• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
گفتار دوم :نظريه ي روح متجسد
بر اساس ايننظريه، واقعيت انسان جسماني است; اما جسمي نه چندان مادي آن گونه كه مشهود است،بلكه جسمي لطيف و آسماني كه احكام آن با جسم مادي متفاوت است. مثلا آن چنان فرّاراست كه مي تواند در هنگام مرگ به آساني از بدن بگريزد. اين نظريه را مي توان تلاشيبراي تركيب نقاط قوت دو ديدگاه روح نامتجسد و احياي دوباره ي ابدان تلقي كرد. ازآباي كليسا، ترتوليان به اين نظريه قايل است. به اعتقاد وي، حقيقت انسان روحجسماني است; هر چند كه اين روح مشاهده نمي شود. وي در اثبات اين نظريه به آياتي ازانجيل استشهاد مي كند:
“عيسي فرمود:مرد ثروت مندي بود كه جامه هاي نفيس و گران بها مي پوشيد و هر روز به عيش و نوش وخوش گذراني مي پرداخت. فقيري زخم آلود نيز بود به نام ايلعازر، كه او را در جلو درخانه ي آن ثروت مند مي گذاشتند. ايلعازر آرزو مي داشت كه از پس مانده خوراك او شكمخود را سير كند. حتي سگ ها نيز مي آمدند و زخم هايش را مي ليسيدند. سرانجام آنفقير مُرد و فرشته ها او را نزد ابراهيم بردند، جايي كه نيكان به سر مي برند. آنثروت مند هم مُرد و او را دفن كردند، اما روحش به دنياي مردگان رفت. در آنجا درحالي كه عذاب مي كشيد به بالا نگاه كرد و از دور ابراهيم را ديد كه ايلعازر دركنارش ايستاده است. پس فرياد زد: اي پدرم ابراهيم، بر من رحم كن و ايلعازر را بهاينجا بفرست تا فقط انگشتش را در آب فرو ببرد و زبانم را خنك سازد چون در ميان اينشعله ها عذاب مي كشم.”[1]
به نظر ترتولياناين آيات به روشني بر سرشت جسماني روح گواهي مي دهند. او مي گويد:
“آيا گمان ميكنيد كه اين عاقبت مرد سعادت مند فقير و مرد سيه روز ثروت مند خيالي و موهوم است؟شيء غير جسماني از هيچ چيز رنج نمي برد. و اگر انسان چنين قابليتي دارد، پس بايديك جوهر جسماني باشد، زيرا هر شيء كه قابليت رنج كشيدن را دارد جسماني خواهد بود.پس روح جوهرجسماني است كه بي شك داراي كيفياتي هم چون رنگ است.”
پاره اي ازروح گرايان جديد نيز نظريه مشابهي را پذيرفته اند و مي گويند: “بدن آسماني” درهنگام مرگ خود را جدا مي كند.[2]
در تبيين ايننظريه گفته شده است:
“به عقيده ياين گروه قواي حياتي انسان دو طبقه دارد: جسدي و غير جسدي. انسان داراي بدني مثاليو برزخي است كه هم اكنون با اين بدن متحد است و با مرگ انسان، اين بدن حكم تفالهاي را دارد و آن بدن حكم جوهر را. بدن مشهود نسبت به بدن مثالي به منزله ي فضولاتاست و حكم موي سر و ناخن را دارد. همان طور كه انسان در طول عمر خود چندين بار اينبدن را عوض مي كند، با مرگ به يك باره آن بدن كه بدن حقيقي است اين بدن را كه درحكم لباس اوست رها مي كند و به دور مي اندازد. بدن مثالي و برزخي بالذات زنده استو مرگ آن فرض ندارد، بر خلاف اين بدن مشهود كه بالذات مرده است و حيات او عارضياست.”[3]
بايد توجهداشت كه ميان بدن مثالي ياد شده با بدن مثالي كه در نظريه ي حكيماني چون ملاصدراآمده است، تفاوت اساسي و جوهري دارد. از اين رو رابطه ي اين بدن با بدن عنصري وكيفيت لذت يا رنج جسماني پس از مرگ آن طور كه در نظريه ي ملاصدرا تبيين شده است،در اين نظريه نيامده است. افزون بر اين، لذت يا رنج جسماني پس از مرگ، موجب نميشود تا حقيقت انسان را در ساحتي جسماني، هر چند با خصوصيات ياد شده، منحصر كردهساحت روحاني محض آدمي را انكار كنيم. گذشته از اين، در كنار آلام و لذت هايجسماني، آلام و لذايذ غير جسماني محض نيز قابل تصور است. از اين رو آيات ياد شدهاز انجيل فقط بخشي از عذاب هاي اخروي را نشان مي دهد.



[1] . انجيل لوقا: 24 ـ 19/16.
[2] . Antony Flew. Body, Mindand Death, P. 91-93.pual Edwards, The Encyclopedia of philosophy, immortality,
Vol. 4. P. 140.
[3] . مطهري، مرتضي، معاد، ص 24.