چند وقتیست
دور از دسترس مانده ام!
تنها امواج دلتنگی
از قلبم میگذرد . . .
کنج یک اتاق خالی
نفسم میگیرد
دور از چشمان تو
اما دکلی نیست دیگر
تنها مانده ام باز هم همین حوالی !!
کاش یکی می بود
مرا خاموش می کرد . . .
خیره میشوم
به تو
انگار گرفته ای امروز
خورشید من
چشمان من غیر مسلحند !
اینگونه ببینمت
قطعاً کور میشوم !!!
من از جاده های مه آلود دستانت
و تمام علامتهای جاده مسدود است
احتمال ریزش
جاده لغزنده است . . .
می ترسم !
من از تمام علامتهای تردد بی تو
مریم سلیمی
خنجر خاطرات
دلم را ریش ریش می کند
آینه اگر بشکند
بدان
فکر این دل شکسته را
پیش پیش می کند
آن روز آیینه همراه سهراب بود
که نوشت :
آیینه ها انتظار تصویرم را می کشیدند
لابد
آیینه سهراب نشکسته بود
مگر می شود
یک مشت شیشه ی خرد شده
چهره ی رنجور مرا
در خود بگنجانند؟!!
لحظه ای مکث
لختی درنگ
روزها می گذرد
گر پلک بزنی
رفته اند باز
این عقربه های شوخ وشنگ
چاقو را بردار
گوشهایت را تیز کن !!!
میان صدای شکستن شیشه
صدای زنگ زنگ زنگ
میان موسیقی پاپ و راک
لحظه ای بشنو
نوای تیک و تاک
تیک و تاک
تیک و تاک . . . !
در این میان
چیزی از دست نمی دهی
جز زمان ، جز زمان ، جز زمان . . .!!!
دفتر یادداشت
دلتنگی هایی که به یادم مانده است
وصفحه ای سپید
که باز هم
میزبان میهمانی ناخوانده است
همان اشکهایی که جاریست . . .
کافیست
برای امروز دیگر بس است
هیچ نیازی
به آفتابی شدن آن خودکار آبی نیست !!!
سلام دوستای گلم
پس فردا اگه خدا بخواد پرواز دارم . به یه جای خوب !
میدونم آرزوی خیلی ها اینه که به اونجا برن .
انشالله قراره برم عتبات عالیات و یه سفر زیارتی خاطره انگیز.
امیدوارم شما هم اگه رفتین یه بار دیگه برین و اگرم تا حالا نرفتین انشالله قسمتتون بشه.
نمیدونم فکر میکنم آماده نیستم واسه این سفر ولی حتماً خود ائمه که طلب کردند منو لایق دونستن !
امیدوارم از این سفر که برگردم کلی تو وجودم تأثیر بذاره و بشم اونی که خدا از من بنده سراپاتقصیر خودش انتظار داره .
از شما عزیزان خودمم حلالیت میخوام اگر با مطلبم یا نظرم گاهی اوقات شما رو رنجوندم . . .
به یاد همگیتون هستم .
فعلاً دوستای عزیزم . . .
از وفا تا جفا
راهی نیست
تنها یک حرف
یک هجا
دو دل ماندی آن روز
بر سر این دوراهی
دلت خوش بود
به راهی میانبر
کوچه ای اشتباهی
افسوس این کوچه ی بن بست
هیچگاه میانبر ندارد !!!
آن عادت مخملی یادت هست
ای راوی انقلاب قلبهایمان ؟
شفاف تر بگویم ؟!
پرده ها نمیگذارند!
ای فدایی بیشه سکوت
توده غم را بسوزان
با آتش دلتنگی
و هیزم واژگان . . .
سکوت را حرف بزن
از پس آن نقاب
پنجره ای که هرگز باز نمی شود
همان مربع نقش بسته بر دیوار !!!
این روزها من ماندم
و باز هم
طعم تلخ سیب سرخ انتظار . . .
گونه هايم خيس باران
چشم هايم چشمه ساران
کلبه دلتنگي ام را
قلب اينک سنگي ام را
ميهماني نيست جز
ياد روح افزاي باران
بي خبر نيستم
از تو و آن روزگاران
مپندار غفلتم را
خاطرم سرشار مانده ست
از هديه ات . . .
رنگين کماني پس از باران
