سکوی تلویزیون به سینما
درباره رعایت نكردن حقوق معنوی تلویزیونیها
تلویزیون و سینما چگونه میتوانند با همزیستی به حیات خود ادامه دهند؟ چگونه میتوانند به عنوان دو رسانه با تعاریف متفاوت ـ كه وظایفی گاه نزدیك به هم دارند ـ در كنار هم باشند اما در كار دیگری تداخل ایجاد نكنند؟ چگونه باید زندگی كنند اما به رقابت بینتیجه تن ندهند؟ آیا جز این است كه «احترام به حقوق متقابل» اینجا كارسازتر از هر قانون و فرمول دیگری است؟
وقتی صحبت از همزیستی، آن هم در جامعه اخلاقگرای ایرانی میشود، شاید توقع افراد بر اساس اصول اخلاقی، خود قالبهای عرفی را جایگزین آنچیزهایی كند كه قانون و قاعده و تبصرههای كاغذی برایش قرار است تعیین كند و نكرده.
چندی پیش به خاطر داریم كه «پروین شمشكی» تهیهكننده قدیمی تلویزیون كه برای نخستینبار كاراكتر «كلاه قرمزی» را به تلویزیون آورده بود، چگونه از این كه حقوق معنویاش بهعنوان كسی كه این كاراكتر را به تلویزیون آورده، در تمام سالهایی كه این عروسك در سینما خوش درخشیده، نادیده گرفته شدهاست.
به دنبال راهكارهای اخلاقی
سخن این است كه چگونه میتوان، وقتی راهكارهای قانونی وجود ندارد، از عرف و اخلاق مایه گذاشت تا حق و حقوق هنرمند، قربانی خلأ قانون نشود.
شاید این بهترین راه برای آنچیزی باشد كه همه مدتها به دنبال یافتن آن بودهاند و دست خالی برگشتهاند: اصل قرار گرفتن اخلاق و ارجح دانستن آن بر قاعده و قانون. آیا این روش با فرهنگ منافاتی دارد؟ و آیا اصولا ریشههای این باور با باورهای فرهنگی ما یكی نیست؟
غیرحرفهای كدام است؟ تعامل متقابل یا سوءاستفاده؟ به صرف این كه سینماییها برای گذران زندگی و خارج شدن از بحرانها، طعام آماده تلویزیونیها را مصرف كنند، دریغ از یك اجازه و احترام خشك و خالی، اخلاقی است؟ این كه سینما، گلایه یك چهره تلویزیونی را نادیده بگیرد، به جایی میرسد؟ یا اصولا مشاركتدادن دستاندركاران تلویزیون، (به هر روش كه شده) غیرمنطقی و نشدنی است؟
هدفهای مشترك زیر سوال نرود
بحثی پیرامون تأثیرپذیری متقابل سینما و تلویزیون و نقش «اتحاد این دو رسانه» در قدرتمندسازی بخش فرهنگ كشور ندارم. مهم این است كه عملكرد به گونهای نباشد كه هدفهای مشترك با یك گلایه ساده زیر سوال برود. این كه چگونه میتوان رفتارها و توقعات رفتاری را در جایگاهی مطلوب قرار داد، شاید بیش از هر چیز با یادآوری و تأكید بر آنچه میتوان مورد تائید اخلاق و عرف باشد، شدنی باشد.
منفعتطلبی یا احقاق حق؟
امسال از بابت تعامل و همزیستی سینما و تلویزیون سال ویژه و پر افت و خیزی بوده است. طبق روال، سینمای ایران كه شرایطی دشوارتر از تلویزیون دارد، بیشتر به سمت استفاده از موفقیتهای تلویزیونی میرود و تا اینجای كار هم مشكلی نیست.
امسال و از اولین روزهای سال 91، فیلمی مانند «فیتیلهایها و ماه پیشونی» روی پرده رفت. فیلمی كه به واسطه حضور چهرههای محبوب مخاطب كودك در تلویزیون، ساخته شد و به عنوان برنامه نوروزی هم روانه اكران شد كه به دلایل دیگری، اكران موفقیتآمیزی نداشت.
«كلاه قرمزی و بچه ننه» هم به عنوان فیلم شاخص و میلیاردی امسال سینما، در این راستا قابل ارزیابی است.
چندین و چند نمونه دیگر هم وجود داشته كه باز هم بهرهگیری اهالی سینما از دستاوردهای تلویزیون در آنها رویت میشد.
آخرین نمونه این ماجرا، ساخته شدن فیلم سینمایی «پنگول» ـ كاراكتر محبوب بچهها در تلویزیون ـ است كه این مورد اخیر اتفاقا با حاشیههایی هم روبهرو شده است به طوری كه هومن حاجیعبداللهی نیز لب به اعتراض گشوده است و درباره دلایل به تعویق افتادن ساخت فیلم سینمایی بر اساس این عروسك و ماجراهای آن، گفته: «اغلب تهیهكنندگان و سرمایهگذاران كه برای ساخت این فیلم سینمایی پا پیش میگذارند، به فكر پركردن جیب خود هستند و برای نفس وجودی كودكان حركت نمیكنند. بسیاری از دوستان كه در زمره بهترین كارگردانها و تهیهكنندگان سینمای كودك هستند پیشنهاد تولید این فیلم را دادند اما من نمیخواستم منافع تولید این فیلم بدون درنظر گرفتن مقوله كودك و حق معنوی من به عنوان صداپیشه این عروسك نادیده گرفته شود.»
شاید اینجا، سخن حاجیعبداللهی مخالفانی هم داشته باشد. شاید عدهای پا را جای ناحق بگذارند و درخواست او را منفعتطلبانه ارزیابی كنند. اما آیا وقتی قرار است همزیستی تلویزیون و سینما، معیار داشته باشد، میتوان چنین گلایهای را همردیف توقعات و خواستههای شخصی قرار داد؟
«من حنجره خودم را روی این كار گذاشتهام و برای این عروسك زحمت بسیاری كشیدهام. شش سال هر روز یك ساعت روی آنتن بودم و حالا اجازه نمیدهم به هر طریقی، از این عروسك به نفع منافع شخصی استفاده شود.»
برخی میگویند: چون ردپایی از كپی رایت و رعایت آن در كشور وجود ندارد، نباید در این زمینه به دنبال مقصر بود. عدهای معتقدند: ما به قوانین بینالمللی و معاهدات در این زمینه نپیوستهایم، پس قرار نیست بابت هر كاری به دنبال یافتن راهكارهای قانونیاش باشیم.
این سخن صداپیشه «پنگول» نمیتواند نشانه غیرمنطقی بودن خواسته وی باشد چرا كه از چیزی پیروی میكند كه حقوق معنویاش را تعریف میكند.
رعایتنشدن حق و حقوق برنامهسازان یا دستاندركاران تلویزیونی توسط دیگر فعالان عرصههای فرهنگی، كماكان به عنوان یك معضل حلناشدنی خود را مینمایاند و به حیات خود ادامه میدهد. حیاتی كه در اینگونه مواقع، مطبوع نیست.
تفاوتهای زیرساختی دو رسانه
تفاوتهای زیرساختی دو رسانه سینما و تلویزیون هم شاید در رقم خوردن حواشی نادرست در زندگی مبتنی بر همزیستی این دو رسانه تأثیر داشته باشد.
در تلویزیون معمولا بودجه از سوی رسانه ملی به یك پروژه اختصاص مییابد، هنرمند شاغل در سازمان یا فعال در یك برنامه تلویزیونی، دغدغه خاصی ندارد و به ویژه مثل سینما، شرایط به گونهای نیست كه دغدغه برگشت مالی داشته باشد و به این واسطه، به هر قیمتی كه شده، درصدد برداشت محصول دیگران باشد.
در واقع اگر تهیهكننده سینما، در شرایطی نامطلوب (مثل امسال) قرار دارد، نمیتوان از او توقع داشت كه به سینمای كودك (به مثابه یك منجی برای ارتقای فروش گیشه) فكر نكند و اینجاست كه الگوبرداری از محصولات موفق تلویزیونی برای او، به یك راهكار امتحان پس داده بدل میشود و نه تنها نباید از وی خرده گرفت كه اتفاقا باید از چنین اتفاقی استقبال هم كرد، چرا كه هم زمینه همكاریهای متقابل بین سینما و تلویزیون بازتر میشود و هم برای اهالی سینما و تلویزیون بازار كار مشترك و تازهای به وجود می”‹آید.
برخی میگویند: چون ردپایی از كپی رایت و رعایت آن در كشور وجود ندارد، نباید در این زمینه به دنبال مقصر بود. عدهای معتقدند: ما به قوانین بینالمللی و معاهدات در این زمینه نپیوستهایم، پس قرار نیست بابت هر كاری به دنبال یافتن راهكارهای قانونیاش باشیم.
برخیها بر این باورند كه در این اوضاع و احوال، هر كس بدون مدرك نمیتواند ادعا كند كه كار او اصل بوده و كار دیگری فرع! و البته بسیاری افراد، بویژه از آن دسته كه حق و حقوق مادی و معنویشان در معرض نابودی قرار گرفته، همواره گلایه دارند و شكایتهایشان هم معمولا منطقی است.
شرایط منتهی به انصراف
زیرپا گذاشته شدن حق و حقوق «رسانه ملی» كه به نوعی چشم و چراغ برنامهسازان و هنرمندان جوان رادیو و تلویزیون است، از جمله مسائلی است كه همواره مثل یك معادله مطرح بوده و دست نخورده و حل نشده هم باقی مانده! موضوعی كه همواره مورد سوال هنرمندان و دستاندركاران فعال در این رسانه بزرگ بوده اما متأسفانه شرایطی برای یافتن پاسخ پرسشها فراهم نیست یا به عبارت بهتر، شرایط و اوضاع به گونهای است كه اگر هم پرسشی در این زمینه موجود باشد، آن كه پرسشگر است باید از خواسته خود چشم بپوشد و از آنچه میخواهد مطرح كند، منصرف شود!
نادیده گرفتن حقوق معنوی افراد و گروههایی كه آثاری كه از ایدههای آنان در دراز مدت به بردمیلیونی و میلیاردی میرسد، هنوز هم یك مسأله است. به عنوان مثال دو عروسك «كلاه قرمزی و پسرخاله» از جمله پدیدههای تلویزیونی بودند كه از طریق ایرج طهماسب و حمید جبلی به سینما راه یافتند و حالا به عنوان یك چهره سینمایی مطرح هستند.
البته ناگفته نماند حق زحمت و تلاش صاحبان سینمایی این دو عروسك محفوظ و غیرقابلانكار است اما آنچه مسلم است قبل از این دو هنرمند قطعا افراد دیگری وجود داشتند كه خالق این دو عروسك بودند و آنها را از انبارهای خاك گرفته صدا و سیما درآوردند و به هیبت چهرههایی تلویزیونی بدل ساختند.
ترس از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن و نادیده گرفته شدن حق مادی و معنوی یك هنرمند تلویزیونی و تلویزیون در عرصههای مختلف فرهنگ و هنری، در حالی كماكان به عنوان یك دغدغه مطرح میشود كه ظاهرا هیچ مسوول سازمانی، مسوولیت این مهم را نمیپذیرد و هنرمندان همچنان گرفتار ماجراهای ناشی از نبود الزام رعایت قانون كپیرایت در كشور هستند. قانونی كه نبودش لطمههای جبران ناپذیری را به زندگی آنها وارد كرده است.
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع:مهرانه مهرپویا/ جام جم