• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    جستجو :
جلد چهاردهم - صفحه 11 -  دلبستگي به دنيا منشا انحطاط انسان
صفحه : 11
اين مي گذارم كه اين امر شايسته را بيشتر از آن مقداري كه هست اين را نمايش بدهم .همه اينها زير سر خود من است ، به خارج هيچ مربوط نيست ، دنيا من هستم .
دلبستگي به دنيا منشاء انحطاط انسان
اين عالم ملك ، اين عالم طبيعت يكي از مخلوقات خداست ، و اين عالم طبيعت هم جلوه اي از جلوه هاي خداست . تعلق به اين عالم طبيعت ، تعلق به اين دنيا، اين اسباب اين مي شود كه انسان را منحط مي كند. ممكن است يك كسي به يك تسبيحي آن قدر تعلق داشته باشد كه يك كس ديگري به يك سلطنت اين تعلق را نداشته باشد. اين اولي بيشتربه دنيا چسبيده است و آن دومي كمتر. سليمان بن داود هم سلطان بود، سلطاني كه بر همه چيز حكم مي كرد. لكن آن سلطنت يك سلطنتي نبود كه دل سلطان را، دل سليمان بن داود را به خودش جذب كند رسول اكرم هم رئيس يك ملت بود و فرمانفرماي ملت بود، لكن اين فرمانفرمايي اينطور نبود كه او را جذب كند به خودش . فرمانفرمايي درتحت سيطره او بود، نه او در تحت سيطره فرمانفرمايي . اگر انسان سيطره پيدا بكند به حسب نفس بر خودش و بر همه چيز، اين اهل دنيا ديگر نيست ولو اينكه همه دنيا هم داشته باشد، مثل حضرت سليمان و امثال او. و اگر اين سيطره نباشد و انسان در اين غفلت كه ما داريم باشد، اين آدم اهل دنيا هست و دنياي دني پست . دنيا و آخرت ، خدا و دنيا،اينها دو چيزي است كه ما وقتي تعلق به او داشتيم عالم ملك مي شود دنيا، اين دنياي من است . من وقتي تعلق به اين داشتم و تحت نفوذ او بودم ، تحت نفوذ و سيطره او بودم ،تحت نفوذ رياستها، تحت نفوذ مقامات بودم ، همه اينها دنياست و من خودم اسير است .هر چه سعه سلطنت زيادتر بشود اسارت زيادتر مي شود، من اسير او هستم و خودم ملتفت نيستم . و اگر چنانچه انسان موفق بشود به آنكه انبيا مي خواستند كه از تحت اين سيطره نفس بيرون برود، اين اعدي عدو(5) بيرون برود، اين اسارت را، قيد اسارت را از گردن خودش بردارد، اين آدم مي شود يك آدمي كه بر همه چيز سيطره دارد و چيزي بر او
5- دشمن ترين دشمن ، كه از اوصاف نفس انساني است .