بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَیْلَةُ
الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ *
تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ *
سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ * . (1)
ما این قرآن عظیم الشأن را (كه رحمت واسع و حكمت جامع است) در شب قدر نازل
كردیم و چه تو را به عظمت این شب قدر آگاه تواند كرد, شب قدر (به مقام و
مرتبه) از هزار ماه بهتر و بالاتر است در این شب فرشتگان و روح (جبرئیل)
به اذن خدا (بر مقام ولایت نبى و امام عصر (عج) از هر فرمان (و دستور الهى
و سرنوشت مقدرات خلق را) نازل مىگردانند, این شب, رحمت و سلامت و تهنیت
است تا صبحگاه (شهود) ((شب قدر)) یا ((لیلة القدر)) مشهورترین نام این شب
است. مفسران درباره اینكه چرا این شب را ((شب قدر)) گفته اند و ((قدر))
به چه معناست, سه معنا را انتخاب كرده اند:
نام سوره : قدر ، إنّا
أَنزلناه.
محل نزول: در مکه نازل شده است، بعضی آن را مدنی دانسته اند، مرحوم
علامه طباطبایی (رضی الله عنه) مدنی بودن سوره را خالی از قوت نمی داند.
ترتیب
نزول: بیست و پنجمین سوره است که بعد از سورهی «عبس» و پیش از سوره ی «شمس» نازل
شده است.
ترتیب قرآنی: نود و هفتمین سوره است که بعد از سورهی «علق» و پیش از
سورهی «بینه» قرار گرفته است.
این سورهی مبارکه دارای 5 آیه، 30 کلمه و 112
حرف است.
نکته
-1
سورههایی که مشتمل بر 5 آیهاند، 4 سوره اند
:
قدر
، فیل، مسد، فلق
2-
سورههایی که با حرف تاکید إنّ
همراه با متکلم مع الغیر آغاز می شوند، 4 سوره اند:
فتح، نوح،
قدر، کوثر
3-
سورههایی که آیاتشان به حرف "راء" ختم می شود، 4 سور
اند:
قمر،
قدر، عصر، کوثر
رابطهی این سوره با سورهی «علق» در ترتیب
قرآنی
خدای سبحان در سورهی مبارکهی علق به رسول اکرم صلی الله علیه
و آله فرمان میدهد که « اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک
الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم»«
*بخوان
به نام پروردگارت که
نوشتن با قلم را یاد داد، به انسان آنچه را نمی دانست آموخت.*
سخن از کتاب است و
انسان، سخن از آغازین حالت شکل گیری انسان است، سخن از آموختن حقایق و معارفی است
که انسان آن را نمیدانسته است، سخن از متعلم بودن انسان است، سخن از کرامت است که
مبدأ آن تنها خداست و سورهی مبارکه ی قدر پیوند کتاب خاتم با انسان کامل، نزول
ولایت خداوند و متجلی شدن آن در انسان کامل یا قرآن ناطق است.
خدای سبحان با
نازل کردن قرآن، نزول ولایت در قالب انسان کامل و نیز نزول فرشتگان و آمد و شد عرشیان
حجت را بر انسان تمام کرده و بر اساس «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و
رضیت لکم الاسلام دینا» *امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام
گردانیدم و اسلام را برای شما به عنوان آیینی برگزیدم*
راه سعادت و کمال را به
روشنی ترسیم نموده است و در سورهی مبارکهی بینه گویا فرشتگان عروج کردهاند اما
عدهای
همچنان کافر مانده اند و با همه غوغا و هیاهوی عرشیان، آمد و شد افلاکیان و
وجود انسانهای کامل، عدهای هنوز نخواستهاند نگرش خود را اصلاح نمایند.
رابطهی سورهی «قدر» با سورهی «عبس» در ترتیب
نزول
سورهی «قدر» بیست و پنجمین سوره ایست که بعد از سورهی عبس نازل
شده است، خداوند در سورهی مبارکهی عبس از ویژگیهای قرآن کریم و نیز از فرشتگانی
که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شدهاند، به عنوان «کرام برره»، از آفرینش و
تقدیر انسان و به نوعی از قضای الهی سخن گفته است
:
«
کلا انها تذکره، فمن شاء
ذکره، فی صحف مکرمه، مرفوعه مطهره، بایدی سفره، کرام برره، قتل الانسان ما اکفره،
من ایّ شیء خلقه من نطفه خلقه فقدره، ثم السبیل یسره، ثم اماته فاقبره، ثم اذا شاء
انشره، کلا لما یقض ما امره» (عبس 23_11)
*هرگز
چنین مباش این آیات قرآن پندی است
تا هر که خواهد از آن پند گیرد در الواحی گرامی ثبت شده است الواحی والا مقام و
پاکیزه به دست سفیرانی گرامی و نیکوکار، مرگ بر انسان چه ناسپاس است او را از چه
چیز آفریده است او را از نطفهای ناچیز
آفرید، سپس اندازهای معینش بخشید سپس او را
بمیراند و در قبر پنهان ساخت، سپس هرگاه بخواهد او را برانگیزد، نه چنین است او
هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده اطاعت نکرده است.*
دربارهی رابطهی سورهی قدر
با سورهی مبارکه ی شمس که پس از قدر نازل شده است، شاید بتوان گفت در سورهی قدر
سخن از نزول قرآن کریم، کتاب نور و هدایت در شب قدر است و چنانکه در روایات آمده
است، ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام، در این شب نازل شده است و نیز فرشتگان در
این شب بر زمین نازل شده اند، نزول قرآن، ولایت انسان کامل و فرشتگان الهی، شب
دیجور زمین را نورانیتی الهی میبخشد، به
گونهای که خداوند بر این همه برکات
روشنایی بخش سوگند یاد می کند: « والشمس و ضحاها، والقمر اذا تلاها، ونفس و ما
سواها«
...
شأن نزول
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: "در عالم خواب
به من نشان دادند که بنی امیه از منبرم بالا میروند، برمن گران آمد پس سوره ی
»
انّا انزلناه فی لیله القدر» نازل شد."
فضیلت سوره
رسول الله صلی الله علیه وآله فرمود: "کسی که سورهی
قدر را قراعت کند، اجر روزهی ماه رمضان و احیای لیله القدر به او داده می
شود."
امام جعفرصادق علیه السلام فرموده اند: " هرکس سورهی قدر را در یکی از
نمازهای واجب قراعت کند ندا دهندهای او را ندا دهد که ای عبدالله گناه گذشتهی تو
بخشیده شد، عمل را از نو آغاز کن."
از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده که:"
هر کس انّا انزلنا ه فی لیله القدر را آشکارا بلند قراعت کند، مانند کسی خواهد
بود که در راه خدا شمشیرش را کشیده باشد و کسی که در نهانی بخواند، مانند کسی است
که در راه خدا درخون خود تپیده باشد و کسی که آن را 10 مرتبه قراعت کند، برابر هزار
گناه از گناهانش آمرزیده می شود."
فضل بن عثمان می گوید: نزد حضرت امام صادق
علیه السلام از *انا انزلناه فی لیله القدر* یاد شد، حضرت فرمود: چقدر آشکار است
برتری سورهی قدر نسبت به سورههای دیگر.
او می گوید: عرض کردم برتری سوره ی قدر
چه چیزی است؟ فرمود: ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در آن نازل شده است. گفتم: در
لیله القدری که ما آن را در رمضان امید داریم؟ فرمود: بلی، آن شبی است که تقدیر
آسمانها و زمین و تقدیر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام درآن است.
و حضرت علی
علیه السلام هرگاه یکی از شیعیان خود را می دید، می فرمود: "خداوند مشمول رحمت خویش
قرار می دهد کسی را که *إنا انزلناه* را قراعت کند."
حجت الاسلام عابدینی
قدر= شرف و منزلت
((مرحوم طبرسى)) گوید: ((از آن رو به این شب, قدر گفته اند كه داراى شرف و پایه اى
بلند و شانى عظیم است. مثل اینكه گویند: مرد داراى قدر; یعنى داراى شرف و منزلت.
چنان چه قرآن مى فرماید: ((و ما قدروا الله حق قدره)), یعنى عظمت و شان خدا را آن
گونه كه باید به جا نیاوردند. ((ابوبكر وراق)) گوید: ((لان من لم یكن ذا قدر اذا
احیاها صار ذاقدر)); آن شب را, قدر نامیدند, از این رو كه انسانها با زنده داشتن
آن به قدر و منزلت مىرسند. دیگران نیز گفته اند: شب قدر است, زیرا كارهاى خدایى را
در آن شب پاداشى بزرگ و گران سنگ است. گروهى دیگر نیز گفته اند: شب قدر است, چون
كتابى گرانبها بر پیامبرى بلند مرتبه و گرامى, براى امتى بلند پایه با دستان فرشته
اى گرانقدر نازل شده است.(2) در قدر و منزلت شب قدر همین بس كه سوره مباركه (قدر)
در شأن آن نازل شده است.
قدر= تنگى و ضیق
یكى از معانى (قدر) ضیق و تنگى است.
این شب را از آن رو (قدر) گفته اند كه زمین به واسطه كثرت فرود فرشتگان در آن شب,
تنگ مى شود. زمین در این شب, سرشار از فرشتگانى است كه تا سپیده دم, هم صدا با
زمینیان به احیاى آن شب مى پردازند و به وظایف خویش مى رسند. در این زمینه قرآن
كریم مى فرماید: (تنزل الملائكه و الروح فیها باذن ربهم من كل امر).
قدر= تقدیر و اندازه گیرى
بسیارى از دانشمندان این معنا را پذیرفته اند; چون در این شب, همه چیز اندازه گیرى
مى شود, به آن شب قدر گفته مى شود. از جمله مقدرات این شب, سرنوشت افراد, جامعه,
حوادث و پیش آمدها, مانند جنگ, زلزله, پیروزى, شكست, سعادت و شقاوت و... است. در این
شب, سرنوشت افراد و جوامع و هر آنچه با سرنوشت انسان ها ارتباط دارد, بر اساس حكمت
و مصلحت رقم مى خورد. (در او تقدیر و تفصیل كنند; هر كار كه مشحون به حكمت است, نقص
را بر او راه نبود و هر چه در آن سال خواهد بود از آجال و اقسام, در این شب تقدیر
كنند). (3)
از حضرت امام رضا (ع), روایت شده است كه:
(... یقدر فیها ما یكون فى السنه من خیر او شر اومضره او منفعه او رزق او اجل و لذلك
سمیت لیلة القدر) (4); این شب را لیلة القدر نامیده اند, چون آنچه مربوط به سال
است, از قبیل خوبى, بدى, زیان, سود,روزى (معیشت) و مرگ و ولادت در آن شب اندازه
گیرى مى شود.
امام صادق (ع), خطاب به (ابوبصیر) فرمودند:
(یا ابا محمد, یكتب وفد الحاجه فى لیلة القدر و المنایا والبلایا و الارزاق و ما
یكون الى مثلها فى قابل فاطلبها فى احدى وثلاث); اى ابو محمد, در شب قدر حاجیان
مشخص شده و پیشامدها و مرگها و روزىها و آنچه مربوط به آن سال است تا سال آینده
(شب قدر دیگر) رقم مىخورد; پس آن را در شب بیست و یكم و بیست سوم ماه جستجو كن
البته اینكه خداوند بر پایه حكمت و مصلحت, تقدیر امور مى فرماید, به شایستگى و
ظرفیت و حال افراد و جوامع بستگى دارد.
قدر, باران رحمتى است كه در جویبار هر فرد و هر جمع به اندازه او جارى است. شخصیت
افراد به گونهاى شكل گرفته كه بعضى از آنان توان پذیرش جریان رودى وسیع از رحمت و
بركت قدر را دارند و برخى دیگر, زمینه كمترى براى جذب رحمت و عنایت دارند; برخى,
هیچ گونه آمادگى ندارند تا آنجا كه زمینه وجودشان چون سنگى سخت و نفوذناپذیر است.
حقیقت شب قدر از نوع حقایق قرآنى است و همان طور كه قرآن شفا و درمان است, شب قدر
نیز این گونه است: (و ننزل من القرآن ما هو شفا و رحمه للمومنین و لا یزید الظالمین
الا خسارا). (5) قرآن غذاى سالم روح انسانهاست. این غذاى دلپذیر براى روان سالم لذت
بخش است. اما اگر كسى بیمار باشد, نه تنها از این سفره رنگین دلپذیر و غذاى شفابخش
بهرهاى نمىبرد, بلكه براى او مایه آزردگى است. از این رو, در قسمت دوم, آیه كریمه
مى فرماید: و همین قرآن براى ستمكاران مایه تباهى و زیان است. گفتیم كه در شب قدر
سرنوشت انسانها بر اساس حكمت و مصلحت رقم مى خورد. بىگمان, این تصمیمگیرى درباره
آینده اشخاص و امتها با گذشته آنان پیوند خورده است, اما اینكه در این شب چگونه
تصمیم گیرى و تقدیر مىشود و چه مراحلى پشت سر گذاشته مىشود و نقش عنصر انتخاب
چیست.
نقد و تحلیل
آرام
تقریباً
هزار و چهارصد و بیست و شش سال از نزول قرآن كریم می گذرد. هر سال به
فرمان خدایی كه متكلّم این كلام است، سالگردی گرانقدر تشكیل می شود . شب
قدر كه شب نزول قرآن است ، هر سال از طرف خدا تكریم می شود . گرامیداشت شب
قدر به این است كه همان خاطرة نزول قرآن تكرار شود . لذا با همان جلال و
شكوه فرشتگانی كه بار اوّل قرآن را آورده بودند ، در خدمت روح از آسمان
غیب تنزّل می كنند و بر ولی عصر نازل می شوند .
هنگام نزول قرآن ، احیای خاطرة هر سالة او هم گوشزد شد . هم با ماضی و هم با مضارع یاد شد فرمود :
إنّا أنزَلناهُ فِی لَیلَهِ القَدر (1)
یعنی این كتاب را ما در شب قدر نازل كرده ایم ، و هم در تجلیل شب قدر اینچنین فرمود :
وَ
مَا اَدراكَ مَا لیلَهُ القَدر . لیلَهُ القَدرِ خِیرٌ مِنْ ألفِ شَهر .
تَنَزَّلُ المَلائِكَهُ وَالرُّوحُ فِیها بِإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ
اَمرْ . سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطلَعِ الفَجْر(2)
یعنی این قرآن كه در
شب قدر نازل شد ، با جلال و شكوه فرود آمد و به دستور خدا هر ساله آن جلال
و شكوه تكرار می شود . اینچنین نیست كه إنّا أنزَلناهُ فِی لِیلَهِ القَدر
و پایان پذیرفته باشد ! بلكه اینطور است : تَنَزَّلُ المَلائِكَهُ
وَالرُّوحُ فِیهَا بِإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلّ اَمرْ . هر ساله ملائكه در
خدمت روح همة حقائق قرآن را أعم از تفسیر و تكوین پائین می آورند.
مرحوم كُلینی بابی در جامع كافی عقد كرد كه بعضی از امامان ما (علیهم السَّلام) فرمودند :
شما
برای اثبات ادامة ولایت به سورة قدر استدلال كنید . تقریر استدلال هم به
این بیان است ؛ فرمود : به مخالفین بگوئید آیا نبی اكرم رحلت كرد ، شب قدر
هم از بین رفت ، یا شب قدر هست ؟ آنها ناچار می گویند : شب قدر هست . یعنی
هر سال ماه مباركی دارد ، و در هر ماه مباركی شب قدر هست . فرمود : از
آنها بپرسید : این كه خدا فرمود : در شب قدر فرشته ها امور را نازل می
كنند ، بر كی نازل می شوند ؟ اگر مقدّرات و حقائق را نازل كرده اند كه به
همراه ببرند و به كسی ندهد ، پس چرا آوردند ؟ اگر بنا شد مقدّرات و معارف
را بر كسی عرضه كنند ، آن كس كیست ؟ آن كس كه همة فرشتگان به اتّفاق روح ،
همة امور را نازل می كنند و بر او گزارش می دهند ، كیست ؟ او ولی امر است
. او امام آن زمان است .
در هر زمانه ای ولی معصوم هست كه مهبَط
وحی است . منتها وحی تشریعی به پایان رسید ، آن وحی های تصدیقی و تكوینی و
تبیینی و تفسیری و تشریعی همچنان مستدام است . لذا در بَدئ پیدایش نزول
قرآن ، ذات أقدس إله دستور داد كه هر ساله خاطرة گرانبار نزول قرآن را
گرامی بدارند و امشب احتمالاً یكی از شب هائی است كه لیلة قدر است . لذا
فرشتگان در خدمت روح همة امور را با سلامت به وجود مبارك ولی عصر عرضه می
كنند . بعد به اذن ولی عصر به مجالس مؤمنین سری می زنند و به آنها سلام می
كنند . و فیض ای كه به ولی عصر رسید ، به دستور آن حضرت به افراد مستعد می
رسانند . كسانی كه ارتباط شان با ولی عصر برقرار است ، نشانه های شب قدر
را هم درك می كنند .
از ائمه (علیهم السَّلام) سئوال كردند كه علامت شب قدر چیست ؟ فرمود :
آن
نسیم ملایم كه به شما بوزد ، معلوم می شود شب قدر را درك كرده اید . اگر
زمستان باشد ، احساس سرما نمی كنید . و اگر تابستان گرم باشد ، احساس گرما
نمی كنید . اگر یك همچنین حالی در شما پیدا شد ، این نسیم قدر است . علامت
دیگر اینكه : اگر بوی خوبی به مشام شما رسید ، این نشانة قدر است .
گاهی یعقوب ای می خواهد كه بوی یوسف را از فاصلة هشتاد فرسخ استشمام كند ، بگوید
إنّی لَأجِدُ رِیحِ یُوسُفَ لُولا أنْ تُفَنِّدُونْ (3).
آن كس كه پیرهن یوسف را در دست دارد ، بوی یوسف را استشمام نمی كند ! ولی یعقوب از فاصلة هشتاد فرسخی بُوی یوسف استشمام می كند .
فَلَمّا فَصَلَتِ العِیرْ (4)،
همین
كه قافله از مرز مصر حركت كرد ، یعقوب فرمود : من بُوی یوسف می شنوم !
استشمام نمی كنی . ولایت بُوئی دارد ، نبوّت بُوئی دارد ، یوسف هر عصر
بُوئی دارد ، شب قدر بُوئی دارد . اگر كسی شامّة جان اش باز شد ، این بُو
را می شنود . و اگر آن لامسة جان اش باز باشد ، این نسیم خنك را حسّ می
كند . جریان چشم و گوش در قرآن آمده ، جریان شامّة معنوی هم در قرآن آمده
. خدا بعضی را بصیر و بعضی را كُور می داند . می گوید : برخی كُور اند ،
امّا نه چشم سرشان ، بلكه چشم دلشان كُور است .
إنَّهَا لا تَعمَی الأبصارْ وَ لكِنْ تَعمَی القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور (5).
معلوم
می شود بعضی ها قلب شان بیناست ، بعضی دلشان كُور است . آن دلی كه چشم
دارد ، شامّه هم دارد ، ذائقه هم دارد ، لامسه هم دارد .
ایّام
ماه مبارك رمضان ، ایّام روزه است . در كتاب صوم ، روزة واجب و مستحب و
حرام و مكروه را مطرح می كند . یكی از روزه هائی كه گفته اند حرام است ،
روزة وصال است . یعنی انسان طرزی نیّت كند كه بگوید : من از این سحر تا آن
سحر ، یك روز و شب را نیّت می كنم كه روزه بگیرم و همچنین فردا را كه شب
چیزی نخورد و این نخوردن را به حساب روز و روزه بیاورد و نیّت كند . یك
وقت كسی در شب ماه مبارك اشتها به غذا ندارد ، آن خارج از بحث است . یا در
غیر ماه مبارك شب چیزی نمی خورد ، آن خارج از بحث است . ولی یك وقت نیّت
می كند كه من شب و روز را روزه بگیرم كه شب هم مثل روز جزء مَنوّی او باشد
. دو روز را با یك شب نیّت كند ، این را می گویند : (صُوم وصال) . یك شب و
روز ، دو روز و یك شب ؛ دو تفسیر برای صوم وصال آمده است ؛
این
معنا برای غیر پیغمبر حرام است . رسول اكرم فرمود : صوم وصال ممنوع است .
اصحاب عرض كردند : پس شما چرا اینچنین می كنید ؟ فرمود : شما مثل من
نیستید . آنچه كه مرحوم صدوق در مَنْ لا یَحضُر نقل كرد ، با آنچه را كه
در جوامع روائی اهل سنّت است ، مختصر فرق می كند . ولی یك حدیثی است معروف
و فریقین نقل كرده اند كه وجود مبارك نبی اكرم فرمود : شما مثل من نیستید .
إنّی اَبِیتُ عِندَ رَبّی یُطْعِمُنِی وَ یَسقِینْ (6).
من
مهمان خدایم ، در نزد خدا بیتوته می كنم ، از غذای خدا و آشامیدنی های
الهی بهره می برم و مقاومت می كنم . من اگر ظاهراً صائم ام ، باطناً در
كنار سفرة خدا نشسته ام . احساس گرسنگی و تشنگی نمی كنم . این مقام برای
نبی اكرم هست .
به ما گفتند : شما در ماه مبارك مهمان خدائید .
اگر صوم وصال ممنوع است ، این صوم عادی كه جائز و واجب است . برخی در روز
كه صائم اند ، مهمان خدایند . نه تنها جان شان از معارف طرفی می بندد ،
بلكه جسم شان هم احساس رنج نمی كند . این حال را انسان در این فرصت ها
مسئلت كند . نشانه های شب قدر را با لامسة دل ، با شامّه جان می توان درك
كرد . این هم مطلب دیگر .
و چون مهم ترین كار برای شب قدر دعاست و
این ایّام و لیالی متعلّق به علیّ بن أبیطالب ، امیر المؤمنین (علیه آلاف
التحیّه والثناء) است ، چه بهتر كه دعا را از زبان این داعی بشنویم .
اوّلاً ادب دعا را امیرالمؤمنین (علیه السَّلام) به ما آموخت . فرمود :
اَلدّاعِی بِلا عَمَلْ كَالرّامِی بِلا وَتَرْ (7).
آنكه
دعا می كند و عمل ندارد ، مثل تیراندازی است كه تیر دارد ، ولی وَتر ندارد
. (وَتر) آن كمان مُنهنی است كه جلوی این تیر تند تیز را می گیرد و او را
راهنمائی می كند . فرمود : اگر كسی تیرانداز است ، یك كمان ای لازم دارد
كه این كمان منهنی این تیر تیز را تعدیل كند ، راهنمائی كند . اگر كسی بی
عمل دعا می كند ، مثل تیر انداز بی كمان است . بهترین عمل صفای دل است .
بهترین راه برای صفای دل این است كه هم در مسئله توحید برای غیر خدا راه
باز نكنیم ، هم در مسائل اجتماعی كینة احدی را در دل راه ندهیم . مطمئن
باشیم اگر كسی این دو ركن را فراهم كرد ؛ یعنی در كار خدا اَحدی را شریك
قرار نداد ، در مسائل اجتماعی كینة هیچ مسلمانی را در دل نداشت ، این دو
ركن را كه فراهم كرد ، این دعوت كننده ، این داعی یك تیر انداز ماهری است
كه هم تیر تیز دارد و هم كمان مُنهنی . آنگاه خود حضرت كه واجد شرائط
دعاست ، نیایش هائی دارد كه در آن نیایش همّت های بلند را تعلیم می دهد و
برای همة مسلمانها مسئلت می كند .
شما دعاهای حضرت را در نهج
البلاغه كه تحلیل می كنید ، می بینید یا سعادت می خواهد ، یا شهادت می
خواهد ، یا رفاقت با انبیاء می خواهد ، یا كرامت می خواهد ، یا عافیت می
خواهد ، یا سلامت می خواهد ، یا فتوّت و رادمردی و مردانگی می خواهد و یا
عزّت !
ببینید دعاهای حضرت از این عناصر محوری بیرون نمی رود . در
آن عهد نامة معروف كه برای مالك اشتر نوشت ، در پایان عهد نامه دعا كرد ؛
فرمود :
مالك ! من برای خود و برای تو از خدا سعادت و شهادت طلب می كنم ! از خدا می خواهم :
أنْ یَختِمَ لِی وَ لَكَ السَّعادَهَ وَ الشَّهادَه إنّا للهِ وَ إنّا إلِیهِ الرّاجِعُونْ (8).
من سعادت را ، شهادت را برای خود و برای تو مسئلت می كنم .
در آن دعاهای عمومی می گوید :
نَسأَلُ اللهُ مَنازِلَ الشُّهَداء وَ مَعایِشَهَ السُّعَداء وَ مُفارَقَهَ الأنبیاء (9).
ما
برای همگان سعادت و منزلة شهدا و رفاقت با انبیاء را می خواهیم . به خدا
عرض می كند : وَاجْمَعْ بِینَنَا وَ بِینَهُ . نوع این دعاها به صیغة جمع
است . می گوید : خدایا ! بین ما و بین رسول ات ، وَاجْمَعْ بِینَنَا وَ
بِینَهُ فِی بَرْدِ العِیشْ وَ قَرارِ النِّعْمَه وَ مُنتَهَی
الطُمَأنِینَهِ وَ تُحَفِ الكِرامَه (10)
خدایا ! بین همة ما ونبی
ات در آن قرارگاه عیش و زندگی جمع بكن ، و در آن آرامش و خنكی سعادت و
زندگی جمع بكن ! در كمال طمأنینه ما را با او سهیم بكن ! آن كرامت ها را
كه تحفة پیغمبر می كنی ، ما را بهره مند بكن ! مُنتَهَی الطُمَأنِینِه وَ
تُحَفِ الكِرامَه .
در میدان جنگ دو دعای آموزنده دارد ؛ هنگامی
كه جنگ شروع می شد ، عرض می كرد : خدایا ! اَللّهُمَّ إنّا نَشكُو إلِیكَ
غِیبَهَ وَلِیّنَا وَ كَثرَهِ عَدُوِّنَا وَ تَشتُتَ اَهوائَنَا .
رَبَّنَا افْتَحْ بِینَنَا وَ بِینَ قُومِنَا بِالحَقّ (11)
عرض می كرد : خدایا ! ما از نبود پیغمبر به تو شكایت می كنیم . چون پیغمبر ، آن ركن طمأنینه را ما از دست داده ایم .
در
هفدة ماه مبارك در جریان بَدر كه اوّلین جنگ نابرابری بود كه مسلمانها می
دیدند ، امیر المؤمنین فرمود : همه آن شب متوحّش بودند و متزلزل . تنها
كسی كه هیچ حادثه ای برای او نبود ، رسول اكرم بود . فرمود : در شب جنگ
بَدر تا صبح كنار درخت پیغمبر مشغول مناجات بود ، گویا اصلاً فردا جنگی
نیست ، و امشب شب حمله نیست ! آن یك حساب دیگری بود . لذا امیرالمؤمنین
عرض می كند : خدایا ! ما از نبود پیغمبر به تو شكایت می كنیم و از اختلاف
درونی به تو پناه می بریم و شكایت می كنیم .
آنگاه دعائی كه بعض
از انبیاء داشتند كه در قرآن آمده است ، همان دعا را امیر المؤمنین دارد
كه : رَبَّنَا افْتِحْ بِِینَنَا وَ بِینَ قُومِنا بِالحَقّ .
این در آغاز جنگ . در ناعرة جنگ عرض می كند :
خدایا ! ما گرچه شهادت طلب كردیم ، امّا فتوّت و مردانگی هم می خواهیم .
اَللّهُمَّ
إنْ اَظهَرتَنَا عَلَیهِمْ وَ جَنِّبنَا البَغی وَ سَدِّدْنا بِالحَقّ .
وَ إنْ اَظهَرْتَهُمْ عَلَینَا فَارزُقنَا الشَّهادَه وَاعْصِمنَا مِنَ
الفِتنَه (12).
اگر ما را بر آنها غالب كردی ، ما فاتح شدیم ، توفیقی بده كه تعدّی و تجاوز به زیر دست را روا ندانیم . به اسیران رحم بكنیم .
همین
علی كه بعد از ضربت خوردن شب نوزدهم دستور داد به قاتل من مدارا كنید ؛ در
میدان جنگ مردانگی از خدا خواست و می خواست . عرض می كرد : خدایا ! آن
توفیق را بده كه اگر ما فاتح و پیروز شدیم ، بر دشمن ستم نكنیم . و اگر
مصلحت بود كه آنها ما را شكست بدهند ،مرگ ما را مرگ شهید قرار بده . ما را
از فتنه و بَد آموزی مصون بدار . این دعای علی در صحنة جنگ است . امّا
دعای وجود مبارك امیرالمؤمنین از نظر توحید ؛ وقتی شب بر می خواست ،
خالصاً خدا را دعا می كرد ، عرض می كرد : خدایا ! تو كه می دانی ، هذا
مَقامُ ،
این دعاها را كه عرض می كنم ، شرح خواسته های شماست ؛ ما
یك قرآن به دست داریم و یك قرآن به سر كه هر دو جزء برنامه های لیالی قدر
است ، و روایات این دو برنامه هم جدای از هم است . و در هر دو برنامه
مسئله نیایش و خواسته است . چه بخواهیم ، آنچه كه الآن عرض می شود برای آن
است كه هم در مراسم قرآن به دست ، هم در مراسم قرآن به سر این چیزی را كه
امیر به ما آموخت ، اینها را بخواهیم .
وقتی حضرت در مقام دعا و ثنا می ایستاد ، عرض می كرد :
خدایا
! هذا مَقامُ مَنْ اَفرَدَكَ بِالتُّوحیدِ الَّذِی هُوَ لَكْ وَ لَمْ یَرَ
مُستَحِقَّاً لِهذِهِ المَحامِدِ وَ المَمَادحِِ غِیرَكْ . وَ بِی إلِیكَ
فاقَهٌ لا یَجبُرُ مَسكَنَتَهَا إلا فَضلُكْ . فَهَبْ لِی رِضاكْ وَ
أغنِنَا عَنْ مَدِّ الأیدِی إلی سَواكْ . إنَّكَ عَلی كُلّ شِیءٍ
قَدِیر(13).
عرض كرد : خدایا ! این مقامی كه من ایستاده ام ، مقام
توحید است . من به عنوان یك عبد موحّد در پیشگاه مولای واحد ایستاده ام .
هیچ مدحی جز برای تو نیست . هیچ حمدی جز برای تو نیست . من یك نیازی دارم
كمر شكن ! و تو جابر عَظم كسیری ! هر شكسته ای را تو جبیره می كنی .
یكی از دعاها و فرازهای جوشن كبیر و ادعیّة دیگر در این دعاها این است كه : یا جابِرَ العَظمِ الكَسِیر (14).
ای
خدائی كه هر استخوان شكسته ای را تو شكسته بندی می كنی ، جبیره می كنی ،
جبران می كنی . هر دل شكسته ای را او جبیره می كند . حضرت عرض كرد : من یك
درد كمر شكن دارم كه هیچ چیزی این شكسته را جبران نمی كند ، مگر كَرم تو .
و آن این است كه مرا به مقام رضا برسانی . هر چه تو كردی ، من خوشم بیاید
. و دست ما را از دراز شدن به سوی این و آن كوتاه بكن ! ما را به خودت
نیازمند بكن !
هَب لِی مِنْ رِضاكْ ، هَب لَنَا مِنْ رِضاكْ وَ
اَغنِنا عَنْ مَدِّ الأیدی إلی سِواكْ . چیزی از غیر تو طلب نكنیم . این
روح بلند است . آن هم فتوّت و مردانگی است كه نسبت به كافران هم ما رادمرد
باشیم .
در مسائل خصوصی به خدا عرض می كند : پروردگارا ! همة نعمت
ها را تو دادی . همة نعمت ها را هم ما باید به تو تحویل بدهیم . جان دادی
، باید برگردانیم . چشم و گوش دادی ، باید برگردانیم . اعضاء و جوارح و
جوانح دادی ، باید برگردانیم . حرفی در او نیست . ولی خدایا ! ما را
كریمانه زنده كن و ما را كریمانه بمیران . خدایا ! در هنگام استرداد این
ودیعه ها اوّلین چیزی كه از ما می گیری ، جان ما باشد . این طور نباشد كه
ما ذلیلانه بمیریم . اوّل چشم را بگیری ، دست را بگیری ، پا را بگیری ، ما
را فلج كنی ، بعد ببری ؛ اینچنین نباشد .
اَللّهُمَّ اجْعَلْ ، این
از دعاهای نورانی نهج البلاغه است كه این دعاها و از این رقم دعاها در نهج
فراوان است كه این ادب كرامت است .
اَللّهُمَّ اجْعَلْ نَفسِی
اَوَّلَ كَرِیمَهٍ تَنتَزِعُها مِنْ كَرائِمِی وَ اَوَّلَ وَدِیعَهٍ
تَرتَجِعُهَا مِنْ وَدائِعِ نِعَمِكَ عِندِی(15) ؛
خدایا ! همة
نعمت ها امانت است ، همه را به تو بر می گردانیم . ولی اوّلین نعمتی كه می
گیری ، جان ما باشد . چشم و گوش به همراه جان برود ، نه اوّل چشم وگوش و
اعضاء را بگیری ، ما ذلیلانه در منزل زندگی كنیم ، نیازمند به اعضاء منزل
باشیم ، با خواری و خفّت به سر ببریم . این دعا درس كرامت می دهد .
از
نظر مسائل اقتصادی هم می گوید : خدایا ! همة نعمت ها به دست توست ، به جای
اینكه مع الواسطه به ما نعمت بدهی ، بی واسطه ما را تأمین كن كه ما منّت
این و آن نكشیم و نچشیم .
اَللّهُمَّ صُنْ وَجهِی بِالیَسارْ وَ لا
تَبدُلْ جاهِی بِالإقتارْ فَاَستَرزِقَ طالِبی رِزقِكِ وَ اَسْتَعْطِفَ
شِرارِ خَلقِكَ فَاُفتَتَنَّ بِخَمِّ مَنْ أعطانِی وَ بِضَمّ مَنْ
مَنَعَنِی وَ أنْتَ مَعَ ذلِكَ وَلِیُّ الإعطاء وَالمَنْع (16).
خدایا
! آبروی ما را با داشتن حفظ بكن ! خدایا ! آبروی ما را با فقر نریز !
خدایا ! آنچه را كه به ما می رسد ، از توست . بكوشیم كه بی واسطه از تو
بگیریم ، نه به وسیلة این و آن بگیریم ، تا از این و آن حقّ شناسی كنیم و
كسی كه به ما چیزی نداد ، گِله كنیم . این دعاها درس كَرم می دهد .
شما
وقتی دعاهای حضرت را در نهج البلاغه بررسی می كنید ، همین است كه یا سعادت
طلب می كند ، یا رفاقت با انبیاء می خواهد ، یا شهادت می خواهد ، یا كرامت
می خواهد ، یا عافیّت می خواهد ، یا فتوّت و رادمردی و مردانگی طلب می كند
، یا سلامت دین و دنیا را می خواهد . نَسأَلُ اللهَ المُعافاتَ فِی
الأدیانْ كَمَا نَسأَلُهُ المُعافاتَ فِی الأبدان (17).
عرض می كند : همانطوری كه ما از خدا عافیّت بدن می خواهیم ، عافیّت دین را هم طلب می كنیم .
از
نبی اكرم سئوال كردند : شما در شب قدر از خدا چه می خواهید ؟ حالا كه با
ما نگفتی شب قدر كی است ، ولی این را بگو از خدا چه می خواهی ؟ شما در شب
قدر چه می خواهی ؟ فرمود : من اگر شب قدر را درك كنم ، از خدا عافیّت طلب
می كنم . عافیّت همین عافیّت علوی است كه در نهج البلاغه آمده ؛ هم عافیّت
دین ، هم عافیّت دنیا . هم عافیّت بدن ، هم عافیّت جان و نظام . در جریانی
كه شما با خبر هستید دنیا چه می گذرد ، یك میلیارد مسلمان در چه حالت اند
؛
این خطوط كلّی دعا را از ولیّ دعا بیاموزیم ، برای همه مسئلت
كنیم . اینچنین نباشد كه فقط برای خود دعا كنیم . آنها كه این دعاها را به
ما آموختند ، برای همه خواستند . آنها كه در نماز می گویند :
إیّاكَ نَعبَدُ وَ إیّاكَ نَستَعِینْ (18)،
دیدشان
خیلی بلند است . نمی گویند : تنها من عبادت می كنم و این متكلّم مع الغیر
، یعنی ما عبادت می كنیم ، منظور این باشد كه من با همة شئون ادراكی ام ،
دركی ام ، تحریكی ام ، اعضاء و جوارح ام كه در دعای عرفه آمده است تو را
عبادت می كنم ، این حدّ نیست . نه تنها ما ، یعنی مسلمین عالم تو را عبادت
می كنیم ، این حدّ ام نیست . ما ، یعنی مجموعة نظام آفرینش .
چون خدا به ما فرمود :
شما
به همراه همة این قافله ها حركت كنید ، فَقالَ لَهَا وَ لِلأرضِ ائتِیا
طُوعاً أو كَرْهَاً قالَتَا اَتَیْنَا طائِعِینْ (19). خدا فرمود:
من
به آسمان و زمین گفته ام خواه و نا خواه بیائید . اینها گفتند : ما به
همراه همة قافله با رغبت می آئیم . اینها دو نفر اند ، امّا حرف شان جمع
است .
قَالَتَا اَتَینَا طائِعِیْن . نه طائِعَیْن ! خدا به دو
نفر خطاب كرد با ضمیر تثنیه . آنها با جمع جواب دادند . این ادب را خدا به
ما آموخت . ببینید همه می گویند :
یا الله ! شما هم برای همه خیر طلب بكنید . این هم مطلب بعدی .
كم
كم آماده می شویم برای مراسم دعا ؛ امّا چون شب ضربت خوردن علیّ بن
أبیطالب (سلام الله علیه) است ، گرچه بعداً به فیض ولایت به بركت مدّاحی
مدّاح اهل بیت استفاده می كنیم ، ولی باید عنایت كنیم كه حضرت سعی كرد با
سلامت دین شهادت را استقبال بكند . همة ما شنیده ایم كه گریه برای اهل بیت
از بهترین عبادات است . تردیدی هم در او نیست . امّا سعی كنیم گریة
عاقلانة عارفانة بدون پِیرایه ؛ آن گریه یقیناً عبادت است . نیازی به
افزایش و كاهش نیست .
جریان شهادت علیّ بن أبیطالب (سلام الله
علیه) به قدری درد آور است كه قبل از اتّفاق اش ، شاید سی سال یا بیشتر ،
معلوم نیست این خطبة شعبانیّه در چه سالی اتّفاق افتاد . سی سال ، سی و
پنج سال ، چهل سال معلوم نیست . پیغمبر برای جریان ضربت خوردن علی اشك
ریخت . آن پیغمبر !! این خطبة معروف كه در آخرین جمعة ماه شعبان پیغمبر آن
خطبه را ایراد كرد ، فرمود :
أیُّهَا النّاس قَدْ أقبَلَ إلِیكُمْ شَهرُ اللهْ بِالبَرَكَهِ وَالرَّحمَهِ وَ المَغفِرَه (20)،
در
پایان گریه كرد . امیر المؤمنین عرض كرد : چرا گریه می كنی ؟ فرمود : در
ماه مبارك رمضان تو مشغول نمازی ، سر مطهّر ات با خون ات رنگین می شود !
خوب حالا كِی بود ؛ 25 سال كه خود حضرت خانه نشین بود ، 5 سال تقریبی هم
حكومت كرد ، این شده 30 سال . 30 سال تقریباً بعد از رحلت رسول اكرم این
حادثة تلخ جهانی رخ داد . حالا آن خطبة شعبانیّه كی بود ، آن روشن نیست .
حداقلّ سی سال قبل از ضربت خوردن علی پیغمبر گریه كرد . چه قدر این مصیبت
تلخ است !!
20 سال قبل از جریان سیّدالشهداء ، علیّ بن أبیطالب گریه
كرد . از جریان صفّین كه بر می گشتند ،آمدند یك سرزمین ای ، با دست مبارك
اشاره كرد ، فرمود : هاهُنا ، هاهُنا . یك مقدار خاك را گرفتند ، بعد بُو
كردند ، فرمود : همین جاست ، همین جاست . عرض كردند : چی اینجاست ؟ فرمود
: رادمردانی كه عاشقان كوی حقّ اند ، اینجا می آرمند (21). اینجا سرزمین
كربلاست . اگر كسی اینها را خوب بشناسد ، نیازی به آن پِیرایه ها نیست ،
اشك می آید . و آن اشك عبادت است . امیرالمؤمنین به پیغمبر فرمود : چرا
گریه می كنی ؟ فرمود : در ماه مبارك ، در حال نماز شمشیری می آید ، سر
مطهّر ات با خون اش رنگین می شود ! عرض كرد : بِسَلامَهٍ مِنْ دِینِی(22)
؟ عرض كرد : آن وقتی كه شمشیر بر سرم می آید ، دین من سالم است ؟ فرمود :
آری ، دین ات سالم است . این آن علی است !! شاید امشب كه 19 ماه مبارك
رمضان بود ، مهمان یكی از دخترها بود ، شیری آورد ، نمكی آورد با نان ،
فرمود : یكی از این دو را بردار ! بالأخره با نان و نمك افطار كرد . حالا
اینها خیلی مهم نیست ! اینها را شاگردان علی هم كردند .
این جریان
فُزتُ وَ رَبِّ الكَعبِه (23) كه در سحر 19 ماه مبارك رمضان علیّ بن
أبیطالب گفته بود ، اینها علی را نشان نمی دهد . چون چند سال قبل از این
حادثه یكی از شاگردان علیّ بن أبیطالب در هنگام ضربت خوردن و شمشیر دیدن
گفت : فُزتُ وَ رَبِّ الكَعبِه . ما چون نرفتیم به سراغ آن مقامات بلند
، خیال می كنیم حضرت علی یعنی عالی ترین مقام اش این است كه وقتی شمشیر
خورد ، بگوید : فُزتُ وَ رَبِّ الكَعبِه . در حالی كه او كسانی را تربیت
كرد ، شاگردانی را تربیت كرد كه چند سال قبل از او یك همچنین حادثه ای
برای آنها اتفاق افتاد ، گفتند : فُزتُ وَ رَبِّ الكَعبِه . مرحوم سیّد
علی ، شارح صحیفة سجادیّه ، بنگرید تا ببینید كه مقام اهل بیت چی است !
این حدیثی را با 28 واسطه تقریباً نقل می كند ، بعد می بالد ، می گوید :
اُولئِكَ آبائِی فَجِئنِی بِمِثلِهِمْ ، إذا جَمَعَتْنا یا جَرِیرُ
مَجامِعُ (24).
می گوید : اینها اسنادی است كه اجداد من نقل كردند
، از فلان كس از فلان كس از فلان كس از فلان كس تا به پیغمبر می رسد ؛ از
پیغمبر سئوال كردند : شما وقتی در معراج رفتی ،خیلی حرف شنیدی . آن حرف
هائی كه شنیدی شبیه لهجة كی بود ؟ فرمود : آن حرف هائی كه من شنیدم شبیه
لهجة علیّ بن أبیطالب بود . علی را باید آنجا ها جستجو كرد . این فُزتُ وَ
رَبِّ الكَعبِه را شاگرد علی ، قبل از علی ، چند سال قبل از مرگ علی گفت .
چون پیغمبر علی را با آن وضع می شناخت ، كه فرمود : من در معراج وقتی حرف
می شنیدم ، مثل اینكه صدا شبیه صدای علی بود . این است كه وقتی با خبر می
شود شب 19 علی فرق اش می شكافد ، اشك می ریزد .
حضرت آمد ، اذان
گفت ، بیدار كرد ، حتّی آن پلید را هم بیدار كرد . شروع كرد به نماز ؛ خوب
آن نماز ، سُبحانَ رَبّیَ العَظِیم ، سُبحانَ رَبّیَ الأعلی ، آنگاه ندا
آمد : عَلی قَدْ قُتِلَ عَلِیٍُّ المُرتَضی ، عَلی تَهَدَّمَتْ اَركانُ
الهُدی ، وَانفَصَمَتِ العُروَهُ الوُثقی . قُتِلَ عَلِیٍُّ المُرتَضی(25)
!!!
زینب به حسنین گفت : برادر ! علیّ مرتضی غیر از پدر ما كسی
نیست ! این ندا را همه شنیدند ، یا اهل بیت شنیدند ؟ عَلی تَهَدَّمَتْ
اَركانَ الهُدی وَانفَصَمَتِ العُروَهُ الوُثقی ، قُتِلَ عَلِیٍُّ
المُرتَضی . این صدا را همه شنیدند ، یا آنها كه بُوی شب قدر را استشمام
می كنند ، آنها شنیدند ؟ به هر تقدیر آمدند .
وجود مبارك
امیرالمؤمنین به امام مجتبی دستور داد كه بقیّة نماز را بخوان ! نماز را
بخوان ؛ نماز ، نماز ! بعد هم حضرت را با آن وضع بردند به منزل ، حالا تا
چه اندازه حضرت را با آن وضع پیچیدند و تا كجا زیر بغل اش را گرفتند ؛ به
هر تقدیر بود ، وقتی به منزل رسید ، فرمود : این كسی را كه گرفتید ، با او
مدارا كنید . به او ستم نكنید .
در همین كوفه فرمود : شیری كه برای
من آوردند ، به این قاتل ام ابن مُلجم بدهید . در همین كوفه برای دختران
همین علی صدقه آوردند !! كه دختر أبی عبدالله فرمود : عَمَّتِی تَقُولُ ،
فتوای عمّة من این است ؛ فتوا را زین العابدین می داد و زینب (علیها
السَّلام) پخش می كرد . عَمَّتِی تَقُولُ إنَّ الصَّدَقَهَ عَلِینَا
مُحَرَّمِهِ ؛ ... اَلسَّلامُ عَلی اَهلِ بِیتِ النُبُوَّهِ وَالعِصمَه .
با
همین حال كه نشسته اید مراسم قرآن به دست و قرآن به سر با یك توضیح كوتاهی
عرض می شود و شروع می كنیم . یكی از سُنن و آداب این لیالی قدر ، قرآن به
دست گرفتن است . یعنی قرآن را به دست می گیریم ، باز می كنیم و خدا را قسم
می دهیم و از خدا این اموری كه علی (سلام الله علیه) به ما آموخت ، می
خواهیم . بعضی از روایات این مسئله را دارد ؛ این یك دعاست و یك مراسم جدا
. بعد هم قرآن به سر هست كه آن هم قرآن را بالای سر گذاشتن و دعائی كردن و
قسم دادن و از ذات أقدس إله چیزهائی خواستن . خواسته های ما در همین
محورهائی باشد كه امامان ما (علیهم السَّلام) خواستند و برای همة مسلمانها
طلب بكنیم . آزادی همة بی گناهان ، استقلال همة مناطق اسلامی ، عظمت و
عزّت و سعادت و سیادت همة مسلمانها ، بالأخص صیانت و سیادت نظام اسلامی
ایران ، و دوام او تا ظهور صاحب اصلی و اصیل اش ، یعنی ولی عصر (أرواحنا
فداه) .
شرط اساسی همان دو ركن است ؛ اخلاص توحید و حلّ هر گونه
كینه . با هیچ كسی بَد نباشیم و در این دعاها كسانی را هم كه نسبت به ما
جفا كرده اند ، آنها را هم مشمول عفو قرار بدهیم ، برای آنها هم خیر طلب
بكنیم ، با این سعه صدر كنار ضیافت إله بار یابیم تا با دست پُر برگردیم.
پی نوشت ها:
(1) سورة قدر / آیة 1
(2) سورة قدر / آیة 2 تا 5
(3) سورة یوسف / آیة 94
(4) سورة یوسف / آیة 94
(5) سورة حج / آیة 46
(6) عوالی اللآلی / جلد 2 / صفحة 233 / باب صوم ( صوم الوصال من خصائص النبّی (ص) )
(7) مستدرك الوسائل / جلد 5 / صفحة 217
(8) نهج البلاغه / نامة 53 ـ من كتاب له (ع) كتب للأشتر النخعی
(9) نهج البلاغه / خطبة 23
(10) نهج البلاغه / خطبة 72
(11) نهج البلاغه / نامة 15
(12) نهج البلاغه / خطبة 171
(13) نهج البلاغه / خطبة 91
(14) مفاتیح الجنان / دعای جوشن كبیر
(15) نهج البلاغه / خطبة 215
(16) نهج البلاغه / خطبة 225
(17) نهج البلاغه / خطبة 9
(18) سورة حمد / آیة 5
(19) سورة فصّلت / آیة 11
(20) بحار الأنوار / جلد 93 / صفحة 356
(21) وَ مَصارِعُ عُشّاقِ شُّهَداء ـ بحار الأنوار / جلد 41 / صفحة 295
(22) بحار الأنوار / جلد 93 / صفحة 358
(23) بحار الأنوار / جلد 42 / صفحة 239
(24) بحار الأنوار / جلد 105 / صفحة 188
(25) بحار الأنوار / جلد 43 / صفحة 282
شنبه 14 مهر 1386 - 14:38
ولایت فقیه به زبان
ساده
از
امروز مبحث تخصصی "ولایت فقیه"
را با استعانت از ولی الله الاعظم شروع می کنم.خوشحال می شوم در بحث شریک شوید.
الف)فقیه کیست؟
مقصود
از فقیه در بحث ولایت فقیه، مجتهد جامعالشرایط است نه هر کس که فقه خوانده
باشد. فقیه جامعالشرایط باید سه ویژگى داشته باشد;«اجتهاد مطلق»، «عدالت مطلق»،
و «قدرت مدیریت و استعداد رهبرى».
ب)ولایت یعنی چه؟
ولایت واژهاى عربى است که از کلمه «ولی» گرفته شده است.
«ولى» در لغتعرب، به معناى آمدن چیزى است در پى چیز دیگر; بدون آنکه فاصلهاى در
میان آن دو باشد که لازمه چنین توانى و ترتیبى، قرب و نزدیکى آن دو به یکدیگر است.
از اینرو، این واژه با هیئتهاى مختلف(به فتح و کسر) درمعانى «حب و دوستى»، «نصرت
و یارى»، «متابعت و پیروى»، و «سرپرستى»استعمال شده که وجه مشترک همه این معانى
همان قرب معنوى است.
مقصود از واژه «ولایت» در بحث ولایت فقیه، آخرین معناى مذکور یعنى «سرپرستى»
است. ولایتبه معناى سرپرستى، خود داراى اقسامى است .
ج)چرا ولایت فقیه لازم است؟یا ولایت فقیه مشروعیت دارد؟
۱- عمل
پیامبر در تشکیل حکومت : یعنی این که ما چون پیرو پیامبر هستیم بنابر این
باید حکومتی را که ایشان به خاطر سعادت مسلمین تشکیل داده بودند دوباره احیاء و
زنده کنیم تا مسلمین به سعادت و خوشبختی مد نظر پیامبر برسند .
2-
ضرورت استمرار اجرای احکام الهی که فقط در زمان پیامبر ضرورت ندارد بلکه برای همیشه
است .
3-
ماهیت و کیفیت قوانین اسلام طوری است که بدون حکومت قابل اجرا نیست. مثل احکام
دفاعی و احکام مالی و بخصوص احکام کیفری و حقوقی .
4-
لزوم وحدت مسلمانان و تشکیل امت واحده .
5-
لزوم نجات مردم مظلوم و محروم .
ما
با توجه به این پنج مورد مذکور به ضرورت حکومت اسلامی پی میبریم و در نهایت به این نتیجه میرسیم که چون ما مسلمان هستیم و معتقد به پیامبری حضرت محمد صلی
الله علیه و آله و امامت دوازده معصوم علیهم السلام هستیم باید حکومتی که بر ما
حاکم است اسلامی باشد .هنگامی که پذیرفتیم حکومت ضرورت دارد و اساسش به این
است که دستوری از مقامی صادر شود و دیگران به آن عمل کنند، قوام حکومت به شخص یا
گروهی است که «حاکم»است و همینطور به انسانهایی است که باید دستورات شخص یا حاکم را بپذیرند و بدان
عمل کنند .
- آیا مردم از هر دستوری باید اطاعت کنند؟ آیا هر شخص یا
گروهی حق دارد و میتواند دستور بدهد؟
در
طول تاریخ کسانی بودهاند
که با زور بر مردم تسلط یافته و بر آنان حکمفرمایی کردهاند، ولی شایستگی فرمانروایی را نداشتهاند، در مقابل گاهی فرد یا افراد شایستهای بودند که مردم میبایست از آنان اطاعت کنند .
با
توجه به نکته فوق میتوان
گفت منظور از «مشروعیت» این است که کسی حق حاکمیت و در دست گرفتن قدرت و حکومت را
داشته باشد، و مردم وظیفه خواهند داشت از آن حاکم اطاعت کنند.
هر
چه پشتیبانی اکثریت مردم از رهبران و سردمداران نظامهای سیاسی کشورها بیشتر باشد، عمر آن نظامها بیشتر و نیاز آنها برای به کارگیری جبر و فشار جهت اجرای
تصمیمات کمتر میگردد.
چنین
فرمانبری داوطلبانه و پذیرش آگاهانه مردم از تصمیمات قدرت سیاسی حاکم را در اصطلاح
سیاسی «مشروعیت» و یا بر حق بودن و یا حقانیت مینامند
.
اما
ما بر این تعریف انتقادی داریم که در ذیل بدان اشاره خواهیم کرد .
به
نظر میرسد که این تعریف از مشروعیت که همان
ارزشمندی نظام است به تعریف مقبولیت نزدیک تر است تا به مشروعیت. و سوالی که اینجا
مطرح میشود این است که شاید این تعریف برای
غربیها تعریف صحیح و درستی باشد. چرا که
اساساً آنها سیاست را از دیانت جدا میدانند
و لذا اصلاً هیچ ارتباطی بین دین و حکومت و خدا نمیبینند و اگر چنین تعریفی از مشروعیت بکنند بعید نیست اما
افرادی که معتقد هستند که دیانت ما عین سیاست ماست و یا لااقل این که سیاست ما در
دیانت ماست؛ نمیتوانند
چنین تعریفی را قبول کنند برای این که ما در دین اسلام و همچنین عقلاً معتقد به
این هستیم که حاکمیت
مطلق از آن خداست برای این که
ما آفریده او هستیم و کسی غیر از خداوند حق حاکمیت بر منِ فرد و انسان را ندارد و
عقل نیز این را قبول میکند
و لکن بعد میبینیم که خداوند این حق حاکمیت خود را
تفویض کرده مثل حضرت داود و تعدادی دیگر از ائمه اطهار (علیهم السلام) که اینها بر
روی زمین حکومت میکنند
و همچنین این حق حاکمیت را به پیامبر خاتم یعنی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) میدهد که بر مردم حکومت کند و بعد از پیامبر نیز چون باز ملت
نیاز به رهبر و حکومت داشتند خداوند به پیامبر دستور داد که حضرت علی علیه السلام
را به عنوان حاکم خداوند بر روی زمین انتخاب کند و حضرت نیز چنین کردند. هر چند که
اینجا مسلمانان دو فرقه شدند و نظریههای
مختلفی مطرح میشود.
تا
این که دوازدهمین امام معصوم ما غایب میشوند و عصر غیبت شروع میشود اینجا است که میبینیم با توجه به آیات و روایات و بحثهای استدلالی ائمه از طرف خداوند فقهای واجد الشرایط را حاکم
بر مردم قرار دادهاند
و همانطوری که امام صادق(علیه السلام) میفرماید: (فأنّی قَد جَعَلتُهُ عَلَیکُم حاکماً).
پس نتیجه این که میبینیم اصلاً در مشروعیت حاکمان مردم
هیچ نقشی ندارند و ملاک مشروعیت یک نظام و حکومت نیز خواست مردم نیست .
حاكمیت
مطلق از آن خداوند متعال است و این اوست كه افرادی را برای مردم به عنوان حاكم
انتخاب میكنم و نصب میكند و این نصب خداوند نیز به دو طریق انجام میگیرد.
افرادی
را به طور مستقیم و با نام به عنوان حاكم قرار میدهد مثل حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و حضرت
علی (علیه السلام) و سایر ائمه كه به این نصب خاص میگویند.
اما
افرادی را با داشتن شرایط خاصی به عنوان حاكم انتخاب میكند كه به این نصب عام
میگویند ما میبینیم كه علی علیه السلام 25 سال خانهنشین شدهاند
. آیا باید بگوئیم كه حضرت علی(علیهالسلام)
مشروعیت برای تشكیل حكومت نداشتند در حالی كه میبینیم این طور نیست بلكه حضرت علی (علیه السلام) مشروعیت
داشتند چون این مشروعیت را خداوند داده بود و ربطی به مردم نداشت بلكه ایشان
مقبولیت نداشتند و زمانی هم كه مقبولیت پیدا كردند اقدام به تشكیل حكومت كردند .
در
مورد ولایت فقیه بحث این چنین است که مشروعیت ولی فقیه الهی است
و انتخاب و انتصاب آن در اختیارات مردم نیست و از طریق نصب عام، حق حاكمیت
پیدا كرده است.
پس
در نهایت میتوان در تعریف مشروعیت از دیدگاه یك
مذهبی به نام مذهب شیعه چنین گفت مشروعیت یعنی داشتن حق حاكمیت بر مردم از جانب خداوند (حقانیت)
و یا این كه داشتن حق قانونی از جانب خداوند(قانونیت). نتیجه این كه مشروعیت ولی
فقیه یعنی این كه حقانیت و قانونیت ولی فقیه از جانب خداوند برای تشكیل حكومت و
حاكم شدن، كه در این مشروعیت مردم هیچ محلی از اعراب ندارند.
د)نقش مردم در قضیه مشروعیت ولایت فقیه چیست؟
نقش
مردم فعلیت بخشیدن و یا این كه عینیت بخشیدن به این مشروعیت الهی است . پس
پیامبران و ائمه ولی فقیه این مشروعیت و این حاكمیت را دارند اما فقط زمانی اینها
عینیت پیدا میكند
كه مردم بخواهند به مشروعیت اینها عینیت و فعلیت ببخشند.
ما
در اسلام و قرآن دو نوع حكومت داریم. حكومت بر حق (خدا) و حكومت طاغوت فلذا حكومتی
كه مشروعیت الهی نداشته باشد یعنی از جانب خدا برای تشكیل حكومت اجازه نداشته باشد
و تشكیل حكومت بدهد حكومت طاغوت است و هر چند كه این فرد عالیترین و آگاهترین
فرد روی زمین باشد لكن حكومتی مشروع است از دیدگاه اسلام كه مشروعیت الهی داشته
باشد.