• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 21
زمان آخرین مطلب : 5154روز قبل
فلسفه و عرفان

به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد

خدا آن جاست
در جمع عزیزترین هایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آن جا نیست

او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست
زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت بر خدا و به خود آیی

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا «زندگی» را «زندگی کرده ای»؟

دوشنبه 24/12/1388 - 11:7
محبت و عاطفه

با سلام خدمت همه دوستان عزیز تبیانی.

امروز متوجه شدم که قدیمی ترین کاربر تبیان به دیدار معبود شتافته.

از نبود دریای بشارت بسیار اندوهگین شدم  ولی در دل آرزو کردم که ای کاش من هم مثل او حافظ قرآن بودم و می توانستم همچون او باشم. گاهی اوقات فکر می کنم که چقدر بنده خوبی هستم برای معبودم. ولی بعد که به خودم می اندیشم به یادم می آید که او چقدر معبود خوبی است برای من. و من بسیار گناهکار و سرکش هستم و اوست که ما را با تمام عصیانمان می پذیرد.

خداوند روح دریای بشارت عزیز را قرین رحمت خویش کند و او را که شایسته نامش بود همنشین با بهترین بندگان خود نماید.

آمین.

يکشنبه 3/9/1387 - 14:37
خواستگاری و نامزدی
دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته عمده تقسیم کرده است

آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند
 عمده آدمها . حضورشان مبتنی به فیزیک است . تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند . بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند
 آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند 
 مردگانی متحرک در جهان . خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند . بی شخصیت اند و بی اعتبار . هرگز به چشم نمی آیند . مرده و زنده اشان یکی است
آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند
 آدمهای معتبر و با شخصیت . کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند . کسانی که هماره به خاطر ما می مانند . دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم

 
آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم هستند 
 شگفت انگیز ترین آدمها . در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم . اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم . باز می شناسیم . می فهمیم که آنان چه بودند . چه می گفتند و چه می خواستند . ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان . اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم . قفل بر زبانمان می زنند . اختیار از ما سلب میشود . سکوت می کنیم و غرقه در حضور آنان مست می شویم . و درست در زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم . شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد
يکشنبه 26/8/1387 - 15:47
خواستگاری و نامزدی

مهریه عرفانی: پانصد هزار شاخه گل و نوشتن دیوان شمس

پسر جوان، وقتى پاى سفره عقد نشست و حاضر شد مهریه همسرش را پانصد هزار شاخه گل سرخ و یك جلد دیوان شمس تبریز به خط خودش در نظر بگیرد، نمى‌دانست چند سال بعد باید چند هزار بیت شعر دیوان شمس را بنویسد .
به نوشته « ایران»، چندى پیش، زنى جوان به شعبه 264 دادگاه خانواده 121 مراجعه
و با ارائه دادخواست طلاق به قاضى نحوى گفت: چند سال پیش بود كه جوان مهندسى به خواستگارى‌ام آمد. از همان اول تصمیم گرفتم كه بناى زندگى‌مان را بر پایه تفاهم و عشق و عرفان بگذارم این بود كه براى مهریه‌ام، پانصد هزار شاخه گل سرخ و دیوان شمس به خط شوهرم و چهارده سكه بهار آزادى تعیین كردم. فكر مى‌كردم اگر او
حاضر شود چنین مهریه‌اى را بپذیرد، باید از اندیشه بالایى برخوردار باشد
 
وى گفت: او هم پذیرفت و ما بعد از ازدواج، زندگى مشتركمان را آغاز كردیم. در
این مدت با اینكه از نظر عقیدتى میان من و شوهرم تفاوتهایى بود و گاهى مشكل پیدا مى‌كردیم ولى من سعى مى‌كردم با گذشت باعث حفظ زندگى مشتركم شوم.
وى ادامه داد: تا اینكه بعد از چند سال، روز به روز بر اختلاف میان من و اواضافه شد و شوهرم و من به این نتیجه رسیده ایم كه دیگر امكان ادامه این زندگى
وجود ندارد و به همین علت من به دادگاه خانواده مراجعه كرده و تقاضاى دریافت مهریه و طلاق دارم .
با درخواست این زن جوان، قاضى دستور احضار این مرد را به دادگاه داد. این مرد
جوان در برابر قاضى دادگاه خانواده گفت: آقاى قاضى! من و همسرم با اینكه از ابتدا سعى داشتیم تا پایه‌هاى زندگى مشتركمان را استحكام ببخشیم موفق نشدیم و به همین علت من هم فكر مى‌كنم بهتر است تا از یكدیگر جدا شویم .
وى گفت: طبق مهریه‌اى كه براى همسرم تعیین كرده‌ام، باید دیوان شمس را به خط
خودم براى او بنویسم و پانصدهزار شاخه گل به او بدهم .
قاضى نحوى پس از استعلام از اتحادیه گل‌فروشان، قیمت پانصدهزار شاخه گل را كه
بخشى از مهریه عروس جوان بود، 150میلیون تومان محاسبه كرده و در حكمى به داماد جوان اعلام شد كه وى موظف به پرداخت 150 میلیون تومان ـ قیمت پانصد هزار شاخه گل سرخ ـ چهارده سكه بهار آزادى و نوشتن از روى اشعار دیوان شمس تبریزى است.

يکشنبه 26/8/1387 - 15:33
خواستگاری و نامزدی

راز      10/90

 

راز 10/90 را كشف كن. پی بردن به این راز زندگیت را تغییر خواهد داد.

راز 10/90 باور نكردنی است! تعداد اندكی از مردم از آن با خبرند و آنرا در

زندگی روزمره به كار می‌برند

هر روز میلیونها نفر به ناحق از فشارها، مشكلات و رنجهایی در عذابند.

این آدمها چندان موفق بنظر نمی‌رسند.

روزهای بد، روزهای بدتری بدنبال خواهد داشت. بنظر می‌آید دائما وقایع

وحشتناكی در حال وقوع است، استرس همیشه وجود دارد، از خوشی

خبری نیست و روابط بین افراد در حال از هم پاشیده شدن است. بهترین

ساعات عمر با نگرانی‌ها و دل‌مشغولیهای بی‌مورد  تلف می‌شود. امكان

لذت بردن از زندگی وجود ندارد. دوستیها از بین می‌روند و زندگی بی‌رحم

و كسالت آور بنظر می رسد. و امكان لذت بردن از زندگی موجود ندارد.

جملات بالا توصیف حالات روحی شما نیز بود؟ اگر اینطور است ناامید

نشوید. شما می‌توانید به انسانی كاملا متفاوت تبدیل شوید.

فقط كافیست به راز 10/90 پی ببرید و از آن در زندگیتان استفاده كنید.

این راز میتواند زندگیتان را تغییر دهد. این راز چیست؟

10% زندگی همه ما اتفاقاتی است كه می‌افتد . اما 90% بقیه چی؟

  90% بقیه هم  عكس العملهایی هستند كه ما به آن 10% اتفاقات رخ

داده، نشان می‌دهیم.

این یعنی چه؟

در واقع هیچ كدام از ما كنترلی روی 10% اتفاقاتی كه برایمان می‌افتد

نداریم. ما نمی‌توانیم جلوی خراب شدن اتومبیل ‌مان را بگیریم،  ممكن

است هواپیمایمان دیر برسد و تمام برنامه‌های ما به هم بریزد. و یا ممكن

است ماشین دیگری در ازد حام و شلوغی خیابان راه ما را بند بیاورد.

بله  این عكس العملهای ما است كه 90% بقیه اتفاقات را شكل می‌دهد.

تو هیج كنترلی روی چراغ راهنمایی رانندگی نداری كه كی قرمز است یا

كی سبز می‌شود اما میتوانی عكس العمل خود را در مورد چراغ قرمز كه

طولانی بنظر می‌رسد كنترل كنی. با كنترل خودت در مواقع لازم مانع از

مورد تمسخر قرار گرفتن توسط دیگران  خواهی شد.

مثالی می‌زنم:

تو در حال صرف صبحانه با خانواده هستی كه دست دختر كوچكت به

فنجان جای می‌خورد و همه آن روی لباست  می‌ریزد. خوب تا اینجا كنترل

اوضاع دست تو نبود و تو نمی‌توانستی مانع از وقوع آن شوی. اما خوب

دقت كن:

اینكه چه اتفاقاتی بعد از آن بیفتد كاملا در دست توست.

تو عصبانی می شوی، شاید فحش هم بدهی و به شدت دخترت را برای

ریختن چای روی بلوزت دعوا می‌كنی. دخترت گریه می‌كند. تو هم بعد از

دعوا كردن او به طرف  همسرت برمی‌گردی و از او هم برای اینكه فنجان

چای را درست لبه میز گذاشته است، انتقاد می‌كنی. درگیری لفظی

كوتاهی بین شما پیش می‌آید. تو با عصبانیت به طبقه بالا می‌روی بلوزت

را عوض می‌كنی و بعد با عجله پایین می‌آیی و می‌بیینی كه دخترت در

حالی كه هق هق می‌كند هنوز در حال خوردن صبحانه‌اش است، پس

هنوز آماده رفتن به مدرسه نیست، بنابراین كمی دیر می‌جنبد و از

سرویس مدرسه جا می‌ماند. همسرت هم دیر كرده است و باید هر چه

سریعتر خود را به محل كارش برساند. حالا این تو هستی كه باید با عجله

ماشین را روشن كنی و دختر كوچكت را به مدرسه برسانی.

چون دیرت شده است مجبوری با سرعت بیشتر از حد مجاز  رانندگی

كنی. پس از 15 دقیقه تأخیر و یك قبض جریمه بالاخره به مدرسه

می‌رسی. دخترت كه خیلی عجله دارد بدون خداحافظی به طرف

ساختمان مدرسه می‌دود.

حالا تو با 20 دقیقه تأخیر به اداره می‌رسی، ولی تازه می‌فهمی كه

كیفت را با خودت نیاورده‌ای. روزت را خیلی بد شروع كرده‌ای و با گذشت

ساعت‌ها می‌بینی كه اوضاع دارد بدتر و بدتر هم می‌شود. زمان كار تمام

شده است و وقتش است كه به خانه برگردی.

وقتی به خانه می‌رسی متوجه می‌شود اشكالی  در روابط تو با همسر و

دخترت بوجود آمده است. می‌دانی چرا؟ بخاطر عكس‌العملهایی كه امروز

صبح­ به آن اتفاق نشان دادی.

خوب فكر می‌كنی چرا چنین روز بدی را پشت سرگذاشتی؟

آیا فنجان چای باعث آن شد؟

آیا دخترت مقصر بود؟

آیا پلیس و جریمه‌ای كه شدی این اوضاع را پیش آورد؟

آیا خودت اوضاع را به این شكل درآوردی؟

بله البته كه پاسخ 4 درست است. تو هیچ كنترلی بر ریخته شدن فنجان‌

چای نداشتی اما عكس العمل تو در طول 5 دقیقه پس از آن اتفاق بود كه

تمام روزت را خراب كرد.

اما  آنچه كه می‌توانست و درست بود كه اتفاق بیافتد تا روز خوبی در

انتظار تو باشد چه بود؟

فنجان چای روی بلوزت می‌‌ریزد. دخترت می‌خواهد بزند زیر گریه، اما تو

خیلی آرام می‌گویی:

" اشكالی ندارد عزیزم، فقط دفعه بعد دقت بیشتری بكن تا فنجان چای را

نریزی." حوله‌ای بر می‌داری و به طبقه بالا می‌روی. بعد از عوض كردن

بلوز. كیفت را برمی‌داری و سریع به طبقه پایین می‌آیی. از پنجره‌

می‌بینی دخترت در حالیكه دارد برای تو و مادرش  دست تكان می‌دهد،

سوار سرویس مدرسه شد.

قبل از رفتن به محل كارت با همسرت خداحافظی می‌كنی. پنج دقیقه

هم زودتر به اداره می‌رسی و با خوشرویی شروع به احوالپرسی با

همكاران می‌كنی. رئیس به تو می‌گوید كه روز خوبی در پیش خواهید

داشت.

دیدی كه این دو عكس العمل متفاوت به یك اتفاق چه نتایج متفاوتی

بدنبال داشت!!!

دو سناریوی مختلف كه شروعی مشابه داشتند به دو گونه كاملا

(برعكس ) متناقض پایان یافتند . چرا؟ چون عكس العمل تو متفاوت بود.

همانطور كه گفتم، ما هیچ كنترلی روی 10% از اتفاقاتی كه برایمان

می‌افتد نداریم، اما 90% بقیه را با عكس العمل خودمان نسبت به آن

اتفاقات شكل می‌دهیم.

برای بكار بردن راز10/90  چند راه پیشنهاد می‌كنم:

اگر كسی حرف بدی در مورد تو به زبان آورد از كوره در نرو، بگذار ناراحتیت

فروكش كند البته می‌توانی بگذاری كه آن حرف  تاثیر ناخوشایندی بر تو

بگذارد اما با نشان دادن عكس ‌العمل مناسبی به آن می‌توانی از خراب

شدن بقیه روزت جلوگیری كنی. یك عكس العمل بد و نامناسب به اتفاقی

كه افتاده است میتواند باعث از دست دادن دوستانت، اخراج شدنت و

مورد فشار قرار گرفتنت شود.

اگر راننده‌ای در خیابان جلوی تو بپیچد و راه تو را بند آورد، با عصبانیت روی

فرمان ماشین می‌كوبی! (یكی از دوستان من از عصبانیت فرمان

ماشینش را از جا كند) آیا فحش می‌دهی و یا فشار خونت خیلی سریع

بالا می‌رود! و یا اینكه پیاده می‌شوی و با آن راننده خاطی گلاویز

می‌شوی!

برای چه كسی اهمیت دارد كه 10 دقیقه دیرتر به اداره برسی؟

چرا اجازه می‌دهی روزت خراب شود؟

راز 10/90 را همیشه به یاد داشته باش و نگرانی را از خودت دور كن.

وقتی به تو خبر می‌دهند كه از محل كارت اخراج شده‌ای

چرا می‌گذاری خوابت با افكار پریشان به هم بریزد و عصبی‌تر شوی؟

بهتر نیست بجای اینكه انرژی و وقتت را صرف نگران شدن بكنی از آن

برای پیدا كردن كار جدیدی استفاده كنی؟

وقتی هواپیما دیر می‌رسد و تمام برنامه‌هایت بهم می‌ریزد چرا عصبانیت

خود را سر كمك خلبان خالی می‌كنی؟ او كه هیچ كنترلی بر اوضاع

نداشته است، از این فرصتی كه تا رسیدن هواپیما باقی است میتوانی

برای مطالعه، آشنا شدن با سایر مسافرین و ... استفاده كنی. با تح­ت

فشار قرار دادن خود در چنین مواقعی فقط باعث می‌شوی اوضاع بدتر و

بدتر شود.

حالا دیگر به راز 10/90 پی‌برده‌ای، آنرا در كارهای روزانه‌‌ات به كار ببند و از

نتایج شگفت انگیزی كه به ارمغان می‌آورد لذت ببر.

 

يکشنبه 26/8/1387 - 15:33
دانستنی های علمی
هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می كند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏ آن وقت
من اشتباه می كنم و او
با اشتباه های دلم
حال می كند.
دیروز یك فرشته به من می گفت :
تو گوشی دل خود را
بد گذاشتی
آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی ؟ !
یادش به خیر آن روزها
مكالمه با خورشید
دفترچه های ذهن كوچك من را
سرشار خاطره می كرد
امروز پاره است
آن سیم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره می كرد .
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی كه نیستم لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار
شنبه 22/10/1386 - 15:30
خواستگاری و نامزدی
سپاس خدای عزوجل 
 
 
خدا را شكر كه تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم . این یعنی او زنده و سالم در كنار من خوابیده است

I am thankful for the husband who snoser all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me
 
 
خدا را شكر كه دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاكی است .این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند

I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes, because that means she is at home not on the street
 
 
خدا را شكر كه مالیات می پردازم . این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیكار نیستم

I am thankful for the taxes that I pay , because it means that I am employed
 
 
 
 
خدا را شكر كه لباسهایم كمی برایم تنگ شده اند . این یعنی غذای كافی برای خوردن دارم

I am thankful for the clothes that a fit a little too snag , because it means I have enough to eat
 
 
خدا را شكر كه در پایان روز از خستگی از پا می افتم. این یعنی توان سخت كار كردن را دارم

I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because it means I have been capable of working hard
 
 
 
خدا را شكر كه باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز كنم .این یعنی من خانه ای دارم

I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning , because it means I have a home
 
 
خدا را شكر كه در جائی دور جای پارك پیدا كردم .این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن

I am thankful for the parking spot I find at the farend of the parking lot, because it means I am capable of walking and that I have been blessed with transportation
 
 
خدا را شكر كه سرو صدای همسایه ها را می شنوم . این یعنی من توانائی شنیدن دارم

I am thankful for the noise I have to bear from neighbors , because it means that I can hear
 
 
خدا را شكر كه این همه شستنی و اتو كردنی دارم . این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم

I am thankful for the pile of laundry and ironing, because it means I have clothes to wear
 
 
 
خدا را شكر كه هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم . این یعنی من هنوز زنده ام

I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because it means that I am alive
 
 
خدا را شكر كه گاهی اوقات بیمار می شوم . این یعنی بیاد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم

I am thankful for being sick once in a while , because it reminds me that I am healthy most of the time
 
 
خدا را شكر كه خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می كند . این یعنی عزیزانی دارم كه می توانم برایشان هدیه بخرم

I am thankful for the becoming broke on shopping for new year , because it means I have beloved ones to buy gifts for them
 
 
خدا را شكر...خدا را شكر...خدا را شكر

Thanks God... Thanks God...Thanks God
شنبه 22/10/1386 - 15:24
دانستنی های علمی
يکشنبه 18/9/1386 - 13:2
محبت و عاطفه
می دونی فاصله بین انگشتانت برای چیه ؟

 

        برای اینکه یکی دیگه بیاد پرش کنه

                          پس دستاتو به دست هر کسی نده

       بزار اون جای خالی رو یه دستی که تا ابد باهاته پر کنه

يکشنبه 18/9/1386 - 12:34
شعر و قطعات ادبی

از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

گریه کردم و نوشتم : نازنینم یا تو یا مرگ

به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار

تو با خنده ای نوشتی : هم قفس خدانگهدار

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سردِسردم

(تقدیم به روح پدر مهربانم )

چهارشنبه 14/9/1386 - 13:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته