گفتگوهای کودکانه با خداخدای عزیز!به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟امیخدای عزیز!شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.لاریخدای عزیز!اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفشهای جدیدم رو بهت نشون میدم.میگیخدای عزیز!شرط میبندم خیلی برایت سخت است که همه آدمهای روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمیتوانم همچین کاری کنم.نانخدای عزیز!در مدرسه به ما گفتهاند که تو چکار میکنی، اگر تو بری تعطیلات، چه کسی کارهایت را انجام میدهد؟جینخدای عزیز!آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟لوسیخدای عزیز!این حقیقت داره اگر بابام از همان حرفهای زشتی را که توی بازی بولینگ میزند، تو خانه هم استفاده کند، به بهشت نمیرود؟آنیتاخدای عزیز!آیا تو واقعاً میخواستی زرافه اینطوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟نورماخدای عزیز!چه کسی دور کشورها خط میکشد؟جانخدای عزیز!آیا تو واقعاً منظورت این بوده که نسبت به دیگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار میکنند؟ اگر این طور باشد، من باید حساب برادرم را برسم.دارلاخدای عزیز!بخاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود.جویسخدای عزیز!وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد. او چیزهایی دربارهات گفت که از آدمها انتظار نمیرود بگویند. به هر حال، امیدوارم به او صدمهای نزنی.دوست تو (اما نمیخواهم اسمم رو بگم)خدای عزیز!لطفاً برام یه اسب کوچولو بفرست. من فبلاً هیچ چیز از تو نخواسته بودم. میتوانی دربارهاش پرس و جو کنی.بروسخدای عزیز!برادر من یک موش صحرایی است. تو باید به اون دم هم میدادیها! دنیخدای عزیز!فکر میکنم منگنه یکی از بهترین اختراعاتت باشد.روثخدای عزیز!من همیشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمیکنم.الیوتخدای عزیز!از همۀ کسانی که برای تو کار میکنند، من نوح و داود را بیشتر دوست دارم.رابخدای عزیز!من دوست دارم شبیه آن مردی که در انجیل بود، 900 سال زندگی کنم.با عشق کریسخدای عزیز!ما خواندهایم که توماس ادیسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاسهای دینی یکشنبهها به ما گفتند تو این کار رو کردی. بنابراین شرط میبندم او فکر تو را دزدیده.با احترام دوناخدای عزیز!آدمهای بد به نوح خندیدند تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی میسازی اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همین کارو میکردم.ادیخدای عزیز!لازم نیست نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان را نگاه میکنم.دینخدای عزیز!فکر نمیکنم هیچ کس میتوانست خدایی بهتر از تو باشد. میخوام اینو بدونی که این حرفو بخاطر اینکه الان تو خدایی، نمیزنم.چارلزخدای عزیز!هیچ فکر نمیکردم نارنجی و بنفش به هم بیان. تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سهشنبه ساخته بودی، دیدم، معرکه بود.اجین