• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
برای مشاهده معانی و تفاسیر هر آیه بر روی متن آیه کلیک نمایید.
سوره : البقرة  آیه شماره : 173
ریشه کلمه : عدو
فعل : عدو
معنی : تجاوز ، دويدن، برداشتن، دشمني، ستم، دشمن «عاديتم» دشمني با يکديگر «اعتدي» تجاوز کردن، از حد گذشتن، دشمني، ظلم، «عاديات» دوندگان، اسبان جنگى
توضیح : دشمني و تجاوز، گاهى با قلب است كه به آن عدوات و معاداة گويند و گاهى در راه رفتن است كه عَدْو (دويدن) نام دارد و گاهى در عدم رعايت عدالت در معامله است كه عُدْوان و عدو گويند. دشمن دو جور است يكى آن كه به شخص عداوت دارد و به قصد دشمنى است مثل: [نساء:92]. ديگرى آن كه به قصد عداوت نيست بلكه وى حالتى دارد كه شخص از آن متّأذى مى‏شود چنانكه از كار دشمن، مثل [شعراء:77]. بتهاى بيجان نسبت به ابراهيم «عليه السلام» عداوتى نداشتند واز جماد عداوت متصّور نيست بلكه آنها جنبه معبودى داشتند و آن حالت ابراهيم را ناراحت مى‏كرد لذا فرمود: آنها دشمن منند. (مفردات)
سوره : البقرة  آیه شماره : 173
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : الانعام  آیه شماره : 145
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : الانعام  آیه شماره : 145
ریشه کلمه : عدو
فعل : عدو
معنی : تجاوز ، دويدن، برداشتن، دشمني، ستم، دشمن «عاديتم» دشمني با يکديگر «اعتدي» تجاوز کردن، از حد گذشتن، دشمني، ظلم، «عاديات» دوندگان، اسبان جنگى
توضیح : دشمني و تجاوز، گاهى با قلب است كه به آن عدوات و معاداة گويند و گاهى در راه رفتن است كه عَدْو (دويدن) نام دارد و گاهى در عدم رعايت عدالت در معامله است كه عُدْوان و عدو گويند. دشمن دو جور است يكى آن كه به شخص عداوت دارد و به قصد دشمنى است مثل: [نساء:92]. ديگرى آن كه به قصد عداوت نيست بلكه وى حالتى دارد كه شخص از آن متّأذى مى‏شود چنانكه از كار دشمن، مثل [شعراء:77]. بتهاى بيجان نسبت به ابراهيم «عليه السلام» عداوتى نداشتند واز جماد عداوت متصّور نيست بلكه آنها جنبه معبودى داشتند و آن حالت ابراهيم را ناراحت مى‏كرد لذا فرمود: آنها دشمن منند. (مفردات)
سوره : الاعراف  آیه شماره : 65
ریشه کلمه : عدو
فعل : عدو
معنی : تجاوز ، دويدن، برداشتن، دشمني، ستم، دشمن «عاديتم» دشمني با يکديگر «اعتدي» تجاوز کردن، از حد گذشتن، دشمني، ظلم، «عاديات» دوندگان، اسبان جنگى
توضیح : دشمني و تجاوز، گاهى با قلب است كه به آن عدوات و معاداة گويند و گاهى در راه رفتن است كه عَدْو (دويدن) نام دارد و گاهى در عدم رعايت عدالت در معامله است كه عُدْوان و عدو گويند. دشمن دو جور است يكى آن كه به شخص عداوت دارد و به قصد دشمنى است مثل: [نساء:92]. ديگرى آن كه به قصد عداوت نيست بلكه وى حالتى دارد كه شخص از آن متّأذى مى‏شود چنانكه از كار دشمن، مثل [شعراء:77]. بتهاى بيجان نسبت به ابراهيم «عليه السلام» عداوتى نداشتند واز جماد عداوت متصّور نيست بلكه آنها جنبه معبودى داشتند و آن حالت ابراهيم را ناراحت مى‏كرد لذا فرمود: آنها دشمن منند. (مفردات)
سوره : الاعراف  آیه شماره : 65
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : الاعراف  آیه شماره : 74
ریشه کلمه : عدو
فعل : عدو
معنی : تجاوز ، دويدن، برداشتن، دشمني، ستم، دشمن «عاديتم» دشمني با يکديگر «اعتدي» تجاوز کردن، از حد گذشتن، دشمني، ظلم، «عاديات» دوندگان، اسبان جنگى
توضیح : دشمني و تجاوز، گاهى با قلب است كه به آن عدوات و معاداة گويند و گاهى در راه رفتن است كه عَدْو (دويدن) نام دارد و گاهى در عدم رعايت عدالت در معامله است كه عُدْوان و عدو گويند. دشمن دو جور است يكى آن كه به شخص عداوت دارد و به قصد دشمنى است مثل: [نساء:92]. ديگرى آن كه به قصد عداوت نيست بلكه وى حالتى دارد كه شخص از آن متّأذى مى‏شود چنانكه از كار دشمن، مثل [شعراء:77]. بتهاى بيجان نسبت به ابراهيم «عليه السلام» عداوتى نداشتند واز جماد عداوت متصّور نيست بلكه آنها جنبه معبودى داشتند و آن حالت ابراهيم را ناراحت مى‏كرد لذا فرمود: آنها دشمن منند. (مفردات)
سوره : الاعراف  آیه شماره : 74
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : التوبة  آیه شماره : 70
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : هود  آیه شماره : 50
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : هود  آیه شماره : 50
ریشه کلمه : عدو
فعل : عدو
معنی : تجاوز ، دويدن، برداشتن، دشمني، ستم، دشمن «عاديتم» دشمني با يکديگر «اعتدي» تجاوز کردن، از حد گذشتن، دشمني، ظلم، «عاديات» دوندگان، اسبان جنگى
توضیح : دشمني و تجاوز، گاهى با قلب است كه به آن عدوات و معاداة گويند و گاهى در راه رفتن است كه عَدْو (دويدن) نام دارد و گاهى در عدم رعايت عدالت در معامله است كه عُدْوان و عدو گويند. دشمن دو جور است يكى آن كه به شخص عداوت دارد و به قصد دشمنى است مثل: [نساء:92]. ديگرى آن كه به قصد عداوت نيست بلكه وى حالتى دارد كه شخص از آن متّأذى مى‏شود چنانكه از كار دشمن، مثل [شعراء:77]. بتهاى بيجان نسبت به ابراهيم «عليه السلام» عداوتى نداشتند واز جماد عداوت متصّور نيست بلكه آنها جنبه معبودى داشتند و آن حالت ابراهيم را ناراحت مى‏كرد لذا فرمود: آنها دشمن منند. (مفردات)
سوره : ابراهيم  آیه شماره : 9
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : النحل  آیه شماره : 115
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : النحل  آیه شماره : 115
ریشه کلمه : عدو
فعل : عدو
معنی : تجاوز ، دويدن، برداشتن، دشمني، ستم، دشمن «عاديتم» دشمني با يکديگر «اعتدي» تجاوز کردن، از حد گذشتن، دشمني، ظلم، «عاديات» دوندگان، اسبان جنگى
توضیح : دشمني و تجاوز، گاهى با قلب است كه به آن عدوات و معاداة گويند و گاهى در راه رفتن است كه عَدْو (دويدن) نام دارد و گاهى در عدم رعايت عدالت در معامله است كه عُدْوان و عدو گويند. دشمن دو جور است يكى آن كه به شخص عداوت دارد و به قصد دشمنى است مثل: [نساء:92]. ديگرى آن كه به قصد عداوت نيست بلكه وى حالتى دارد كه شخص از آن متّأذى مى‏شود چنانكه از كار دشمن، مثل [شعراء:77]. بتهاى بيجان نسبت به ابراهيم «عليه السلام» عداوتى نداشتند واز جماد عداوت متصّور نيست بلكه آنها جنبه معبودى داشتند و آن حالت ابراهيم را ناراحت مى‏كرد لذا فرمود: آنها دشمن منند. (مفردات)
سوره : غافر  آیه شماره : 31
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : فصلت  آیه شماره : 13
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : فصلت  آیه شماره : 13
ریشه کلمه : عدو
فعل : عدو
معنی : تجاوز ، دويدن، برداشتن، دشمني، ستم، دشمن «عاديتم» دشمني با يکديگر «اعتدي» تجاوز کردن، از حد گذشتن، دشمني، ظلم، «عاديات» دوندگان، اسبان جنگى
توضیح : دشمني و تجاوز، گاهى با قلب است كه به آن عدوات و معاداة گويند و گاهى در راه رفتن است كه عَدْو (دويدن) نام دارد و گاهى در عدم رعايت عدالت در معامله است كه عُدْوان و عدو گويند. دشمن دو جور است يكى آن كه به شخص عداوت دارد و به قصد دشمنى است مثل: [نساء:92]. ديگرى آن كه به قصد عداوت نيست بلكه وى حالتى دارد كه شخص از آن متّأذى مى‏شود چنانكه از كار دشمن، مثل [شعراء:77]. بتهاى بيجان نسبت به ابراهيم «عليه السلام» عداوتى نداشتند واز جماد عداوت متصّور نيست بلكه آنها جنبه معبودى داشتند و آن حالت ابراهيم را ناراحت مى‏كرد لذا فرمود: آنها دشمن منند. (مفردات)
سوره : الاحقاف  آیه شماره : 21
ریشه کلمه : عدو
فعل : عدو
معنی : تجاوز ، دويدن، برداشتن، دشمني، ستم، دشمن «عاديتم» دشمني با يکديگر «اعتدي» تجاوز کردن، از حد گذشتن، دشمني، ظلم، «عاديات» دوندگان، اسبان جنگى
توضیح : دشمني و تجاوز، گاهى با قلب است كه به آن عدوات و معاداة گويند و گاهى در راه رفتن است كه عَدْو (دويدن) نام دارد و گاهى در عدم رعايت عدالت در معامله است كه عُدْوان و عدو گويند. دشمن دو جور است يكى آن كه به شخص عداوت دارد و به قصد دشمنى است مثل: [نساء:92]. ديگرى آن كه به قصد عداوت نيست بلكه وى حالتى دارد كه شخص از آن متّأذى مى‏شود چنانكه از كار دشمن، مثل [شعراء:77]. بتهاى بيجان نسبت به ابراهيم «عليه السلام» عداوتى نداشتند واز جماد عداوت متصّور نيست بلكه آنها جنبه معبودى داشتند و آن حالت ابراهيم را ناراحت مى‏كرد لذا فرمود: آنها دشمن منند. (مفردات)
سوره : الاحقاف  آیه شماره : 21
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : الذاريات  آیه شماره : 41
ریشه کلمه : عود
فعل : عاد
معنی : قوم هود، مردم سرزمين احقاف
توضیح : اين مردم در سرزمين احقاف از يمن سكونت داشتند. [احقاف:21]. پيامبر معروفشان هود «عليه‏السلام» بود ولى پيامبران ديگرى نيز داشته‏اند چنانكه قرآن فرموده: [شعراء:123و هود:53]. آنان مرمان قوى هيكل و مرفّه بودند [اعراف:69]. چون در ضلالت خويش اصرار ورزيدند بادى سرد و سوزان بر ايشان وزيدن گرفت هفت شب و روز ادامه داشت، بدن هاي آنان را مثل چوب خشكاند و خونهايشان را منجمد كرد تا همه از بين رفتند [حاقة:6-8].
سوره : الذاريات  آیه شماره : 41
ریشه کلمه : عدو
فعل : عدو
معنی : تجاوز ، دويدن، برداشتن، دشمني، ستم، دشمن «عاديتم» دشمني با يکديگر «اعتدي» تجاوز کردن، از حد گذشتن، دشمني، ظلم، «عاديات» دوندگان، اسبان جنگى
توضیح : دشمني و تجاوز، گاهى با قلب است كه به آن عدوات و معاداة گويند و گاهى در راه رفتن است كه عَدْو (دويدن) نام دارد و گاهى در عدم رعايت عدالت در معامله است كه عُدْوان و عدو گويند. دشمن دو جور است يكى آن كه به شخص عداوت دارد و به قصد دشمنى است مثل: [نساء:92]. ديگرى آن كه به قصد عداوت نيست بلكه وى حالتى دارد كه شخص از آن متّأذى مى‏شود چنانكه از كار دشمن، مثل [شعراء:77]. بتهاى بيجان نسبت به ابراهيم «عليه السلام» عداوتى نداشتند واز جماد عداوت متصّور نيست بلكه آنها جنبه معبودى داشتند و آن حالت ابراهيم را ناراحت مى‏كرد لذا فرمود: آنها دشمن منند. (مفردات)