• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1039
تعداد نظرات : 38
زمان آخرین مطلب : 4116روز قبل
اخلاق

اخلاق اسلامی اخلاقی دینی است و همه ویژگی ها و امتیازات یك نظام اخلاقی دینی را دارا است بنابراین قبل از بیان جنبه های اختصاصی اخلاق اسلامی مناسب است برخی از امتیازات نظام اخلاقی دینی را بر شماریم.

اخلاق اسلامی اخلاقی دینی است و همه ویژگی ها و امتیازات یك نظام اخلاقی دینی را دارا است بنابراین قبل از بیان جنبه های اختصاصی اخلاق اسلامی مناسب است برخی از امتیازات نظام اخلاقی دینی را بر شماریم:
1 - هر نظام اخلاقی دینی، متكی بر وحی است و این ویژگی باعث می شود راهنمایی های اخلاقی آن مصون از خطا باشد. احكام اخلاقی را در حقیقت بیان كننده راه های تحقق كمال انسان می دانیم یعنی هر دستور یا رهنمود اخلاقی در واقع بیان می كند كه اگر فلان فعل را انجام دهیم به كمال وجودی خود نزدیك تر می شویم و یا اگر فلان عمل را ترك كنیم از دوری نسبت به كمال خویش مصون می مانیم بنابراین هر آمر یا ناهی كه حكمی اخلاقی صادر می كند، زمانی می تواند حكمی درست صادر كند كه ماهیت انسان و ضعف ها و قوت های او را به خوبی بشناسد و بداند كه كمال حقیقی انسان چیست و از چه راه هایی می توان این كمال را محقق ساخت.
با توجه به این دیدگاه اگر آمر و ناهی احكام اخلاقی خداوند عالم مطلق باشد خدایی كه آفریننده انسان است و همه ابعاد وجود او و چگونگی رابطه او با همه هستی را می شناسد اطمینان خواهیم داشت كه عمل به دستورات او ثمربخش و محقق كننده كمال انسان است؛ در حالی كه اگر حكم اخلاقی از سوی موجودی محدود صادر شود، چنین اطمینانی را نخواهیم داشت.
2 - پیروی از هر حكم اخلاقی نیازمند انگیزه است. انسان ها در صورتی برای انجام عملی برانگیخته می شوند كه به طریقی بر درستی آن واقف شوند. راه وقوف بر درستی احكام اخلاقی، یا وجدان اخلاقی انسان هاست یا توصیه ای كه از سوی توصیه كننده ای آگاه و دلسوز صادر شود. احكام اخلاقی دینی، از منبع وحی صادر می شود و هیچ تردیدی در خصوص آگاهی و خیرخواهی خداوند در دل مؤمنان وجود ندارد؛ در نتیجه انگیزه و اطمینانی قوی در پیروزی از آن احكام در جان مؤمنان پدید می آید.
3 - اخلاق دینی ضامن اجرایی قوی درونی و همیشگی دارد؛ انسان مؤمن با اعتقاد به وجود خداوند و باور به معاد تعهد بیشتری با اجرای احكام اخلاقی پیدا می كند.
4 - اخلاق دینی از طریق جهان بینی دینی در جان انسان مؤمن تحكیم می شود در جهان بینی دینی همه عالم هدفدار آفریده شده است و به سوی غایتی حكیمانه در حركت است و انسان مؤمن با انجام وظایف اخلاقی خویش خود را با نظام هستی هماهنگ می كند و به سوی سرانجامی خوشایند و مطمئن رهسپار می شود. او انجام تكالیف اخلاقی را بیهوده و مخالف با مقتضای طبیعت و سرنوشت خود نمی شمارد، بلكه اطمینان دارد هر دشواری كه در طریق التزام اخلاقی برای او پیش می آید مقدمه راحتی مهمتری است كه گاه خود از آن بی خبر است؛ زیرا انجام تكالیف اخلاقی برای او به معنای همسویی با همه هستی است به نظر انسان مؤمن اگر انجام وظایف اخلاقی كاستن از تزاحم كمتر باشد ركت به سوی كمال آسان تر، سریع تر و مطمئن تر صورت می گیرد.

اخلاق اسلامی
در میان نظام های اخلاقی دینی این ویژگی ها و امتیازات حداقل از دید متدینان به آن دین، كم و بیش وجود دارد اما در این میان نظام اخلاقی اسلام افزون بر داشتن همه این امتیازات برجستگی های زیر را نیز دارا می باشد:
1 - اخلاق اسلامی همه عرصه های حیات را در بر می گیرد. برخی از ادیان جهان نظام اخلاقی خود را به تنظیم بخشی از روابط انسان محدود كرده اند این ویژگی تكلیف اخلاقی افراد را در عرصه های دیگر نامعلوم می گذارد. در حالی كه اسلام به همه ابعاد وجودی انسان توجه دارد و تمامی روابط انسان را تحت پوشش هدایت اخلاقی خود می گیرد.
2 - تكالیف اخلاقی اسلامی قابل اجراست و از سختگیری های طاقت فرسا به دور است در روایتی از پیامبر اكرم(ص) این گونه نقل شده است: محبوب ترین دین در نزد خداوند دینی است كه معتدل و آسان گیر باشد. و نیز فرمودند: من به دینی معتدل آسان گیر رسالت یافتم.1
در روایتی از امام سجاد(ع) نقل شده است كه امیرالمؤمنین(ع) فرموده اند: همانا محبوب ترین دین در نزد خداوند دین معتدل، آسان و آسان گیر است.
3 - منابع اخلاقی اسلامی غنی و گسترده است قرآن سرچشمه زاینده معارف اخلاقی است و جوامع روایی و سیره عملی زندگی پیامبر اكرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت تفسیر گویایی بر آیات نورانی قرآن هستند كه شرایط و چگونگی تطبیق معارف كلی اخلاقی اسلام بر موقعیت های گوناگون زندگی فردی و اجتماعی را آموزش می دهند.
4 - یكی از ویژگی های نظام اخلاق اسلامی، قابلیت تطبیق آن با شرایط زمانی و مكانی مختلف است این ویژگی از برجسته ترین جنبه های اخلاق اسلامی است زیرا هر نظام اخلاقی در صورتی پاینده و برقرار می ماند كه به نیازهای اخلاقی انسان بهتر پاسخ دهد. این نیازها در عین ثباتی كه در همه زمان ها و مكان ها دارند همراه با شرایط و ویژگی های هر عصر و هر مكان مصادیق و مظاهر گوناگونی می یابند. اخلاق اسلامی به جهت آن كه معطوف به نیازهای اخلاقی انسانی است، جنبه ثابت و پاینده ای را در خود دارد و چون در طی زمانی طولانی توسط معصومین با شرایط متفاوت اجتماعی و تاریخی تطبیق شده است وجه انعطاف پذیر ظواهر و مظاهر آن نیز شناسایی شده است بنابراین بی آن كه به ورطه نسبیت مبتلا شود، می تواند پاسخگوی انسان در همه زمان ها و جوامع باشد.
5 - در فرهنگ اسلامی وجود امامان معصوم به عنوان نمونه های عینی و حقیقی انسان مسلمان تجسم واقعی اسلامی است. وجود چنین اسوه هایی كه در بدترین شرایط تاریخی بر تعهدات اخلاقی خویش پایداری كرده اند امكان پذیر بودن عمل به دستورات اخلاقی اسلام را اثبات می كند. انسان مسلمان با نظر در چهره معصومین در آینه صفحات تاریخ شوق كمال معنوی را در خود می یابد و با امید و اطمینان به امكان پذیر بودن كمالات معنوی روی به تلاش می آورد. افزون بر سنت و سیره معصومین شاگردان برجسته مكتب ایشان نیز قله های بلند فضایل اخلاقی هستند كه به لطف الهی در طول تاریخ سلسله های پرشماری از تربیت یافتگان مكتب اهل بیت را تشكیل داده اند و در همه زمان ها عالمان و صالحان بزرگ نمونه های عینی اخلاق اسلامی بوده اند. این نمونه های عینی جان مشتاقان را بر می انگیزد و اطمینان به سرانجام خوش تكاپوی اخلاقی را تقویت می كند.
6 - یكی از ویژگی های اخلاق اسلامی این است كه مسیر رشد اخلاقی را بر همه انسان ها به طور مساوی گشوده می داند این ویژگی ناشی از انسان شناسی اسلامی و تربیت اسلامی است تربیت اسلامی شرایطی سنی و محیطی و معرفتی افراد را در نظر دارد به همین دلیل و پاداش و كیفر هر فرد به تناسب شرایط اوست تناسب پاداش و كیفر با شرایط هر فرد موجب می شود هیچ گاه انسان حركت به سوی كمال را دیر نشمارد و گمان نكند به سبب شرایط ویژه ای كه دارد به كمال نخواهد رسید. انسان مسلمان با ایمان هیچ گاه نمی تواند شرایط سنی خود را بهانه ای برای سستی در مسیر كمال قرار دهد. همچنین هیچ فرد مسلمانی نباید فقدان امكانات و ابزار مادی را بهانه كند و تكالیف اخلاقی و شرعی خود را ترك كند. در نظام فقهی و اخلاقی اسلام هر فرد در هر شرایطی تكلیف خاص خود دارد كه متناسب با امكانات و توانایی های مربوط به همان شرایط است در نتیجه همه انسان ها در هر برهه زمانی و در هر محیط اجتماعی و جغرافیایی می توانند به سوی كمال حركت كنند و اگر تكالیف اخلاقی خویش را به شایستگی و با خلوص نیت انجام دهند. مراتب بلندی از كمال را در می یابند.


پی نوشت:
1) انی ارسلت بحنیفیه سمحه؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 152

منبع: سایت اندیشه قم
شنبه 23/10/1391 - 15:37
آموزش و تحقيقات

رموز تحصیل، کار و موفقیت

برای موفقیت در کار و تحصیل باید به یک سری قواعد مهم و کاربردی در این راستا پایبند بود

بر اساس تجربه و گزارش، افراد موفق برخی از قواعد تحصیل، کار و موفقیتشان به قرار زیر است:
1. به گذر سریع زمان معتقد باشید، گوش به زنگ و امیدوار باشید، به یاد داشته باشید که گذر زمان هم فرصت های جدیدی را فراهم می آورد و هم با گذشت زمان بسیاری از مشکلات حل می شود.
2. با ترس های خود روبرو شوید، آن ها را تحلیل کنید و تلاش کنید آن ها را به کنترل خود در آورید.
3. برای زندگی کردن فلسفه ای داشته باشید و خود را با شرائط فردی، اجتماعی، مادی و معنوی زندگی هماهنگ کنید.
4. در گرداب نگرانی ها غوطه ور نشوید (دست و پا نزنید). هر چه زودتر از افراد متخصص کمک بخواهید. آن ها آماده نجات شما هستند.
5. میان واقعیات و تخیلات خود تعادل برقرار کنید. هم اهل رؤیا باشید و هم اهل عمل، هم اهل آرزو باشید و هم سازنده، هم تخیل قوی داشته باشید و هم با واقعیتها روبرو شوید.
6. دوست نامناسب و غرق شدن در مادیات از پناهگاه های ناامن هستند، پس چشمان خود را باز کنید تا به دام نیفتید و به عبارت واضح تر خود را به دام نیندازید.
7. اگر شرایط موجود با اهداف شما سازگار نیست، سعی کنید تا شرایط کاری و تحصیلی را به سلیقه خود عوض کنید.
8. شیوه ناموفق قبلی را برای کار جدید دوباره نیازمایید.
9. اعتماد به نفس داشته باشید، مطمئن باشید که ضعیف نخواهید شد.
10. معتدل باشید، از افراط و تفریط بپرهیزید.
11. اصول انجام کار و تحصیل را از راه های مختلف باید بیاموزید.
12. هرگز مگذارید که به شکست عادت کنید.
13. برای خود سرگرمی و تفریح داشته باشید. سرگرمی هایی که علاقه شما را به خود جلب می کنند. به نظر ما ورزش و طبیعت از همه بهترند.
14. هم عاشق باشید و هم عاقل. امیال درونی انسان اگر به خوبی هدایت شوند، مشعل ابدیت را روشن می کنند.
15. انسان باید نیروی خود را بکار گیرد، نه این که نیرو، او را بکار گیرد.
16. انسان باید بر ساعات و روزهای خود حاکم باشد، نه بنده لحظات.
17. باید یاد بگیریم که هر کاری را به سرانجام برسانیم.
18. اگر می خواهیم به چیزی دست یابیم باید عمیقا و با جدیت تمام خواستار آن باشیم.
19. نظرات خود را با اهل فن در میان بگذارید، به آن ها اعتماد کنید و در احساس و اندیشه آن ها شریک شوید.
20. هر روز چیزی بیاموزید و مهارت و دانش خود را افزایش دهید.
21. از زندگی یکنواخت بپرهیزید.
22. به توان خود توجه داشته باشید و به مقدار توان خود تلاش کنید.
23. خدمات خود را به دیگران معرفی کنید.
24. آن چه را آموخته اید به دیگران هم انتقال دهید.
25. در عین حالی که به امور جزیی هم توجه دارید، نگران آن ها نباشید.
26. چارچوب تصمیم های خود را به سرعت و در اولین فرصت روشن کنید.
27. ورزش بویژه شنا و پیاده روی را که از نیازهای اساسی عضلات است به آن ها تقدیم کنید.
28. موفقیت را مهم تر از سرگرمی بدانید.
29. به شخصیت خود اهمیت دهید.
30. به یاری خداوند متعال امیدوار باشید.

چند پیام مهم كاربردی:
ـ در هر چیز، جنبه روشن آن را ببین.
ـ از موفقیت دیگران همانقدر خوشحال باش که از موفقیت خودت خوشحال می شوی.
ـ چنان قوی باش که هیچ عاملی آرامش فکر تو را بر هم نزند.
ـ آن قدر بزرگ باش که نگران نشوی، آن قدر نجیب و موقر باش که خشمگین نشوی.
ـ منظم باش، قدمهای خود را یکی یکی بردار.
ـ اهل عمل باش، شغلت را بیشتر بشناس.
ـ اهل علم باش، مغز خود را بیش از جسم خود به کار گیر.
ـ پشتکار داشته باش، مسیر خود را از دست مده.
ـ در هر عملی که انجام می دهی هرگز جلب رضایت خالق را فراموش مکن.


منبع: سایت اندیشه قم

شنبه 23/10/1391 - 15:35
داستان و حکایت

اذان نیمه شب

وقتی ماجرا را برای خیاط تعریف كرد، او با خونسردی گفت: «برو به آن سپاهی بگو، اگر پولم را ندهی، خیاط از تو شكایت می‎كند.»

در زمان «معتضد»، بازرگان پیری از یكی از سران سپاه مبلغ زیادی طلبكار بود به هیچ وجه نمی توانست آن را وصول كند. ناچار تصمیم گرفت به خود خلیفه متوسل شود؛ اما هر وقت به دربار می ‎آمد، دستش به دامان خلیفه نمی رسید؛ زیرا دربانان و مستخدمان درباری به او راه نمی دادند.
بازرگان بیچاره از همه جا مأیوس شده بود كه شخصی او را به نزد خیاطی فرستاد و گفت: «این خیاط می‎تواند گره از كار تو باز كند
بازرگان پیر در حالی كه مطمئن بود او نیز نمی تواند كاری انجام دهد، به نزد خیاط رفت، زیرا در جایی كه افراد سر شناس شهر نتوانسته بودند او را یاری دهند، پس چگونه یك خیاط ساده می ‎توانست چنین كند. اما وقتی ماجرا را برای خیاط تعریف كرد، او با خونسردی گفت: «برو به آن سپاهی بگو، اگر پولم را ندهی، خیاط از تو شكایت می‎كند
تاجر درمانده ‌حال فكر كرد كه خیاط بیهوده سخن می ‎گوید؛ ولی برای آن كه آخرین در را هم زده باشد، پیش مرد سپاهی رفت و جمله خیاط تكرار كرد. بر خلاف انتظارش، رنگ مرد پرید و فوری پول او را داد. این ماجرا بازرگان پیر را در شگفتی فرو برد و پیش خیاط برگشت و با اصرار زیاد از او خواست تا علت را بگوید.
او نیز چنین تعریف كرد: «شبی از خیابان عبور می‎ كردم و افسری از سپاه عثمانی را دیدم كه مست از شرابخواری عربده می‎ كشید و فحش می ‎داد. در همین وقت زنی از خیابان می ‎گذشت كه افسر مست راهش را بست. زن با التماس و فریاد از رهگذران كمك خواست. ولی مردم از ترس، جرأت نداشتند جلو بروند. من پیش رفتم و با نرمی از او خواستم تا از سر راه زن كنار برود. او با چماقش به من حمله كرد و دوستانش را هم فرا خواند تا مرا دور كنند. جمعیت از ترس متفرق شد و من هم ناچار شدم برای حفظ جانم در برابر آن سربازان مست از آن جا دور شوم.
ولی فكر زن بیچاره لحظه ای رهایم نمی كرد و با خود می‎ اندیشیدم كه چطور او را یاری دهم. یكدفعه فكری به ذهنم رسید. فورا به مسجد رفتم و از بالای مناره با صدای بلند اذان گفتم. ناگهان دیدم فوج سربازهای سواره و پیاده به خیابان ها ریختند و همه پرسیدند: «این كسیت كه در این وقت شب اذان می‎گوید؟» من وحشت زده خودم را معرفی كردم.
گفتند: «زود پایین بیا كه خلیفه تو را خواسته است.»
مرا نزد خلیفه بردند. اوكه منتظر من بود، علت اذان گفتنم را پرسید. من هم جریان را از اول تا آخر برایش نقل كردم. او فوری دستور داد آن افسر را باز داشت كنند. از آن پس، من هر گاه با چنین مظالمی رو به رو می‎ شوم، همین برنامه را اجرا می‎ كنم، یعنی اذان می‎ گویم. از آن به بعد، تمام افسرها از من حساب می ‎برند.»


منبع: سایت اندیشه قم

شنبه 23/10/1391 - 15:35
اهل بیت

چرا مردم علی علیه‌السلام را رها كردند؟

صرف دانستن غصب ولایت از طرف خلفاء نمی‌تواند مردم را از خلفاء دور كند؛ زیرا خیلی وقتها انسان می‌داند كه تكلیف و راه و روش رسیدن به معبود چیست، اما در عین حال به تكلیفش عمل نمی‌كند یا اینكه می‌داند شایستگی فلان سمت و مقام را ندارد و لیاقت و شایستگی از آن دیگری است، ولی با ده‌ها حیله و تزویر و... حق او را غصب می‌كند.



 سؤال: با توجه به اینكه مردم می دانستند پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام را برای جانشینی خود انتخاب كرده، چرا حضرت علی علیه السلام را رها كردند و یار و یاور دیگر خلفاء شدند؟

پاسخ
1. وجود هوای نفس
صرف دانستن غصب ولایت از طرف خلفاء نمی تواند مردم را از خلفاء دور كند؛ زیرا خیلی وقتها انسان می داند كه تكلیف و راه و روش رسیدن به معبود چیست، اما در عین حال به تكلیفش عمل نمی كند یا اینكه می داند شایستگی فلان سمت و مقام را ندارد و لیاقت و شایستگی از آن دیگری است، ولی با ده ها حیله و تزویر و... حق او را غصب می كند؛ چنان كه خود خلفاء می دانستند كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر حضرت علی علیه السلام را برای جانشینی خود معرفی كرده است و تبریكات عمر را در قالب واژه «بخّ بخّ لك یا علی... » (1) ضبط كرده اند یا اینكه عمر در بارة بیعت با ابابكر می گوید: «بیعت با ابابكر كاری بی رویه و اتفاقی و بدون تدبیر بود... پس هر كس این اشتباه را بكند، او را بكشید!» (2) ولی با این حال منصب و مقام خلافت را از او گرفتند.
بنابراین، به همان دلیلی كه خلفاء حق علی علیه السلام را غصب كردند، با آنكه می دانستند خلافت حق علی علیه السلام است، بعضی از مردم هم با اینكه می دانستند خلفاء غاصب حق علی علیه السلام می باشند، در زیر بیرق غاصبان رفتند.
ابو حامد محمد بن محمد غزالی از علماء بزرگ اهل سنت می نویسد: «همه اجماع و اتفاق بر متن حدیث دارند كه در خطبة روز غدیرخم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر كس من مولا و آقای او هستم، بعد از من علی مولی و آقای اوست. عمر فوری مبادرت به تظاهر كرد و تبریكات لازمه را در ضمن بخّ بخّ لك یا علی تقدیم كرد. پس نفس اماره بر آنان غلبه كرد و حب ریاست و جاه طلبی عواطف و مزایای انسانیت را از آنها سلب كرد و در سقیفه به خلیفه تراشی پرداختند و جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر انداختند و احكام و سنت پیامبر را ملعبة خود كردند. »
بعد اشاره می كند به جریان مخالفت كردن عمر از آوردن قلم و كاغذ برای پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه نشان می دهد آنهایی كه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله با فرمایش آن حضرت مخالفت كردند، كار تازه ای نكردند.
در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله هم مخالفتها كرده بودند، مثل: مخالفت از حضور در لشكر اسامه و... سپس غزالی می نویسد: «دین را به دنیا فروختند و چه زشت معامله ای كردند... . » (3)

اما موضوع خونهایی كه در سابق ریخته شده، خونی نبوده كه به واسطة كینة شخصی ریخته شده باشد، اختلاف عقیده و مسلك بود؛ ما برای حق می جنگیدیم و شما برای باطل... . اگر اعتراض دارید و خونبهایی می خواهید، بروید از حق بگیرید كه چرا باطل را در هم شكست و نابود ساخت. اما موضوع اینكه من به گذشته كاری نداشته باشم و عطف به ما سبق نكنم، در اختیار من نیست. وظیفه ای است كه خدا به عهده من گذاشته. اما موضوع قاتلین عثمان، اگر من وظیفه خود می دانستم كه آنها را قصاص كنم، خودم همان دیروز قصاص می كردم... .
آنها هم حركت كردند و رفتند و تصمیم خود را بر مخالفت و دشمنی، یك طرفی و علنی كردند

2. عدالت خواهی علی علیه السلام
بسیاری از مردم تحمل عدالت و عدالت خواهی علی علیه السلام را نداشتند؛ چرا كه عدة زیادی از آنها رشد یافته در جامعه تبعیضی بودند و می دانستند با حاكمیت علی علیه السلام راه منافع نامشروع آنها بسته خواهد شد.
در احتجاج طبرسی آمده است: «... امام علی علیه السلام فرمود: حالا كه اقرار كردید و گفتار پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله برای شما آشكار شد، از خدای یكتا بپرهیزید!... حق را به اهل آن رد كنید و پیرو سنت پیامبر شوید!... پس خلافت را به كسی كه شایسته آن است بسپارید كه حق اوست... .
به وسیلة چشم و ابرو با یكدیگر رمزهایی رد و بدل كردند و به مشورت پرداختند و بالاخره گفتند: ما مقام و موقعیت او را منكر نیستیم. او از همه شایسته تر به خلافت است، ولی مردی است كه هیچ كس را بر دیگری برتری نمی دهد. اگر او به خلافت برسد، شما و دیگران را به یك چشم نگاه می كند و برای او مساوی و برابرید؛ اما اگر عثمان به خلافت برسد، خواستة شما بر آورده است. او آنچه كه شما تمایل دارید، انجام می دهد و خلافت را به عثمان واگذار كردند. » (4)
شهید مطهری رحمه الله تحت عنوان «آغاز كناره گیریها و بهانه گیریها» می نویسد:
«روز دیگر آنها كه می دانستند مشمول حكم علی علیه السلام [یعنی باز پس گیری بیت المال و عدل گستری او] خواهند شد، آمدند و به كناری نشستند و مدتی با هم مشورت كردند. نماینده ای از طرف خود فرستادند... آمد و اظهار داشت یا اباالحسن! خودت می دانی كه همه ما كه اینجا نشسته ایم، به واسطه سوابقی كه با تو در جنگهای اسلام داریم، دل خوشی از تو نداریم و غالباً هر كدام از ما یك نفر داریم كه در آن وقتها به دست تو كشته شده، ولی ما از این جهت صرف نظر می كنیم و با دو شرط حاضریم با تو بیعت كنیم: یكی اینكه عطف بما سبق نكنی و به گذشته هر چه شده كاری نداشته باشی. بعد از این هر طور می خواهی، عمل كن. دوم آنكه قاتلان عثمان را كه الان آزاد هستند، به ما تسلیم كن كه قصاص كنیم و اگر هیچ كدام را قبول نمی كنی، ما ناچاریم برویم شام و به معاویه ملحق شویم.
فرمود: اما موضوع خونهایی كه در سابق ریخته شده، خونی نبوده كه به واسطة كینة شخصی ریخته شده باشد، اختلاف عقیده و مسلك بود؛ ما برای حق می جنگیدیم و شما برای باطل... . اگر اعتراض دارید و خونبهایی می خواهید، بروید از حق بگیرید كه چرا باطل را در هم شكست و نابود ساخت. اما موضوع اینكه من به گذشته كاری نداشته باشم و عطف به ما سبق نكنم، در اختیار من نیست. وظیفه ای است كه خدا به عهده من گذاشته. اما موضوع قاتلین عثمان، اگر من وظیفه خود می دانستم كه آنها را قصاص كنم، خودم همان دیروز قصاص می كردم... .
آنها هم حركت كردند و رفتند و تصمیم خود را بر مخالفت و دشمنی، یك طرفی و علنی كردند. » (5)

3. حسادت و كینه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام
ابن ابی الحدید پس از اشاره به این نكته که مردم در صفین، منتظر بودند تا حضور عمار را در یك جبهه، معیار حقانیت آن جبهه بدانند، می نویسد:
«تعجب از این مردم است كه عمار را به عنوان ملاك حق و باطل می پذیرند، اما خود علی را كه پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث ولایت را در باره اش فرمود و نیز فرمود: «لَا یحِبُّكَ اِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یبْغِضُكَ اِلَّا مُنَافِقٌ» معیار قرار نمی دهند. دلیل این مطلب آن است كه تمامی قریش از همان آغاز در پوشاندن فضائل او، فراموش كردن یاد او، محو خصائص او و حذف مرتبت والای او از سینه های مردم كوشیدند. » (6)
این عالم اهل سنت تحلیل جالبی نیز از علل بغض قریش نسبت به امام علی علیه السلام به دست می دهد و می نویسد:
«یك بار كسی از امام علی علیه السلام می پرسد: به اعتقاد شما اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرزند پسری می داشت كه بالغ و رشید بود، آیا عرب حكومت خود را به او می سپرد؟ امام پاسخ می دهد: اگر جز آنچه من می كردم، انجام می داد، او را می كشتند. عرب از كار محمد صلی الله علیه و آله متنفر بود و نسبت به آنچه خداوند به او عنایت كرده بود، حسادت می ورزید... آنها از همان دوران پیامبر صلی الله علیه و آله كوشیدند تا كار را پس از رحلت آن حضرت از دست اهل بیت خارج كنند. اگر نبود كه قریش نام او را وسیله ای برای سلطة خویش قرار داده و نردبان ترقی خود می دید، حتی یك روز پس از رحلت آن حضرت خدا را نمی پرستیدند و به ارتداد می گراییدند... در این شرائط فرزند پسر چه می توانست بكند! می دانید كه رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا به خاطر خویشی به خود نزدیك نمی كرد، بلكه برای جهاد و نصیحت چنین می كرد. » (7)
ابن ابی الحدید می نویسد: «من از ابو جعفر نقیب [یحیی بن ابی زید] پرسیدم: شگفتی من از علی است كه چگونه در این مدت طولانی بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده ماند و با وجود آن همه كینه های قریش جان سالم به در برد؟ ابو جعفر به من گفت: اگر او خود را تا به آن اندازه كوچك نكرده و كنج انزوا نخزیده بود، كشته شده بود؛ اما او خود را از یادها برد و به عبادت و نماز و قرآن مشغول كرد و از آن ذ ی اول خود خارج شد و شمشیر را به فراموشی سپرد؛ گویی چون كسی كه توبه كرده، به سیر در زمین پرداخته و یا راهب در كوهها شده بود... . » (8)

4. جهالت و نفهمی
در رأس این گروه، خوارج بودند. شهید مطهری رحمه الله می نویسد:
«خوارج از فرق اسلامی هستند. گو اینكه طبق عقیده ما آنها كافرند، امّا آنها خود را مسلمان می دانستند، بلكه فقط خودشان را مسلمان می دانستند... هیچ كس ادعا نكرده كه خوارج به اسلام عقیده نداشته اند، بلكه همه اعتراف دارند كه آنها شدیداً و با تعصب زیادی به اسلام معتقد بودند. خصلت بارز اینها دوری شان از فكر و تعقّل است. خود علی علیه السلام كه از آنها نام می برد، آنها را مردمی معتقد، ولی جاهل و قشری معرفی می كند. مردمی بودند متعبد، شب زنده دار و قاری قرآن، اما جاهل و سبك مغز و كم تعقل و بلكه مخالف فكر و تعقل در كار دین... در مورد خلافت معتقد بودند لزومی ندارد یك نفر خلیفه باشد، قرآن هست، مردم به قرآن عمل كنند.


ابن ابی الحدید می گوید: بعد كه دیدند نمی توانند بدون زعیم و رئیس باشند، از این عقیده عدول كردند و با عبدالله بن وهب راسبی كه از خودشان بود، بیعت كردند. همان طوری كه مقتضای كم عقلی و سبك مغزی است، بسیار در عقائد خودشان تنگ نظر بودند. اكثر خوارج همه فرق مسلمین را كافر می دانستند، با آنها نماز نمی خواندند... به آنها زن نمی دادند و از آنها زن نمی گرفتند... . » (9)
بالاخره كج فهمی این گروه به جایی رسید كه حضرت علی علیه السلام را به شهادت رساندند. شهید مطهری رحمه الله می نویسد: ».. عبدالرحمن بن ملجم خارجی مذهب بود. همان طوری كه خود امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود، هیچ گونه كدورت شخصی و نارضایتی بین او و امیر المؤمنین علیه السلام نبود. امیرالمؤمنین علیه السلام احسانها به او كرده بود، ولی این مرد بی باك، طبق عقیده خارجی خود معتقد شده بود كه علی علیه السلام كافر شده. » (10)
«... ابن ابی الحدید می گوید: بیا و تعجب كن از تعصب در عقیده كه اگر توأم با جهالت شود، چه می كند! می گوید: اینها این شب را انتخاب كردند؛ چون شب عزیز و مباركی بود و شب عبادت بود. خواستند این جنایت را كه از نظر آنها عبادت بود، در شب عزیز و مباركی انجام دهند... با اینكه اینها رسماً علی را تكفیر می كردند، ولی او به همین جهت كه اینها جاهل اند، سهمیة آنها را از بیت المال قطع نكرد... اینها در اثر شدت عملی كه به خرج می دادند، وحشت عجیبی ایجاد كرده بودند. جملة «لا حكم الا لله» دلها را پر از وحشت می كرد. » (11)
عمر بن عبدالعزیز در باره نفهمی مردم عصر امام علی علیه السلام می گوید: اگر این مردم نفهم از آنچه ما در بارة علی علیه السلام می دانستیم، آگاه بودند، دو نفرشان از ما متابعت نمی كردند. » (12)


1) به به بر تو ای فرزند ابوطالب كه از این پس در هر صبح و شام مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن هستی.
2) زندگانی امیر المؤمنین، سید هاشم محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ص 76.
3) سر العالمین و كشف ما فی الدارین، ابو حامد الغزالی، مكتبة الثقافة الدینیة فی النجف الاشرف، ج 4، ص 2.
4) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 210؛ مناظرات امامت و رهبری، موسی خسروی، چ اول، مطبوعاتی اسلامی، ج 3، ص 118.
5) بیست گفتار، شهید مطهری رحمه الله، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، ص 17.
6) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الكتب العربیه، 1387 ق، ج 8، ص 18؛ حیات فكری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، صص 55 ـ 56.
7) شرح نهج البلاغه، ج 13، صص 299 ـ 300.
8) همان، ج17، ص62.
9) بیست گفتار، شهید مطهری، ص 40.
10) همان، ص 46.
11) همان، ص 47.
12) ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ابوالقاسم محمود بن عمر الزمخشری، قم، افست رضی، 1369 ق، ج 1، ص 499

شنبه 23/10/1391 - 15:33
قرآن

ضرورت ولایت پذیری

به درستی که سرپرست شما خدا و رسولش و مؤمنان هستند. همان کسانی که نماز بر پا می دارند و در حالی که در رکوعند زکات می دهند...

  1. «أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ و أُولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ»؛ 202 «از خدا و رسول و صاحبان امرتان پیروی کنید.»
2. «إنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ و رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم رَاکِعُونَ»؛ 203 «به درستی که سرپرست شما خدا و رسولش و مؤمنان هستند. همان کسانی که نماز بر پا می دارند و در حالی که در رکوعند زکات می دهند.»
نمایید اطاعت ز ربّ و رسول                            بسازید فرمان آنها قبول
که از اهل بیت نبوت، اله                                 بخواهد کند دور، رجس و گناه
شما را زهر عیب سازد، بری                            کند پاک و تطهیر از هر بدی


ولایت اهل بیت علیهم السلام
روزی مردی خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و پرسید: «کمترین چیزی که انسان در پرتو آن جزو مؤمنان خواهد شد، چیست؟ و کمترین چیزی که با آن جزو کافران می شود کدام است؟» حضرت جواب داد: «کمترین چیزی که انسان به سبب آن در زمرة گناهکاران در می آید این است که ولایت ما را نپذیرد.» آن مرد گفت: «یا امیرالمؤمنین! منظورت از ما چه کسانی است؟» حضرت فرمود: «همانهایی که خداوند اطاعتشان را در ردیف اطاعت خود و پیامبر خود قرار داده است و فرمود: «أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ و أُولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ». 204
آن مرد پرسید: «فدایت شوم! برایم روشن تر بیان کن.» حضرت فرمود: «آنانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در موارد مختلف و در خطبه روز آخرش آنها را یاد کرد و فرمود: من در میان شما دو چیز با ارزش را به یادگار می گذارم. اگر دست به دامن آنها بزنید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و خاندانم که از هم جدا نخواهند شد تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند. 205 »


ماهیت ولایت
1. اساس اسلام:
عن ابی جعفر علیه السلام أنَّهُ قالَ: «بُنِیَ الْاِسْلامُ عَلَی خَمْس دَعائِمَ: اَلْوِلایَةُ وَ الصَّلاةُ وَ الزَّکاةُ وَ صَومُ شَهرِ رَمَضانَ وَ الحَجُّ؛ 206 اسلام بر پنج پایه بنا شده است؛ ولایت، نماز، زکات، روزه ماه رمضان و حج.»
2. نگاهبان واجبات دین: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: «حُدُودُ الفَرائِضِ الَّتی فَرَضَهَا اللهُ عَلَی خَلْقِهِ هِیَ خَمْسَةٌ مِنْ کِبارِ الْفَرائِضِ: اَلصَّلاةُ وَالزَّکاةُ وَالْحَجُّ وَالصَّوْمُ وَالْوَلایَةُ الْحافِظَةُ لِهذِهِ الْفَرائِضِ الْأرْبَعَةِ 207 ؛ حدود واجباتی که خداوند آنها را به بندگانش واجب کرده است، پنج چیز از بزرگترین فرایض است؛ نماز، زکات، حج، روزه و ولایت که نگاهدارنده این چهار فریضه است.»
نماز بی ولایت بی نمازی است                     عبادت نیست نوعی حقه بازی است


پیامدهای ولایت پذیری
1. برخورداری از بهترین پاداش:
عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: «لَنا عَلَی النَّاسِ حَقُّ الطَّاعَةِ وَ الْوِلایَةِ وَ لَهُمْ مِنَ اللهِ سُبْحانَهُ حُسْنُ الْجَزاءِ 208 ؛ برای ما نسبت به مردم حق اطاعت و ولایت است و برای مردم نسبت به خدای سبحان برترین پاداشها است.»
هر گاه مؤمن به برادرش تهمت بزند ایمان در قلبش از بین می رود همان گونه که نمک در آب ناپدید می شود.

2. شایستگی و برتری: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: « أوْلَی النَّاسِ بِنا مَنْ وَالاَنَا؛ 209 برترین مردم نزد ما کسی است که ولایت ما را بپذیرد.»
3. نجات و رستگاری: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: «مَنْ رَکِبَ غَیْرَ سَفِینَتِنا غَرَقَ 210؛ هر کس بر کشتی ای غیر از کشتی ما سوار شود غرق خواهد شد.»
4. پیوستن به اهل بیت علیهم السلام: عن امیر المؤمنین أنَّهُ قالَ: «مَنْ تَمَسَّکَ بِنا لَحِقَ؛ 211 کسی که به دامان ما چنگ بزند [به ما] خواهد پیوست.»
5. جامعیت در داشتن نیکیها: عن النبی صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: «مَنْ مَنَّ اللهُ عَلَیْهِ بِمَعْرِفَةِ أهْلِ بَیتِی وَ وِلایَتِهِمْ فَقَدْ جَمَعَ اللهُ لَهُ الخَیْرَ کُلَّهُ؛ 212 هر کس خدا بر او در شناخت و ولایت خاندان من منت نهاد، پس همانا خداوند تمام خیر و خوبی را در او جمع کرده است.»
نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو                        به منکر علی بگو نماز خود قضا کند

پی نوشت:
202)نساء/ 59.
203) مائده/55.
204) نساء/ 59.
205) سلیمان القندوزی الحنفی، ینابیع المودّة، قم، مکتبة المحمدی، 1385 ق، ص 117.
206)اصول کافی، ج 2، ص 21؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 13.
207) بحار الانوار، ج 65، ص 387.
208) غرر الحکم، ج 5، ص 129.
209) همان، ج 2، ص 483.
210) همان، ج 5، ص 184.
211) همان.
212) بحار الانوار، ج 27، ص 88..
شنبه 23/10/1391 - 15:32
عقاید و احکام

دستورات اسلام

صحبت كردن و ارتباط با نامحرم

 

از جمله لوازم ضروری ارتباط، صحبت كردن است. اسلام صحبت كردن لازم و ضروری زن و مرد نامحرم را در امورات و كارهای روزمره زندگی مانند: خرید و فروش، تعلیم و تعلم، پرس و جو، آن هم با رعایت كامل حدود شرعی حرام نمی‌داند

 سؤال: نظر اسلام درباره صحبت و ارتباط میان زنان و مردان نامحرم با یكدیگر چیست؟
از جمله لوازم ضروری ارتباط، صحبت كردن است. اسلام صحبت كردن لازم و ضروری زن و مرد نامحرم را در امورات و كارهای روزمره زندگی مانند: خرید و فروش، تعلیم و تعلم، پرس و جو، آن هم با رعایت كامل حدود شرعی حرام نمی‌داند؛ چنان كه در روایت می‌خوانیم كه رسول خداصلی الله علیه وآله سخن گفتن با زنان نامحرم را ممنوع كردند، مگر اینكه ناچار باشند، كه در این هنگام بیش از پنج كلمه سخن گفتن را با نامحرم روا ندانستند. (1)
در روایت دیگر می‌خوانیم رسول خداصلی الله علیه وآله از گفتگو و اختلاط با زنان نامحرم نهی كرده، فرمودند: «فَمَا مِنْ رَجُلٍ خَلَا بِامْرَأَةٍ إِلَّا كَانَ الشَّیطَانُ ثَالِثَهُمَا؛ (2) هیچ مردی با زن نامحرمی خلوت نمی‌كند، مگر اینكه شیطان سومین آنهاست [تا آنها را آن گونه كه می‌تواند وسوسه كند و به فساد برانگیزد] .»
و امیر المؤمنین علیه السلام پیوسته از گفتگو و اختلاط با زنان نامحرم نهی می‌كردند؛ (3) چنان كه در روایتی فرموده اند:
«عِبادَ اللَّهِ اِعْلَمُوا... مُحادَثَةُ النِّسَاءِ تَدْعُوا اِلَی الْبَلاءِ وَ یزیغُ الْقُلُوبَ وَ الرَّمْقُ لَهُنَّ یخْطَفُ نُورَ اَبْصارِ الْقُلُوبِ وَ لَمْحُ الْعُیونِ مَصائِدُ الشَّیطانِ؛ (4) ‌ای بندگان خدا! بدانید كه... گفتگو با زنان [نامحرم] سبب نزول بلا خواهد شد و دلها را منحرف می‌سازد. و پیوسته به زنان چشم دوختن نور دیده دلها را خاموش می‌گرداند و همچنین با گوشه چشم [به زنان] نگاه كردن از حیله‌ها و دامهای شیطان است.»
و همچنین فرموده اند: «مَنْ فَاكَهَ امْرَأَةً لَا یمْلِكُهَا [حَبَسَهُ اللَّهُ] بِكُلِّ كَلِمَةٍ كَلَّمَهَا فِی الدُّنْیا أَلْفَ عَامٍ؛ (5) هر كس با زن نامحرمی شوخی كند، برای هر كلمه كه با او در دنیا گفته است، خداوند او را هزار سال زندانی می‌كند.»

دست دادن
یكی دیگر از لوازم ارتباط، دست دادن و مصافحه است. این مسئله در ارتباط میان دختر و پسر و زن و مرد نیز امكان پذیر است؛ زیرا چه بسا صحبت و انس و الفت به این كار منجر می‌گردد و اسلام چنین عملی را حرام و خلاف شرع می‌داند. رسول خداصلی الله علیه وآله در این باره می‌فرماید: «مَنْ صافَحَ امْرَأَةً حَراماً جاءَ یوْمَ الْقِیامَةِ مَغْلُولًا ثُمَّ یؤْمَرُ بِهِ إِلَی النَّارِ؛ (6) هر كس با زن نامحرمی دست دهد، روز قیامت زنجیر شده محشور می‌گردد. سپس امر می‌شود تا او را به آتش جهنم بیندازند.»
هرگونه تماس غیر شرعی با نامحرم حرام می‌باشد و خطرناك‌ترین چیزی است كه جامعه را به نابودی می‌كشاند و سبب نزول بلاها و دردهای بی درمان می‌شود، عفت فردی و عمومی را به خطر می‌اندازد، و جامعه‌ای لاابالی، فاسد و بی ایمان از نوع فرهنگ غربی به وجود می‌آورد.

«آری كسی كه به عهد خدا وفا كند و پرهیزكار باشد، پس خداوند متقیان را دوست می‌دارد. و آنان كه عهد خدا و سوگند خود را به بهایی اندك بفروشند، اینان در آخرت [از بهشت] بهره‌ای ندارند و خداوند در روز قیامت با آنان سخن نگوید و [با نظر رحمت] به آنان نمی‌نگرد و پلیدی گناه را از آنان پاك نگرداند و آنان [در آتش جهنّم] عذاب دردناك خواهند داشت.

رعایت پیمان‌های الهی
ارتباط دختر و پسر و زن و مرد نامحرم بدون رعایت حدود شرعی بر خلاف فرهنگ دینی و اعتقادی ماست و پشت پازدن به پیمانهایی است كه با خدا بسته ایم و متعهد شده ایم كه فقط او را بپرستیم، عملی بر خلاف قانون او انجام ندهیم و در برابر امر و نهی خدا تسلیم باشیم. پس «أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ»؛ (7) «به عهدی كه با خدا بستید، وفا كنید.» «اِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولاً»؛ (8) «همانا از عهد و پیمان سؤال خواهد شد.»
خداوند متعال با انتقاد شدید از رفتارهای یهود و نصاری كه كتمان حق می‌كردند و پایبند به عهد و پیمان خود نبودند، می‌فرماید: «بَلَی مَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقَی فَاِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقینَ اِنَّ الَّذِینَ یشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ اَیمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً اُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لَا یكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لَا ینْظُرُ اِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَا یزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»؛ (9) «آری كسی كه به عهد خدا وفا كند و پرهیزكار باشد، پس خداوند متقیان را دوست می‌دارد. و آنان كه عهد خدا و سوگند خود را به بهایی اندك بفروشند، اینان در آخرت [از بهشت] بهره‌ای ندارند و خداوند در روز قیامت با آنان سخن نگوید و [با نظر رحمت] به آنان نمی‌نگرد و پلیدی گناه را از آنان پاك نگرداند و آنان [در آتش جهنّم] عذاب دردناك خواهند داشت.»
در روز قیامت پس از آنكه دستور می‌دهند فاسقان از صف نیكوكاران جدا شوند، خداوند متعال، خطاب به پیمان شكنان و پیروان شیطان می‌فرماید: «ای فرزندان آدم! آیا با شما عهد نبستم كه شیطان را نپرستید كه او دشمن آشكار شماست و اینكه مرا پرستش كنید [و امر مرا اطاعت كنید] كه این راه مستقیم [و سعادت ابدی] است؟ مگر این شیطان نبود كه گروههای بسیاری از شما انسانها را به گمراهی و فساد كشید، آیا هنوز هم درك نمی‌كنید؟ [همه این هشدارها را به شما دادیم و نپذیرفتید] اینك این جهنمی است كه همواره وعده‌اش را به شما [فاسقان و پیروان شیطان] می دادیم. [حال] امروز سوزش آن جهنم را بچشید، به كیفر [فسق و فجور] و كفری كه می‌ورزیدید.
امروز است كه بر دهان آن فاسقان و كافران مهر خاموشی می‌نهیم و دستهایشان با ما سخن می‌گویند و پاهایشان به آنچه كرده اند، گواهی می‌دهند.» (10)

زیان‌های ارتباط نامشروع
روابط زنان و مردان نامحرم و مخصوصا دختران و پسران بدون رعایت ضوابط شرعی، زمینه‌ای برای انجام اعمال منافی عفت و زناست و چنان كه می‌دانید، ایام جوانی دوره شور و احساسات جنسی و نشاط جسمی است كه با بیدار شدن قوای مختلف جسمی، توجه به مسائل عاطفی و جذابیتهای ظاهری و فریفتگی جنس مخالف زیادتر می‌شود. با آن میل و كشش شدید جنسی كه مقتضای طبیعت سنّ جوانی است، چنین روابطی از نگاههای آلوده و صحبتهای هوس انگیز و... طبیعتاً خالی نخواهد بود! به هر حال، این ارتباط هیچ جای توجیه ندارد، جز اینكه عامل گسترش فساد اخلاقی است كه عواقب خطرناكی برای جامعه انسانی به همراه دارد. برای آگاهی به چند نمونه اشاره می‌كنیم:

1. از بین رفتن نسلها
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: «لِمَ حَرَّمَ اللَّهُ الزِّنا قَالَ لِمَا فِیهِ مِنَ الْفَسَادِ وَ ذَهَابِ الْمَوَارِیثِ وَ انْقِطاعِ الْأَنْسَابِ لَا تَعْلَمُ الْمَرْأَةُ فِی الزِّنَا مَنْ أَحْبَلَهَا وَ لَا الْمَوْلُودُ یعْلَمُ مَنْ أَبُوهُ وَ لَا أَرْحَامَ مَوْصُولَةٌ وَ لَا قَرَابَةَ مَقْرُونَةٌ...؛ (11) چرا خداوند، زنا را تحریم كرده است؟ فرمود: برای اینكه این عمل مفاسد زیادی را ایجاد می‌كند، قانون ارث [و ارتباط مالی پدر و فرزند] را نابود می‌سازد، ریشه نسبها را قطع می‌كند، زن بدكار نمی‌داند از نطفه چه كسی باردار شده و فرزندش هم پدر و بستگان پدری خود را نمی‌شناسد و نمی‌داند نزدیكان قانونی او كیستند... .»

2. ایجاد بیماریهای جنسی
دانشمندان و پزشكان بزرگ جهان معتقدند كه ارتباط نامشروع با زنان و مردان آلوده، سلامت بدن را از بین می‌برد و آدمی را به امراض مقاربتی گرفتار می‌سازد. به جهت اختصار، به دو نمونه اشاره می‌كنیم:
الف. دكتر اوستاس جسر می‌گوید: «اگر مردی برای ارضاء غریزه جنسی با زنان متفرقه و آلوده به فساد ارتباط داشته باشد یا دختری از مردی كه در خیابان یا محلّ رقص با او آشنا شده فریب خورد، آن وقت آن پسر یا آن دختر با خطر حتمی روبه رو شده اند؛ دو بیماری عمده دستگاههای تناسلی او را مورد تهدید قرار می‌دهد. یكی «سوزاك» كه بیماری ناراحت كننده‌ای است كه اگر معالجه نشود، ممكن است منجر به عقیم شدن گردد. و دیگری «سفلیس» كه هر گاه در مراحل اولیه تشخیص داده نشود و به موقع معالجه نگردد، ممكن است شخص مبتلا را فلج و ناقص كند و یا منجر به مرگ شود.» (12)
ب. دكتر گاندی می‌گوید: «ارتباط نامشروع و فحشا، بنیان اخلاق و دین را خراب می‌كند. همه مردم باید دقت كنند كه چگونه نژاد بشر از «سفلیس» و یا از بیماریهای دیگر مقاربتی، به سوی نابودی می‌رود. این، بدترین مجازات تبهكاریهای انسان است كه تا آخر عمر عذاب بكشد.
هزاران پزشك با انصاف عقیده دارند كه اگر این ارتباط و فحشا باقی بماند و شیوع یابد، امیدی به پایداری نژاد بشر نیست. دواهایی كه برای معالجه مرض «سفلیسم داده می‌شود، با اینكه ممكن است پس از مدتی درد را تسكین دهند، خود بیماریهای وحشتناك به وجود می‌آورند و نتیجه آن را نسلهای بعدی می‌بینند كه به خاطر گناهان پدران ناپرهیزكار خویش عمری با درد و رنج بسر می‌برند.» (13)


3. جنایت، آدم كشی و مفاسد اجتماعی
حكمتِ دیگر حرمت ارتباط نامشروع، این است كه این امر باعث قتل و جنایت می‌شود و جامعه را به فساد و تباهی می‌كشاند و مصائب سنگینی را برای افراد و جامعه به بار می‌آورد. چه بسیار زنان و مردانی كه از حریم عفت منحرف گشته اند و بر اثر عمل ناپسند خویش به دست دیگران كشته شده اند. حضرت امام رضاعلیه السلام در این باره می‌فرماید:
«حُرِّمَ الزِّنَا لِمَا فِیهِ مِنَ الْفَسَادِ مِنْ قَتْلِ الْاَنْفُسِ وَ ذَهَابِ الْاَنْسَابِ وَ تَرْكِ التَّرْبِیةِ لِلْاَطْفَالِ.؛ حرمت زنا برای این است كه باعث فساد [از قبیل] كشته شدن افراد و از بین رفتن ریشه نسبها و ترك تربت فرزندان می‌گردد.» (14)
در گزارشی آمده است:
«ابوالفضل هفده ساله، محصل سال چهارم دبیرستان، سر مادرش را برید. این پسر وقتی در كلانتری پدرش را دید، گفت:‌ای بی غیرت! سپس گفت: كاری كه وظیفه پدرم بود، من انجام دادم؛ چون او غیرت نداشت، او می‌دانست كه مادرم با رضا سر و كار دارد، ولی به روی خود نمی‌آورد. عصر دیروز تصمیم گرفتم كه این لكه ننگ را از دامنم پاك كنم و با همین تصمیم ساعت یازده شب شام خورده، به منزل آمدم و پس از آنكه همه به خواب رفتند، سر مادرم را با چاقو بریدم.» (15)
و موارد فراوان دیگر، مانند: شكسته شدن حریمها، بی حرمتی به عفت زنان، انحرافات فردی و اجتماعی زنان و مردان، آلوده شدن بسیاری از دامنهای پاك، متلاشی شدن خانواده‌ها، نداشتن انگیزه برای ازدواج و تشكیل خانواده، افزایش طلاق،... و بالاخره آینده‌ای پوچ و در نهایت از دست دادن زندگی جاوید بهشتی كه خداوند به بندگان مؤمن وعده داده است و خلاصه تمام آنچه كه هم اكنون بسیاری از جوامع انسانی به خصوص جوامع غربی به آن دچارند، از عواقب شوم همین نوع روابط است و این نقطه شروع بحرانهای عظیم اجتماعی و فجایع انسانی و جنایتهای بسیاری است كه حتی در حال حاضر به صورت سازمان یافته و متأسفانه قانونی در جهان انجام می‌گیرد!
بنابراین، برای جلوگیری از آثار شوم این نوع ارتباطها، لازم است، در آغاز هر ارتباطی میان دختران و پسران تعهدی به صورت رسمی - هر چند موقت و در زمان محدود - ایجاد شود؛ لذا كسانی كه می‌خواهند با هم رفاقت یا رابطه‌ای داشته باشند، به هر دلیل و بهانه‌ای كه باشد، حتی اگر در آینده قصد ازدواج داشته باشند، باید تعهدی رسمی به صورت عقد دایم یا موقت، طبق دستور شرع مقدس اسلام میانشان وجود داشته باشد و تنها در این حالت، ارتباط، دوستی و... آنها جایز و بدون اشكال است؛ اما در غیر این صورت، این ارتباط با مشكل مواجه خواهد شد.
كوتاه سخن اینكه تعالیم حیات بخش اسلام، راه درست و متعادل را به انسان نشان داده و به نیازهای طبیعی انسان توجه كامل داشته و در نتیجه، برای آن راه مناسبی پیشنهاد كرده است. در آیات و روایات بسیاری بر این نكته تأكید شده كه «زندگی مشترك زن و مرد باید بر اساس تفاهم، محبت و عشق باشد»؛ چنان كه خداوند در قرآن توصیه می‌كند كه مسلمانان محور زندگی را بر اظهار علاقه و محبت به یكدیگر قرار دهند. (16) همچنین می‌فرماید: «زن و شوهر لباس یكدیگرند و باید مایه آراستگی و زیبایی و لباس عفاف یكدیگر باشند.» (17)
جوانان باید توجه داشته باشند كه امروزه دستهای پنهان دشمن در كمین آنهاست تا در فساد و انحراف و اعتیاد گرفتارشان سازد و آنان را از اهداف بلندشان باز دارد.


1) نَهی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله اَنْ تَتَكَلَّمَ الْمَرْأَةُ عِنْدَ غَیرِ زَوْجِهَا وَ غَیرِ ذی مَحْرَمٍ مِنْها اَكْثَرَ مِنْ خَمْسِ كَلِماتٍ مِمَّا لا بُدَّ لَها مِنْهُ. (من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 3، ح 4968)
2) دعائم الاسلام، نعمان بن محمّد تمیمی، دارالمعارف، مصر، 1385 ق، ج 2، ص 214، ح 788.
3) مستدرك الوسائل، ج 14، ص 273، باب 83، ح 2.
4) تحف العقول، حسن بن شعبة حرّانی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1404 ق، صص 149 و 150.
5) وسائل الشیعه، ج 20، ص 198، باب 106، ح 25418.
6) همان.
7) نحل / 91.
8) اسراء / 34.
9) آل عمران / 86 و 77.
10) یس / 60 - 65.
11) همان، ج 20، ص 337، باب 17، ح 25755.
12) سیری در فلسفه احكام، سید فضل الله تهامی، صص 259 - 260.
13) همان، ص 259.
14) بحار الانوار، ج 76، ص 24، باب 69، ح 19؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 92.
15) سیری در فلسفه احكام، ص 255.
16) ر. ك: روم / 21.
17) ر. ك: بقره / 187.

شنبه 23/10/1391 - 15:30
اهل بیت

اسوه‏ هاى ماندگار كربلا

حماسه شكوهمند و جاوید كربلا همواره محور منبرها بوده و خواهد بود؛ لیكن از چند منظَرِ دیگر نیز می‌توان به قیام امام علیه السلام پرداخت و به منبر تنوع و نوآوری داد

حماسه شكوهمند و جاوید كربلا همواره محور منبرها بوده و خواهد بود؛ لیكن از چند منظَرِ دیگر نیز می‌توان به قیام امام علیه السلام پرداخت و به منبر تنوع و نوآوری داد؛ مثلاً:
الف. كربلا بهترین نمایشگاه فضیلتهاست و غرفه‌هایی نظیر ستم ستیزی، ذلت گریزی، عزّت آفرینی، صبر آموزی، جوانمردی و شهامت، عرفان و معنویت، توكل، دعا، ایثار، بندگی و عبودیت، ارشاد و هدایت... دارد.
ب. دانشگاه كربلا اوج عروج اسوه هاست. علاوه بر ارائه فضیلت، شخصیتهایی را نشان می‌دهد كه اسوه و سرمشقند. از آنجا كه عترت، عِدل و همتای قرآن است، بسان قرآن، تنها به ذكر فضائل، بسنده نمی‌كند. مثلاً صرفاً تقوا یا شهادت و صدق و صبر را توصیف نمی‌فرماید، مگر آنكه همانجا یا در آیات دیگر، اسوه‌های متّقیان، شهیدان، صدّیقان و صابران را نیز معرفی می‌فرماید. در كربلا نیز فضیلتها با اسوه‌ها می‌درخشند.
گویندگان، این دو شیوه را می‌توانند محور سخنرانی قرار دهند؛ مثلاً در میان جوانان علی‌اكبر را به عنوان اسوه جوانان، و عبدالله را اسوه نوجوانان، مادر وهب یا رباب را اسوه مادران شهید و... عنوان كنند و یا همراهان امام را تحت عناوین ذیل معرفی كنند: هاشمیان، صحابیان، جوانان، نوجوانان، كودكان، زنان و دختران، مادران و خواهران، سفیران، اسیران، مجروحان، موالیان، یاران، فرماندهان و... در كربلا. یا عنوان سخنرانی را یكی از فضائل اخلاقی مثل ایثار در كربلا، شهامت... قرار دهند و از یاران امام علیه السلام حدیث و سیره و قصه نقل كنند و به سایر جوانب موضوع بپردازند. تا هم معارف دینی گفته شود و هم از منبرهای تكراری پیش گیری شود.
عموی ما عباس بن علی علیهما السلام دارای بصیرت و بینش نافذ و ایمانی استوار بود. همراه حسین علیه السلام جنگید و با دشواریها آزموده شد [و سربلند و نیكو از امتحان در آمد] و به درجه شهادت نائل شد
در این مقاله، به گزارش اجمالی چند شخصیت می‌پردازیم و مطالب را با اختصار نقل می‌كنیم.

ابوالفضل علیه السلام، اسوه ایثار
نام او عباس، كنیه‌اش ابو الفضل، القابش قمر بنی هاشم، عبد صالح، سقّا، صاحب اللواء (علمدار) ، طیار، باب الحوائج، المواسی (ایثارگر) ، الحامی (مدافع) ، والوافی (محافظ) است.
ولادت او در چهارم شعبان سنه 26 هجری قمری بوده است. 1
امام سجّادعلیه السلام كه در كربلا ناظر جوانمردی و جانبازی عباس بوده است می‌فرماید:
«رَحِمَ اللّهُ عَمِّی الْعَبَّاسَ، فَلَقَدْ آثَرَ وَاَبلَی وفَدّی أَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتّی قُطِّعَتْ یداهُ، فَاَبْدَ لَهُ اللّهُ عَزَّ وَجلَّ مِنْهُما جَناحَین یطِیرُ بِهما مَعَ الْمَلائِكَةِ فِی الْجَنَّةِ كَما جَعَلَ لِجَعْفَر بنِ أَبِی طالِب وَأَنَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَكَ وَتَعالی مَنْزِلَةً یغْبِطُهُ بِها جَمِیعُ الشُّهَداءِ یوْمَ الْقِیامَة؛
خدای، عمویم عباس را رحمت كند، جدّاً ایثار و جان بازی و برای برادرش فداكاری كرد، [آن قدر كوشید،] تا دو دستش جدا گردید. در عوض، خدای عزیز و جلیل دو بال در بهشت به وی عطا كرد كه با ملائكه پرواز كند؛ همانگونه كه برای جعفر بن ابی طالب قرار داده است. او نزد خدا، دارای مقامی ارجمند است كه همه شهیدان، در قیامت، آرزو كنند.‌» 2

در بیان امامان
امام صادق علیه السلام فرمودند: «كانَ عَمُّنَا الْعَبّاسُ بنُ عَلی علیهما السلام نافِذَ البَصِیرةِ، صُلبَ الإیمانِ، جاهَدَ مَعَ الحُسینِ علیه السلام وَاُبْلِی بلاءً حَسَناً وَمَضی شَهِیداً؛ 3عموی ما عباس بن علی علیهما السلام دارای بصیرت و بینش نافذ و ایمانی استوار بود. همراه حسین علیه السلام جنگید و با دشواریها آزموده شد [و سربلند و نیكو از امتحان در آمد] و به درجه شهادت نائل شد.»
در زیارت نامه او و در زیارت ناحیه مقدّسه، جلوه‌ای از فضائلش می‌درخشد.
امام باقرعلیه السلام فرمودند: «إنَّه كانَ عندَ وَفاةِ أمِیرِ المؤمِنینَ فی دَرَجَةٍ رَفِیعَةٍ وَمَرْتَبَةٍ عظیمةٍ مِنَ الْعِلْمِ وَالْجَلالَةِ؛ 4عباس علیه السلام به هنگام رحلت امیر مؤمنان علیه السلام [20 سال پیش از شهادت] در مقام بلندی از علم و بزرگی [و جلالت] قرار داشت.»
امام حسین علیه السلام در عصر تاسوعا، با اطلاع از حركت و هجمه لشكر یزید، فرمود: «اِرْكَبْ بِنَفْسِی أنتَ یا أَخِی حتّی تَلْقاهُم فَتَقُولَ لَهُمْ ما لَكُمْ وَ ما بَدَأَ لَكُمْ؛ 5برادرم، جانم به فدایت، سوار شو و نزدشان برو و به آنان بگو چه كار دارید و چه برنامه‌ای برایتان پیش آمده است؟»

چند نكته
امام شناسی و محبت عباس علیه السلام، نسبت به امام زمانش به قدری بود كه در محضرش، بی اجازه نمی‌نشست، بسان رفتار علی علیه السلام با پیامبرصلی الله علیه وآله احترام می‌كرد، به گونه‌ای كه در زیارت امام زمان علیه السلام برایش آمده است: «اَلسَّلامُ عَلی أَبی الْفَضْلِ العبّاسِ المُواسی أَخاهُ بِنَفْسِهِ...؛ سلام بر ابو الفضل العباس كه جان بركف با برادرش مواسات داشت.‌» 6
ابو الفضل شهید كه فرزند و برادر چند شهید است، در كربلا سه برادر ابوینی را ابتدا به جنگ فرستاد تا:
الف. مطمئن باشد كه در راه شهادتشان مانع و خللی رخ ندهد.
ب. پرپر شدن گل جوانی آنان را ببیند و سوز و گداز و اجر خاندان شهید را درك كند.
ج. آنان داغ برادر نبینند.

سقایی
1. چون مَحرم كودكان اهل بیت علیهم السلام بود به آنان آب می‌آشامانید. از این رو چشم كودكان هنگام تشنگی، به دست عباس بود.
2. هر چه به عاشورا نزدیكتر شدند آب كمتر شد، آبها را به صورت سهمیه بندی بین حاضران توزیع كردند. سه نفر سهم خویش را ایثار كردند: امام حسین علیه السلام، زینب و ابو الفضل علیه السلام.
3. لحظه شهادت، پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله شهدا را سیراب می‌كرد، همان گونه كه در پیام امام به علی‌اكبرعلیه السلام منعكس است. ولی گفته اند عباس علیه السلام به احترام جگر سوزان تشنگان، آب نیاشامید. لذا منزلتی در قیامت دارد كه مورد غبطه است. 7

دو امان نامه
1. هنگام تجمّع لشكر شمر در كاخ كوفه، «ابن أبی المحل‌» دایی زاده عباس، برای پسر عمه هایش امان نامه از ابن زیاد گرفت و آورد... ابو الفضل علیه السلام پاسخ داد: «... ما را بدین امان، نیازی نیست، امان خدا برتر و بالاتر از امانِ پسر سمیه است. (سمیه از روسپیانِ بنامِ عرب و مادر زیاد بوده است.) 8
2. پیش از نبرد، شب هنگام، شمر مكرر فریاد می‌زد: خواهرزادگانم كجایند... جوابش را ندادند. امام فرمود: پاسخش را بدهید، هر چند فاسق ا ست... پاسخ عباس علیه السلام این بود كه: «خدای تو را لعنت كند و امان تو را! آیا ما در امان باشیم و پسر رسول خدا نه؟‌» 9

در میدان جنگ
عباس در حال جنگ این شعر حماسی را می‌خواند:
وَ اللَّهِ اِن قَطَّعْتُمُ یمینی                      اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی
وَ عَنْ اِمامٍ صادِقِ الْیقینِ                     نَجْلِ النَّبِی الطّاهِرِ الاَْمینِ
«به خدا سوگند، گرچه دست راست مرا قطع نمودید، ولی من تا آنجا كه زنده هستم، از دین خود و امام و پیشوایم كه [در ایمان خود] صادق و فرزند پیامبر پاك و امین است، دفاع خواهم كرد.» 10
مرحوم مجلسی می‌نویسد: «فَضَرَبَهُ مَلْعُونٌ بِعَمُودٍ مِنْ حَدِیدٍ فَقَتَلَهُ؛ [وقتی كه هر دو دست عباس افتاد،] ملعونی از لشكریان دشمن با عمود آهنین بر [سر مبارك] آن حضرت زد و او را به شهادت رساند.‌» 11
امام خطاب به عباس فرمود: «وا اَخاهْ، وا عَبَّاساه، وا مُهجَة قَلْباه، وا قُرَّةَ عَیناه، وا قِلَّةَ ناصِراهُ یعزُّ واللّهِ عَلَی فِراقُكَ؛‌ای وای برادرم!‌ای وای عباس من!‌ای وای پاره قلب من!‌ای وای روشنی چشمان من!‌ای وای از اندك بودن یاران! سوگند به خدا كه دوری تو برای من سخت است.‌» 12

علی‌اكبرعلیه السلام، اسوه جوانان
او در سال 33 هجری بدنیا آمد. نامش علی و كنیه‌اش ابو الحسن و به علی‌اكبر معروف است. 13
در كربلا 27 یا 28 سال از عمرش می‌گذشت.
او در شكل و شمایل و خلق و خو شبیه‌ترین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله بود. او جوانی عالم، وارسته، رشید و شجاع بود. در مقابل پدر نمی‌نشست و بدون اجازه او صحبت نمی‌كرد. او نخستین فرد هاشمی است كه به میدان رزم رفت. بعد از پیكار با سپاه خصم نزد پدر آمد و گفت: «یا اَبَتِ اَلْعَطَشُ قَد قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ اَلْحَدِیدِ قَد أَجْهَدَنِی فَهَلْ اِلَی شَرْبَةٍ مِنَ المَاءِ سَبِیلٌ؛ پدر! تشنگی مرا می‌كشد و سنگینی سلاح مرا به خستگی افكنده است، آیا برای من جرعه آبی هست؟‌»
امام گریست و فرمود: «... دیری نمی‌گذرد كه جدّ بزرگوارت رسول خداصلی الله علیه وآله را زیارت خواهی كرد. و تو را از آبی سیراب كند كه هرگز احساس تشنگی نكنی.»
او به میدان برگشت و توسط منقذ بن مُرّة عبدی تیر خورد. دست در گردن اسب انداخت و به میان سپاه دشمن رفت. آنها دورش را گرفتند و بدنش را قطعه قطعه كردند. «فَقَطَّعُوهُ بِسُیوفِهِم اِرْباً اِرْباً»

چند نكته در باره علی‌اكبر
علی‌اكبر در مسائل سیاسی آن زمان به حدّی دقیق و صاحب نظر بود كه امام علیه السلام در شب عاشورا در كنار ابوالفضل العباس علیه السلام علی‌اكبر را نیز به عنوان مشاور عالی خود به جلسه‌ای كه با عمر بن سعد تشكیل داد، برد.
امام حسین علیه السلام در برهه‌ای كه بنی امیه به علی علیه السلام لعن می‌كردند و برخی می‌ترسیدند نام علی را بر فرزند خویش بگذارند، می‌فرماید: «اگر هزار فرزند پسر داشته باشم، همه را علی می‌نامم.‌» 14
مادرش لیلا، دختر ابومرّة بن عروة بن مسعود ثقفی، و مادر بزرگش «میمونه‌» دختر ابوسفیان است. از این رو لشكر یزید در آغاز نبرد به او گفتند: «به دلیل خویشاوندیت با یزید به تو امان می‌دهیم تا نجات یابی.‌» حضرت فرمود: «إنَّ قَرَابَةَ رَسُولِ اللّهِ أَحقُّ انْ تُرعَی؛ رعایت قرابت ما با رسول اللّه، سزاوارتر است.‌» 15

صفات نیكو
علی‌اكبرعلیه السلام متصف به بسیاری از خصال پسندیده بود؛ مثل زیبایی اندام، شجاعت، شهامت، فضل، كمال، تقوا، حلم و بردباری، ادب، متانت، برخورد اجتماعی مناسب، حُسن خلق، عبادت و....

قاسم بن الحسن
سه ساله بود كه پدرش امام حسن مجتبی علیه السلام به شهادت رسید و تحت سرپرستی مستقیم امام حسین علیه السلام تربیت و پرورش یافت. مادرش نفیله از كنیزان امام مجتبی علیه السلام بود.
او درس حماسه و فداكاری و ظلم ستیزی را نزد عمویش آموخت و علی رغم سن كمش توانست حق را از باطل تمیز دهد و در كربلا حاضر شد و چون تنهایی عمو را دید اذن میدان خواست، اما عمو اجازه نداد. از او اصرار و از حضرت انكار. بعد از التماس زیاد امام اجازه داد.
امام فرمود: «كَیفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ؟؛ مرگ در نزد تو چگونه است؟»
گفت: «یا عَمِّ! اَحْلی مِنَ الْعَسَلِ؛ عموجان! از عسل شیرین‌تر است.»
هنگام جنگ این رجز را می‌خواند:
اِنْ تُنِكرُونی فَأَنَا ابنُ الْحَسَنِ             سِبْطُ النَّبِی الْمُصْطَفَی الْمُؤْتَمَنِ
هذا حُسَینٌ كَالأْسیرِ الْمُرتَهَنِ            بَینَ اُناسٍ لا سُقُوا صَوْبَ المَزَنِ
‌»[ای مردم] اگر مرا نمی‌شناسید، من پسر حسن، نواده پیامبر برگزیده و امین خدا هستم. این حسین است كه همچون اسیر و گروگانی در بین شما قرار گرفته است. خدا این مردم را از باران رحمتش سیراب نسازد.‌» 16
او با شهامت و شجاعت تمام حمله كرد.»فَقاتَلَ قِتالاً شَدِیدَاً.‌» علی رغم سن كم 35 نفر را به هلاكت رساند، عمر سعد كمین كرد و با شمشیر چنان بر سر مباركش زد كه سرش شكافته شد و با صورت به روی زمین كربلا افتاد. سر جناب قاسم به دامن حسین علیه السلام بود كه جان به جان آفرین تسلیم كرد.

مسلم بن عقیل، اولین سفیر شهادت
مسلم فرزند عقیل بن ابی طالب و نام مادرش علیه است.
با عموزاده خود رقیه، دختر امیر مؤمنان علیه السلام ازدواج كرد. 17 وی مردی بزرگوار و دلیر و دانشمند و اهل تقوا و فضیلت بود. در شجاعتش همین بس كه در سنین جوانی در ركاب مولایش امیرمؤمنان علی علیه السلام در جنگ صفّین در میمنه و جناح راست لشكر امام علیه السلام بود. 18
در روزگار امام حسن و امام حسین علیهما السلام به عنوان یك یار مخلص و مطیع در كنارشان بود.
امام حسین علیه السلام پس از رسیدن نامه‌های مكرر كوفیان، عمو زاده خود مسلم بن عقیل را به كوفه فرستاد تا اگر دید مردم متحد و جمع هستند، بی درنگ اطلاع دهد. او در نیمه دوم ماه مبارك رمضان از مكه بیرون رفت و از مدینه گذر كرد و در مسجد پیغمبر نماز خواند و با كسان خود وداع كرد و راهی كوفه شد.
در كوفه به خانه مختار وارد شد و شیعیان نزد او آمد و رفت می‌كردند.
با آمدن عبید الله و فشارها و محدودیتهایی كه او در شهر ایجاد كرد، مسلم از خانه مختار به خانه هانی بن عُروه منتقل شد و در این مقطع كوفیان به این منزل می‌آمدند. به گفته ابی مخنف، بیش از هیجده هزار نفر با مسلم بیعت كردند. در آن حال كه مسلم وضعیت را این گونه دید، به مولایش حسین علیه السلام بیعت كوفیان را گزارش داد و تقاضا كرد هر چه زودتر به كوفه آید، چون مردم مشتاقانه آرزومند زیارتش هستند.
ابن زیاد چون حكومت كوفه را در خطر دید، فشارها را بیشتر كرد و در حركت نخست سركوبی و دستگیری عوامل قیام را سرلوحه كار خود قرار داد. نخست به جستجوی مسلم پرداخت تا بوسیله یكی از غلامان خود بنام معقَلْ كه در دستگاه مسلم و یارانش نفوذ كرده بود از جایگاه مسلم آگاه شد.
هانی را كه میزبان مسلم بود دستگیر كرد و او را با چوب زد و در بند كشید. تحصّن بیعت كنندگان برای رهائی هانی بن عروه از دست ابن زیاد مؤثر نیفتاد و مردم از ترس جان خود دسته دسته از گرد مسلم متفرق گشتند.
عباس جدلی می‌گوید: با فرزند عقیل همراه چهار هزار نفر خارج شدیم. هنوز به قصر نرسیده بودیم كه تعدادمان به سیصد نفر رسید. دائماً از ما فرار می‌كردند تا اینكه شب شد و تنها سی نفر در مسجد با مسلم بن عقیل ماندند و نماز خواندند [؛ نمازی كه دهها هزار نفر شركت می‌كردند.] مسلم وقتی با این وضع روبرو شد به طرف درهای محله كنده رفت، [از آن سی نفر] تنها ده نفر با او مانده بودند. سپس از درب خارج شد در حالی كه دیگر كسی با او نبود. 19
مسلم با چهره‌ای سرگشته در كوچه‌های كوفه راه می‌رفت. مدتی در خانه طوعه درنگ كرد؛ امّا با خبرچینی فرزند طوعه، این محل لو رفت.
ابن زیاد كه به دلیری و شجاعت مسلم آگاه بود، به محمد بن اشعث دستور داد تا همراه سیصد جنگجو، مسلم را دستگیر كنند. 20 سفیر تنهای امام در برابر محاصره كنندگان جنایت كار به خوبی ایستاد و شمشیر زد و در آن حال این اشعار را می‌خواند:
اقسَمتُ لا اُقْتَل اِلّا حُرّاً                 وَ اِنْ رأیتُ الموتَ شَیئاً نُكْراً
«قسم خوردم در حال آزادی كشته شوم [نه اسارت] ؛ گر چه مرگ در نظرم چیز ناخوشایندی باشد.»
با درخواست نیروی كمكی محمد بن اشعث از ابن زیاد و فزونی نیروهای محاصره كننده و دادن امان در یك پیكار ناجوان مردانه، كوفیان با پرتاب آتش و سنگ مسلم را دستگیر كردند در حالی كه اشك از چشمانش حلقه زده بود.
یكی بدو گفت: چرا گریه می‌كنی؟ كسی كه در راه برانداختن حكومتی گام بر می‌دارد، باید آماده چنین روزی باشد، مسلم گفت: به خدا سوگند برای خود نمی‌گریم و از كشته شدن زاری نمی‌كنم، من برای حسین علیه السلام می‌گریم كه به زودی بدین جا خواهد آمد و این مردم با او چه خواهند كرد.
در دارالاماره در مجلس ابن زیاد از عمر بن سعد درخواست كرد تا او كسی را به سوی حسین علیه السلام بفرستد و او را از مسیر كوفه باز گرداند.
مسلم بن عقیل با شجاعت تمام از مواضع خود دفاع كرد و به رسوا كردن ابن زیاد و یزید پرداخت. آن گاه ابن زیاد به ابن بُكَیر دستور داد تا مسلم را بالای قصر ببرد و گردنش را قطع كند و جسدش را در پی سرش به پایین پرتاب كند.
آن گاه ابن زیاد به كشتن هانی و تنی چند از زندانیان فرمان داد و فرمان اجرا گردید. كوفیان پذیرایی از مسلم را به حد اعلا رسانیدند! ریسمانی بر پای مسلم بستند و ریسمانی بر پای هانی و هر دو پیكر را در كوچه‌ها كشیدند.
ابن زیاد هم، سرهای مسلم و هانی را به شام نزد یزید فرستاد! سپس فرمان داد تن مسلم را در شهر به دار آویختند. به گفته مامقانی، مسلم به هنگام شهادت 28 سال داشت. 21

وصیت
مسلم با نگاهی به اطرافش در دار الاماره آشنایی جز عمر سعد نیافت، وی را به كنار كشید و چنین وصیت كرد:
1.»اَوّلُ وَصِیتِی شَهادَةُ اَنْ لَا اِله اِلّا اللّهُ وَحْدَهُ لَا شَریكَ لَه و اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّداً عبدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أنَّ عَلِیاً وَلی اللّهِ؛ اولین وصیتم شهادت به یگانگی خدای بی همتاست و نیز شهادت می‌دهم كه حضرت محمدصلی الله علیه وآله بنده و رسول او است و اینكه علی علیه السلام ولی خداست.»
2. در این شهر هزار درهم قرض كرده‌ام، زره و لباس جنگی مرا بفروشید و بپردازید.
3. شنیده‌ام مولایم حضرت حسین علیه السلام با خاندانش روانه كوفه است، به او بنویسید نیاید. 22
4. بدنم را از ابن زیاد بگیرید و به خاك بسپارید.

آخرین دعاهای مسلم
او بر بالای دار الاماره چنین دعا كرد:
«اَللَّهُمَّ احْكُم بَینَنَا و بَینَ قومٍ غَرُّونا و خَذَلُونَا و كَذَّبُونا...؛ خدایا بین ما و مردمانی كه با ما با فریب، دروغ، بی وفایی رفتار كردند خودت داوری كن....»
در زیارت او می‌خوانیم: «اَشْهَدُ انَّكَ وَفَیتَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ بَذَلْتَ نَفْسَكَ فِی نُصَرةِ حُجَّة اللّه...؛ شهادت می‌دهم كه تو به عهد و پیمان خود با خدا وفا نمودی و جان خویش را در راه نصرت حجت خدا نثار كردی...»
«اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ النّاصِحُ لِلَّهِ و لِرَسُولِه وَ لِأمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ...؛ سلام بر تو‌ای بنده شایسته و خیرخواه خدا و پیامبرش و امیر المؤمنین و حسن و حسین و....»

هانی بن عروه مرادی
از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله بود و در سه جنگ مهم روزگار خلافت حضرت علی علیه السلام حضور یافت. او بزرگ قبیله مرادی بود و چهار هزار مسلّح و هشت هزار پیاده تحت أمر او بودند. 23
مسلم در خانه هانی مأوی گرفت و قضیه توسط جاسوسان آشكار شد. ابن زیاد هانی را دستگیر و تحت شكنجه قرار داد، در حالی كه نود سال از عمرش می‌گذشت. در روز هشتم ذی حجّه سال شصتم، همان روزی كه مسلم را شهید كردند او را هم به شهادت رساندند و سرش را جدا كردند و پیكرش را بر دار زدند و به همراه سر مسلم برای یزید فرستادند.
پیكر هانی چند روز بر زمین ماند، سپس همسر میثم تمّار در نیمه شب آن را كنار مسجد اعظم كوفه برده و دفن كرد.
امام حسین علیه السلام چون از شهادت مسلم و هانی خبر یافت، سخت گریست؛ گریستنی شدید، 24 و چند بار این آیه را تكرار فرمود: «إنَّا لِلَّهِ وَإنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ‌» 25 رحمت خدا بر آن دو باد.

حرّ بن یزید ریاحی
از اشراف و بزرگ زادگان عراق در جاهلیت و اسلام و اولین شهید از اصحاب امام حسین علیه السلام بود.
از طرف ابن زیاد به فرماندهی هزار سوار منصوب گشت و برای مقابله با امام علیه السلام از كوفه خارج شد.
هنگام ظهر در مقابل لشكر امام قرار گرفت و نماز جماعت را به امام اقتدا كرد.

مژده بهشت
او می‌گوید: وقتی از دار الاماره خارج شدم این صدا را شنیدم «اَبْشِرْ یا حُرُّ بِالْجَنَّةِ؛ ‌ای حرّ، مژده باد تو را به بهشت.»
با توجه به مأموریتش انتظار چنین مژده‌ای را نداشت و با تعجب با خود گفت: «وَ اللّهِ ما هذِهِ بِشَارَةٌ وَ اَنَا أَسِیرُ اِلی حَرْبِ الحُسَینِ علیه السلام؛ به خدا كه این مژده و بشارت نیست. چگونه كسی كه به جنگ حسین علیه السلام می‌رود لایق بشارت [بهشت و سعادت] می‌شود!»
روز عاشورا كه حرّ برای توبه نزد امام رفت داستانش را عرض كرد و گفت: تا این لحظه فكر نمی‌كردم كه بالاخره به یاران تو خواهم پیوست و به چنین سعادتی نائل خواهم شد.

اولین برخورد حرّ با امام علیه السلام
امام وقتی هنگام ظهر تشنگی لشكریان حّر را دید، دستور داد به آنان آب بدهند؛ حتّی روی اسبان آنها نیز آب بپاشند.
«علی بن طحّان مَحاربی‌» گوید: من در لشكر حرّ بودم و پس از همه رسیدم و بسیار هم تشنه بودم، امام علیه السلام با دست خود مرا سیراب كرد.

برخوردهای حرّ با امام علیه السلام
1. اقتدا به امام هنگام نماز ظهر.
2. طبق دستور، حر امام را سایه به سایه تعقیب كرد و از هر گونه حركت باز داشت. امام خطاب به او فرمود: «ثَكَلَتْكَ اُمُّكَ، ما تُریدُ؛ مادرت به عزایت بنشیند، از ما چه می‌خواهی؟»
حرّ در پاسخ گفت: اگر كسی از عرب جز تو در چنین حالی كه تو در آن هستی، این سخن را به من می‌گفت، من نیز نام مادرش را می‌بردم. ولی به خدا من نمی‌توانم نام مادر تو را جز به بهترین راه و كلماتی كه توانایی دارم ببرم.‌» 26
3. حرّ گفت: من دستور جنگ ندارم. حالا كه از رفتن به كوفه خودداری می‌كنی باید راهی انتخاب كنی كه نه به كوفه باشد و نه به مدینه. و او به ابن زیاد نامه نوشت و كسب تكلیف كرد.
از خدا می‌خواست كه او را از جنگیدن با حسین علیه السلام مصون بدارد. هنگامی كه حضرت و لشكرش به نینوا رسیدند، یك نفر پیام ابن زیاد را آورد مبنی بر اینك حرّ از امام جدا نشود.
مرحوم ممقانی می‌نویسد: حرّ یكی از اصحاب حسین بود كه عاقبت زندگی خود را با سعادت و شهادت ختم نمود. او مصداق بارز این كلام رسول خداصلی الله علیه وآله است: «تَفكُّرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبَادةِ سَبْعِینَ سَنَةٍ؛ یك ساعت اندیشه بهتر از هفتاد سال عبادت است.» 27
مرقد شریف حر در سمت غربی شهر كربلا در فاصله حدود هفت كیلومتری آن واقع است.

حبیب بن مظاهر اسدی، اسوه وفاداری
حبیب بن مَظاهر - یا مُظهرَّ - از بزرگان اصحاب حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله و امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام بود و از جمله افرادی بود كه امام را به كوفه دعوت كرد و نامه نوشته بود. بعد از اینكه ابن زیاد بر اوضاع كوفه مسلط شد و مسلم و هانی را به شهادت رساند، به همراه مسلم بن عوسجه، مخفیانه كوفه را ترك كرد و در شب هفتم یا هشتم محرم به لشكر امام علیه السلام ملحق شدند. نقل شده، حبیب یك مرد صاحب جمال و كمال و حافظ كلّ قرآن بود. 28
وقتی خیمه امام را در كربلا برپا كردند، خیمه امام مشرف به میدان و قتلگاه بود و اكثراً حراست و نگهبانی خیمه امام توسط حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه انجام می‌شد.
حبیب از قبیله‌اش (بنی اسد) كه در نزدیكی كربلا زندگی می‌كردند برای یاری امام یاری طلبید. حدود 90 نفر روانه شدند كه موضوع برملا شد و آن نود نفر به دستور عمر سعد به قبیله خود بازگردانده شدند.
روز عاشورا، امام بعد از نماز صبح لشكر خویش را آرایش داد و فرماندهی سمت چپ (مَیسَره) لشكر را به حبیب و سمت راست را به زُهَیر عطا كرد.
او در میدان جنگ با آنكه پیرمرد بود، 62 نفر را كشت تا اینكه با نیزه او را هدف قرار دادند و حبیب با صورت به زمین افتاد و حصین بن نمیر با شمشیر به سر مباركش زد و او را به شهادت رساند.
امام در شهادت حبیب بسیار ناراحت شد و خطاب به او فرمود: «عِند اللّهِ اَحْتَسِبُ نَفْسِی وحُماةَ أصْحابِی؛ جان نثاری خود و یاران حامی و مدافعم را به حساب خدا می‌گذارم.‌» 29

زُهَیر بنِ قین بَجَلی، اسوه اراده و تصمیم
از بزرگان و دلیران كوفه و رئیس قبیله «بجلی‌» بود. در آغاز از هواداران عثمان و دشمن امام بود و می‌كوشید با امام روبه رو نشود؛ اما در سال 60 هجری هنگام مراجعت از سفر حج در راه عراق با كاروان امام علیه السلام برخورد كرد كه با تشویق همسرش دُلْهم دعوت امام را اجابت كرد و به خیمه امام رفت. پس از اندكی با چهره‌ای شادمان بازگشت و دستور داد خیمه‌اش را كنار خیمه امام علیه السلام منتقل كنند.
سید بن طاووس می‌گوید: زهیر هنگام مراجعت از پیش امام به همسرش گفت: تو را طلاق دادم. به نزد خانواده ات برگرد. من می‌خواهم در خدمت حسین علیه السلام باشم و در راه او به شهادت برسم. 30
زهیر چنان اطمینان امام را جلب كرد كه حضرت در روز عاشورا فرماندهی سمت راست لشكرش را به او محول كرد. هنگام نماز ظهر عاشورا به دستور امام سینه‌اش را سپر تیرهای دشمن كرد تا امام و لشكریان نماز جماعت برپا دارند. او در مقام یقین و شناخت حق و اطاعت از امام به درجه‌ای رسید كه حتی شخص امام حسین علیه السلام را هم تسلیت و دلگرمی داده گفت: از آنچه پیش آمده است نگران نباش كه جای نگرانی و تأسف نیست. 31
در شب عاشورا كه امام بیعتش را از گردن تمام افراد برداشت، او در آن شب خیلی ناراحت شد و خطاب به امام گفت: به خدا سوگند دوست دارم كشته شوم، سپس زنده شوم و دوباره تا هزار بار و خدای عزّوجلّ بوسیله من مرگ را از تو و از این جوانان هاشمی دفع كند. 32
زهیر پس از به هلاكت رساندن 120 نفر از دشمنان، مجروح و در زمین كربلا به خون خود آغشته گشت و شربت شهادت و سعادت نوشید.

عبداللّه بن حسن علیهما السلام
مادر او رمله دختر شلیل بن عبداللّه بجلی است. 33
در روز عاشورا 11 ساله بود. 34 این كودك را امام حسین علیه السلام به بانوان حرم سپرده بود تا در خیمه‌ها از او نگهداری كنند.
هنگامی كه امام حسین علیه السلام تنها به میدان رفت و هیچگونه یار و یاوری نداشت به سوی امام آمد تا به عموی خود كمك كند و در آن هنگام، بحر بن كعب با شمشیر به سوی امام حسین علیه السلام حمله ور شد. عبداللّه گفت: می‌خواهی عمویم را بكشی؟! و دست كوچكش را برای عمو سپر قرار داد. آن بی رحم شمشیر را فرود آورد و دست كوچك عبداللّه را دو نیمه كرد و به پوستی آویزان گردید. عبداللّه صدا زد: «یا عمّاه یا اَبتاه!؛‌ای عمو جان و‌ای بابا [ببین دستم را بریدند.] «
بعضی نقل كرده اند وقتی كه دست عبداللّه قطع شد، متوجّه خیمه گردید، صدا زد: «یا اُمَّاه! قد قَطَعُوا یدی؛ مادر جان دستم را بریدند.‌» [معلوم می‌شود مادرش رمله در كربلا بوده است] .
مادرش از خیمه بیرون آمد و صدا زد:‌ای وای فرزندم،‌ای وای نور چشمانم. 35

پی نوشت:
1) اسوه‌هایی از قیام عاشورا، ص 189.
2) بحار الانوار، ج 44، ص 298؛ پیشوای شهیدان، ص 311.
3) اسوه‌هایی از قیام عاشورا، ص 202.
4) سفینة البحار، ج 2، ص 155.
5) معالم المدرستین، ج 3، ص 109.
6) همان، ص 197؛ زیارت ناحیه مقدّسه.
7) پیشوای شهیدان، ص 309 به بعد.
8) همان، ص 310.
9) همان.
10)ناسخ التواریخ (امام حسین علیه السلام) ، ج 2، ص 345.
11)بحار الانوار، ج 45، ص 41.
12)فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، ص 186.
13)مقاتل الطالبیین، ص 31.
14)اسوه‌هایی از قیام عاشورا، ص 138؛ زندگانی امام حسین علیه السلام، ج 2، ص 80.
15)همان، ص 140؛ مقتل مقرم، ص 257.
16)بحار الانوار، ج 45، ص 34.
17)اَنساب الأشراف، ج 2، ص 830.
18)بحارالانوار، ج 42، ص 93.
19)وقعة الطف، ص 126.
20)الفتوح، ص 860.
21)تنقیح المقال، ج 3، ص 214.
22)اسوه‌هایی از قیام عاشورا، ص 53؛ ناسخ التواریخ، بخش امام حسین علیه السلام، ج 2، ص 98.
23)مروج الذهب، ج 3، ص 59.
24)الفتوح، ص 865.
25)ابصار العین، ص 142.
26)بحارالانوار، ج 44، ص 377.
27)تنقیح المقال، ج 1، ص 260.
28)اعیان الشیعه، ج 4، ص 554.
29)ناسخ التواریخ، امام حسین علیه السلام، ج 2، ص 286؛ چهره‌ها در حماسه كربلا، ص 114.
30)لهوف، ص 73.
31)بررسی تاریخ عاشورا، ص 199.
32)بحار الانوار، ج 44، ص 298.
33)ابصار العین، ص 73.
34)تاریخ الامم والملوك، ج 6، ص 259.
35)معالی السبطین، ج 1، ص 463.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره75.
شنبه 23/10/1391 - 15:28
آموزش و تحقيقات

ریاضت

كسب توانائی‌هاى روحی از راه ریاضت

 

از راههای غیردینی، مثل روش: یوگا، هیپنوتیزم، مرتاضی و غیر اینها نیز می‌توان به تواناییهای خاص روحی دست یافت و مانند مرتاضان، در اثر ریاضتهای خاص، قدرتهایی را پیدا كرده و چیزهای عجیبی كه نمونه هایش را شنیده ایم انجام داد. ولی این نوع كارها موجب كمال و ترقی انسان نمی‌تواند باشد

پرسش: آیا می‌توان تواناییهای روحی خاصی را از غیر طریق دینی مثل «یوگا» به دست آورد؟
پاسخ: چنانكه می‌دانید، انسان مركب از دو بعد است:
1. بُعد جسمانی.
2. بُعد روحانی.
«بُعد جسمانی» مربوط به همین جسم خاكی می‌باشد و در مقابلِ بعد روحانی ارزش و قدرت قابل توجهی ندارد.
اما «بُعد روحانی» ـ كه همه تواناییهای معنوی به واسطه آن امكان پذیر است و ارزش والای انسانی به آن بستگی دارد ـ قدرت عجیبی دارد و انسان می‌تواند به واسطه تربیت روح، كارهای شگفت انگیزی را به نمایش بگذارد. منتها مهم آن است كه انسان، روح خود را چگونه پرورش دهد و آن استعداد عجیب را در چه راهی مصرف كند.
البته از راههای غیردینی، مثل روش: یوگا، هیپنوتیزم، مرتاضی و غیر اینها نیز می‌توان به تواناییهای خاص روحی دست یافت و مانند مرتاضان، در اثر ریاضتهای خاص، قدرتهایی را پیدا كرده و چیزهای عجیبی كه نمونه هایش را شنیده ایم انجام داد. ولی این نوع كارها موجب كمال و ترقی انسان نمی‌تواند باشد، مثلاً بعضی از مرتاضان، بر اثر تمرینهای فراوان و ریاضتهای عجیب، مانند: خوابیدن چند ساعت یا چند روز، روی میخهای آنچنانی، اذیتهای طاقت فرسا به بدن و... ، حبس كردن نفس را یاد گرفته و با این گونه ریاضتهای بی ارزش، خود را در معرض نمایش مردم قرار می‌دهند، مدتها نفس خود را در سینه حبس می‌كنند؛ حتی گاهی، مردم برخی از آنان را در تابوت گذاشته دفن می‌كنند و بعد از یك هفته یا ده روز، قبر را شكافته و آنان را زنده می‌یابند!
به این نوع اشخاص نمی‌توان گفت كه به كمال معنوی رسیده اند؛ زیرا همه انسانها بدون استثنا؛ حتی بدترین و شقی‌ترین افراد و كافر مطلق هم می‌توانند بر اثر تمرین و ریاضت نَفْس به چنین كارهایی دست یابند. این نوع كارها فقط برای سرگرم كردن مردم ساده لوح است و الاّ هیچ گونه جنبه كمالِ معنوی و قرب الهی ندارد.
بنابراین، باید توجه داشت كه صحیح‌ترین شیوه كسب تواناییها و پرورشِ استعدادهای روحی و ارزش آن، در صورتی است كه این امور، در راستای اطاعت از امر پروردگار و كسب رضایت خداوند و تقرب به او بوده و در نهایت، موجب كمال و سعادت معنوی انسان گردد.
به عبارت دیگر، مطمئن‌ترین راه برای به فعلیت رساندن قوای روحی، همان ریاضتهای شرعی است كه از طریق تعالیم اولیای الهی و معصومین علیهم السلام ترسیم شده و از هر گونه افراط، تفریط، گوشه نشینی و انزوا منزه است.
در واقع، همه انبیا و ائمه علیهم السلام، برای شكوفا ساختن و از قوه به فعل رساندن همین استعداد شگفت انگیز انسانی و هدایت صحیح آن مبعوث شده اند. اساسا برنامه‌ها و تعالیم دین مقدس اسلام، برای تربیت و توانمند ساختن بعد روحانی بشریت می‌باشد و هدف نهایی از توانمند ساختن روح انسانی، تقرب معنوی به خداوند است و این تقرب، فقط با ریاضتهای شرعی امكان پذیر است.

«ریاضت» در لغت به معنای جلوگیری و بازداشتن حیوانات از حركات آزاد و دلخواه است و در اصطلاح دینی عبارت است از: بازداشتن انسان از هواهای نفسانی خویش و فرمان دادن و وادار كردن آن برای اطاعت امر پروردگار

ریاضت شرعی
ریاضت شرعی، همان انجام واجبات و ترك محرمات و مكروهات می‌باشد؛ نظیر نماز، جهاد با نفس، تقوا، زهد، ترك دنیا؛ كه در آیات و روایات فراوانی به این ریاضتها تأكید شده است.
در اینجا لازم است قبل از بیان نمونه‌ای از روایات، به مفهوم ریاضت و اهداف آن اشاره‌ای داشته باشیم.

مفهوم ریاضت
«ریاضت» در لغت به معنای جلوگیری و بازداشتن حیوانات از حركات آزاد و دلخواه است و در اصطلاح دینی عبارت است از: بازداشتن انسان از هواهای نفسانی خویش و فرمان دادن و وادار كردن آن برای اطاعت امر پروردگار. (1)
ریاضت شرعی همان ورزیدگی روحی، جهاد اكبر و خودسازی است. امام علی علیه السلام در نامه معروف به عثمان بن حنیف می‌نویسد: «وَ إنَّما هِی نَفسی أَرُوضُها بِالتَّقوی؛ (2) و جز آن نیست كه نفس خویش را با پرهیزكاری ریاضت می‌دهم.‌»

اهداف ریاضت
«ریاضت» برای به دست آوردن سه هدف است:
1. دوركردن غیر حق از سر راه: هدف اول از ریاضت، این است كه عارف، برای رسیدن به حق، هر گونه مانعی را از بین ببرد كه در اصطلاح «تزكیه» یا «تخلیه نفس» نامیده می‌شود؛ یعنی باید تلاش كرد تا هر آنچه كه غیر از خدا در دل وجود دارد، از آن بیرون و دل را تخلیه كرد.

2. مطیع ساختن نفس اماره: از آنجا كه انسان تركیبی از عقل و شهوت است، برای اینكه بتواند بدون مزاحم و مانع، به سوی خدا سیر كند، باید كاری كند كه نفس اماره را مطیع و تسلیم نفس مطمئنه سازد. در نتیجه، نفس شیطانی را تحت امر و اختیار نفس رحمانی قرار دهد.

3. لطیف و رقیق كردن روح: یعنی انسان به كمك این دو مورد یاد شده، با زهد در عمل و حضور قلب در عبادت، روح خود را برای قبول انوار الهی آماده سازد. (3)
حال با عنایت به مطالب گذشته، توجه خوانندگان عزیز را به نمونه‌هایی از روایات وارده از معصومین علیهم السلام در زمینه ریاضت شرعی جلب می‌كنیم:

1. امام امیرالمؤمنین علیه السلام درباره مبارزه با نفس (كه در واقع همان ریاضت شرعی است) می‌فرماید:
«رَحِمَ اللّه ُ امْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ، وَقَمَعَ هَوَی نفسهِ، فَانَّ هذِهِ النَّفْسَ اَبْعَدُ شَی ءٍ مَنْزعا، وَاِنَّهَا لاتَنْزَعُ اِلَی مَعصیةٍ فِی هَوی. وَاعْلَمُوا ـ عِبادَاللّه ِ ـ انّ الْمُؤمِنَ لایصْبحُ وَلاَیمْسِی الاَّ وَنَفْسُهُ ظَنُونُ عِنْدَهُ، فَلاَ یزالُ زَارِیا عَلَیها وَمُستَزِیدا لَهَا؛ (4) خداوند رحمت كند بر كسی كه شهوت خود را مغلوب و هوای نفس را سركوب كند؛ زیرا این نفس دورترین چیز از نظر مغلوب شدن بوده كه پیوسته خواهان نافرمانی و معصیت است. بندگان خدا! بدانید كه انسان با ایمان، شب را به روز و روز را به شب نمی‌رساند، جز آنكه نفس خویش را متهم می‌داند، همواره نفس را سرزنش می‌كند و گنهكارش می‌شمارد.‌» 


2. در كتاب مصباح الشریعه آمده است: «طُوبی لِعَبْدٍ جاهد للّه نَفْسَهُ وَهَواهُ وَمَنْ هَزَمَ جُنْدَ نَفْسِهِ وَهَواهُ ظَفِرَ بِرِضَا اللّه ِ وَمَنْ جَاوَزَ عَقْلُهُ نَفْسَهُ الامّارَةَ بِالسُّوْءِ بِالْجُهدِ وَالاِسْتِكانَةِ وَالْخُضُوع عَلی بِساطِ خِدْمَةِ اللّه تَعالی فَقَدْ فازَ فَوْزا عَظیما وَكانَ رَسُول اللّه صلی الله علیه و آله یصَلّی حَتّی یتَوَرَّمَ قَدَماهُ وَیقُولُ: اَفَلا اَكُونُ عَبْدا شَكُورا!؟ اَرادَ بِهِ أَنْ تَعْتَبِرَ بِها أُمَّتُه وَلا یغْفَلُوا عَنِ الاِْجْتِهادِ وَالتَّعَبُّدِ وَالریاضَةِ بِحالٍ؛ (5) خوشا به حال هر چند از راه‌های غیردینی، مثل روش: «یوگا» یا «مرتاضی» انسان می‌تواند به بعضی از تواناییهای روحی دست یابد، ولی این نوع تواناییها موجب معرفت، كمال و تقرب به خداوند نمی‌گردد
كسی كه برای تقرب به خداوند با نفس خود جهاد كند و هر كس سپاه نفس و هوای خویش را شكست دهد، به رضایت الهی دست یافته است و هر كس عقلش بر نفس امّاره او ـ با تلاش و سكونت گرفتن و خضوع در پیشگاه خداوند متعال ـ غالب شود، به رستگاری بزرگی رسیده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله از كثرت نماز، پاهای مباركش متورم می‌شد و با این حال می‌فرمود: آیا بنده شكرگزار نباشم؟! مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله از آن عمل این بود كه امت او در عبادت به او اقتدا و تأسی كنند و از تلاش و كوشش، تعبد و ریاضت نفس در هیچ حالی غافل نشوند.‌»

خلاصه سخن
هر چند از راه‌های غیردینی، مثل روش: «یوگا» یا «مرتاضی» انسان می‌تواند به بعضی از تواناییهای روحی دست یابد، ولی این نوع تواناییها موجب معرفت، كمال و تقرب به خداوند نمی‌گردد؛ زیرا مقصود از ریاضت شرعی و دینی آن است كه انسان، برخلاف هواها و خواسته‌های نفسانی خویش عمل كند و نفس خود را به اطاعت خداوند وادار سازد.
مقصود از این نوع ریاضتها (یوگا و مرتاضی) معمولاً برای تشخص، جلب توجه مردم به سوی خود و یا ارتزاق می‌باشد، لذا این نوع ریاضتها، نوعی پیروی از هوای نفس و دوری از خداوند است، ولی در مقابل، از راه ریاضتهای شرعی می‌توان به بالاترین درجه كمال و معرفت و در نتیجه، تقرب به خداوند نایل گشت.


1) ر. ك: سید یحیی یثربی، فلسفه عرفان، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1374 ه. ش) ، ص268 ـ 269.
2) نهج البلاغه، نامه 45.
3) ر،ك: شیخ ابو علی سینا، الاشارات والتنبیهات، نمط نهم، مرحله اول و دوم سیر و سلوك. ـ استاد شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار، (قم: انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1373 ه. ش) ج7، ص 126 ـ 133. ـ سید یحیی یثربی، فلسفه عرفان، (پیشین) ص272 ـ 277.
4) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 176.
5) عبدالرزاق گیلانی، شرح مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقة، مقدمه، تعلیقات و تصحیح، سید جلال الدین محدث، (تهران: نشر صدوق، چاپ سوم، 1366 ه. ش) ص441، باب هشتاد و دوم.

منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره61
شنبه 23/10/1391 - 15:27
قرآن

معادشناسی

برخی از نشانه های رستاخیز در قرآن و روایات

 

در لسان علما به پیروی از قرآن، مسئله ای است با عنوان «أشراط السّاعۀ» که مقصود از آن علایم و نشانه های رستاخیز است

در لسان علما به پیروی از قرآن، مسئله ای است با عنوان «أشراط السّاعۀ» که مقصود از آن علایم و نشانه های رستاخیز است. علایم رستاخیز به دو نوع تقسیم می شوند:‌
1. حوادثی که پیش از وقوع قیامت و قبل از به هم خوردن نظام آفرینش در حالی که انسانها در روی زمین زندگی می کنند، رخ می دهد و کلمه أشراط غالباً به این قسم رخدادها اطلاق می شود.‌
2. رخدادهایی که مایۀ به هم خوردن نظام آفرینش می گردد که بیشتر آنها در سوره های تکویر، انشقاق و انفطار و زلزال وارد شده است.‌
ما در این مقاله به بیان این دو قسم از أشراط السّاعۀ می پردازیم.‌

تعریف‌
«شَرَط» به معنای نشانه و جمع آن «أشراط» می باشد و أشراط ساعت، یعنی: نشانه های قیامت. 1
مراد از اشراط ساعت، علایم و نشانه هایی است که از نزدیک بودن قیامت خبر می دهد.‌
این تعبیر از قرآن گرفته شده است؛ آنجا که می فرماید: (فَقَد جَاءَ أشرَاطُهَا)؛ 2 «هر آینه نشانه های قیامت آشکار شده است.»‌
بخشی از این نشانه ها در قرآن کریم و برخی دیگر در احادیث معصومین علیهم السلام آمده است و ما به اختصار هر دو را بررسی می کنیم.‌

نشانه های قیامت در قرآن‌
در قرآن کریم حوادثی به عنوان نشانه های قیامت ذکر شده که دلالت برخی از آنها صریح و روشن است، امّا دلالت برخی دیگر در آن حد از وضوح نیست. این نشانه ها عبارتند از:‌
1. بعثت پیامبر گرامی اسلام‌
خدای سبحان می فرماید: (فَهَل یَنظُرُونَ إلاَّ السَّاعَةَ أن تَأتِیَهُم بَغتَةً فَقَد جَاءَ أشرَاطُهَا فَأنَّی لَهُم إذَا جَاءَتهُم ذِکرَاهُم)؛ 3 «آیا آنها [کافران] جز این انتظاری دارند که قیامت ناگهان فرا رسد [آن گاه ایمان آورند]، در حالی که هم اکنون نشانه های آن آمده است؛ اما هنگامی که بیاید تذکّر [و ایمان] آنها سودی نخواهد داشت.»‌
این آیه در مقام نکوهش مشرکان می گوید: آنها ایمان نمی آورند و تنها منتظر آنند که به ناگاه قیامت فرا رسد تا ایمان آورند؛ لکن ایمان آوردن در آن هنگام، سودی نبخشد و آنگاه که قیامت به ناگاه برپا شود، مجالی برای تذکّر، پند گرفتن و حرکت به سوی خدا وجود نخواهد داشت. مشرکان باید بدانند که قیامت گرچه برپا نشده، ولی نشانه ها و علایمش فرا رسیده و بر آنان است که پند گیرند.‌
«بسیاری معتقدند منظور از «أشراطها» در آیۀ مورد بحث، بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله است، به شهادت حدیثی از خود آن حضرت که می فرماید: «یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ إِنَّمَا بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ كَهَاتَیْنِ قَالَ ثُمَّ ضَمَّ السَّبَّاحَتَیْنِ؛4 ای مسلمانان بعثت من با قیامت مانند این دو انگشتم توأم است و سپس دو انگشت سبّابۀ خود را کنار هم قرار داد.»‌
بعضی مسئلۀ «شقّ القمر» و پاره ای دیگر از حوادث عصر پیامبر صلی الله علیه وآله را نیز جزء "اشراط السّاعة" شمرده اند.» 5

2. متلاشی شدن سدّ و خروج یأجوج و مأجوج‌
در قرآن کریم آمده است: ذوالقرنین در مسیر حرکت خود به قومی رسید که از او خواستند برایشان سدّی بسازد تا مانع از هجوم آوردن اقوام وحشی یأجوج و مأجوج بر آنان شود. ذو القرنین باتلاش فراوان به وسیلۀ پاره های آهن، ساختن سدّ را، میان دو کوهی که در مسیر حرکت یأجوج و مأجوج قرار داشت، آغاز کرد و سرانجام آن را به اتمام رسانید و پس از ساخت سدّ چنین گفت:‌
(هَذَا رَحمَةً مِن رَبِّی فَإذَا جَاءَ وَعدَ رَبِّی جَعَلَهُم دَکَّاءَ وَکَانَ وَعدُ رَبِّی حَقَّاً)؛ 6 «این از رحمت پروردگار من است، اما هنگامی که وعدۀ پروردگارم فرا رسد، آن را درهم می کوبد و وعدۀ پروردگارم حق است.»‌

3. پدیدار شدن دود در آسمان‌
یکی دیگر از نشانه های رستاخیز، پدیدار شدن دود در آسمان است؛ قرآن کریم پیرامون این نشانه می فرماید: (فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبینٍ * یَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلیمٌ * رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ)؛ 7 «منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری پدید آورد و همۀ مردم را فرا می گیرد. این عذاب دردناکی است. [می گویند:] پروردگارا! این عذاب را از ما برطرف کن که ایمان آورندگانیم.»‌
علاّمه طباطبایی رحمه الله می فرماید: «بعضی گفته اند: دخان مذکور در این آیه از علامتهای قیامت است که هنوز محقّق نشده، و قبل از قیام قیامت محقّق می شود. و دود در گوشهای مردم داخل می شود، به طوری که سرهایشان مانند سر گوسفند بریان می گردد، امّا مؤمنین تنها دچار زکام می شوند، و زمین تمامیش مانند خانه ای بدون روزنه می شود که در آن آتش افروخته و دود به راه انداخته باشند. زمین چهل روز چنین حالتی به خود می گیرد.» 8

4. نزول مسیح‌
از دیگر نشانه های رستاخیز، نزول حضرت مسیحعلیه السلام است. قرآن کریم به این نکته اشاره دارد و می فرماید: (وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ)؛ 9 «او نشانه بر روز قیامت است. [نزول عیسی گواه نزدیکی رستاخیز است]، هرگز در آن تردید نکنید و از من پیروی کنید که این راه مستقیم است.»‌
در تفسیر مجمع البیان آمده که: نزول حضرت عیسیعلیه السلام ـ در دوران رجعت ـ جزء نشانه های قیامت است که به وسیله آن فهمیده می شود ساعت قیامت نزدیک است. 10
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نیز در روایتی می فرماید: «فَیَنْزِلُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ فَیَقُولُ أَمِیرُهُمْ الْمَهْدِی تَعَالَ صَلِّ بِنَا فَیَقُولُ أَلَا إِنَّ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ أُمَرَاءُ تَكْرِمَةَ اللَّهِ لِهَذِهِ الْأُمَّة؛11 پس عیسی بن مریم فرود آید و گوید امیر خلایق که مهدی است بیا و بر ما نماز بگذار، به درستی که برخی از شما بر برخی دیگر امیر هستید و این لطف خداوند در حق این امت است.»‌

5. بیرون آوردن جنبنده ای از زمین‌
آنچه از آیات قرآن کریم و برخی روایات به دست می آید، این است که یکی دیگر از نشانه های رستاخیز، بیرون آمدن جنبنده ای از زمین است؛ چنانچه خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: (وَإذَا وَقَعَ القَولُ عَلَیهِم أخرَجنَا لَهُم دَابَّةً مِنَ الأرضِ تُکَلِّمُهُم أنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ)؛ 12 «هنگامی که فرمان عذاب آنها رسد [و در آستانۀ رستاخیز قرار گیرند]، جنبنده ای را از زمین برای آنها خارج می کنیم که با آنها تکلّم می کند و می گوید: مردم به آیات ما ایمان نمی آورند.»‌
در تفسیر مجمع البیان آمده است: «یکی از نشانه های قیامت همین است. گفته اند: هیچ مؤمنی و منافقی نمی ماند، مگر اینکه از این جنبنده مطلع می شود. شبی بیرون می آید که مردم به سوی مِنی می روند.‌
برخی گفته اند: این جنبنده هنگامی خارج می شود که کار آنها به جایی رسد که هیچ یک از آنها رستگار نشوند.‌
برخی گفته اند: در وقتی که قیامت نزدیک شده و عذاب آنها را فرا گیرد. ‌
از امام صادق علیه السلام روایت شده که مردی به عمار یاسر گفت: آیه ای در کتاب خدا قلبم را فاسد کرده است. عمار پرسید: کدام آیه؟ گفت: این آیه: (أخرَجنَا لَهُم دَابََّةً) مقصود از دابّۀ زمین چیست؟ عمار گفت: به خدا نمی نشینم و نمی خورم و نمی نوشم تا به تو نشان دهم. عمّار با آن مرد نزد علی علیه السلام آمد. حضرت مشغول خوردن خرما و سرشیر بود؛ فرمود: بیا. عمار نشست و با حضرت مشغول خوردن شد. آن مرد تعجّب کرد. وقتی که عمار برخاست، آن مرد گفت: سبحان الله! تو قسم خوردی که نخوری و ننوشی مگر اینکه آن دابّه را به من نشان دهی. عمار گفت: اگر عقل داری به تو نشان دادم.» 13
از نشانه های قیامت تضییع نماز، پیروی از شهوات، تمایل به هواپرستی، گرامی داشتن ثروتمندان، فروختن دین به دنیا است، و در این هنگام است که قلب مؤمن در درونش آب می شود، آن چنان که نمک در آب، از این همه زشتیها که می بیند و توانایی بر تغییر آن ندارد
نشانه های قیامت در روایات‌
در موضوع نشانه های قیامت، روایات متعددی نقل شده است که پرداختن به آنها مجال وسیع ‎تری را می طلبد؛ لکن در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:‌
1. از خذیفة بن اسید غفاری نقل شده است که گفت: در حال گفتگو بودیم که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله ما را دید، و فرمود: دربارۀ چه گفتگو می کنید؟ گفتیم: دربارۀ قیامت. آن حضرت فرمود: «إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ السَّاعَةَ حَتَّى تَرَوْا قَبْلَهَا عَشْرَ آیَاتٍ طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ الدَّجَّالَ وَ دَابَّةَ الْأَرْضِ وَ ثَلَاثَةَ خُسُوفٍ تَكُونُ فِی الْأَرْضِ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَةِ الْعَرَبِ وَ خُرُوجَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ * وَ خُرُوجَ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ وَ تَكُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ الْیَمَنِ مِنْ قَعْرِ الْأَرْضِ لَا تَدَعُ خَلْفَهَا أَحَداً تَسُوقُ النَّاسَ إِلَى الْمَحْشَرِ؛14 شما قیامت را نمی بینید مگر آنکه پیش از آن ده نشانه ببینید: طلوع خورشید از مغرب، دجال، جنبنده، و سه فرو رفتگی در زمین، یکی در مشرق و یکی در مغرب و یکی هم در جزیرة العرب و خروج عیسی بن مریم و یأجوج و مأجوج و در آخرالزّمان آتش از سوی یمن از قعر زمین خارج می شود تا هیچ کس را پشت سرخود نمی گذارد و مردم را به سوی محشر سوق می دهد.»‌

معنای دابۀ الأرض:‌
در اینکه یکی از نشانه های آخر الزمان، خروج «دابۀ الارض» است در نزد علمای شیعه و سنّی اختلافی نیست؛ لکن در ماهیت آن اختلاف است؛ برخی بر این باورند که لفظ «دابۀ» به «حیوان» اشاره دارد، اما این قول صحیح نیست و معنای صحیح آن این است که مراد از «دابۀ»، انسان است؛ چنانچه خداوند در قرآن کریم می فرماید: (وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ)؛ 15 «هنگامی که فرمان عذاب آنها رسد [در آستانۀ رستاخیز قرار گیرند]، جنبنده ای را از زمین برای آنها خارج می کنیم که با آنان تکلّم می کند [و می گوید] که مردم به آیات ما ایمان نمی آورند.»‌
با توجه به این آیه و قرینۀ لفظ «تکلّمهُم» معلوم می شود مراد از «دابۀ» انسان است نه حیوان، چرا که با مردم سخن می گوید و سخن گفتن، با حیوان تناسبی ندارد. مؤید این مطلب روایتی از امام صادق علیه السلام است در پاسخ به فردی که گفت: عامۀ مردم لفظ «تکلّمهُم» را به معنای «جَرح» می دانند! و امام علیه السلام فرمودند: «كَلَّمَهُمُ اللَّهُ فِی نَارِ جَهَنَّمَ إِنَّمَا هُوَ تُكَلِّمُهُمْ مِنَ الْكَلَامِ وَ الدَّلِیلُ عَلَى أَنَّ هَذَا فِی الرَّجْعَةِ قَوْلُهُ: (وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُكَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ1617 سخن گوید با آنها (کسانی که لفظ «تکلّم» را به معنای «جرح» حمل کرده اند) خداوند در جهنم (آنها را به آتش بیندازد)؛ به درستی که تکلّم از کلام است و دلیل بر آن، کلام خداوند متعال است که می فرماید: (به خاطر آور) روزی را که ما از هر امتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند، محشور کنیم؛ و آنها را نگه داریم تا به یکدیگر ملحق شوند!»‌
بنابراین مراد از «دابۀ الأرض»، انسان است؛ اما در اینکه این انسان چه کسی است، روایات مختلفی وجود دارد و پرداختن به آنها بحث مستقلی را می طلبد.‌

2. ابن عباس از پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در داستان حجّة الوداع نقل کرده، می گوید: با پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در «حجّة الوداع» بودیم. حضرت، حلقۀ در خانۀ کعبه را گرفت و رو به ما کرده، فرمود: «آیا شما را از "اشراط الساعة" آگاه کنم؟» و سلمان در آن روز از همه به پیامبر صلی الله علیه وآله نزدیک تر بود و عرض کرد: «آری، ای رسول خدا.» آن حضرت صلی الله علیه وآله فرمود: «از نشانه های قیامت تضییع نماز، پیروی از شهوات، تمایل به هواپرستی، گرامی داشتن ثروتمندان، فروختن دین به دنیا است، و در این هنگام است که قلب مؤمن در درونش آب می شود، آن چنان که نمک در آب، از این همه زشتیها که می بیند و توانایی بر تغییر آن ندارد.» سلمان گفت: آیا چنین امری واقع می شود ای رسول خدا؟‌
فرمود: «آری، سوگند به آن کس که جانم به دست او است، ای سلمان! در آن زمان زمامدارانی ظالم، وزرایی فاسق، کارشناسانی ستمگر، و امنایی خائن بر مردم حکومت می کنند. در آن هنگام زشتیها زیبا، و زیباییها زشت می شود، امانت به خیانتکار سپرده می شود، و امانتدار خیانت می کند، دروغگو را تصدیق می کنند و راستگو را تکذیب. در آن روز حکومت به دست زنان، و مشورت با بردگان خواهد بود، کودکان بر منابر می نشینند، و دروغ، ظرافت، و زکات، غرامت، و بیت المال، غنیمت محسوب می شود... .» 18

نوع دوم از نشانه های قیامت‌
چنانکه پیش از این گفتیم خداوند در مورد نشانه های وقوع قیامت به تفصیل در قرآن سخن گفته است. از دیدگاه قرآن مجموعۀ جهان آفرینش اجل معیّنی دارد و طبعاً پس از سپری شدن آن، عمر جهان نیز سپری می شود و مرحلۀ نوینی از آفرینش آغاز می شود. پیش از شروع این مرحلۀ جدید از حیات، نظام آفرینش به هم خورده، تبدیل به نظامی نوین متناسب با حیات مذکور می شود.‌

پی نوشت:
1) المفردات فی غریب القرآن، حسین بن راغب اصفهانی، دار العلم الدار الشامیه، 1412 ق ص450.
2) محمد/ 18.
3) همان.
4) بحارالانوار، علامه مجلسی، مؤسسۀ الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج2، ص262.
5) ر. ک: تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج 21، ص 449.
6) کهف/ 98.
7) دخان/ 10 ـ 12.
8) المیزان فی تفسیر القرآن، سیّد محمّدحسین طباطبایی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417 ق، ج 18، ص 137؛ الدرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، کتابخانۀ آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404 ق، ج 6، ص 28.
9) زخرف/61.
10) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372ش، ج9، ص65.
11) کشف الغمۀ فی معرفۀ الأئمۀ، علی بن عیسی اربلی، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ق، ج2، ص484.
12) نمل/82.
13) ر. ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، ج18، ص14.
14) خصال، شیخ صدوق، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1362ش، چاپ اول، ج2، ص175.
15) نمل/82.
16) نمل/83.
17) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج53، ص53.
18) ر. ک، منشور جاوید، منشور جاوید، جعفر سبحانی، مؤسّسۀ سید الشهداء، تهران، 1369ش، ج 9، ص 255.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 146.
شنبه 23/10/1391 - 15:26
نوجوان و جوان

در عصر کنونی باید به دنبال عواملی گشت که بیشترین تأثیر را در جذب نوجوانان و جوانان به سوی نماز دارند و از آن وسایل به بهترین نحو استفاده برد...

مدرسه
در مدرسه هنگامی كه نوجوانان و جوانان، در موقعیت های مختلف اوقات تحصیل، هنگام شنیدن اذان، در كلاس یا در راهرو مدرسه بدون هیچ تكلفی، مشاهده كنند كه معلمان و مربیان مشتاقانه به سوی نماز می شتابند، در اثر احساس همانند سازی به شوق و رغبت در می ‎آیند و به اقامه نماز گرایش فزون تری پیدا می ‎كنند.
بهتر است در مدرسه قبل از شروع نماز یا حتی قبل از رفتن به نماز هفتگی جمعه، برنامه هایی تدارك دیده شود كه زمینه ساز احساسی خوشایند برای دانش آموزان باشد، تا عزم و اراده و رغبت و انگیزه لازم برای انجام این فریضه، با طیب خاطر در آنان پدید آید.
هر قدر شخصیت الگوهای تربیتی و پرورشی برای دانش آموزان، محبوب و دوست داشتنی تر باشد، تأثیر پذیری آنها افزایش می ‎یابد. روشن است كه هرگز نباید به اجبار و تحمیل و فشار، دانش آموزان را به انجام فریضه نماز وادار كنیم. در عوض شایسته است بیش از هر چیز، جاذبه های رفتار خود را در بیان ارزش ها، با فراهم كردن مقدمات نماز افزایش دهیم.
اگر چنین فضایی بر مدارس حاكم باشد، روحیه معنوی دانش آموزان افزایش می‎ یابد و در نمازخانه مدرسه ارتباط شوق آمیز همسالان گسترش می‎ یابد. سالن نمازخانه مدرسه كه مثلا با موكت سبز رنگی آراسته شده، تمیزی، سادگی و زیبایی در آن موج می‌ زند، محیط مناسب و دلپذیری را برای اقامه نماز فراهم می ‎سازد. استفاده از رنگ های آرامش بخش، همچون آبی و نیلی و فیروزه‌ ای، بهره‌ گیری از خطوط منحنی دیوارها و محراب، فضای نمازخانه را گیرا و دلنشین می‌ سازد. استشمام بوی عطر و گلاب و نورپردازی جالب با رنگ های سبز و پخش ملایم نوای گوش نواز تواشیح مربوط به اسماء اللّه، قبل از شروع نماز، محیط را سرشار از حال و هوایی معنوی و روحانی می ‎كند. بیان قصه های لطیف و خاطره‌ های زیبا و اجرای نمایشنامه‌ های دل‌ انگیز با زبانی شیرین و دوست داشتنی، برای ارائه احكام و روش‌ های اخلاقی و نماز سازی و تصویر سازی از ارزش ها و رفتار انسان های وارسته و رهبران و اسوه های مذهبی، تأثیرات بسیار مؤثری در یادگیری و گرایش و پایداری نسبت به ارزش های مذهبی و فهم درست از اقامه حقیقی نماز، در بین دانش آموزان به جای خواهد گذاشت.
برپایی نماز در مدارس، همراه با معلمان و مربیان و مدیر و همچنین اقامه نماز در پارك ها و یا برگزاری آن در میدان های ورزشی، اردوها و مجامع عمومی، می ‎تواند برای دانش آموزان دل انگیز و به یاد ماندنی باشد.
توجه به سرویس های بهداشتی و وضو خانه مدارس و پاكی و تمیزی آن، در ترغیب دانش آموزان برای گرفتن وضو و شركت در جمع دانش آموزان در نماز خانه مدرسه، برخورد با چهره گشاده و باز در این هنگام، همه و همه زمینه های آماده سازی و تقویت و افزایش گرایش به نماز را در دانش آموزان فراهم می ‎سازد. قران در این باره با صراحت تمام می ‎فرماید: «و أمر اهلك بالصّلاه و اصطبر علیها» و تو اهلت را به برپایی نماز بخوان و در این امر پایداری و صبوری پیشه كن. به همین جهت، در خانواده بزرگ مدرسه نیز، قدرت و تحمل و صبر و حوصله مدیر، ناظم و مربی پرورشی و معلم راهنما برای برپایی نماز باید بالا باشد و از سخت گیری های بی مورد و تحقیر دانش آموزان در فراخوانی به این امر الهی، جداً باید خود داری شود، برای نماز از بهترین مكان ها و بهترین لباس ها استفاده شود و از محل تنگ و تاریك و كثیف و مخروبه پرهیز گردد. برای شركت دادن دانش آموزان كلاس اول و دوم دبستان در نماز جماعت باید توسط معلم به تدریج در كلاس زمینه سازی شود و در آنان تشنگی لازم را برای ورود در جمع سایر همكلاسی ها در نماز خانه فراهم كرد و نیز لازم است به عنوان تشویق، گاه گاهی به همراهی معلم در نماز جماعت مدرسه حضور یابند. محل نماز خانه باید به قدری جذاب و دوست داشتنی و خاطره انگیز باشد كه دانش آموزان قبل از شروع ساعت نماز، همیشه در انتظار وقت نماز لحظه شماری كنند. ناظم نباید با تند خویی و عتاب و خطاب، زمینه آزردگی روانی دانش آموزان را فراهم آورد. مراقبت باید غیر مستقیم باشد و اگر احیاناً دانش آموزی در انجام نماز كاهلی نشان می ‎دهد، باید در مرحله اول علت آن بررسی شود و سپس زمینه شركت وی در جمع دوستان و همسالان در نماز خانه فراهم آید. برگزاری مراسم و دعوت برای ناهار و یا افطار در نماز خانه، به مناسبت های مختلف، جزء خاطرات فراموش نشدنی دانش آموزان خواهد بود. صبر و بردباری و رفتاری متین و معقول مسؤولان مدرسه، اگر همراه با عطوفت و مهربانی باشد، در دانش آموزان احساس و نگرشی مثبت نسبت به اقامه نماز پدید می ‎آورد.

رسانه
رسانه ها تكنولوژی عظیمی هستند كه دنیای ما را به تسخیر خود در آورده اند و پس از خانه و مدرسه از دیگر عوامل تأثیر گذار بر روح كودك و نوجوان هستند. رسانه ها از نخستین دوران زندگی تا پایان حیات انسان، به عنوان عامل آموزنده و تأثیر گذارنده بسیار قوی نقش دارند.بنابراین، ظهور رسانه ها، تولد دنیای نوینی است كه بدون توجه به آثار تربیتی آن، توفیق در آموزش و گرایش به نماز امكان پذیر نیست.
رسانه ها آموزشگاه میلیاردها انسان است و در اعماق دل و ذهن اعضای خانواده ها رسوخ كرده است. رسانه‌ها معلم و كلاس همگانی و همه جایی و بدون انحصاری است كه تمام لحظات خالی و غیر رسمی انسان امروز را پر كرده و در ایجاد انگیزه و پذیرش یك عمل و شكل دادن عادت های خوب یا بد، نقش بسیار مؤثری ایفا می ‎كند. اگر برنامه ها و زمان پیام رسانه ها با تفكر و ارزش های معنوی و مذهبی جامعه و خانه و خانواده انطباق نداشته باشد، آموزش و القای پیام های دینی و تربیتی اثری نخواهد داشت و هر پیامی از طرف پدر، مادر، معلم، همانند یخی در مقابل حرارت شدید و همه جانبه ذوب خواهد شد و از بین خواهد رفت. در این شرایط، جوانان شخصیت دو گانه ای پیدا می ‎كنند، دچار بحران عاطفی و فكری می‎شوند و بعدها طی همنوایی با سیل این بحران، به هر سمت و سویی سوق پیدا می ‎كنند و بدون اراده و اندیشه بدان سو روانه می ‎شوند.
در تهیه و تولید پخش برنامه از طریق رسانه ها برای كودكان و نوجوانان باید بسیار دقت كرد و برای این مسأله مهم آموزش و پرورش، یعنی احساسات و گرایشات دینی به ویژه نماز، بیشترین اهمیت را قائل شد.
برنامه های تلویزیونی اگر با ارزش ها و تفكر جامعه هماهنگ نباشد در اندیشه فرد بحران و تناقض ایجاد خواهد كرد و انتخاب بهتر را برایش مشكل خواهد ساخت. در لحظاتی كه پدر و مادر و مدرسه و مسجد، همه به نماز اول وقت اهتمام نشان می ‎دهند، پخش سریال های خارجی و داستانی جذاب و دلربا از تلویزیون به چه معناست؟
بزرگترین تأثیر ناخودآگاه مشاهده روابط بسیار نزدیك و گرم دختر و پسر در برخی از فیلم های خارجی و داخلی، عدم شوق و رغبت به نماز و ایجاد كسالت در انجام فرایض است. این نحوه نمایش روابط دختر و پسر در فرهنگ اسلامی جایی ندارد، از این رو، به طور طبیعی و تدریجی اثر تخریبی خود را در روحیه جوان باقی خواهد گذاشت و خود نوعی تهاجم فرهنگی از طریق رسانه هاست.
رسانه یكی از عوامل مؤثر مهم زندگی است و باید با خواست و ارزش های معنوی خانه و خانواده و جامعه همسو و هماهنگ باشد، تا بتواند گرایش به نماز اول وقت را در نوجوانان و جوانان زنده نگه دارد.
بنابراین، برای رسیدن به روح و پیام معنوی نماز و درك فضیلت وقت نماز، تأكید بر ضرورت ایجاد یك سیستم سه گانه (خانه، مدرسه، رسانه) به صورت عناصر هماهنگ و حركت كننده در یك جهت واحد، امری منطقی و اجتناب ناپذیر می‎ نماید. باید این مجموعه به هم پیوسته، برای انتقال فرهنگ نماز، هماهنگ و ـ از همه بالاتر ـ همدل باشند. اگر شیوه های تربیتی مربوط به نماز و برنامه های زمینه ساز و جانبی اوقات فراغت در خانه، مدرسه و رادیو تلویزیون با هم متناقض باشند، كودكان و نوجوانان به شكل صحیح به نماز گرایش پیدا نخواهند كرد و روح حقیقی نماز در وجود آنان تحقق نخواهد یافت.


منبع: سایت اندیشه قم
شنبه 23/10/1391 - 15:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته