• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 33
زمان آخرین مطلب : 4712روز قبل
شعر و قطعات ادبی

زندگی یعنی چه؟

زندگی و سهراب سپهری

شب آرامی بود
 
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود


زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی دادشعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین:با خودم می گفتم زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟!!!هیچ

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، که نخواهد آمد تو نه در دیروزی، و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست شاید این خنده که امروز، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک به جا می ماند .

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریمرو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندیست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند چای مادر، که مرا گرم نمود نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهاییست من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم

                           سهراب سپهری

 

يکشنبه 8/3/1390 - 23:37
خودرو

ایمنی در ساخت BMW

بی ام و و bmv

در قسمت پشت ماشین با کمک سنسور، موقعیت ترافیکی را کنترل و با اخطار مثلث روی آینه بیرونی و لرزش خفیف فرمان، راننده را از نزدیک شدن ماشین از عقب آگاه می سازد

پس از تنظیم سرعت دلخواه، سرعت ماشین را با خودروی جلویی هماهنگ می کند و در موقعیت های تصادف هشدار میدهد

اشیا تا فاصله 300 متری با کمک این سیستم که از دوربین مادون قرمز استفاده می کند، قابل شناسایی هستندبی ام و اولین خودرو دنیاست که قابلیت تشخیص انسان را دارد و هنگام نزدیک شدن به عابرین پیاده چراغ هشدار اضافی زرد رنگ را در شیشه جلو نمایش می دهد

نمایش اطلاعات مهمی مانند سرعت، جهت حرکت و هشدار ها در شیشه جلو و مستقیما در دید راننده که توسط این پروژکتور انجام می شودو تصویر مجازی دو متر دورتر در انتهای کاپوت دیده می شود تا حواس راننده را پرت نکند

کمک راننده در پارک و دنده عقب گرفتن با دو دوربین نصب شده روی سپر جلو و عقبی

هنگام پیچیدن به جاده های شلوغ یا مواجهه یا چهار راههایی که هیچ چراغ یا علامتی ندارند، به حفظ فاصله مطمئن کمک می کند

يکشنبه 8/3/1390 - 23:35
داستان و حکایت

من از خدا خواستم

خدا و من

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید  خدا گفت : نه

آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی 

 من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازدخدا گفت : نه

روح تو کامل است . بدن تو موقتی است 

   من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد  خدا گفت : نه

شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است 

 من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد  خدا گفت : نه

  من به تو برکت می دهم خوشبختی به خودت بستگی دارد 

 من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد  خدا گفت : نه

درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد 

 من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد  خدا گفت : نه

تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی 

 من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید  خدا گفت : نه 

  من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری 

 من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم   

 خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی

     امروز روز تو خواهد بود
آن را هدر نده باشد که خداوند تو را برکت دهد...  داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و بدان که برکت خواهی یافت

يکشنبه 8/3/1390 - 23:33
نوشیدنی و دسرها

طرز تهیه فالوده شیرازی

فالوده

نشاسته و آب را با هم در قابلمه ریخته و روی حرارت ملایم هم بزنید تا نشاسته خوب پخته شود و بوی خامی ندهد. خمیر فالوده را کنار بگذارید تا ولرم شود. سپس آن را در قیف مخصوص بریزید...

 

مواد لازم برای شربت فالوده :
شکر/300 گرم
آب/600میلی گرم
گلاب/800 گرم
جوهرلیمو/یک چهارم قاشق چایخوری
دانه ی هل سبز/10 عدد
مواد لازم برای نیم کیلو فالوده :
نشاسته ی گل /200 گرم
آب /یک لیتر
طرز تهیه:
آب و شکر را روی حرارت ملایم قرار دهید. جوهر لیمو را در 2 قاشق سوپخوری آب حل کرده، به آب و شکر اضافه کنید. اجازه دهید شربت غلیظ شود. گلاب و دانه های هل را افزوده و بعد از چند جوش مایه را از روی حرارت بردارید و صبر کنید تا سرد شود. شربت را در فریزر قرار دهید تا ببندد، سپس در کیسه بریزید و به شکل پخ پودری در آورده و آن را تازمان سرو فالوده در فریزر بگذارید(این مایه را در دستگاه بستی ساز هم می توانید بریزید تا بلورهای یخ ریز یا پخ پودری به شما بدهد.

نشاسته و آب را با هم در قابلمه ریخته و روی حرارت ملایم هم بزنید تا نشاسته خوب پخته شود و بوی خامی ندهد. خمیر فالوده را کنار بگذارید تا ولرم شود. سپس آن را در قیف مخصوص بریزید و از بالا با فشار دادن قیمت آن را در آب سرد که بلورهای یخ در آن هست بریزید. وقتی فالوده خودش را گرفت آن را با کفگیر برداشته وبا پودر یخ شربت، مخلوط و سرد کنید، یا آن که برای سرو در زمانی دیگر آن را در فریزر قرار دهید.

نکته :
1-
این دستور دارای 2000کیلو کالری انرژی و500 گرم کربوهیدارات می باشد.
2-
در هنگام پخت فالوده، حرارت باید بسیار ملایم باشد تا آب خمیر فالوده دیر تبخیر شود و در حین تبخیرآب، نشاسته پخته شود. نشانه ی پخته شدن خمیر، کشدار وبراق شدن آن است.
3-
اگر خمیر سفت وسفید باشد یعنی خمیر خام است و رشته های فالوده در آب خرد می شود.
4-
بهترین نشاسته قابل استفاده برای تهیه فالوده نشاسته گندم است.
5-
دمای خمیر فالوده باید به حدی باشد که انگشت را بدون آن که بسوزد بتوان در آن نگهداشت.ن
6-
به طورکلی نسبت حجمی نشاسته ی گندم به آب یک هفت است که از هفت قسمت آب، یک قسمت سرد بوده برای حل کردن نشاسته استفاده می شود، شش قسمت دیگر آب جوش آمده است که تدریجاً نشاسته ی حل شده به آن اضافه می گردد.
7-
در تولید صنعتی شربت یا مخلوط یخ و شربت (یخ در بهشت) هنگام سرو اضافه می شود تا از دوفازی شدن (دو لایه شدن مایه ی فالوده وشربت) جلوگیری گردد.

يکشنبه 8/3/1390 - 23:31
دانستنی های علمی

چه کسی "ممد نبودی ببینی" را خواند ؟

محمد جهان آرا

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته... سراینده اشعار این سرود زیبا کیست؟ آقای عزیزی. فردی که برای دل خودش شعر می‌گوید، متولد خطه خوزستان و از همرزمان جهان‌آرا ، حاضر در دفاع از خرمشهر تا آخر و حاضر در آزادی خرمشهر تا لحظه آخر و کسی که از سال 62 در اراک ساکن شده .....

فکر و اساس سرودن شعر در وصف جهان‌آرا چگونه بود؟

جهان‌آرا بسیار آرام و دوست داشتنی بود و جاذبه خاصی در او وجود داشت. در اولین سالگرد شهادت وی به تهران می‌رفتیم. در اتوبوس دوستان پیشنهاد کردند که شعری درمدح شهید جهان‌آرا تهیه شود تا در مراسم ایشان همه با هم بخوانند. در این فاصله که در اتو بوس بودم این شعر را آماده کردم. البته خود نوای این شعر یک نوحه قدیمی‌است که با یکسری تغییرات کلی و اساسی آن را به صورت فعلی که رایج است تبدیل کردم.

اولین بار شعر را چه کسی خواند؟

اولین بار در مراسم سالگرد جهان‌آرا خودم خواندم بعد آن را به حسین فخری که عضو سپاه خرمشهر بودند دادم و ایشان نیز آن را به غلام کویتی پور دادند. درسال 64 به پیشنهاد کویتی پور تغییراتی در آن دادم. البته آن زمانی که وی این شعر را خواندند من درمنطقه مهران بودم و در آنجا دیدم یکی از بچه های دزفول این شعر را زمزمه می‌کند و برایم جای تعجب بود که وی این شعر را از کجا به‌دست آورده. از او سوال کردم و گفت، شب گذشته کویتی پور آن را خوانده و من هم تعدادی از ابیات آن را حفظ کردم.

آیا سرودن این اشعار با یک انگیزه درونی خاص بود؟

این اشعار خودشان به سراغ آدم می‌آیند و در آن فضا که قرار بگیری آن روحیه ایجاد می‌شود و مثل یک رایحه دلنشین یا یک ابر زودگذر است که باید سریع آن را جذب کنی و به آن سبک و سیاق بدهی تا ماندگار شود و در غیر این صورت می‌گریند و می‌روند به‌طور مثال در مورد شعر زیر که کویتی پور خوانده بودند همان شعر «یاران چه غریبانه رفتند از این خانه» یک شاعر دیگر این شعر را گفته بود و من هم بدون آنکه از شعر وی اطلاعی داشته باشم شعری با همین سبک و سیاق درمدح خرمشهر سرودم به کویتی پور دادم که وی نیز این اشعار را با هم تلفیق کرد و این سرود یاران چه غریبانه را خواندند که چند بیت از اشعار آن توسط من سروده شده است.

يکشنبه 8/3/1390 - 23:29
خواص خوراکی ها

معجزه ای بنام خیار و خیار سبز

از قدیم می گفتن از خیار، بی خاصیت ترمیوه نداریم لطفا مطلب زیر را بخوانید فکر کنم نظرتان عوض شود

1.     دارای ویتامینهایی است که روزانه ما بدن نیازداریم. مانند میتامینهای ب یک ، دو، سه، پنج، شش، اسید فولیک، ویتامین سی، کلسیم، آهن، منیزیم، فسفر و پتاسیم و روی 

  2.     اگر بعد از ظهر خسته هستی بجای اینکه نوشیدنیهای کافیئن دار بنوشی یک خیار بخور.آنها دارای ویتامینهای بی و هیدروکربور هستند که شما را سرحال آورده و چند ساعت نگهمیدارد.

  3. اگر آینه حمام بخار میکند آنرا به آینه بمالید تا از بخار کردن جلو گیری کند.  

 4. اگر حشرات و حیوانات باغچه شما را نابود میکنند یک بشقاب آلومینیومی خیار لایه لایه برش خورده را بگذارید تا همه آنها را فرار دهد. مواد خیار با آلومینیوم ترکیب شده و بویی را ایجاد میکند که همه حشرات و... را فراری میدهد. ولی انسان آنرا حس نمیکند..

   5. اگر روی پوست خود ناهمواری دارید و میخواهیدکه از شر آن قبل از رفتن به استخر خلاص شوید خیار برش خورده را به آن محل ها روی پوست خود بمالید. مواد فتوشیمیایی خیار باعث میشود که کلوژنهای پوست جمع شود و چاله چوله ها از بین بروند. روی چروکها نیز بسیار موثر است

  6. اگر مشروب خورده اید و سردرد و سرگیجه دارید قبل از خواب چند خیار بخورید. عطف به ویتامین ب و شکری که دارد و الکترولیتهای موجود سردرد و سرگیجه را حل میکند

  7. اگر میخواهید بر گرسنگی عصر فائق آئید خیار بخورید.

8. یک ملاقات مهم دارید ولی فرصت واکس زدن ندارید خیار را بمالید روی کفش آنرا براق نموده در مقابل نفوذ آب نیز مقاوم میشود

  9. اگر روغن ندارید، و لولاها سرو صدا میکنند آنرا به آن بمالید روان شوند

  10. اگر دچار استرس هستید، یک خیار را خرد کرده و در آب جوش بگذارید، مواد شیمیایی آن باعث آرامش شما میشود

  11. بعد از غذا آدامس ندارید و میخواهید به یک ملاقات تجاری بروید، یک برش از خیار را برای سی ثانیه به سقف دهان بفشرید، بوی بد دهان با کشته شدن باکتریهای بد بو از بین میرود.

12.اگر یک روش سبز برای تمیز کردن وسایل استیل میخواهید، با خیار آنها را تمیز کنید

  13. اگر در حال نوشتن اشتباه کردید از آن میتوانید بعنوان پا ک کن (از قسمت بیرونی آن) استفاده کنید.

يکشنبه 8/3/1390 - 23:28
سخنان ماندگار

باران نباش

باران نباش تا به التماس به پنجره بکوبی که نگاهت کنند ابر باش که به التماس نگاهت کنند تا بباری..

يکشنبه 8/3/1390 - 23:26
ایرانگردی

یزد

یزد اولین شهر خشتی و دومین شهر تاریخی جهان بعد از شهر ونیز ایتالیاست. همین دو ویژگی کافی است تا ایرانیان بدانند کشوری به وسعت تاریخ جهان دارند و شهری کویری که می توانند خشت به خشت، ریگ به ریگ و لحظه به لحظه تاریخ آن را به رخ جهانیان بکشند.

دومین شهر تاریخی جهان "برترین" جاذبه های گردشگری، تاریخی و میراث فرهنگی زیادی دارد که هر کدام از آنها می تواند به تنهایی جاذبه ای منحصر به فرد برای بازدید گردشگران و دوستداران میراث فرهنگی و تاریخ ایران و جهان باشد. این شهر به شهر بادگیرها معروف است. به دارالعباده، شهر دوچرخه‌ها، شهر شیرینی، شهر قنات و قنوت و قناعت و شهر آتش و آفتاب.

گسترده ترین بافت تاریخی ایران

نارین قلعه، قدیمی‌ترین بنای خشتی جهان

طولانی ترین قنات ایران

مسن ترین درخت جهان

بلندترین بادگیر جهان

قدیمی ترین میدان ساعت شهری در ایران

قدیمی ترین نخل چوبی ایران

قدیمی ترین مسجد ایران

بلندترین مناره های جهان

بیشترین تعداد دخمه ها در یزد

تنها آب انبار شش بادگیری جهان

تنها کاروانسرای دایره ای در ایران

تصاویری دیگر از مکان های دیدنی شهر یزد

 

يکشنبه 8/3/1390 - 23:22
دنیای گیاهان و حیوانات

عقاب

عقاب می تواند 70 سال زندگی کنداما...


به 40 سالگی که می رسد چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته و نگاه دارند .

نوک بلند و تیزش خمیده و کند می شود .

شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد .

آنگاه عقاب می ماند و یک دو راهی :

اینکه بمیرد و یا اینکه یک روند دردناک تغییرات را برای 150 روز تحمل کند و این روند مستلزم آن است که به قله یک کوه پرواز کرده و آنجا بنشینددر آنجا نوک خود را به صخره یی می کوبد تا آنجا که کنده شودپس از آن منتظر می ماند تا نوک جدیدی به جای آن بروید ، و بعد از آن چنگالهایش را  از جا در می آوردپس از آنکه چنگال جدید رویید ، عقاب شروع به کندن پرهای کهنه اش میکندو پس از گذشت 5 ماه  عقاب پرواز تولد مجدد را انجام میدهد و مدتها زندگی خواهد کرد...

برای 30 سال دیگرچرا تغییر لازم است؟....

بسیار می شود که برای زیستن نیاز است تغییری را ایجاد کنیم...

گاهی اوقات نیاز داریم از شر خاطرات و عادات کهنه و سنتهای گذشته  رها شویمبرای پرواز به آسمانها، منتظر نمان که عقابی نیرومند بیاید و از زمینت برگیرد و در آسمانهایت پرواز دهد.

 بکوش تا پر پرواز به بازوانت جوانه زند و بروید و بکوش تا اینهمه گوشت و پیه و استخوان سنگین را که چنین به زمین وفادارت کرده است، سبک کنی و از خویش بزدایی، آنگاه به جای خزیدن، خواهی پرید. در پرنده شدن خویش بکوش و این یعنی بیرون آمدن از زندانهای اسارت

يکشنبه 8/3/1390 - 23:20
داستان و حکایت

 باران رو به جلو

ناگهان در میان دشتی، باران گرفت. مردم به دنبال سرپناه می‌دویدند، به جز مردی که همان طور آرام به راه‌خود ادامه می‌داد.
کسی پرسید: `چرا نمی‌دوی؟`
مرد پاسخ داد: `چون جلو من هم باران می‌بارد!`


يکشنبه 8/3/1390 - 22:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته