• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2
تعداد نظرات : 1
زمان آخرین مطلب : 6163روز قبل
شعر و قطعات ادبی

اینم یکی دیگه از جدیدترین شعرامه ... امیدوارم خوشتون بیاد ...

<< مرگ می داند ... >>

داستان از خویش میگویم
از دل پر ریش میگویم
قصه ای تاریک و عزلت بار
بی تو مرگم را چنین از پیش می جویم :
شامگاهان ساکت و غم بار
روزهایم تار
بی تو من ز این راه ناهموار
ز این سیل مصیبت بار
سخت بیزارم
از در و دیوار غصه می آید به پیکارم
من برای لحظه دیدار بی تابم ؛
انتظار سرخ آیینه
در غروب تلخ آدینه
بی تو می ریزد ، زهر در کامم
لیک می دانم که تا هستم
از تو هر دم دور می مانم ؛
خواب میداند چه کابوسی است بیداری !
ماه میداند چه دنیایی است تنهایی ،
آه تنهایی !
عاشقان را از شنا کردن در این دریای تاریکی گریزی نیست ،
با فانوس !
موج می آید
از این امید می کاهد
و این اندوه می پاید !
قلب شب افسوس می گیرد
مرگ می داند که این فانوس می میرد !
ماه می گرید ،
آه می گرید ...!

منتظر نظراتتون هستم ///

چهارشنبه 16/3/1386 - 11:9
شعر و قطعات ادبی

سلام دوستان خوبم . راستش مدتی از تبیان دور بودم . حالا می خوام یکی از جدیدترین شعرام رو که تو این مدت گفتم برات بنویسم . خوشحال میشم نظرات شما دوستان عزیز رو بدونم ...

<< یک شب من و تنهایی >>

گریان به شبی خفتم ، چشمی ز جهان شستم
افسوس ندانستم ، غم ها نه چنین کاهد ؛
همت به کمر بسته ، از دام بلا رسته
بی خوف در آن وادی ، افسانه چنین زاید ؛
ره سرد و پریشان شد ، میخانه نمایان شد
شب گردی و سرگرمی ، مقصود چنین یابد ؛
مردی همه یکرنگی ، با شور شب آهنگی
از رنگ رخ باده ، مستانه چنین نالد ؛
مستان همه سرمستند ، از خویش رها هستند
ما را ز چه غم خوردن ، میخانه چنین باید ؛
من را نه به می حاجت ، نی بر غم نی غایت
خالی ز می و مستم ، ساغی نه چنین خواهد ؛
خشکی و بیابان بود ، مهتاب نه تابان بود
امید رهایی را ، ویرانه چنین شاید ؛
بر من نظری افکن ، از ریشه غمم برکن
باران سخاوت را ، کشتی نه چنین آید ؛
یارم ز من آزرده ، از یاد مرا برده
آواره شب ها را تقدیر چنین آمد ؛

منتظر نظرات قشنگتون هستم ...

چهارشنبه 16/3/1386 - 11:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته