مغایرت های زمان ما
ما امروزه خانه های بزرگتری داریم اما صاحبخانواده های کوچکتری هستیم!
راحتی بیشتری داریم اما زمان کمتر!
صاحب مدارج تحصیلی بالایی هستیم امادرک عمومی پایین تری داریم!
آگاهی بیشتری داریم اما قدرت تشخیص مان کمتر شده است!
تعداد متخصصان بیشتر شده است اما به همان میزانمشکلات مان نیز افزایش یافته است!
و علیرغم افزایش داروها، سلامتی کمتری داریم!
بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم،
خیلی کم می خندیم،
با سرعت بسیار زیاد رانندگی می کنیم،
خیلی زود عصبانی می شویم،
تا دیر وقت بیدار می مانیم،
با خستگی فراوان از خواب بر می خیزیم،
خیلی کم مطالعه می کنیم،
اغلب اوقات خود را صرف تماشایتلویزیون می کنیم،
و ... به نُدرت دعا می کنیم!
مایملک مان چندین برابر شده اما به همان میزان ازارزشهایمان کاسته شده است!
خیلی زیاد صحبت می کنیم،
به اندازه کافی عشق نمی ورزیم
و بسیار دروغ می گوییم!
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم امازندگی کردن را نه!
به جای آنکه زندگی را به سالهای عمرمان بیفزاییم، فقط سالهای عمر را به زندگی مان افزوده ایم!
ساختمان هایمان بلندتر شده اند اماطبع مان کوتاه تر!
بزرگراه هایمان پهن تر شده امادیدگاه هایمان باریکتر!
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم!
بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم!
ما تا کره ماه رفته و برگشته ایم!
اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم!
البته در بیشتر اوقات کافی است تنها چند پله را به بالا یه پایین طی کنیم! البته بدون در نظر گرفتن تکنولوژی (آسانسور)!!!
فضای بیرون را فتح کرده ایم امافضای درون را نه!
ما اتم را شکافته ایم اما تعصبات کور را نه!
بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم!
بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر بهانجام می رسانیم!
عجله کردن را خوب یاد گرفته ایم اماصبر کردن را نه!
درآمد های بالاتری داریم امااصول اخلاقی پایین تر!
کامپیوترهای متعددی می سازیم تا اطلاعات بیشتری را نگهداری کنیم!
تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم!
اما ارتباطات کمتری داریم!
کمیت بیشتر در برابر کیفیت کمتر!
اکنون زمان غذاهای آماده امادیرهضم است!
زمان مردان بلند قامت اما شخصیت های پست!
زمان سودهای کلان اما روابط سطحی!
فرصت بیشتر اما تفریح کمتر!
تنوع غذایی بیشتر اما تغذیه ناسالم تر!
درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر!
منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده!
به همین دلیل است که پیشنهاد می کنیم از امروز هیچ چیز را برای موقعیت های خاص نگذارید،
زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است!
در جستجوی دانش باشید، بیشتر بخوانید، به تماشای زیبایی های طبیعت بنشینید
بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید!
زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید!
غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید، ببینید!
زندگی فقط حفظ بقاء نیست،
بلکه زنجیره ای از لحظه های لذت بخش است!
بهترین و مورد علاقه ترین وسایل تان را همین امروز استفاده کنید،
و برای روز مبادا نگه ندارید!
بهترین زمان استفاده همان لحظه ای است که دوست دارید از آن استفاده کنید!
عباراتی مانند «یکی از این روزها» و «روزی» را از فرهنگ لغت خود خارج کنید!
بیایید کارهای مورد علاقه ای را که قصد داشتید «یکی از این روزها» انجام بدهیم،
همین امروز انجام دهیم!
بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم!
هیچ چیزی را که می تواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تأخیر نیاندازید!
هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است،
و شما نمی دانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه باشد!
اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانیکه دوستشان دارید بفرستید،
و به خودتان می گویید که «یکی از این روزها» آنرا خواهم فرستاد،
فقط کمی فکر کنید...
«یکی از این روزها» ممکن است شما اینجا نباشید که آنرا بفرستید!
ناگهان چقدر زود دیر می شود...
وبلاگ: مهدی + دین = مهدین!
به نام او ...
گرچه پرواز کند، باز بهر کوی بلند تا به سر منزل عشق، راه درازی دارد
نرسد دست زلیخا به دل یوسف مصر چون که در خانه دل، عشق مجازی دارد
* منجی باوری در آیین هندوها :
فرازی از بشارت آیین هندو به ظهور موعود : « ... در پایان دوران سیاهی، آخرین تجلی، سوار بر اسبی سفید ظهور خواهد کرد. وی سراسر جهان را با شمشیری آخته درمی نوردد تا بدی و فساد را نابود کند. آن گاه شرایط برای آفرینشی نو مهیا می شود تا دیگر بار عدالت و فضیلت ارزش یابند.»
ــ ورونیکاایونس، اساطیر هند، ترجمه باجلان فرخی، ص125.
** پایان تباهی
«مردمان آن دوره، گناهکار و ستیزه جویند و چون گدایان بد اقبال، سزاوار هیچ اقبالی نیستند. چیزهای بی ارزش را ارج می نهند، آزمندانه می خورند و در شهرهایی زندگی می کنند که پر از دزدان است. ... در پایان چنین دوران سیاهی، آخرین تجلی، سوار بر اسبی سفید به هیأت انسان ظهور خواهد کرد. وی سراسر جهان را ...»
ــ فصلنامه تخصصی در انتظار موعود، ش15، ص 156. به نقل از اساطیر هند، ص 41 و 125.
*** مخلص کلام
دونستن اینکه همه آیین ها و باورها و اعتقادات موجود در سراسر دنیا، نوید بخش حضور سبزی هستند که با خود مهر و مهربانی خواهد آورد؛ و جهان تیره و تاری ـ که همگان می بینیم چگونه رو به سوی تاریکی می نهد ـ را روشنی می بخشد چرا که عطر حضورش، زنده کننده طبیعت وجود آدمی است؛ امیدبخش است و باز علم به اینکه این منجی، امام معصومی است که مهرش از آغاز زندگی خاکی مان در سرشتمان آمیخته است؛ غرور آفرین و مسرت بخش...
اما ...!!!
واقعا حیف است که وقتی نگاهی سطحی می کنیم، می بینیم که عقب مانده ترین گروه از قافله انتظار موعود ماییم!!!
مایی که صاحبان قافله هستیم و انتظار واقعی با حضور آیین ما معنا و مفهوم می یابد، چرا و به چه دلیل باید حتی از قافله هم عقب بمانیم ...!!!
در سرتاسر دنیا همگان دست به فعالیت زده اند و تلاش می کنند دنیا را متقاعد سازند که آن منجی و موعود از آنِ ماست و ماییم امتی که او را یاری می کنیم و امیری ماست که بزودی زود در تمام دنیا سایه افکن خواهد شد!!!
ولی واقعا اینگونه است؟! آیا آنی که حق می گوید ماییم یا که اوست...!!!
البته گفتنش سخت است چون اساسا ما حرفی نزده ایم که بخواهیم روی آن قضاوت کنیم ... و سکوت هم که ملاکی برای قضاوت نیست
فکر کنم! همین الان هم برای به پا شدن خیلی دیر شده اما تا دیرتر نشده و بار پشیمانی اش سنگین تر ، یا علی ...!!!
**** ای بهار ...
ای نسیم سرخوشی که از کرانه ها عبور می کنی!
ای چکاوکی که کوچ تا به جلگه های دور می کنی!
ای ترنمی که پا به پای رودها وآبّشارها
خلوت سواحل خموش را فضای شو می کنی!
ای راهیان! گر از دیار یار ما عبور می کنید
پرسشی کنید از او که ای بهار! کی ظهور می کنی!
التماس دعا
منتظر کوچولو