تبیان، دستیار زندگی
مرگ، مفهومی است که همواره دغدغه انسان در طول تاریخ بوده است. این دغدغه یکی از عمیق‌ترین مسائلی است که هنرمندان، اندیشمندان، سخنوران و ادیبان به آن پرداخته‌اند بخصوص در ادبیات کلاسیک فارسی، مساله مرگ در ادبیات بسیاری از شاعران با رویکردهای مختلف، در سبک‌ها
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کدام دانه فرورفت در زمین که نرست

مرگ در ادبیات فارسی


مرگ، مفهومی است که همواره دغدغه انسان در طول تاریخ بوده است. این دغدغه یکی از عمیق‌ترین مسائلی است که هنرمندان، اندیشمندان، سخنوران و ادیبان به آن پرداخته‌اند بخصوص در ادبیات کلاسیک فارسی، مساله مرگ در ادبیات بسیاری از شاعران با رویکردهای مختلف، در سبک‌ها و قالب‌های شعری مختلف به وفور دیده می‌شود.


مرگ در ادبیات فارسی

مرگ، مفهومی است که همواره دغدغه انسان در طول تاریخ بوده است. این دغدغه یکی از عمیق‌ترین مسائلی است که هنرمندان، اندیشمندان، سخنوران و ادیبان به آن پرداخته‌اند بخصوص در ادبیات کلاسیک فارسی، مساله مرگ در ادبیات بسیاری از شاعران با رویکردهای مختلف، در سبک‌ها و قالب‌های شعری مختلف به وفور دیده می‌شود.

اگر از پدر شعر فارسی بخواهیم آغاز کنیم، رودکی مرگ را امری محتوم و جهانشمول می‌داند: هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر / مرگ بفشارد همه در زیر غن

رویکرد فردوسی به مرگ، مثل نگاه او به دیگر موضوعات، رویکردی حماسی است. او می‌گوید: همه مرگ رائیم پیر و جوان/ که مرگ است چون شیر و ما آهوان

علاوه بر رویکردهای قبلی، فردوسی نگاه عبرت‌انگیز به مرگ را نیز مدنظر قرار داده است: مگر بهره گیرم من از پند خویش/ براندیشم از مرگ فرزند خویش

ناصر خسرو، سفرنامه‌نویس بزرگ قرن پنجم نیز به ترس مردم از مرگ پرداخته است. او توجه به مسائل دینی هنگام ترس از مرگ را تجویز می‌کند: ترسیدن مردم ز مرگ دردیست/ کان را بجز از علم دین دوا نیست. در این میان برخی دیگر از شاعران و عارفان، به مقامی رسیده‌اند که نه‌تن‌ها از مرگ نمی‌هراسند، بلکه مرگ را برای وصال معبود شیرین می‌پندارند.

در این میان برخی دیگر از شاعران و عارفان، به مقامی رسیده‌اند که نه‌تن‌ها از مرگ نمی‌هراسند، بلکه مرگ را برای وصال معبود شیرین می‌پندارند.

سنایی، عارف نامدار قرن ششم در این باب چنین می‌سراید: مرگ اگر مرد است گو نزد من آی/ تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ. یا در بیتی دیگر ادیب صابر می‌گوید: مرگ چون موم نرم خواهد کرد/ تن ما گر ز سنگ و سندان است

خواجه عبدالله انصاری از بزرگ‌ترین عارفان فارسی‌زبان که ید طولایی در نثر فارسی و سجع دارد، مرگ را خوش‌تر از همنشینی با انسان‌های دون می‌داند. او می‌گوید: از مرگ بتر صحبت نااهل بود. اما اوج نگاه عرفانی به مرگ را در سروده‌های مولوی می‌توان یافت. او در یکی از زیبا‌ترین شعرهای فارسی می‌گوید: به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/ گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

مولوی که در بسیاری از سروده‌هایش، با زبانی شیرین و در عین حال با نگاهی اندیشمندانه بحث معادگرایی را مطرح کرده است، در ادامه همین شعر، شاه بیت خود را چنین می‌سراید: کدام دانه فرورفت در زمین که نرست؟ /چرا به دانه انسانت این گمان باشد؟

سعدی نیز نگاهی اخلاق‌گرایانه به مقوله مرگ دارد. او که استاد اخلاق است، حتی از مرگ دشمنش نیز خوشحال نمی‌شود و می‌گوید: مرا به مرگ عدو جای شادمانی نیست/ که زندگانی ما نیز جاودانی نیست.

این‌ها تنها قطره‌ای از اقیانوس بیت‌ها، شعر‌ها، نثر‌ها، حکایات و داستان‌هایی است که در ادبیات فارسی درباره موضوع مرگ نگاشته شده است و این حجم عظیم نشان می‌دهد، ادیبان ما نیز در طول تاریخ مثل هر انسان دیگری، نه‌تتنها همواره دغدغه مرگ را در سر داشته‌اند؛ بلکه آن را با بیانی هنری در آثارشان متجلی کرده‌اند.

بخش ادبیات تبیان


منبع: جام جم آنلاین ـ سجاد روشنی