• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3
تعداد نظرات : 0
زمان آخرین مطلب : 4145روز قبل
امر به معروف و نهی از منکر

 

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَیَغْفِرْ لَكُمْ

 

اگر به خدا وام نیکو دهید، آن را برای شما دو چندان می کند و شما را می آمرزد

جمعه 8/6/1398 - 19:33
سخنان ماندگار

آغاز کتاب خدا بر نام الله و رحمن و رحیم از آن جهت است که همه معانی در آن سه نام جمع است و آن معانی سه قسم است: قسمی جلال و هیبت و آن در نام الله است. قسمی نعمت و تربیت و آن در نام رحمن است و قسمی رحمت و مغفرت و آن در نام رحیم است.

معنی دیگر آنست که در آن زمان که خداوند پیغمبر را به خلق فرستاد مردم سه گروه بودند:بت پرستان. جهودان. ترسایان. گروه نخست نام آفریننده را الله میدانستند و این نام در میان آنان مشهوربودوگروه دوم نام او را رحمن میدانستند و در تورات مذکور. گروه سوم نام او را رحیم میدانستند و نزد آنان در انجیل معروف است.اینکه آغاز به نام الله و بعد رحمن و سپس رحیم شده .جهت آنست که سرآغاز همه. آفرینش است وبعد قدرت و پرورش و سپس رحمت و آمرزش. یعنی که به قدرت بیافریدم و به نعمت بپروریدم و به رحمت بیامرزیدم

(ازکتاب تفسیرادبی و عرفانی قرآن مجید.خواجه عبدا...انصاری)
پنج شنبه 23/9/1391 - 13:14
اهل بیت

سلطان محمد خدابنده چگونه شیعه شد

داستان آشنا شدن سلطان محمد خدابنده باحقانیت تشیع از طریق علامه حلی ره نمونه روشنی از تاثیر عالمان دینی درهدایت دیگران است.سلطان محمد خدابنده نوه هلاکوخان وازمغولانی بودکه بودایی مذهب بودند.اووبرادرش اسلام اوردنداما چون مذهب رسمی ایران در آن زمان تسنن بود اوهم سنی شده بود اما خدا برای او شرایطی را ایجاد کرد که به حقانیت  تشیع  پی برد وشیعه شد.داستان تشیع او را صاحب کتاب روضات الجنات درضمن زندگانی علامه حلی چنین آورده است:روزی خدابنده بر همسرش غضب کرد و به او گفت: انت طالق ثلاثه (تو را سه طلاقه کردم) سپس پشیمان شد. گروهی از علمای اهل تسنن را جمع کرد گفتند: باید محلل بگیری  (یعنی شرعا باید ابتدا  مرد دیگری با او ازدواج و آمیزش کند و سپس او را طلاق دهد تا تو بتوانی دوباره با او ازدواج کنی) گفت: شما در هر  مسا له ای اقوال مختلفی دارید آیا در این مساله  هیچ  اختلافی ندارید؟ گفتند: نه یکی از وزرای او گفت:عالمی در حله وجود دارد که این طلاق را باطل میداند (مرادش علامه حلی بود) دستور داد :او را به اینجا بیاورید. علمای اهل تسنن گفتند: او مذهب باطلی دارد. او رافضی مذهب است. رافضی ها عقل ندارند و در شان پادشاه نیست که به سراغش برود.سلطان گفت : بگذارید بیاید تا معلوم شود. دستور داد هم زمان همه علمای مذاهب اربعه را جمع کردند. همه آمدند. علامه حلی از راه رسید . وقتی میخواست  وارد شود کفشهای خود را برداشت و با خود به داخل مجلس آورد و بر همه سلام کرد و مستقیما جلو رفت و کنار خود سلطان نشست. علمای اهل تسنن گفتند نگفتیم  که آنها کم عقلند. سلطان گفت: از او بپرسید که چرا اینکارها را کرد. از او پرسیدند که چرا  بر پادشاه سجده نکردی و چرا آداب ملاقات با سلطان را رعایت  نکردی؟ علامه حلی گفت: رسول خدا هم سلطان بود اما هنگام ورود بر او فقط به او سلام میکردند و خدای متعال  در آیه شصت و یک سوره نور فرموده است: (وقتی به خانه ها وارد میشوید به یکدیگر سلام کنید که هدیه ای  مبارک از سوی خداست ) وبین من وشما در این مساله اختلافی نیست که بر غیر خدا سجده  جایز نیست) . از او پرسیدند :چرا کفشهایت را با خود برداشتی . این کار شایسته یک عاقل  بلکه شایسته یک انسان نیست؟ گفت ترسیدم پیروان ابوحنیفه آن را بدزدند. همانطور که  الوحنیفه کفش پیامبر را دزدید. حنفی ها فریاد زدند : عجب حرفی میزنی اصلا ابو حنیفه در زمان رسول خدا زندگی نمیکرد. او صد سال بعد از وفات رسول خدا (ص) به دنیا آمد. گفت ببخشید فراموش کردم شاید شافعی کفش پیامبردزدید.شافعی ها فریاد زدند: شافعی در روز وفات ابوحنیفه  به دنیا آمد. او انزدیک به دویست سال پس از وفات پیامبر زندگی میکرد.گفت شاید مالک بوده است. مالکی ها فریاد زدند. مالک در زمان پیامبر نبوده است.گفت: شاید احمد بن حنبل بوده. حنبلی ها مثل قبلی ها فریاد زدند:او زمان پیامبر را درک نکرد. در اینجا علامه  حلی رو به سلطان کرد و گفت ـ جناب سلطان دانستید که هیچ یک از روسای مذاهب اربعه زمان رسول خدا  و زمان صحابی آن حضرت را درک نکرده اند و این یکی از بدعتهای آنها است که  این چهار  نفر را جزء مجتهدین خود قرار داده اند. وحتی اگر در میان خود آنها (اهل تسنن) کسی پیدا شود که از  این چهار نفر  افضل باشد و خلاف آن فتوی  دهد مراجعه به فتوای او را جایز نمیدانند(چه رسد که عمل به علمای مذاهب  دیگر را جایز بدانند)    سلطان از علمای اهل تسنن پرسید هیچکدام از اینها در زمان رسول خدا و صحابه او نبودند ؟ همگی گفتند: نه .  علامه  حلی گفت : اما  ما شیعیان پیرو امیر مومنان {علی } هستیم که جان رسول خدا برادر او و پسر عموی او و وصی او بود. و طبق نظر ما طلاقی که سلطان انجام داده  باطل بوده است. برای اینکه شرایط لازم را نداشته است. چه آنکه یکی از شرایط  طلاق حضور دو  عادل است . آیا سلطان طلاق خود را در حضور دو شاهد عادل انجام دادند؟ سلطان گفت ـ نه . سپس  علامه  حلی با علمای اهل تسنن وارد بحث  مذاکره  علمی  شد و همه را مجاب کرد. با  شنیدن این مناظره سلطان محمد خدابنده شیعه شد و دستور داد در همه شهرها و ممالک تحت سلطنت او نام امامان دوازده گانه  در خطبه ها برده شود. و سکه هایی به نام آنها  زده شود و نام امامان اثنی عشر بر اطراف مساجد و اماکن مقدس نوشته شود.1

1.المو سوی الخوانساری الا صبهانی. المیرزا محمد باقر. روضات الجنات (فی احوال العلما و ااسادات )بیروت :الدار الاسلامیه. 1411ه – 1991م). الطبعه الاولی. الجزء الثانی. ص 273-274.

 

جمعه 17/9/1391 - 16:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته