من دقیقا 20 ساله چند ماه سن دارم تا 15 سالگی کنار خونوادم بودم یعنی تا زمانی که مادربزرگم بود بعد تز اون پدرم رفت المان مادرم رفت ایتالیا من موندم یک خونه دردندشت به حساب خودشون پدر مادرن به خودم میگم من واقعا پسر اینام هر از گاهی برام پوا میفرستن اینم میشه محبت پدرم با مادرم اختلاف داشتن ولی تا قبل از فوت مادر بزرگم مجبور بودن کنار هم باشن همدیگر تحمل کنند اون که رفت اونام سر سال نشد که طلاق هر کدوم رفتند دنبال زندگی خودشون من خواستم با هیچ کدومشون زندگی نکنم شایید به خاطر من برگردن که نشد 18 ساله شدم که دیگه نتونستم تهران تحمل کنم اومدم مشهد درس خوندم دانشگاه قبول شدم و خب وضع بعدی ندارم میگذرونم. اینا برای این نوشتم چند وقت بود حا هوای دردل کردن داشتم دیدم این طوری راحترم اینجا نوشتم .
ممنون از همه شما دوستان عزیز