• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
جلد هـفتم - صفحه 218 -  برادري و محبت ، به جاي بيدادگري و وحشت
صفحه : 218
برادري و محبت ، به جاي بيدادگري و وحشت
سه ساعت و نيم حل شد قضيه و شكست خوردند اينها. اين براي اين بود كه مردم قيام كردند؛ مردم آشنا شدند به وظايف خودشان ، بيدار شدند و اين قيام را كردند و اين پيشرفت را كردند.
والا اين خرابي باقي مي ماند و گرفتاري اش براي همه ماست . شماها بايد در دانشگاه [كه ]هستيد - همه اقشار دانشگاه بايد دانشگاه را بسازند؛ آنها هم كه در بازارند بازار را بايددرست كنند؛ آنها هم كه كشاورزند آنجا را درست كنند. همه دست به هم بدهيم تاان شاءالله اين آشفتگيها تمام بشود و مملكت خودمان مستقل و آزاد. نه [اينكه ] ازحكومت بترسيم . الان ما از نخست وزير نمي ترسيم ، نه شما نه ما؛ براي اينكه اسلام است .در صدر اسلام هيچ كس از پيغمبر نمي ترسيد. ترس نبود توي كار. محبت توي كار بود.حضرت امير، كه رئيس يك مملكت پهناور بود، از حجاز تا مصر، تا ايران ، تا يك مقداري از اروپا، مردم از او نمي ترسيدند، ترس توي كار نبود؛ با هم نشسته بودند، با هم ناهار مي خوردند، با هم كار مي كردند. خودش هم يك كارگري بود مثل ساير كارگرها.خودش - همان وقتي كه با او بيعت كردند - كلنگش را برداشت رفت سراغ آن قناتي كه خودش با دست مباركش آن قنات را درست كرد؛ و بعد هم وقفش كرد. ديگر ترسي توي كار نيست كه حالا ما بترسيم كه يك سازمان امنيتي بيايد ما را بگيرد و ببرد و بخواهدداغ كند! ما بهتر از اين چه مي خواهيم ؟
و حالا ماها احتياج به اين داريم كه باز اين نهضت را حفظش كنيم تا بتوانيم بسازيم
ايمان و اتحاد، رمز پيروزي
من اميدوارم كه اين [وحدت ] محفوظ بماند براي ما، با وحدت كلمه همه مان با هم - همه با هم - با حفظ آن رمز حقيقي كه ايمان است . آن رمز حقيقي ، كه ماي هيچ را به همه چيز غلبه داد، آن ايمان مردم بود. الان هم بعضي از همين افراد مي آيند پيش من و به من مي گويند كه دعا كنيد كه من شهيد بشوم ! يا مادري كه بچه اش را از دست داده مي آيد