ناشناس
به قول شکسپیر که میگه به جای دسته گلی که برمزارم میاری میخوا هم که یک شاخه گل را حالا برایم بیاوری
پاسخ تبیان :
پنج شنبه 12/8/1390 - 12:13
ناشناس
چورخت خویش بربستم ازاینخاك
همه گفتند با ما آشنا بود
ولیكن كس ندانست كاین مسافر
چه گفت و با كه گفت و از كجا بود
پاسخ تبیان :
پنج شنبه 23/4/1390 - 10:27
mortezav73
اسم عکس هفتتونو بذارید عکس سال
چون فکر کنم عکستون یک ساله همینه
پاسخ تبیان :
شنبه 18/4/1390 - 0:9
ناشناس
واقعا غم انگیز و متاثرکننده بود... دلم آتیش گرفت ... کاش قدر لحظه حال رو بدونیم تا بعدا حسرت رفتنش رو نخوریم ....
پاسخ تبیان :
چهارشنبه 15/4/1390 - 9:31
ناشناس
عادت ما شده زنده کشی و مرده پرستی. کاش تا هستند قدر بودنشون رو بودنیم و درک کنیم.از عکاس و عکس انتخابی ممنون.
پاسخ تبیان :
دوشنبه 9/3/1390 - 11:19
ناشناس
سونامی اخیر ژاپن رو یادتون هست؟وقتی گروه نجات زن جوانی را زیر آوار پیدا کرد،او مرده بود اما کمک رسانان زیر نور چراغ قوه چیز عجیبی دیدند.زن با حالت عجیب به زمین افتاده بود،زانو زده و حالت بدنش زیر فشار آوار کاملا تغییر یافته بود. ناجیان تلاش میکردن جنازه را بیرون بیاورند. چند ثانیه بعد،سرپرست گروه،دیوانه وار فریاد زد:بیاید...!یک بچه اینجاست.بچه زنده است...
وقتی آوار از روی جنازه مادر کنار رفت دختر سه-چهار ماهه ای از زیر آن بیرون کشیده شد.نوزاد کاملا سالم و خواب بود. وقتی بچه را بغل کردند،یک تلفن همراه از لباسش به زمین افتاد که روی صفحه شکسته آن این پیام دیده میشد:عزیزم،اگه زنده ماندی،هیچ وقت فراموش نکن مادر با تمامی وجودش دوستت داشت ..!
پاسخ تبیان :
يکشنبه 8/3/1390 - 14:42
mohammadi64
خیلی متأثر کننده بود،
یکی در حسرت دیدن یک لحظه مادرشه و یکی دیگه حاضر نیست یک لحظه مادرش رو ببینه ،
قلبم رو به درد اورد این عکس ممنون که در این دنیای سردی و فراموشی یادی از این عزیزان کردید.
پاسخ تبیان :
يکشنبه 8/3/1390 - 14:31