• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 224
تعداد نظرات : 59
زمان آخرین مطلب : 5883روز قبل
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

                                               

عکس حامد بهداد :

دوشنبه 27/12/1386 - 20:16
دعا و زیارت

آگاه باشید.به خدا سوگند كه «فلان »خلافت را چون جامه اى بر تن كرد و نیك مى دانست كه پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب.سیلها از من فرومى ریزد و پرنده را یاراى پرواز به قله رفیع من نیست.پس میان خود و خلافت پرده اى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم.در اندیشه شدم كه با دست شكسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شكیبایى ورزم،فضایى كه بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤمن،همچنان رنج كشد تا به لقاى پروردگارش نایل آید.دیدم،كه شكیبایى در آن حالت خردمندانه تر است و من طریق شكیبایى گزیدم،در حالى كه،همانند كسى بودم كه خاشاك به چشمش رفته،و استخوان در گلویش مانده باشد.مى دیدم،كه میراث من به غارت مى رود.

تا آن «نخستین »به سراى دیگر شتافت و مسند خلافت را به دیگرى واگذاشت.

شتان ما یومى على كورها و یوم حیان اخى جابر (1)

«چه فرق بزرگى است میان زندگى من بر پشت این شتر و زندگى حیان برادر جابر».

اى شگفتا.در آن روزها كه زمام كار به دست گرفته بود همواره مى خواست كه مردم معافش دارند ولى در سراشیب عمر،عقد آن عروس را بعد از خود به دیگرى بست.بنگرید كه چسان دو پستانش را،آن دو،میان خود تقسیم كردند و شیرش رادوشیدند.پس خلافت را به عرصه اى خشن و درشتناك افكند،عرصه اى كه درشتى اش پاى را مجروح مى كرد و ناهموارى اش رونده را به رنج مى افكند.لغزیدن و به سر درآمدن و پوزش خواستن فراوان شد.صاحب آن مقام، چونان مردى بودسوار بر اشترى سركش كه هرگاه مهارش را مى كشید،بینى اش مجروح مى شد و اگرمهارش را سست مى كرد،سوار خود را هلاك مى ساخت.به خدا سوگند،كه در آن روزها مردم،هم گرفتار خطا بودند و هم سركشى.هم دستخوش بى ثباتى بودند و هم اعراض از حق.و من بر این زمان دراز در گرداب محنت،شكیبایى مى ورزیدم تا اونیز به جهان دیگر شتافت و امر خلافت را در میان جماعتى قرار داد كه مرا هم یكى ازآن قبیل مى پنداشت.بار خدایا،در این شورا از تو مدد مى جویم.چسان در منزلت ومرتبت من نسبت به خلیفه نخستین تردید روا داشتند،كه اینك با چنین مردمى همسنگ و همطرازم شمارند. هرگاه چون پرندگان روى در نشیب مى نهادند یا بال زده فرامى پریدند،من راه مخالفت نمى پیمودم و با آنان همراهى مى نمودم.پس،یكى ازایشان كینه دیرینه اى را كه با من داشت فرایاد آورد و آن دیگر نیز از من روى بتافت كه به داماد خود گرایش یافت.و كارهاى دیگر كردند كه من از گفتنشان كراهت دارم.

آنگاه «سومى »برخاست،در حالى كه از پرخوارگى باد به پهلوها افكنده بود و چونان ستورى كه همى جز خوردن در اصطبل نداشت.خویشاوندان پدریش با او همدست شدندو مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند كه اشتران،گیاه بهارى را.تا سرانجام،آنچه را تابیده بود باز شد و كردارش قتلش را در پى داشت.و شكمبارگیش به سر درآوردش.

يکشنبه 26/12/1386 - 19:43
دعا و زیارت

ومن خطبة له علیه السلام

المعروفة بالشِّقْشِقِیَّة [وتشتمل على الشكوى من أمر الخلافة ثم ترجیح صبره عنها ثم مبایعة الناس له:] أَمَا وَالله لَقَدْ تَقَمَّصَهافُلانٌ، وَإِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّیَ مِنهَا مَحَلُّ القُطْبِ مِنَ الرَّحَا، یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ، وَلا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ، فَسَدَلْتُدُونَهَا ثَوْباً، وَطَوَیْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَطَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَةٍعَمْیَاءَ، یَهْرَمُ فیهَا الكَبیرُ، وَیَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ، وَیَكْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ. [ترجیح الصبر] فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرتُ وَفی الْعَیْنِ قَذىً، وَفی الحَلْقِ شَجاً أرى تُرَاثینَهْباً،

حَتَّى مَضَى الاََْوَّلُ لِسَبِیلِهِ، فَأَدْلَى بِهَاإِلَى فلانٍ بَعْدَهُ.

ثم تمثل بقول الاَعشى:

شَتَّانَ مَا یَوْمِی عَلَى كُورِهَاوَیَوْمُ حَیَّانَ أَخِی جَابِرِ

فَیَا عَجَباً!! بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهافی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ ـ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَیْهَا! ـ فَصَیَّرَهَا فی حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ، یَغْلُظُ كَلْمُهَا وَیَخْشُنُ مَسُّهَا، وَیَكْثُرُ العِثَارُجفِیهَا،] وَالاْعْتَذَارُ مِنْهَا، فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِعر، إِنْ أَشْنَقَلَهَا خَرَمَ وَإِنْ أَسْلَسَلَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِیَ النَّاسُـ لَعَمْرُ اللهِ ـ بِخَبْطٍوَشِمَاسٍ وَتَلَوُّنٍ وَاعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ، وَشِدَّةِ الِْمحْنَةِ، حَتَّى إِذا مَضَى لِسَبِیلِهِ جَعَلَهَا فی جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنَّی أَحَدُهُمْ. فَیَاللهِ وَلِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِیَّ مَعَ الاََْوَّلِ مِنْهُمْ، حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هذِهِ النَّظَائِرِ لكِنِّی أَسفَفْتُإِذْ أَسَفُّوا، وَطِرْتُ إِذْ طَارُوا، فَصَغَارَجُلُ مِنْهُمْ لِضِغْنِه وَمَالَ الاَْخَرُ لِصِهْرهِ، مَعَ هَنٍ وَهَنٍ

إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ القَوْمِ، نَافِجَاً حِضْنَیْهِبَیْنَ نَثِیلهِوَمُعْتَلَفِهِ وَقَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ یَخْضَمُونَمَالَ اللهِ خَضْمَ الاِِْبِل نِبْتَةَالرَّبِیعِ، إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَیْهِ فَتْلُهًُّس، وَأَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَكَبَتْبِهِ بِطْنَتُهُ

[مبایعة علی علیه السلام ] فَمَا رَاعَنِی إلاَّ وَالنَّاسُ إلیَّ كَعُرْفِ الضَّبُعِ یَنْثَالُونَعَلَیَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ، حَتَّى لَقَدْ وُطِىءَ الحَسَنَانِ، وَشُقَّ عِطْفَایَ مُجْتَمِعِینَ حَوْلی كَرَبِیضَةِ الغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالاََْمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَمَرَقَتْ أُخْرَى وَفَسَقَ [وقسطج آخَرُونَعس كَأَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا اللهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ: ، بَلَى! وَاللهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَوَعَوْهَا، وَلكِنَّهُمْ حَلِیَتَ الدُّنْیَافی أَعْیُنِهمْ، وَرَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا

أَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْلاَ حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللهُ عَلَى العُلَمَاءِ أَلاَّ یُقَارُّواعَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ، وَلا سَغَبِمَظْلُومٍ، لاَََلقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَلَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِها، وَلاَََلفَیْتُمْ دُنْیَاكُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ

قالوا: وقام إِلیه رجل من أهل السوادعند بلوغه إلى هذا الموضع من خطبته، فناوله كتاباً، فأقبل ینظر فیه، فلمّا فرغ من قراءته قال له ابن عباس: یا أمیرالمؤمنین، لو اطَّرَدت مَقالتكَمن حیث أَفضیتَ فَقَالَ علیه السلام : هَیْهَاتَ یَابْنَ عَبَّاسٍ! تِلْكَ شِقْشِقَةٌهَدَرَتْثُمَّ قَرَّتْ

قال ابن عباس: فوالله ما أَسفت على كلامٍ قطّ كأَسفی على ذلك الكلام أَلاَّ یكون أمیرالمؤمنین علیه السلام بلغ منه حیث أراد.

قوله علیه السلام فی هذه الخطبة: «كراكب الصعبة إن أشنق لها خرم، وإن أسلس لها تقحم» یرید: أنه إذا شدد علیها فی جذب الزمام وهی تنازعه رأسها خرم أنفها، وإن أرخى لها شیئاً مع صعوبتها تقحمت به فلم یملكها، یقال: أشنق الناقة: إذا جذب رأسها بالزمام فرفعه، وشنقها أیضاً،

ذكر ذلك ابن السكیت فی «إصلاحالمنطق». وإنما قال علیه السلام : «أشنق لها» ولم یقل: «أشنقها»، لاَنه جعله فی مقابلة قوله: «أسلس لها»، فكأنه علیه السلام قال: إن رفع لها رأسها بالزمام یعنی أمسكه علیها. وفی الحدیث: أن رسولالله صلى الله علیه وآله خطب الناس وهو عل ناقة قد شنق لها وهی تقصع بجرّتها.

ومن الشاهد على أنّ أشنق بمعنى شنق قول عدی بن زید العبادی:

ساءها ما بنا تبیّن فی الاَیدیوأشناقها إلى الاَعناقِ

يکشنبه 26/12/1386 - 19:41
دعا و زیارت

قرنها بدین منوال گذشت و روزگاران سپرى شد.پدران به دیار نیستى رفتند وفرزندان جاى ایشان بگرفتند و خداوند سبحان،محمد رسول الله(صلى الله علیه وآله)را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوت به پایان برد.در حالى كه از پیامبران برایش پیمان گرفته شده بود. نشانه هاى پیامبرى اش آشكار شد و روز ولادتش باكرامتى عظیم همراه بود.در این هنگام مردم روى زمین به كیش و آیین پراكنده بودند و هر كس را باور و عقیدت و آیین و رسمى دیگر بود:پاره اى خدا را به آفریدگانش تشبیه مى كردند.پاره اى او را به نامهایى منحرف مى خواندند و جماعتى مى گفتند كه این جهان هستى،آفریده دیگرى است.خداوند به رسالت محمد(صلى الله علیه وآله)آنان را از گمراهى برهانید و ننگ جهالت از آنان بزدود.

خداوند سبحان،مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد(صلى الله علیه و آله)عطا كرد و براى او آن را پسندید كه در نزد خود داشت.پس عزیزش داشت و از این جهان فرودین كه قرین بلا و محنت است،روى گردانش نمود و كریمانه جانش بگرفت.-درود خدا بر او و خاندانش باد-.

محمد(صلى الله علیه و آله)نیز در میان امت خود چیزهایى به ودیعت نهاد كه دیگر پیامبران در میان امت خود به ودیعت نهاده بودند زیرا هیچ پیامبرى امت خویش را بعد از خود سرگردان رها نكرده است،بى آنكه راهى روشن پیش پایشان گشوده باشد یا نشانه اى صریح و آشكار براى هدایتشان قرار داده باشد.محمد(صلى الله علیه و آله)نیز كتابى را كه از سوى پروردگارتان بر او نازل شده بود،در میان شمانهاد،كتابى كه احكام حلال و حرامش در آن بیان شده بود و واجب و مستحب وناسخ و منسوخش روشن شده بود.معلوم داشته كه چه كارهایى مباح است و چه كارهایى واجب یا حرام.خاص و عام چیست و در آن اندرزها و مثالهاست. مطلق ومقید و محكم و متشابه آن را آشكار ساخته.هر مجملى را تفسیر كرده و گره هرمشكلى را گشوده است.و نیز چیزهایى است كه براى دانستنش پیمان گرفته شده وچیزهایى است كه به نادانستنش رخصت داده شده.احكامى است كه در كتاب خدابه وجوب آن حكم شده و در سنت،آن حكم نسخ گشته و احكامى است كه درسنت،به وجوب آن تاكید شده ولى در كتاب به تركش رخصت داده شده و نیزاعمالى است كه چون زمانش فرازآید، واجب و چون زمانش سپرى گردد،وجوبش زایل شود.و در باب امورى كه ارتكاب آن گناه كبیره است و خدا به كیفر آن،وعیدآتش دوزخ داده و امورى كه ارتكاب آن گناه صغیره است و مستوجب غفران وآمرزش اوست و امورى كه اندك آن هم پذیرفته آید و هر كس مخیر است كه بیش ازآن هم به جاى آورد.

يکشنبه 26/12/1386 - 19:30
دعا و زیارت

خداوند سبحان از میان فرزندان آدم،پیامبرانى برگزید و از آنان پیمان گرفت كه هر چه را كه به آنها وحى مى شود،به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند،به هنگامى كه بیشتر مردم،پیمانى را كه با خدا بسته بودند،شكسته بودندو حق پرستش او ادا نكرده بودند و براى او در عبادت شریكانى قرار داده بودند وشیطانها از شناخت خداوند،منحرفشان كرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندى بریده بودند.پس پیامبران را به میانشان بفرستاد. پیامبران از پى یكدیگربیامدند تا از مردم بخواهند كه آن عهد را كه خلقتشان بر آن سرشته شده،به جاى آرندو نعمت او را كه از یاد برده اند،فرا یاد آورند و از آنان حجت گیرند كه سالت حق به آنان رسیده است و خردهاشان را كه در پرده غفلت،مستور گشته،برانگیزند. ونشانه هاى قدرتش را كه بر سقف بلند آسمان آشكار است به آنها بنمایانند و هم آنچه را كه بر روى زمین است و آنچه را كه سبب حیاتشان یا موجب مرگشان مى شود به آنان بشناسانند و از سختیها و مرارتهایى كه پیرشان مى كند یا حوادثى كه بر سرشان مى تازد،آگاهشان سازند. خداوند بندگان خود را از رسالت پیامبران،بى نصیب نساخت بلكه همواره بر آنان،كتاب فرو فرستاد و برهان و دلیل راستى و درستى آیین خویش را بر ایشان آشكار ساخت و راه راست و روشن را خود در پیش پایشان بگشود.پیامبران را اندك بودن یاران،در كار سست نكرد و فراوانى تكذیب كنندگان ودروغ انگاران،از عزم جزم خود باز نداشت.براى برخى كه پیشین بودند،نام پیامبرانى را كه زان سپس خواهند آمد،گفته بود و برخى را كه پسین بودند، به پیامبران پیشین شناسانده بود.

يکشنبه 26/12/1386 - 19:29
دعا و زیارت

آنگاه خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد،سرایى كه زندگى در آن خوش و آرام بود و جایگاهى همه ایمنى.و از ابلیس و دشمنى اش برحذر داشت.ولى دشمن كه آدم را در آن سراى خوش و امن،همنشین نیكان دید،بر او رشك برد.آدم یقین خویش بداد و شك بستد و اراده استوارش به سستى گرایید و شادمانى از دل اورخت بر بست و وحشت جاى آن بگرفت و آن گردن فرازى و غرور به پشیمانى وحسرت بدل شد.ولى خداوند در توبه به روى او بگشاد و كلمه رحمت خویش به او بیاموخت و وعده داد كه بار دگر او را به بهشت خود بازگرداند.لیكن نخست او رابه این جهان بلا و محنت و جایگاه زادن و پروردن فرو فرستاد.

يکشنبه 26/12/1386 - 19:28
دعا و زیارت

برخى همانند یكدیگر و برخى مخالف و ضد یكدیگر.چون گرمى و سردى،ترى وخشكى[و اندوه و شادمانى].خداى سبحان از فرشتگان امانتى را كه به آنها سپرده بود،طلب داشت و عهد و وصیتى را كه با آنها نهاده بود،خواستار شد كه به سجوددر برابر او اعتراف كنند و تا اكرامش كنند در برابرش خاشع گردند.

پس،خداى سبحان گفت كه در برابر آدم سجده كنید.همه سجده كردند مگرابلیس كه از سجده كردن سر بر تافت.گرفتار تكبر و غرور شده بود و شقاوت بر اوچیره شده بود.بر خود ببالید كه خود از آتش آفریده شده بود و آدم را كه از مشتى گل سفالین آفریده شده بود،خوار و حقیر شمرد.خداوند ابلیس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود كیفرش دهد و تا آزمایش و بلاى او به غایت رساند و آن وعده كه به او داده بود،به سر برد.پس او را گفت كه تو تا روز رستاخیز از مهلت داده شدگانى.

يکشنبه 26/12/1386 - 19:26
دعا و زیارت

هم از این خطبه[در صفت آفرینش آدم(علیه السلام)]

آنگاه خداى سبحان،از زمین درشتناك و از زمین هموار و نرم و از آنجا كه زمین شیرین بود و از آنجا كه شوره زار بود،خاكى بر گرفت و به آب بشست تا یكدست وخالص گردید.پس نمناكش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیكرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل.و خشكش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالینه.و تامدتى معین و زمانى مشخص سختش گردانید.آنگاه از روح خود در آن بدمید.آن پیكر گلین كه جان یافته بود،از جاى برخاست كه انسانى شده بود با ذهنى كه دركارها به جولانش درآورد و با اندیشه اى كه به آن در كارها تصرف كند و عضوهایى كه چون ابزارهایى به كارشان گیرد و نیروى شناختى كه میان حق و باطل فرق نهد وطعمها و بویها و رنگها و چیزها را دریابد.معجونى سرشته از رنگهاى گونه گون.

يکشنبه 26/12/1386 - 19:25
دعا و زیارت

سپس،میان آسمانهاى بلند را بگشاد و آنها را از گونه گون فرشتگان پر نمود.برخى از آن فرشتگان،پیوسته در سجودند،بى آنكه ركوعى كرده باشند،برخى همواره در ركوعند و هرگز قد نمى افرازند.صف در صف،در جاى خود قرار گرفته اندو هیچ یك را یاراى آن نیست كه از جاى خود به دیگر جاى رود.خدا را مى ستایند واز ستودن ملول نمى گردند.هرگز چشمانشان به خواب نرود و خردهاشان دستخوش سهو و خطا نشود و اندامهایشان سستى نگیرد و غفلت فراموشى بر آنان چیره نگردد.

گروهى از فرشتگان امینان وحى خداوندى هستند و سخن او را به رسولانش مى رسانند و آنچه مقدر كرده و مقرر داشته،به زمین مى آورند و باز مى گردند.گروهى نگهبانان بندگان او هستند و گروهى دربانان بهشت اویند.شمارى از ایشان پایهایشان بر روى زمین فرودین است و گردنهایشان به آسمان فرازین كشیده شده واعضاى پیكرشان از اقطار زمین بیرون رفته و دوشهایشان آنچنان نیرومند است كه توان آن دارند كه پایه هاى عرش را بر دوش كشند.از هیبت عظمت خداوندى یاراى آن ندارند كه چشم فرا كنند،بلكه،همواره،سر فروهشته دارند و بالها گرد كرده و خودرا در آنها پیچیده اند.میان ایشان و دیگران،حجابهاى عزت و عظمت فرو افتاده وپرده هاى قدرت كشیده شده است.هرگز پروردگارشان را در عالم خیال و توهم تصویر نمى كنند و به صفات مخلوقات متصفش نمى سازند و در مكانها محدودش نمى دانند و براى او همتایى نمى شناسند و به او اشارت نمى نمایند.

يکشنبه 26/12/1386 - 19:24
دعا و زیارت

آنگاه،خداوند سبحان فضاهاى شكافته را پدید آورد و به هر سوى راهى گشود وهواى فرازین را بیافرید و در آن آبى متلاطم و متراكم با موجهاى دمان جارى ساخت و آن را بر پشت بادى سخت وزنده توفان زاى نهاد.و فرمان داد،كه بار خویش بر پشت استواردارد و نگذارد كه فرو ریزد،و در همان جاى كه مقرر داشته بماند.هوا در زیر آن باد گشوده شد و آب بر فراز آن جریان یافت.[و تا آن آب در تموج آید]،باد دیگرى بیافرید واین باد،سترون بود كه تنها كارش، جنبانیدن آب بود.آن باد همواره در وزیدن بودوزیدنى تند،از جایگاهى دور و ناشناخته.و فرمانش داد كه بر آن آب مواج، وزیدن گیرد و امواج آن دریا برانگیزد و آنسان كه مشك را مى جنبانند،آب را به جنبش واداشت.باد به گونه اى بر آن مى وزید،كه در جایى تهى از هر مانع بوزد.بادآب را پیوسته زیر و رو كرد و همه اجزاى آن در حركت آورد تا كف بر سر برآورد،آنسان كه از شیر،كره حاصل شود.آنگاه خداى تعالى آن كفها به فضاى گشاده،فرا بردو از آن هفت آسمان را بیافرید.در زیر آسمانها موجى پدید آورد تا آنها را ازفرو ریختن باز دارد.و بر فراز آنها سقفى بلند برآورد بى هیچ ستونى كه بر پایشان نگه دارد یا میخى كه اجزایشان به هم پیوسته گرداند.سپس به ستارگان بیاراست و اختران تابناك پدید آورد و چراغهاى تابناك مهر و ماه را بر افروخت،هر یك در فلكى دورزننده و سپهرى گردنده چونان لوحى متحرك.

يکشنبه 26/12/1386 - 19:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته