد علیه السلام چند روایت وجود دارد:

1- ابو حمزه ثمالی از حضرت امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که فرمود:

چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود:

پسرم، تو را به چیزی وصیت می کنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد. او فرمود از ظلم به کسی که بر علم تو ناصری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز.

2- از حضرت ابی الحسن علیه السلام نقل شده است که امام سجاد علیه السلام در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت:

حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه ی بهشت را به ما بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم برای خود منزل اختیار می‌کنیم.

سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد:

پس چه خوب است اجر عاملین. و از دنیا رفت.

3- و در روایت دیگری آمده است:

امام پیش از وفات لحظه ای به هوش آمد و پارچه ای را که رویش بود کنار زد و فرمود:

قبر مرا حفر کنید تا به زمین سفت برسید.بعد پارچه را روی صورتش کشید و جان به جان آفرین تسلیم

 
دوشنبه 6/9/1391 - 1:31
تاریخ

 

رسول الله صلى الله علیه و سلم  قبل از وفات ، آخرین کاری که انجام دادند، حجة الوداع  بود و بعد از آن این قول خداوند عزوجل نازل شد   [ الیوم أكملت لكم دینكم وأتممت علیكم نعمتی ورضیت لكم الاسلام دینا  .. ] المائدة: ٣ ابوبکر صدیق هنگامی كه این آیه را شنید گریه کردند به ایشان گفتند : چه چیزی  تو را به گریه وا داشت این آیه ای است مانند آیات دیگری که بر رسول الله صلى الله علیه و سلم نازل شده .

ایشان گفتند : این آیه خبر وفات پیامبر را در بردارد .

و رسول الله صلى الله علیه و سلم از حجة الوداع برگشت ... و نه روز قبل از وفات ایشان آخرین آیه از قرآن نازل شد ”  [ واتقوا یوما ترجعون فیه الی الله ثم توفی كل نفس ما كسبت وهم لا یظلمون ] البقرة: ٢٨١  و دردهای رسول الله شروع شد ، فرمودند : می خواهم شهدای احد را زیارت کنم و بطرف شهدای احد رفتند و کنار قبرهای آنان ایستاد و فرمود : السلام علیکم ای شهیدان احد ، شما پیشی گرفتید و ما هم انشاء الله به شما می پیوندیم ، من هم انشاء الله به شما ملحق می شوم .

و در اثناء برگشت از زیارت شهدای احد رسول الله صلى الله علیه و سلم اشک ریختند صحابه گفتند : ای رسول خدا  چه چیزی شما را به گریه واداشت ؟ فرمودند :  مشتاق برادرانم گشته ام ، گفتند : مگر ما برادرانت نیستیم ؟ فرمودند : نه شما  یاران  من هستید ، اما برادرانم کسانی هستند که بعد از من   می آیند ودر حالی که مرا ندیده اند  به من ایمان می آورند  .

  )پروردگارا از تو می خواهیم که ما از جمله آنان باشیم .(

و رسول الله صلى الله علیه و سلم از احد برگشتند ، سه روز قبل از وفات رسول الله صلى الله علیه و سلم بیماری وی سخت تر شد و آنروز در خانه ام المومنین میمونه بودند ، فرمودند : همسرانم را جمع کنید ، همسرانش جمع شدند پیامبر فرمودند : آیا به من اجازه می دهید  دوران بیماریم را در خانه عایشه باشم ؟ گفتند : بله ، خواست که بلند شود اما نتوانستند ، علی بن ابی طالب و فضل بن عباس آمدند و ایشان را از خانه ام المومنین میمونه به خانه ام المومنین عایشه همراهی کردند و صحابه برای اولین بار پیامبر را در این حالت می دیدند .

•مسجد پر شده بود از جمعیت ، صحابه با حرص سوال میکردند:  که رسول الله را چه شده است .. رسول الله را چه شده است و به مسجد هجوم آورده بودند  . •پیامبر زیاد عرق کرده بودند , عایشه رضی الله عنها می گوید: تا بحال در زندگی ام ندیده بودم کسی به این شکل عرق از او سرازیر شود . و دست پیامبر را گرفته بودم و صورتش را با آن پاک می کردم چون دست پیامبر لطیف تر از دست من بود . و  شنیدم که پیامبر    می گفتند : لا اله الا الله ، مرگ سکرات دارد .

عایشه رضی الله عنها می گوید : بخاطر ترس بر رسول الله سر و صدا در مسجد زیاد شده بود ، رسول الله فرمودند : سر و صدا بخاطر چیست ؟ گفتند : یا رسول الله ، مردم بر حال شما می ترسند. فرمود : مرا به نزد آنها ببرید . خواست بایستد اما نتوانست ، هفت مشت آب بر ایشان ریختند تا به هوش آمد . بعد از آن پیامبر را بردند ، پیامبر بر منبر رفت و این آخرین خطبه و آخرین کلمات ایشان بود ..
 

پیامبر فرمود : ای مردم مثل اینکه شما بر من می ترسید ، گفتند : بله ای رسول الله . فرمود : ای مردم وعده شما با من در این دنیا نیست بلکه موعد شما با من در کنار حوض است .

به الله قسم گویا که از همین جا حوض را می بینم. ای مردم به الله قسم از فقر بر شما نمی ترسم بلکه از این می ترسم که بر دنیا با یکدیگر رقابت کنید همانطور که گذشتگان شما بر سر آن با یکدیگر رقابت کردند و شما را هلاک کند همانطور که آنهارا هلاک ساخت .  .

 

سپس فرمود : ای مردم الله الله فی الصلاة ، الله الله فی الصلاة

به این معنی که شما را به الله قسم می دهم که بر نمازتان محافظت کنید و به استمرار تکرار می کردند..

سپس فرمود :ای مردم ، الله بنده ای را بین دنیا و آنچه نزد الله است مختار نمود و او آنچه نزد الله است را انتخاب کرد ،  هیچ کس منظور پیامبر را نفهمید ، و منظور پیامبر خود ایشان بود ، ابوبکر تنها کسی بود که متوجه منظور رسول الله صلى الله علیه و سلم شد و گریه كنان ایستاد ، حرف پیامبر را قطع نمود و گفت :

 پدرانمان فدایت ، مادرانمان فدایت ، فرزندانمان فدایت ، همسرانمان به فدایت ، دارائی هایمان به فدایت ، و به استمرار تکرار می کرد .

مردم با تعجب به ابوبکر نگاه کردند که چگونه حرف پیامبر را قطع کرد ، پیامبر از ابوبکر دفاع نمود و گفتند: ای مردم ابوبکر را رها سازید هیچ یک از شما فضل و خوبی نداشته مگر اینكه جبران شده ، بجز ابوبکر که نتوانسته ام خوبی های او را جبران کنم ، و جبران خوبی های او را به  الله عز وجل واگذار نموده ام

همه ی دروازه های مسجد بسته می شود  مگر دروازه ابوبکر که برای همیشه باز خواهد ماند ...

و در آخر قبل از پایین آمدن از منبر پیامبر برای مسلمانان دعا نمود و این از آخرین دعاهای پیامبر قبل از وفاتش می باشد ، فرمود :

الله شما را پناه دهد ، الله شما را حفظ نماید، الله به شما را یاری رساند، الله ثابت قدمتان گرداند ، الله شما را موید سازد  ..

وآخر ین جمله ای كه پیامبراز روی منبر خود به امت خطاب نمود این بود  ، ای مردم سلام مرا به امتم ، به آنهایی که تا قیامت از من پیروی می کنند، برسانید.

و دوباره ایشان را به خانه شان حمل کردند . و در آن وقت عبدالرحمن بن ابوبکر در حالی که  مسواک دستش بود بر پیامبر وارد شد، پیامبر به مسواک خیره شد اما از شدت بیماریش نتوانست آنرا طلب کند ، عایشه رضی الله عنها از نگاه پیامبر فهمید و مسواک را از برادر خود عبدالرحمن گرفت و در دهان پیامبر گذاشت اما پیامبر نتوانست از مسواک استفاده کند ، عایشه مسواک را از پیامبر گرفت و برای  اینکه مسواک نرم شود ، آنرا با دهانش نرم نمود و دوباره به پیامبر برگرداند ، عایشه گفت : آخرین چیزی که وارد دهان پیامبر شد آب دهان من بود ، و این از فضل الله بود که قبل از وفاتش بین آب دهان من و آب دهان پیامبر جمع نمود .

عایشه رضی الله عنها می گوید : سپس فاطمه دختر پیامبر وارد شد زمانیکه آمدند  دید پیامبر نمی تواند بلند شود ، گریه نمود برای اینکه هر وقت که فاطمه نزد پدرش می آمد  پیامبر پیشانیش  را می بوسید . پیامبر فرمود : ای فاطمه به من نزدیک شو ( پیامبر در گوشش زمزمه نمود ، فاطمه بیشتر گریه کرد . پیامبر  گفت : به من نزدیک شو ، دوباره در گوشش زمزمه نمود ، بعد از آن فاطمه خندید. )
 

بعد از وفات پیامبر از فاطمه پرسیدم پیامبر چه گفت . گفت : بار اول گفت : ای فاطمه من امشب می میرم و من گریه کردم وقتی دید گریه می کنم گفت : ( ای فاطمه تو اولین کس از خانواده ام هستی که به من می پیوندی ، و من خندیدم ).

عایشه می گوید : و پیامبر فرمود : ( از اتاق خارج شوید ) و بعد گفتند : ای عایشه به من نزدیک شو  ، پیامبر بر سینه همسرش خوابید ، و دستش را به طرف آسمان بالا برد و می گفت : بلکه رفیق أعلی را می خواهم ، بلکه رفیق اعلی را می خواهم ، عایشه می گوید : فهمیدم که به او اختیار داده شده ...

جبریل علیه السلام بر پیامبر وارد شده و گفت : ای رسول الله         ملک الموت پشت در است اجازه دخول می خواهد و تا به حال برای دخول از هیچ کس اجازه نخواسته .  پیامبر گفتند : به او اجازه بده ای جبرییل ، ملک الموت بر پیامبر وارد شد و گفت : سلام علیکم یا رسول الله ، الله مرا فرستاده تا تو را مخیر کنم بین باقی ماندن در دنیا و پیوستن به پروردگار . پیامبر فرمود : بلکه رفیق أعلی را          می خواهم ، بلکه رفیق اعلی را می خواهم .

 آنگاه ملک الموت بالای سر پیامبر ایستاد و گفت : ای روح پاکیزه ، روح محمد بن عبدالله ،خارج شو بسوی جنت الله و پروردگار راضی است و خشمگین نمی باشد .

عایشه می گوید : دست پیامبر افتاد و سرش بر روی سینه ام سنگینی کرد ، فهمیدم که ایشان وفات نمودند ... نفهمیدم چکار کنم ، کاری نمی توانستم بکنم غیر از اینکه از اتاقم خارج شوم .

دری که به طرف مردان در مسجد بسته بود  را گشودم و گفتم رسول الله وفات نمود ، رسول الله وفات نمود . می گوید : صدای گریه در مسجد پیچید . و این همان علی بن ابی طالب بود که نشست و عثمان بن عفان مانند بچه ها  دست راست و چپ خود را می گرفت و عمر بن خطاب شمشیرش را بالا می برد و می گفت هر کس بگوید پیامبر فوت نموده  سرش را قطع می کنم ، او مانند موسی به ملاقات پروردگارش رفته و بر خواهد گشت و کسی که بگوید او مرده او را می کشم . اما محکم ترین مردم ابوبکر رضی الله عنه بود ، او بر پیامبر وارد شد و او را در آغوش کشید و گفت : وآآآ خلیلاه وآآآ صفیاه ، وآآآ حبیباه ، وآآآ نبیاه . و پیامبر را بوسید و گفت: در حیاتت چه خوش بو بودی و همچنین بعد از وفاتت هم معطر و خوش بو هستی .

سپس خارج شد در حالیکه می گفت :

کسیکه محمد را عبادت می کرد ، همانا محمد وفات نمود و کسیکه الله را عبادت می کرد ، همانا الله زنده است و نمی میرد ...

و عمر بن خطاب در حالیکه شمشیر از دستش افتاده بود      می گفت : فهمیدم که او وفات نموده است ... و می گوید : بیرون رفتم و دنبال جایی می گشتم که بشینم و تنهایی گریه کنم .......

و پیامبر دفن می شد و فاطمه علیها السلام می گفت :  چگونه راضی   می شوید خاک را بر چهره پیامبر بریزید ... و ایستاده بود و برای پیامبر دعا می نمود و می گفت :
پدرم دعوت پروردگارش را لبیک گفته و جایش بهشت است ، بالاترین قسمت بهشت جنت الفردوس مکان اوست .

ای هوشیار، بعد از آخرین توصیه هایی که  پیامبر برای تو داشته باز هم  به زندگیت ، همینطور که هست ادامه می دهی   ؟؟
نمی دانم چه خواهی کرد تا بتوانی در برابر امتحان و آزمایشهای الهی دوام بیاوری ..

 

 

دوشنبه 6/9/1391 - 1:20
داستان و حکایت

 

بسم الله الرحمن الرحیم
یک وقتی ما( حاج آقا قرائتی) در ستاد نماز نوشتیم آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله ما ریش‌سفیدها را به تواضع و کرنش واداشت. نوشت که ستاد اقامه نماز، شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است.


گفت در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم نماز نخواندم، گفت خوب باید بخوانی، حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفتم برویم به راننده بگوییم نگه‌دار، گفت راننده بخاطر یک بچه دختر نگه نمی‌دارد، گفتم التماسش می‌کنیم، گفت نگه نمی‌دارد، گفتم تو به او بگو، گفت گفتم که نگه نمی‌دارد، بنشین! حالا بعداً قضا می‌کنی.
دیدم خورشید غروب نکرده است و گفتم بابا خواهش می‌کنم، پدر عصبانی شد، گفتم که آقاجان می‌شود امروز شما دخالت نکنی؟ امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم، گفت خوب هر غلطی می‌خواهی بکن.


می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد، زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون، دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو، شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت، قرآن یک آیه دارد می‌گوید کسانی که برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها می‌گذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرین‌کاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمی‌خواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/96 یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها می‌گذاریم. شاگرد شوفر نگاه کرد دید دختر وسط اتوبوس نشسته دارد وضو می‌گیرد، گفت دختر چه می‌کنی؟ گفت آقا من وضو می‌گیرم ولی سعی می‌کنم آب به اتوبوس نچکد، می‌خواهم روی صندلی نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک خورده نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت عباس آقا، راننده، ببین این دارد وضو می‌گیرد، راننده هم همین‌طور که جاده را می‌دید در آینه هم دختر را می‌دید، هی جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، مهر دختر در دل راننده هم نشست، گفت دختر عزیزم می‌خواهی نماز بخوانی؟ من می‌ایستم، ماشین را کشید کنار گفت نماز بخوان آقاجان، آفرین، چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه می‌گویی وایسا او برای یک سیخ کباب می‌ایستد، برای نماز جامعه نمی‌ایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست. دختر می‌گفت وقتی اتوبوس ایستاد من پیاده شدم و شروع کردم الله اکبر، یک مرتبه اتوبوسی‌ها نگاه کردند او گفت من هم نخواندم، من هم نخواندم، او گفت ببین چه دختر باهمتی، چه غیرتی، چه همتی، چه اراده‌ای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت حجت است، خواهند گفت این دختر اراده کرد ماشین ایستاد، می‌گفت یکی یکی آنهایی هم که نخوانده بودند ایستادند، گفت یک مرتبه دیدم پشت سرم یک مشت دارند نماز می‌خوانند. گفت شیرین‌ترین نماز من این بود که دیدم لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد، منِ بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.

دوشنبه 6/9/1391 - 0:55
سخنان ماندگار

سالهاست که یک موضوع انشاء نقل محافل آموزشی ماست و بیشتر ما دست کم یک بار درباره این موضوع انشاء نوشته ایم. بعضی ها علم رو بهتر دونستیم و بعضی ها ثروت رو و بعضی ها هم هر دو را در کنار هم پسندیدیم.. سالها پیش علی (ع) دروازه شهر علم یعنی پیامبر (ص) به این سوال پاسخ مبسوطی داده که توجه شما رو به اون جلب می کنم:
جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و درفرصتی مناسب پرسید:
ـ یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟
علی در پاسخ گفت:
علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال وثروت میراث قارون و فرعون و هامان وشداد.
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. 
در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:
ـ اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت:بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:-علم بهتر است یا ثروت؟
علی فرمود:
علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.
در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد،و امام در پاسخش فرمود:
علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است،ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!
هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:
ـ یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
 حضرت‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند:
علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی برآن افزوده می‌شود.
نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.
حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند
علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.
با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:
ـ یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت:
علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.
مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.
در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:
ـ یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند
علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آنگاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکه مردم نشده‌ایم، به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های پیامبر را به مردم ثابت کنیم.
در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید،
که امام در پاسخش فرمود
علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که…
نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: 
ـ یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ 
امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود:
علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.
نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد.
او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:
ـ یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ 
نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:
علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعند
فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت:
اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.
منبع: کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷٫ به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲
ا
دوشنبه 6/9/1391 - 0:53
شخصیت ها و بزرگان

ای حیات! با تو وداع می کنم، با همه مظاهر و جبروتت. ای پا های من! می دانم که فداکارید و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آیید. اما من آرزویی بزرگتر دارم. به قدرت آهنینم محکم باشید و این پیکر کوچک، ولی سنگین از آرزوها و نقشه ها و امید ها و مسولیتها را به سرعت مطلوب به نقطه دلخواه برسانید. در این لحظات آخر عمر، آبروی مرا حفظ کنید. شما سالهای دراز به من خدمت ها کرده اید. از شما آرزو می کنم که این آخرین لحظه را به بهترین وجه، ادا کنید. ای دست ها من! قوی و دقیق باشید ای چشمان من ! تیز بین باشید. ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن. به شما قول می دهم که پس از چند لحظه همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید.
من چند لحظه بعد به شما آرامش می دهم، آرامش ابدی. این لحظات حساس وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد. در راه تو من مسولیت تام دارم که در مقابل شدائد و بلایا بایستم، تمام ناراحتی ها را تحمل کنم. رنج ها را بپذیرم، چون شمع بسوزم و راه را برای دیگران روشن کنم.
ای خدا! من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان، مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگ دلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم که خاک من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین وافتاده ترین فرد روی زمین باشم...
امام من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم... آدم ساده ای نیستم من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق، مظهر فداکاری و گذشت، تواضع، فعالیت و مبارزه ام. آتشفشان درون من کافی است که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من ببه حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند. فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است...
کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست، بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدید ترین عشق ها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه ها چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده و در اوج کمال و دارایی، همه چیز را رها کرده و به خاطر دین مقدس، زندگی دردآور و اشکبار و شهادت را قبول کرده است. آری! ای محبوب من! یک چنین کسی با تو وصیت می کند
 -سیاستمدار كسی است كه بگوید در آینده چه پیش میآید و اگر پیش نیامد دلیل محكمی داشته باشد
 




--
قال الصّادق علیه السلام:
… همانا خداوند، دنیا راهمچون سایه تو آفریده؛ اگر در پی آن باشی تو را به سختی و مشقت اندازد و هرگز بهآن نخواهی رسید و اگر آن را پشت سر اندازی، خود به دنبال تو آید در حالی که توآسوده ای.
بحارالأنوار/ج۷۰ /ص۱۶۵

 

دوشنبه 6/9/1391 - 0:47
شخصیت ها و بزرگان
دوشنبه 6/9/1391 - 0:44
قرآن

امید بخشترین آیه قران

امید بخشترین آیه قرآن در داستان جالبى از حضرت على(علیه السلام )
به این مضمون نقل شده است كه روزى رو به سوى مردم كرد و فرمود:

به نظر شما امید بخشترین آیه قرآن كدام آیه است ؟
بعضى گفتند آیه"ان الله لا یغفر ان یشرك به و یغفر ما دون ذلك لمن یشاء"(خداوند هرگز شرك را نمى بخشد و پائین تر از آن را براى هر كس كه بخواهد مى بخشد)سوره نساء آیه 48
 حضرت
فرمودند: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست ، بعضى گفتند آیه"و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما" (هر كس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم كند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) سوره نساء آیه 110
حضرت فرمودند خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست . بعضى دیگر گفتند آیه "قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم"(اى بندگان من كه دراثر گناه،بر خویشتن زیاده روی کرده اید،ازرحمت خدا مایوس نشوید در حقیقت‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است)سوره زمرآیه53
فرمودند خوبست اما آنچه مى خواهم نیست ! بعضى دیگر گفتند آیه "و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله"(پرهیزكاران كسانى هستند كه هنگامى كه كار زشتى انجام مى دهند یا به خود ستم مى كنند به یاد خدا مى افتند، از گناهان خویش آمرزش مىطلبند و چه كسى است جز خدا كه گناهان را بیامرزد)
سوره آل عمران آیه135

باز حضرت فرمودند خوبست ولى آنچه مىخواهم نیست . در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه كردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض كردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم .


حضرت فرمودند: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم كه فرمود:
امید بخشترین آیه قرآن این آیه است
"واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلك ذكرى للذاكرین
سوره هود آیه 118 

و فرمود: اى على! آن خدایى كه مرا به حق مبعوث كرده و بشیر و نذیرم قرار داده یكى از شما كه برمى‏خیزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش مى‏ریزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مى‏شود از نمازش كنار نمى‏رود مگر آنكه از گناهانش چیزى نمى‏ماند، و مانند روزى كه متولد شده پاك مى‏شود، و اگر بین هر دو نماز گناهى بكند نماز بعدى پاكش می‏كند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد
 بعد فرمود: یا على جز این نیست كه نمازهاى پنجگانه براى امت من حكم نهر جارى را دارد كه در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع كسى كه بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشوید؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همین حكم را دارد.‏
دوشنبه 6/9/1391 - 0:41
شهدا و دفاع مقدس

در میان خلبانان هوانیروز ارتش جمهور یا اسلامی نام امیر سرافراز ارتش اسلامی،سر تیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی از اسامی مبارکی است که به ایمان و شجاعت شهره است. فرزندی فداکار از فرزندان انقلاب اسلامی که اوازه رشادت و وفاداری اش در تاریخ این مرزو بوم پیچیده است. شهیدی قهمان که روز هشتم اردیبهشت هر سال و در سالروز شهادتش به روح پرفتوحش درود می فرستیم و با آرمانهای او و تمامی شهدای انقلاب اسلامی تجدید پیمان می کنیم

امیر سرافراز ارتش اسلامی، سر تیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی، در دی ماه 1334 درشیرود تنکابن به دنیا آمد. وی دوران ابتدایی و دبیرستان را در تنکابن پشت سر گذاشت؛ سپس به تهران رفت و پس از طی مراحل جذب در هوا نیروز و آموزش خلبانی،به اصفهان اعزام شد. با اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1351 وارد ارتش شد و دوره ی مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند؛ سپس دوره ی هلی کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان دید و با درجه ی ستوان یاری فارغ التحصیل شد.
پس ازسه سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با شهید احمد کشوری و چند نفر دیگرآشنا شد.

از همکاری با پیشمرگان کرد مسلمان تا پیوستن به سپاه پاسداران
با اوج گرفتن جریانات انقلاب اسلامی شهید شیرودی از ارتشیانی بود که به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام (ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها او نیز خارج شد.
پس ازخروج از پادگان،در صدد تشکیل گروهی چریکی برآمد و با تعدادی از دوستانش در کرمانشاه در این زمینه اقدام کرد تا اینکه امام (ره )به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید.شهید شیرودی پس از جریانات پیروزی انقلاب با پیشمرگان کرد مسلمان همکاری کرد و سپس با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به سپاه غرب کشور پیوست.

ستاره درخشان جنگ کردستان
 زمانی که جنگ کردستان آغاز شد، شیرودی و چند تن دیگر از خلبانان وارد جنگ شدند و او ساعتی از جنگ فاصله نگرفت و چنان جنگید که شهید دکتر مصطفی چمران او را ستاره درخشان جنگ کردستان می نامید و شهید تیمسار فلاحی نیز او را منجی غرب و فاتح گردنه‌ها و ارتفاعات آربابا،بازی دراز، میمک و دشت ذهاب و پایگاه ابوذر معرفی می کرد.

درجه تشویقی را نپذیرفت!
با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او همفکر بودند گفت: «ما می مانیم و با همین دو بالگرد که در اختیار داریم مهمات دشمن را می کوبیم و مسئولیت تمرد را می پذیریم». در طول ۱۲ ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک، این شهید به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد.
بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش این بود که کارشکنی‌های بنی صدر و بی تفاوتی برخی از فرماندهان را به عرض امام (ره) برساند.

خانه اش ویران شد اما به ماموریت رفت!
در مهر ماه سال ۱۳۵۹ یکی دو فروند میگ عراقی که بر فراز پایگاه هوانیروز کرمانشاه به قصد حمله ظاهر شده بودند مورد هدف پدافند هوانیروز قرار گرفته و لاشه آن درست روی ساختمان محل زندگی شهید شیرودی سقوط کرده و ساختمان را ویران می کند.در آن زمان شیرودی، عازم به ماموریتی بود.به او گفتند سری به منزلت بزن ببین چه بلایی سرش آمده ولی در کمال تعجب وی با خنده و خونسردی کامل گفت :ترجیح می دهم به منطقه بروم. او رفت و کلید منزلش را فرستاد تا دوستانش بروند واگر اثاثیه‌ای مانده است به جای دیگر ببرند. بچه‌های انجمن اسلامی رفتند و داوطلبانه اثاثیه منزل او را به خانه دیگری منتقل کردند و شیرودی پس از انجام چند پرواز بر گشت و به منزل جدیدش سر زد.

 



در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت، اما طی نامه‌ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در ۹ مهر ۱۳۵۹ چنین نوشت:

از: خلبان علی اکبر شیرودی
به : فرمانده پایگاه هوانیروز کرمانشاه
موضوع : گزارش
اینجانب که خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم و تاکنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت نموده ام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام.
لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوان یار سومی که قبلاً بوده ام برگردانید. در صورت امکان امر به رسیدگی این در خواست بفرمائید.
باتقدیم احترامات نظامی
خلبان علی اکبر شیرودی
9/7/1359
 
امیدوار به وصال معشوق
شهید شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت. خودش دو هفته پیش از شهادت در رابطه با این موضوع گفته بود : اگر تعریف نباشد فکر می کنم بالاترین ساعت پرواز جنگ در دنیا را داشته ام تا به حال 360 بار از خطر گلوله‌های دشمن جان سالم به در برده ام.تیر خورده ام که البته همه آنها قابل تعمیر بوده و هم اکنون قابل استفاده اند.در حال حاضر فکر می کنم بیش از بیست هزار ماموریت انجام داده باشم و آنچه که مسلم است قدرت خداست که من تا به حال زنده ام و امیدوارم که تا روزی که اسلام به پیروزی می رسد زنده بمانم.
روزی دیر هنگام به پایگاه هوانیروز کرمانشاه بازگشت و لبخند زنان به پنجره‌های پودر شده و بدنه سوراخ سوراخ هلیکوپترش نگریست و به مستقبلین گفت: «هر چند در این پرواز شوق یک عاشق را در امید به وصال معشوق احساس می کردم اما هنوز آن قدر خالص نشده ام که معشوق مرا به عرش اعلای ملکوت راه دهد.»
من یک سرباز ساده اسلام هستم
او در یکی از مصاحبه هایش گفته بود : من علی اکبر شیرودی فرزند دهقان زاده شهسواری هستم. من روستا زاده افتخار می کنم که در خدمت شما هستم و این قدر هم که از من تعریف می کنید، می ترسیم خودم را گم کنم و فکر کنم واقعا لیاقتش را ندارم.من خواهش می کنم من را بزرگ نکنید، من لیاقت این همه بزرگی را ندارم. من یک سرباز ساده اسلام هستم که هنوز نتوانسته ام خودم را در حد کمال قرار دهم. یک سرباز ساده باشیم تا روزی که به شهادت برسیم و در آن روز خداوند بزرگترین درجه افتخار را به ما عنایت می فرماید. تا آن روز ما سرباز ساده‌ای هستیم و بهتر است که ما را بزرگ نفرمایید تا خودمان را گم نکنیم.

تبریک را برای شهادتم نگه دارید
آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در هشتم اردیبهشت ماه سال 1360 در منطقه بازی دراز صورت گرفت. گزارش شده بود که یک لشکر زرهی عراق با حدود دویست و پنجاه تانک و پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی قصد دارد برای باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز از اطراف شهرک قره بولا به سوی سر پل ذهاب حمله کند. قرار شد هوانیروز فرماندهی عملیات در این منطقه را به عهده گرفته و به کمک بقیه خلبانان این حمله را خنثی کند. در همین زمان شیرودی به پاس خدمات منحصر به فردش به درجه سروانی مفتخر شده بود. اما او به کسانی که برای عرض تبریک آمده بودند، گفت: «تبریک را به زمان دیگری موکول کنید، زمانی که در اجرای فرمان امام و رسیدن به اللّه شهید شوم. من شرف درجة حیات را در قربان کردن خویش می یابم.»
در آن روز در حالی که تانک های عراقی به طرف قره بلاغ دشت ذهاب در حرکت بودند، با به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر پاک و مطهرش در گلزارشهدای شیرود به خاک سپرده شد.

امام خمینی (ره): او آمرزیده است
تیمسار فلاحی بعد از شهادت وی گفت: وقتی خبر شهادت شیرودی را به امام (ره)دادم یک ربع به فکر فرو رفتند و حضرت امام (ره) در مورد همه ی شهدا می گفت خدا آنها را بیامرزد،ولی در مورد شیرودی گفت او آمرزیده است.

فرازی از وصیتنامه شهید سرتیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی:
هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم.
اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی‌گرفتم و به جبهه نمی‌رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب‌ها و گروه‌ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم

 

دوشنبه 6/9/1391 - 0:37
نجوم

*۱-مستقیم:

در این روش از اختلاف منظر (همان روشی که ما با دو چشممان فاصلهٔ اجسام را تعیین می‌کنیم و سه بعدی می‌بینیم) استفاده می‌شود. برای استفاده از این روش مکان ستاره را به دقت تعیین کرده و در ۶ ماه بعد که زمین ۲ AUجا به جا شده (با چشم پوشی از حرکت خود خورشید) دوباره مکان ستاره را به دقت اندازه می‌گیرند و اختلاف زاویه‌ای آن دو را مساوی با یک تقسیم بر فاصله بر حسب پارسک می گذارند بدین ترتیب چنین به دست می‌آید: فاصلهٔ ستاره بر حسب پارسک = اختلاف منظر/۱ البته این روش تنها برای ستارگان نزدیک مورد استفاده‌است زیرا دقت تلسکوپ‌های زمینی به علت جو و فضایی‌های کنونی به علت کوچکی بیش از ۰/۰۰۱ ثانیه قوس نیست. برای تعیین فاصلهٔ ستارگان از زمین روش مثلث بندی نیز مشهور است ولی به شرط این که ستارگان نزدیک را بخواهیم با آن مورد مطالعه قرار دهیم...

پارسک(Parsec) فاصله‌ خورشید مرکزی تا شیئ نجومی است که زاویه اختلاف منظر آن یک ثانیه باشد.

پارسک(Parsec) یکی از واحدهای مسافت در ستاره‌شناسی است.

پارسک فاصله‌ای است که اختلاف منظر خورشید مرکزی یک جسم آسمانی مانند ستاره، برابر یک ثانیه قوسی دیده شود.در واقع فاصله‌ای که از آن فاصله، شعاع مدار زمین که برابر یک واحد نجومی (۱(AU است، برابر یک ثانیه قوس دیده شود. یک پارسک برابر با ۳/۲۶ سال نوری است.

نام پارسک از هم‌آمیزی بخش‌هایی از دو واژه parallax (اختلاف منظر) و arc second (ثانیه قوسی) درست شده است.

2-غیر مستقیم:

چه کسی برای نخستین بار فاصله ستاره را اندازه گیری نمود ؟

معمولاً اخترشناس آلمانی به نام فردریک بسل را به عنوان نخستین فردی که موفق به اندازه گیری فواصل ستارگان شد می‌شناسند.وی با به کار بردن یک تلسکوپ انکساری غیر رنگی ظریف موقعیت ستاره۶۱ دجاجه (در صورت فلکی دجاجه یا قو) را مورد بررسی قرار داد و اختلاف منظر آن را برابر با ۳۵/.ثانیه قوسی به دست آورد که برابر است با فاصله ای کمتر از سه پارسک یا حدود ۶/۹ سال نوری که بسیار نزدیک به مقدار پذیرفته شدهٔ امروزی آن است.این کار در سال ۱۸۳۸ م.(۱۲۱۶ش.)صورت گرفت.پایه‌های اساسی اختلاف منظر از زمان یونان باستان شناخته شده بود اما زاویه‌های اختلاف منظر به قدری کوچک بودند که تا قبل از زمان بسل اندازه گیری آنها ممکن نشده بود.به هر حال در سال ۱۸۳۹م.(۱۲۱۷ش.)اختر شناس اسکاتلندی به نام هندرسن نتایج اندازه گیری اختلاف منظر ستاره آلفاقنطورس را منتشر نمود.آلفاقنطورس عضوی از یک منظومهٔ چند تایی است و یکی از مولفه‌های آن نزدیکترین ستاره به زمین است.این اندازه گیری در واقع در سال۳۳ -۱۸۳۲ م.(۱۲۱۱-۱۲۱۰ش.)در آفریقای جنوبی صورت گرفت اما هندرسن برای انتشار آن خیلی محتاط بود. ~۲۳/۱/۱۳۸۵~

اختلاف منظر خورشیدمرکزی

به حرکت ظاهری ستارگان نسبت به زمینه ستارگان دوردست «اختلاف منظر خورشیدمرکزی» گفته می‌شود.اختلاف منظری که ناشی از حرکت ناظر به اندازه شعاع مدار زمین (یک واحد نجومی)باشد. این حرکت ظاهری در واقع معلول حرکت انتقالی زمین به‌دور خورشید است.

اختلاف منظر دید ستارگان که ناشی از تغییر موقعیت زمین در فاصله زمانی 6 ماه است. روش اندازه‌گیری آن به این شکل است که از ستاره موردنظر عکسبرداری می شود،‌ سپس از همان ستاره در فاصله 6 ماه دیگر که زمین به اندازه قطر مدارش حول خورشید جابجا شده است مجدداً عکسبرداری می‌شود. مکان ستاره در دو عکس مقداری جابجایی نشان می دهد که این جابجایی ظاهری همان اختلاف منظر سالیانه آن ستاره می باشد.مقدار جابجایی برابر با زاویه جدایی بین زمین وخورشید از دید آن ستاره است.این کمیت با نام اختلاف منظر خورشید مرکزی(heliocentric parallax)هم شناخته می شود. از این کمیت به کمک روابط مثلثاتی در تعیین فاصله ستارگان استفاده می‌شود.

علاوه بر این حرکت ظاهری ،ستارگان دارای یک حرکت دیگر هم هستند که ناشی از تغییر مکان آنها نسبت به خورشید می باشد(حرکت نسبی).

تاسال ۲۰۰۲ فاصله حدود ۴۰۰ ستاره با دقت یک درصد با این روش تعیین شده وفاصله حدود ۷۰۰ ستاره هم با دقت ۵ درصد تعیین شده است.فاصله ستاره هایی که کمتر از ۲۰۰ پارسک باشند با دقت خوبی با این روش قابل محاسبه است.گفتنی است حداقل اختلاف منظر قابل محاسبه در حدود یک هزارم ثانیه قوسی است.

 اختلاف منظر به همراه چندین پارامتر دیگر قابل محاسبه در فهرستهای ستاره ای مانند فهرست تیکو ثبت شده است.

 

يکشنبه 5/9/1391 - 19:54
دعا و زیارت

 

 

شب دهم ، شب عاشورا است و  در مفاتیح الجنان در اقبال از این شب ، دعاها و نمازهاى بسیار و با فضیلتهاى بسیار نقل شده است :

1)      صد ركعت نماز : هر ركعت به حمد و سه مرتبه قُل هُوَاللّهُ اَحَدٌ و بعد از آن هفتاد مرتبه بگویید :

سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلااِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ العَظیمِ

و در روایت دیگر بعد از الْعَلِىِّ الْعَظیمِ استغفار نیز ذكر شده است .

 

2) چهار ركعت در آخر شب : در هر ركعت بعد از حمد هر یك از آیة الكرسى و توحید و فَلَق و ناس را ده مرتبه خوانده و بعد از سلام صد مرتبه توحید بخوانید.
3)  چهار ركعت نماز در هر ركعت حمد و پنجاه مرتبه توحید : و این نماز مطابق است با نماز امیرالمؤ منین علیه السلام كه فضیلت بسیار دارد و بعد از نماز فرموده ذكر خدا بسیار كنید و صَلَوات بسیار بفرستید بر رسول خدا صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله و لعن كنید بر دشمنان ایشان آنچه مى توانید.

4) در فضیلت احیاءِ این شب : مثل آن است كه عبادت كرده باشید به عبادت جمیع ملائكه و عبادت در آن مقابل هفتاد سال است.

5) حضور در کربلا : اگر كسى را توفیق شد و در این شب در كربلا بود ، زیارت امام حسین علیه السلام را بخواند و بَیتوته نزد آن جناب نماید تا صبح خدا او را محشور فرماید آلوده به خون امام حسین علیه السلام در جمله شهداء با آن حضرت.

شنبه 4/9/1391 - 19:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته