• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 153
تعداد نظرات : 594
زمان آخرین مطلب : 5666روز قبل
سينمای ایران و جهان

شاهرخ استخری جوان بسیار مستعد و 27 ساله ای که به تازگی وارد عرصه ی هنر و بازیگری شده و به گفته ی خودش الفبای بازیگری رو خیلی خوب و نزد اساتید بزرگی اموخته..........جوانی با انگیزه دوست داشتنی و مودب که از گفت و گو با او بسیار لذت بردیم..............

         بخوانیم مصاحبه با شاهرخ استخری محمد امیر (مثل هیچکس)..............از یک رزومه شروع کنیم:-اولین کارم در عرصه ی بازیگری یک نقش کوچکی بود در تئاتر اسب های اقای محمد رحمانیان که سال 81-82 بازی کردم بعد یک دوره ی بازیگری هم دیدم زیر نظر خانم نصیرپور و اقای پیام دهکردی و اقای هدایت هاشمی که هم در دوره ی مقدماتی و هم در دوره ی پیشرفته شرکت کردم و 5 تا کار کوتاه هم بازی کردم که بعضی هاشون برای جشنواره ها بود و زیاد هم مهم نبودند ولی اولین کار بلند تصویری م هم تلخون بود که نقش اصلی رو بازی میکردیم با سیاوش خیرابی و مجید سالم که دوست دارم اسمش رو ببرم و امیدوارم موفق تر بشه و بعد از اون هم خود اقای امینی من رو به اقای مقدم برای فیلم پریدخت معرفی کردندرشته ی تحصیلی ت چیه؟-مهندسی صنایع برنامه ریزی و تحلیل داده ها و سیستم ورودی 78مهندسی صنایع برنامه ریزی و تحلیل داده ها وسیستم چه ربطی داره به بازیگری؟-هیچ ربطی نداره......تقریبا" سال اخر دانشگاه بودم که کار تئاتر اسب ها رو بازی کردماز قبل علاقه داشتی؟-از بچگی ولی یادمه روم نمیشد بروم جلوی دوربیناقای امینی چی توی شما دیدند که برای اولین حضورتون یکی از نقشهای اصلی رو بهتون پیشنهاد دادند؟-اقای امینی یک شخصیه که واقعا" دغدغه ی معرفی بازیگر داره من میتوانم یک لیست بلند بالا از بازیگر تا عوامل پشت صحنه نام ببرم که اقای امینی برای  اولین بار معرفی شون کردهاولین جرقه برای بازیگر کی در ذهنتون زده شد؟-به دلیل حساسیت خانواده ام به تحصیل سال اخر بود که چند اموزشگاه رفتم برای ثبت نام بازیگری و حداقل کاری که میتونستم انجام بدهم این بود که یک دوره ی اموزشی ببینم و اینکه با یک سری جوون در یک موسسه باشی و بین اون همه جوون مستعد بازی کنی و با اونها تمرین میکنیچرا از بین اون همه جوون شاهرخ استخری شد؟-خیلی ها هم شدند ولی خیلی هایی که نشدند امیدوارم بشوند چون ما دیدیم که چه استعدادهایی دارند ولی خودم واقعا" نمیدونم شاید خدا خواسته من تو این زمان وارد این عرصه بشوم نه شش سال قبل و چقدر خوباگه پدرتون به درس خواندنتون علاقه داشت چرا نرفتید دنبال تحصیلات رشته ی هنر؟ -اتفاقا" رفتم برای فوق لیسانس رشته ی هنر رو امتحان دادم ولی رتبه ام شد 400 و نتونستم چون نخواندم. از کدوم بازی که انجام دادی راضی تری؟-فقط تلخوندوتای دیگه چطور؟-کار خوبی بودند اما من از بازی خودم راضی نبودمسکوی پرتابتون کدوم یکی از این فیلم ها بود؟-قطعا" تلخوننظرت راجع به سریال های مناسبتی چیست؟-سریال پریدخت من هم برای محرم بود اما سریال های ماه رمضان و عید برد بیشتری دارد و در حداقل حالت ممکن بالای 60 درصد بیننده داره و از لحاظ دیده شدن خیلی خوبه و اگر خوب باشی که خیلی بهترفیلم های مناسبتی امسال را چه طور دیدی؟-احساس میکنم امسال خیلی قوی نبودچرا توی سینما داریم یک روند رو به رشد رو ادامه میدهیم ولی این روند در تلویزیون رو به نزول؟-نه فکر میکنم این یک اتفاق و ممکنه سال بعد سریال های قویتری ببینیمچگونگی وارد شدنتون در سینما براتون مهمه؟-اره یه چندتا نقش هم بهم پیشنهاد شد ولی سر کار بودم و نتونستمخودتون کدوم سریال ماه رمضان امسال رو قوی تر دیدی؟-شرایط تولید سریال ها خیلی متفاوت بود ما زمان زیادی داشتیم و از فروردین تا شهریور روی فیلم کار میکردیم و به خاطر همین ترجیح می دهم قضاوت نکنمچی شد این کار بهتون پیشنهاد شد؟-سر کار پریدخت اقای سید مهرداد ضیایی از اساتید تئاتر که حتی من با ایشون سکانس رو در رو هم نداشتم ایشون من رو به اقای نجاریان معرفی کردند و بعد هم شنیدم که اقای پیام دهکردی هم درباره ی من با اقای نجاریان صحبت کردند و اقای نحاریان هم خیلی پشت من ایستادند تا بالاخره اعتماد اقای برزیده ی سخت گیر رو جلب کردندو من فکر میکنم خیلی هم خوب بازی کردی.........حالا به پارتی اعتقاد داری؟-بله.....پارتی میتواند بازیگر رو موفق کنه؟-تجربه که نشون داده میتونه البته تا اسم موفقیت رو چی بذاریخودت که پارتی نداشتی؟-چرا من بزرگترین پارتیه دنیا رو دارم........خدارابطه ات با خدا خیلی قویه؟-خیلیمدیون کسی یا چیزی هستی؟-مدیون خیلی هام  ولی در این عرصه مدیون اقای امینی هستم که در شرایطی که واقعا" نامید شده بودم به من اعتماد کردندبازیگری رو به عنوان یک شغل میبینی؟-اره چرا که نهخیلی ها حتی خیلی از اساتید بر این باورند که سینما و بازیگری اصلا" تضمین شغلی ندارد؟-درست میگویند اما من نمیتوانم شغل دیگری داشته باشمتعریفت از سوپر استار چیه؟-سوپر استار بازیگری که فروش رو تضمین میکنهایا در ایران سوپر استار داریم؟-بله فقط محمدرضا گلزاردستمزد بالای سوپر استارهایی چون محمدرضا گلزار  ایا حقشونه؟-اره بیشتر از این هم حقشونه هرچقدر دلش می خواهد باید بگیرهچرا؟-وقتی یک فیلم رو بازی کنه اون فیلم به خاطر همون سوپر استار حداقل 400 میلیون در تهران میفروشدحالا اگر یک زمانی به امید خدا شما خودتون سوپر استار بشین برای بازی در فیلم دستمزد بالا طلب میکنید؟-بلهیعنی اگر یک فیلم رو دوست نداشته باشید به خاطر دستمزد بالاش قبولش میکنید؟-نمیخواهم این طوری باشه من همین الان هم یک تله فیلم بهم پیشنهاد شده با مبلغ خوب ولی قبول نکردمسینمای تجاری رو می پسندی یا سینمای منتقد پسند؟-دوست دارم هر دو دریک فیلم باشههمچین فیلمی داریم؟-فکر نمیکنم......نمیدونم....سگ کشی چقدر فروخت؟نمیدونم اون زمان فکر نمیکنم زیاد فروخت:-شوکران چقدر فروخت؟اون هم فکر نکنم به میلیارد رسید.............فکر میکنم این اواخر دایره ی زنگی قابل قبول بود؟-اره دایره زنگی خوب بودخودت دوست داری در کدوم کار بازی کنی؟-هر دو کار رو دوست دارم ولی نقشش هم مهمهمهمترین عامل برای انتخاب کار چیست؟-اول کارگردان بعد فیلمنامه به خاطر اینکه  من تلخون رو یادمه فیلمنامه کنار بود اصلا" و دیالوگ های من اصلا" دیالوگ های فیلم نامه نبود و اقای امینی من و ازاد گذاشته بودند که در مورد نقش کار کنم واقعا" اقای امینی یک بیوگرافی درباره ی شخصیت به من گفت و بقیه رو به عهده ی من گذاشت و بدترین کار اینه که بگن یک چیز رو حفظ کن و بگن بیا و این رو بگودر کارهای بعدی چه طور؟ -در فیلم پریدخت که فیلمنامه اماده نبود و همونجا سر صحنه می نوشتند و به ما میدادند که ما اجرا کنیم با بازیگران دیگه و تجربه ی عجیبی بود برای من و در فیلم مثل هیچ کس فیلمنامه رو دادند و ما کامل خواندیم و من یادمه سکانس تولد نیلوفر بود که من به همراه خانم حنانه شهشهانی بازیگر مقابلم سکانس رو نوع دیگری تغییر دادیم تمرین کردیم و به اقای برزیده نشون دادیم و ایشون هم گفتند که به همین شکل اجرا میکنیم پس این سبک رو بیشتر میپسندی که مشورت کنی در کار؟ -اصلا" اگه کارگردانی به من اعتماد بکنه من از جون مایه میذارم ساعت ها روی فیلمنامه کار میکنم  الان دغدغه ات سینماست یا تلویزیون؟ -دغدغه ام بازیگری اگر قدم ها رو خوب برداری در همه ی زمینه ها موفق میشی چرا تلویزیون انقدر ترس داره که میگن اگه بیای تو تلویزیون انگار دم دستی شدی؟ -خودمم هنوز نمیدونم که چرا به یکی این طوری میگن ولی چون تلویزیون یک رسانه ی قدرتمند است نمیشه ازش غافل شد 

برای خودت تئاتر و تلویزیون و سینما رو اولویت بندی نمیکنی؟

 -اگه بخوای از کار بازیگری ت لذت ببری فقط تئاتر چون تئاتر اجرا کردم مزه اش زیر زبونم مونده اخرین تئاتری که دیدی کی بود؟-قبل از کار مثل هیچ کس یک سال قبل تئاتر کلبه ی عمو تم اقای بهروز غریب پور اما در حین کار چند نمایشنامه خوانی دیدمچرا تئاتر انقدر مظلومه؟-اولا" تبلیغات روش خیلی ضعیفه و سالن خیلی کم داریم و به دلیل تعدد کار مدت اجرا کار هم میاد پاییندر کار مثل هیچ کس انتخاب بازیگر بر عهده ی چه کسی بود؟-به عهده ی اقای نجاریان برنامه ریز و دستیار اول کارگردان بود که خودشون هم در کارهای درخشان بازی کردند و کاندید هم بودند و ایشون بسیار بازی رو میفهمه و اگر هم کارگردانی کنه خیلی خوب این کار رو انجام میدهشاهرخ استخری مینویسه؟-من مینویسم ولی هنوز اعتماد بنفس کافی رو ندارم من داستان کوتاه مینویسم و فیلمنامه کوتاه هم مینویسم ولی اگر بهم اعتماد کنند چون ما هم نسلی های خودمون رو بهتر میشناسیم میدونم که چی دوست دارند حداقل در دیالوگ های خودم بهم اعتماد کننداگر از نقشت در مثل هیچ کس راضی نبودی چرا بازی کردی؟-خب یک سریال مناسبتی ای بود که خیلی دوست داشتم درش بازی کنم بعدش هم ادم در ابتدای کار فیلم هایی رو بازی میکنه که شاید دوست نداشته باشه و من در این سریال فقط دیده شدماگر الان با این شرایط و جایگاهی که داری بازهم همین نقش رو بهت پیشنهاد بدهند بازی نمیکنی؟-نه قطعا" بازی نمیکنمالان که دیگه اول کار نیستی؟-چرا هنوز هم اول کار هستم تو سینما که اول اول کارمکی به اون جایگاه میرسی؟-نمیدونم میتونم مثال بزنم اقای فروتن رو که وقتی رسیدند به فیلم های مرسدس و قرمز و بعد شب یلدا اون شب یلدا اون جایگاه استسراغ کارهای تبلیغاتی هم میری؟-الان که فکر میکنم یکم به مشکل برخورده نمیدونم اگه یک برند خوبی باشه شایدتفاوت کیفی سینمای ایران و هالیوود در چیست؟-به عنوان مثال وقتی در یک فیلم ایرانی داریم یک صحنه ی خشونت رو استفاده میکنیم حتی اگر از یک فیلم خارجی که دیدیم تقلید کنیم و عین همون رو بسازیم خیلی بهتر از این چیزی میشه که خودمون میسازیمچه نقشی رو دوست داری بازی کنی؟-نقشم در تلخون رو خیلی دوست دارم یک ادمی که پر از عقده باشه و یک سری نقش ها هست که من الان اعتقاد دارم در توانم نیست بازی کنم ولی باید تا چند سال دیگه اون نقش رو بازی کنم چون اگر بازهم نتونم هیچ پیشرفتی نکردم و اصلا" فایده نداردتوی این سه کار سه فیلم با یک ویژگی تلخ گونه ی اجتماعی بازی کردی.....فکر نمیکنی اگه بخوای ادامه بدی در همین سبک بمونی؟-اخه حقیقت تلخه لبته من فکر میکنم نقش ها رو هم خیلی متفاوت بازی کردی-          تا اخر عمرم هم اگر فیلم تلخ بازی کنم سعی میکنم نقش ها رو متفاوت بازی کنم

کار طنز هم بازی میکنی؟

-دوست دارم ولی الان نه

طنازی رو بلدی؟

-همه ی ادم ها برای نزدیکانشان طنازی بلدند

سیمرغ بلورین؟

-به نظر من بالا ترین جایزه ی ایرانه و خیلی دوست دارم که بگیرمش اگر بگیری دلیل بر این نیست که خیلی خوبی و اگر نگیری  اینکه بد باشی نباید خیلی بزرگش کنمهالیوود؟

-دوست دارم یک روزی اتفاقی بیفته که بازیگرهای بتوانند انجا هم کار کنند و موفق باشند مثل ورزش و فوتبال که از یک زمان دریچه برای حضور بازیکنان ایرانی در کشورهای اروپایی باز شد

داستان بازی کردن خانم فراهانی رو در فیلم هالیوودی شنیدین؟

-واقعا" عالی بود من خیلی خوشحال بودم وقتی شنیدم این اتفاق افتاده  چون گلشیفته فراهانی بهترین گزینه بود که میتونست با رفتنش دریچه رو برای بقیه باز کنه و من این رو واقعا" توی رویا میدیدم شما کدوم رو می پسندید؟هالیوود یا ایران؟-هر دوتا رو چون عاشق زبان فارسی هستمسینمای ایران ابتذال داره؟-این حرفها همیشه بوده و این تفکرات خیلی وحشتناکه و چیزیه  که همه جا هست و هنرمندان توی دیدترند و اغراق در موردشون بیشترهاز روی کسی هم مینویسی و الگو برداری میکنی؟-تا به حال سعی کردم تمام بازیهای درخشان تاریخ سینما رو ببینم و تمرین کنمدوست داری شاهرخ استخری رو مقایسه کنند؟-نه نمیخواهی نقش هات رو با صداهای مختلف بازی کنی؟-این یک کار فوق العاده سخته که بخوای 5 ماه با صدای دیگری یک فیلم رو بازی کنی ولی دوست دارم و به نظرم خانم مریل استریپ بانوی هزار لهجه یک فوق ستاره است که میتونست هر نقش رو با یک صدا و لهجه بازی کنهنظرت درمورد اسامی زیر:بهروز وثوقی:تکرار نشدهعلیرضا امینی:واقعا" بهش مدیونم خیلی دوسش دارم و در بازی گرفتن استادنسیاوش خیرابی:اولین هم نسلی ای باهاش کار کردم و پارتنر خوب و مستعد من در تلخونمحمد رحمانیان:از قطب های نویسندگی و کارگردانی تئاتر در ایرانشاهرخ استخری:از خدا میخوام یک جایگاه محبوب نزد مردم و اهالی سینما بهش بدهحرف اخر؟ -مرسی از اینکه حرف ها و درد دلهای ما رو شنیدید امیدوارم به کسی توهین نکرده باشم برام دعا کنید 

سه شنبه 23/7/1387 - 16:36
سينمای ایران و جهان

پس از محبوبیت دو مجری تلویزیونی کیوان ساکت اف و محسن افشانی مجاب شدیم تا با این دو عزیز مصاحبه ای داشته باشیم ، مصاحبه ای که در زیر می خوانید مصاحبه با کیوان ساکت اف است

بیوگرافی:

کیوان ساکت اف متولد 25 شهریور 1367 تهران فرزند سوم خانواده هستم دو تا برادر دارم که یکی از آنها به تازگی دکترای فلسفه و دیگری نیز تا مقطع قوق لیسانس تهیه کننده گی سینما خوانده و در قسمت ادب و هنر و تله تائتر فعالیت می کند مادرم خانه دار است و پدرم دبیر.


از کودکی برای وارد شدن به این کار برنامه ریزی کرده بودید ؟

بله ، من از بچه گی به این کار فکر می کردم به همین دلیل وارد اموزشگاه سینمایی هفت هنر در کرج شدم و بازیگری خواندم و چون برادر من مدیر آنجابود شش سال پیش وارد اموزشگاه شدم و زیر نظر استاد قنبری شروع بع کار کردم

چرا ساکت اف ؟آیا اصلیت شما روس است ؟

خیر ، موقعی که می خواستند شناسنامه بدهند پدر ، پدربزرگ من به مامور ثبت احوال می گوید : می خواهم فامیلم ساکت زاده باشد آن مامور می گوید این نام خانوادگی انتخاب شده خلاصه پس از این که پدر بزرگ من پیشنهاد ساکت نژاد ، ساکت پور و غیره را می دهد و می بیند که همه ی این ها انتخاب شده ساکت اف را انتخاب می کند زیرا اف یک پسوند روسی است و به معنای زاده به همین دلیل نام خوانوادگی ما شد ساکت اف .

چگونه وارد تلویزیون شدی؟

ما یک تائتر کار می کردیم که آن را در دانشگاه سوره اجرا کردیم پس از اینکه کار ما خوب شد فرستاده شدیم به جشنواره شاهرود ،آنجا آقای رضا فیاضی کار من را دید ، خوشش آمد و مرا برای کار خودش انتخاب کرد و پس از آنبه جشنواره تائتر کودک اصفهان رفتیم که در آنجا تهیه کننده مرا دید و انتخاب کرد اینگونه شد که وارد تلویزیون شدیم.

آشنایی با محسن افشانی : 

من در شبکه یک برنامه ای اجرا می کردم که همزمان با ان محسن افشانی برنامه استانه را اجرا می کرد که مدیر گروه تصمیم گرفت که ما دو نفر را کنار هم بگزارد و دید که وای عجب اتفاق بدی افتاد (می خندد) .

بین کار بازیگری و کار اجرا کدام یک را دوست داری؟

بازیگری ، من اصلا کار اجرا را دوست ندارم

پس چرا وارد کار اجرا شدی ؟ شاید یک اشتباه و شاید این که به چشم یک سکوی پرتاپ به آن نگاه می کردم که از آن طریق وارد کار بازیگری شوم .

مشوق اصلی و راهنمای شما چه کس یا کسانی بودند ؟

پدر و مادر که خیلی کلیشه ای شده ولی برادر من و خانم برادر من نقش بسیار مهمی در رسیدن من به این جایگاه داشتند

چگونه وارد کار بوم سفید شدی؟

محسن افشانی برای شبکه ی جام جم برنامه اجرا می کرد ، آقای کامیار اسماعیلی تهیه کننده برنامه بوم سفید محسن افشانی را می شناخت و به او گفت می خواهم یک برنامه بوم سفید نامی بسازم

و به چند تا مجری جوون نیاز داریم . همان اوابل اشنایی من با محسن بود که محسن به اقای اسماعیلی گفت دوست خودم کیوان هست و با هم ، هم راحت هستیم ، اینجوری وارد بوم سفید شدیم.

طرح ایده های اصلی بوم سفید با چه کسی بود؟ ایا شما نقشی در این ایده ها داشتید؟ ایده های اصلی با تهیه کننده بود و ما فقط اجرا می کردیم ولی یک چیزهایی به مرور خودش جا می افتاد مثلا اینکه کیوان قسمت دانستنی ها را بخواند و..نقش ارسیا در این برنامه هم فقط و فقط کنترل من و محسن و جلوگیری از شیطنت های ما است.

با توجه به این که برادر شما در تلویزیون فعالیت می کند و سایز اواملی که خودتان گفتید ، ایا شما با پارتی بازی و رابطه وارد این کار شدید ؟

متاسفانه مردم ما در مورد پارتی بازی و روابط عمومی قوی اشتباه می کنند در ضمن هیچ کس حاظر نیست خودش را خراب کند و مثلا پسرخاله خودش را به جای یک آدمی که شایسته آن پست است وارد کار کند و کار را خراب کند زیرا اول از همه آبروی خودش را برده. در مورد برادر هم که گفتم او در شبکه 4 فعالیت می کند و در ورود من به تلویزیون هم دید که هیچ نقشی نداشت.

هنگام اجرای اولتان چه حسی داشتید ؟

به شدت استرس داشتم و حس می کردم که خدا دارد من را هدایت و ارزو می کردم هر چه زودتر برنامه تموم بشه .

از چه موقع این کار برای شما عادی شد ؟ از روز بعدش

تا حالا شده وسط یک اجرای زنده یک سوتی یا گافی بدهی و خودت متوجه بشوی و بخواهی آن را جمع و جور کنی ؟

خیلی زیاد تا دلتان بخواهد

تپق و امثالهم که خیلی عادیه ولی من مثلا در برنامه ای به حای کیلو گرم کیلومتر (مثلا گفتم وزن فلانی اینقدر کلیومتر است ویا ارتفاع فلان چیز اینقدر کیلو گرم است)

نقش صدای بوم را چه کسی بر عهده داشت؟

آقای امین نبی اللهی گوینده وسر دبیر برنامه پارازیت در رادیو

موقعی که خودتون را در برنامه می بینید از جرای خودتون بیشتر خوشتون میاد یا اجرای محسن افشانی؟

من برنامه خودم را تا به حال ندیدم غیر از یکی دو بار که ضبط شده دیدم. اجرای من و محسن فرق می کند و این وسط سلیقه ی مردم خیلی مهم است بعضی ها از من خوششون میاد و بعضی ها از محسن به خاطر اینکه محسن یک پسر شر و شیطونه که چشمان آبی دارد و من یک پسر سر سنگین که هیج جور نمی تونم با محسن کنار بیام

شما کار اجرا را اجرا می کنید یا اجرا را بازی می کنید؟

ببینید من جلو و پشت دوربین یک جورم حالا نمی دونم جواب سوال شما کدام می شود ولی من سعی می کنم تا جایی که بشه دیالوگها را برای خودم کنم ولی محسن اجرا را بازی می کند این اصلا به معنای دورویی نیست ولی محسن دوست دارد که جلوی دوربین بازی کند .

نظر شما در مورد بازی محسن افشانی در سریال ترانه مادری چیست ؟

هیچ وقت فکر نمی کردم بتواند اینقدر خوب بازی کند. به غیر از یک جاهایی که نیاز به تجربه بیشتری دارد سایر جاها بسیار خوب است.

به نظر شما بازیش به خوبی اجرا زنده اش بود ؟

من فکر می کنم در هر دوی آنها توانایی دارد ولی من خیلی دوستانه به او پیشنهاد می کنم که دیگر اجرا نکند به خاطر اینکه اجراآدم را فاسد می کند و برای آدم تاریح انقضا تعیین می کند

برای آینده تان چه برنامه ای دارید ؟ از صحبت هاتون بر می آید که دیگر نمی خواهید اجرا کنید ؟

بله ، واقعا سعیم بر این است که دیگر اجرا نکنم ولی متاسفانه اجرا یک شیرینی دارد که وقتی رفت زیر زبانتان دیگر نمی توانید ترکش کنید

اگر فیلمی بازی کنید و مردم نپسندند آیا شما به کار اجرا بازی می گردید ؟

خیر زیرا من کاری می کنم که خودم راضی باشم نه مردم خوششان بیاید ولی نظر مردم نیز به عنوان مخاطب خیلی مهم است

اولویت شما بین کارها در کارهایتان چیست؟

اولویت من به ترتیب تئاتر ، سینما ، رادیو و تلویزیون است. ممکن است بین تئاتر و سینما یک کار سینمایی رو انتخاب کنم ولی آن انرژی که در تئاتر است را با هیچ چیزی عوض نمی کنم.

نظر شما در مورد افراد زیر :

فرزاد حسنی : مجری بسیار خوبی است و مردم بسیار دوستش دارند

امین نبی اللهی : پسر گلی است و خیلی دوست داشتنی

حامد بهداد : بازیگر مورد علاقه ی من

  محسن افشانی : پسر خوب ، گل و خیلی تقس و باید حواسش به خودش باشه

منبع:www.honarmandan.org

دوشنبه 21/5/1387 - 17:24
خواستگاری و نامزدی
چیزی را كه امید به آن می بندیم در رویا مجسمش می كنیم ، آرزویش را داریم ، پی آن می گردیم ، چه بسا چندان دور از ما نباشد . یافتن آن شاید تنها نیازمند انداختن نگاهی به پشت سرمان باشد ، نگاهی به محیط دور و برمان ، آگاهی بیشتر از كسی كه كنار دستمان ایستاده است ...
دوشنبه 21/5/1387 - 17:9
سينمای ایران و جهان
بازی با بزرگان
هنر- ندا انتظامی:
محمد شادانی شش سال سابقه بازیگری در تلویزیون دارد. او بازیگری را از سن هشت سالگی شروع كرد و از همان موقع  بازیگری برایش مسئله ای جدی شد.

محمد، 14 ساله، از الان برای  آینده‌اش تصمیم گرفته است؛ او می‌خواهد بازیگری را ادامه بدهد. اگر این روزها پای تلویزیون بنشینی، روزهای فرد از شبكه 2 مجموعه «بزرگمرد كوچك» و جمعه‌ها از همین شبكه «مسافری از گورنگول» و از شبكه 3 هر شب ساعت یازده «ترانه مادری» را می‌بینی كه محمد، بازیگر این سه مجموعه است.

  •    بیا از اول شروع كنیم.

   كلاس دوم دبستان بودم كه مادر یكی از دوست‌هایم  كه در كارهای فیلم‌سازی و تبلیغاتی بود، از من پرسید كه دوست داری بازی كنی؟ من گفتم بله و در فیلم‌های تبلیغاتی بازی كردم.

  •    بر چه اساسی به تو پیشنهاد بازی داد؟

   گفت كه چهره ات خوب است و باید تست بدهی. من از مامانم اجازه گرفتم و اولین كارم را در فیلم های تبلیغاتی شروع كردم.

  •    كی به تلویزیون آمدی؟

   كارگردان مجموعه «باغ شادونه» من را در این كارها دید و برای بازی انتخاب كرد.

  •    و بعد؟

   «مسافری از گورنگول» بود. همان مامان دوستم به‌هم پیشنهاد داد كه برای این كار تست بدهم. من تست بازیگری دادم و قبول شدم.

  •    آن زمان هم كم سن و سال بودی، برایت بازی كردن سخت نبود؟

   چرا، آن اوایل خیلی سخت بود. اما بعد از مدتی كه در چند كار بازی كردم، بازیگری برایم راحت شد.

  •    حسابی هم پركاری. چطور این كارها را انتخاب می‌كنی؟

   برایم داستان و فیلم‌نامه خیلی مهم است. مهم نیست كه قرار است چه نقشی داشته باشم. دقت می‌كنم كه ببینم داستان چیست. اگر داستان خوب بود،  می‌پذیرم و  اگر بد بود، معذرت‌خواهی می‌كنم و نمی‌پذیرم.

  •    برای انتخاب نقش‌هایت با كسی مشورت هم می‌كنی؟

از پدر و مادرم می‌پرسم. مادرم همیشه با من به دفتر فیلم‌سازی می‌آید و همانجا باهم درباره داستان و كار صحبت می‌كنیم.

  •    این وسط تكلیف درس و مشق‌ات چی می‌شود؟

   این نكته مهمی است. اگر وسط درس باشد، فیلم‌هایی را كه نیاز باشد شهرستان بروم، نمی‌پذیرم. زمان فیلم‌برداری همیشه معلم دارم. معمولاً از معلم‌های مدرسه خودم استفاده می‌كنم. یكی دیگر از كسانی كه من با آنها مشورت می‌كنم، معلم‌های مدرسه‌ام هستند.

  •    این از مشورت؛ چه كار می‌كنی كه بازی ات بهتر شود؟

   اصولا بازیگری چند تا فن دارد:فن بیان، چهره و بدن كه بازیگران باید هر روز تمرین كنند تا رشد پیدا كنند. نكته دیگر استعداد است.

  •    برای اینكه این حس‌ها پرورش پیدا كند، چه كار می‌كنی؟

   برای اینكه حس‌ها و استعدادهایت پرورش پیدا كند، باید با هنرمندان خوبی كار كنی. برای من این اتفاق افتاد و من توانستم با هنرمندان خوبی مثل رامبد جوان، بهروز بقایی، لاله صبوری و مهران رسام كار كنم. از مادر و پدرم هم خیلی  كمك گرفتم.

  •    با این حساب  از بازی ات در مجموعه «بزرگمرد كوچك»  راضی هستی؟

   بله. مهران رسام به عنوان كارگردان در این كار خیلی به من كمك كرد. بازی من از اول اینقدر خوب نبود و همبازی شدن با این هنرمندان در بازی من خیلی تأثیر گذاشت.

  •    «ترانه مادری» هم با بازی تو در حال پخش است، كه البته نقش اصلی نداری؟

   همان اول گفتم كه برای من نقش مهم نیست، بلكه داستان كار مهم است. به نظرم داستان این مجموعه قشنگ و شیرین است.

  •    یادت هست  آن اوایل كه تازه بازیگری را شروع كرده بودی، چقدر اشتباه می‌كردی؟

   اوایل كارم خیلی اشتباه می‌كردم. یادم هست سر مجموعه «باغ شادونه» كارگردان كار عصبی هم بود! و به من خیلی سخت گذشت، به‌طوری كه برای قسمت دوم كه به من پیشنهاد شد، قبول نكردم كه بازی كنم.

 

  •    سر بازی این دو كار آخرت چطور، بازهم اشتباه می‌كردی؟

   در «بزرگمرد كوچك» خیلی كم اشتباه می‌كردم، شاید یك یا دو بار برای هر صحنه.

  • در این كار كه الان هم پخش می‌شود، تو نقش  پسری را بازی می‌كنی كه  همواره در حال اختراع است و مدام به گذشته می‌رود. بازی در این نقش سخت نبود؟

   خیلی سخت بود. فلاش‌بك (بازگشت به گذشته) و حرف زدن به زبان آن دوره خیلی سخت بود، اما رامبد جوان خیلی به من كمك كرد.

    از طرف دیگر هوا هم خیلی گرم بود و برای من مو گذاشته بودند، من هی عرق می‌كردم و اینها كار را سخت می‌كرد. اما به نظرم كار خوب شده است.

  •    و خستگی از تنت در آمده است.

   كاملاً همین‌طور است.

  •    سه تا كار با بازی تو از  تلویزیون پخش می‌شود، دیگر حسابی هم معروف شدی؟

   شب اولی كه «ترانه مادری» پخش شد، همسایه‌های ما به خانه ما آمدند. خیلی‌ها شك داشتند كه من همان باشم،  اما دیدند كه من در این كار بازی
می‌ كنم.

منبع :www.hamshahrionline.ir

يکشنبه 20/5/1387 - 20:2
محبت و عاطفه
با تمام دلبستگی هایم باید روزی بروم .. روزی که درتمام شب های مرده زندگیم یا حتی به خواب هم نمی دیدم! رفتن از جایی که در هوایش نفس می کشیدم . عاشق شدم و تمام از دست داده هایم را به دست آوردم ... عاشق دلی شدم به نرمی و لطافت ابرها . ابری که وقتی می گریید و می بارید وجود تشنه ام را سیراب می کرد ...
يکشنبه 20/5/1387 - 19:47
محبت و عاطفه

دل من با دل تو خورده گره

نکند ناز کنی باز کنی این دو گره

دو کلوم حرف حساب باهات دارم

می خوام بگم با معرفت بیادتم

تکراری بود؟

يکشنبه 20/5/1387 - 19:44
سينمای ایران و جهان
قسمت دوم مصاحبه با اردشیر رستمی(بخونید خیلی جالبه)
او عاشق همسر و پسرش است و می‌گوید بزرگ‌ترین تاثیر را از شهلا پیرجانی گرفته، بعد مادرش و بعد هم از كارهای نقاشی - كاریكاتوررستمی می‌شود فهمید یكی از بزرگ‌ترین مدافعان حقوق زنان و احساسات مادرانه آنهاست.
  • اردشیر رستمی دوست دارد او را به‌عنوان یك كاریكاتوریست بشناسند یا یك بازیگر؟
شما چی فكر می‌كنی؟
  • من بیشترش را به عنوان یك كاریكاتوریست می‌شناسم.
خودم هم همین‌طور فكر می‌كنم.
  • شما شعرهای زیادی را حفظ هستید؛ اولین شعری كه حفظ كردید، چه بود؟
رابطه من با شعر با خیام شروع شد اما اولین شعری كه شنیدم، یك لالایی تركی بود. این لالایی را در سریال شهریار به دفعات می‌شنوید.
  • نگفتید كه استعداد شما در نقاشی و كاریكاتور چگونه كشف شد؟
راستش در طبقه اجتماعی‌ای كه من داشتم و فقر زیادی كه بر آن حاكم بود، هیچ‌وقت به نقاشی به‌عنوان یك شغل نگاه نمی‌كردند و اصلا باور نداشتند كه از راه هنر می‌شود ارتزاق كرد. بعدها- كه بیشتر نقاشی می‌كردم- مرا به عنوان نقاش پشت وانت‌بارها شناسایی می‌كردند و به من می‌گفتند: تو می‌خواهی نقاش ماشین‌ها بشوی؟. اما من10سالم كه بود، پیكاسو را می‌شناختم و به امثال او فكر می‌كردم؛ رامبراند، گوگن، ونگوك، سزان و اینها. باور می‌كنید اگر بگویم هنوز هم فامیل ما نمی‌دانند من مشغول چه كاری هستم؟
البته در این میان، كسانی هم داشتم كه تشویقم می‌كردند؛ عمه‌ام یكی از آنها بود یا بعضی از اقوام دورمان. بعد فكر كردم دیدم من یك نقاشی می‌كشم و 20-10 روز روی آن‌وقت می‌گذارم اما جز خانواده و فامیل هیچ‌كس آن را نمی‌بیند. نمایشگاه هم نمی‌توانستم بگذارم؛ بنابراین سعی كردم روشم را عوض كنم. آدم‌هایی را كه دائما موج منفی می‌دادند، كنار گذاشتم و با كسانی كه مثل من می‌اندیشیدند، زندگی كردم.
  • یادتان می‌آید اولین كاریكاتوری كه از شما چاپ شد، كی و كجا بود؟
در یكی از مجلات چاپ شد و جالب اینكه كسی را نداشتم كه به او نشانش بدهم چون با آن آدم‌ها قطع رابطه كرده بودم. تقریبا تنها بودم، فقط 3-2 نفر دور و برم بودند كه خب، آنها هم خوشحال شدند. در جواب آن سؤال كه پرسیدی، باید بگویم از كودكی فكر می‌كردم به جایی می‌رسم اما خیلی كمتر از این حد. من هدفم این بود كه با نقاشی كردن از فقرا و مظلومان دفاع كنم.
  • بیشترین توجه شما در كاریكاتورهایتان به زنان و مسائل پیرامون آنهاست؛ دلیل این توجه چیست؟
مسائل زنان، مسائل من نیست؛ مسائل خودشان است. من چه بخواهم و چه نخواهم زن نیستم و نمی‌توانم آنها را بفهمم. من فقط نیازهای خودم را به این موجود احساس می‌كنم و آنها را می‌كشم. من زن را یك همراه، یك دوست و یكی از اصل‌های اساسی جهان می‌دانم و فكر می‌كنم بدون او جهان نمی‌تواند وجود داشته باشد.
  • آیا این تلقی، به دلیل توجه به روابط عاطفی خودتان با مادر، خواهر، مادربزرگ و... نبوده است؟
بله، فكر می‌كنم نفر اول مادرم و نفر دوم نیز همسرم بودند كه نقش زیادی در این ماجرا داشتند.
  • شما قبل از ازدواج هم طرح‌هایی با موضوع زن كشیده بودید؟
توجه من به موضوع زن در كارهایم از زمان آشنایی با همسرم - شهلا - شروع شد. در مدت 3-2 سالی كه تا ازدواج فاصله داشتیم، او روی من تأثیر گذاشت و اصلا بخشی از من شد. من قبل از هر چیز، زن را به‌عنوان یكی از اركان هستی می‌شناسم و اینكه اگر مشكلاتی دارد، من واقعا نمی‌دانم چطور می‌شود آنها را حل كرد. برای من زن یك نجات‌دهنده است اما این‌طور هم فكر نمی‌كنم كه منجی‌ای است كه از كتاب‌ها آمده چون او هم مشكلات زیادی برای آدم ایجاد می‌كند.
خانم پیرجانی، شما در اینجا باید وارد بحث شوید تا آقای رستمی بیشتر پیشروی نكند!رستمی: ما باید مسائل را دقیق‌تر بررسی كرده و فكر كنیم همه چیز در زندگی مشترك پایاپای است؛ یعنی همه چیز به نظر من50-50 است، نه 51-49. در زندگی هر زوجی اگر این میزان بالا و پایین شود، به مشكلاتی برمی‌خورند و آن وقت دیگر اسم آن زندگی نیست؛ چیز دیگری است. اگر مرد موفقی دیدید، مطمئنا زنی به او كمك كرده است.
  • شما قبل از آشنایی با همسرتان آثار ایشان را دیده بودید؟
پیرجانی: نه. من اصلا حوزه كاریكاتور را نمی‌شناختم. آن‌روزها هم ایشان به این اندازه كه الان اردشیر رستمی هستند، نبودند. فقط چند كارشان را این طرف و آن‌طرف دیده بودم. بعد هم بن‌مایه كارشان این مسائل نبود؛ كارهایشان شامل‌ هاشورهایی سیاه می‌شد. ما به طور احساسی با هم آشنا شدیم، بعد چند ماه همدیگر را ندیدیم، دوباره و به طور تصادفی همدیگر را دیدیم تا اینكه اگر مدتی از هم دور می‌شدیم، هیچ‌كدام نمی‌توانستیم غذا بخوریم تا اینكه بیشتر همدیگر را دیدیم و ازدواج كردیم.
  • خوب، در این دوره كیفیت كارهای آقای رستمی عوض شد و شما بهتر از هر كسی این تغییرات را حس می‌كردید. از این تغییرات بگویید.
من از دوره‌ای با ایشان آشنا شدم كه اصلا زن در كارهایشان نبود؛ خودشان هم لبخندی بر لب نداشتند و همیشه خشك و بی‌لبخند بودند.
رستمی: واقعا این‌طوری بودم؟!
شهلا پیرجانی: من در این دوره، كاری به كاریكاتورها و نقاشی‌هایشان نداشتم بلكه بیشتر رابطه احساسی داشتم. حالا اگر هم چیزی را خواسته یا گرفته یا تغییر كرده‌اند، خودشان كرده‌اند. من وقتی نگاه می‌كردم، می‌دیدم كم‌كم زن وارد كارهایشان شد، لبخند روی لب‌هایشان ظاهر شد، كم‌كم زن‌های آثارش كامل شدند و لب و دهن و چشم پیدا كردند؛ گرچه چشم‌هایشان همیشه بسته است.
  • درباره كارهای آقای رستمی با هم مشورت نمی‌كنید؟
نه، ایشان معمولا كارهایشان را به من نشان می‌دهند اما آنها محصول حس خودشان است. من فقط نظر می‌دهم.
  • اصلا شده كه با نظرات شما درباره یك كار، آن را پاره كند و دور بیندازد؟
رستمی: ما سطل آشغال هم داریم و گاهی كارهایی را پاره می‌كنم.
پیرجانی: اما با نظرهای من پاره نكرده‌اند.
  • آقای رستمی، منبع درآمد شما ظاهرا فقط همین كار است.
بله، كار دیگری نداریم.
  • خب، این‌طور برایتان سخت نیست؟
پیرجانی: نه، اتفاقا این‌طور نیست چون این كارها فقط كاریكاتور نیست بلكه بیشتر به عنوان آثار نقاشی محسوب می‌شود و وقتی این كارها روی اشیا می‌آید یا تابلو می‌شود خب، خریداران خاص خودش را دارد و ما دقیقا منبع درآمدمان از همین راه است.
  • درباره سریال شهریار بگویید؛ چطور شد برای بازی در این نقش دعوت شدید؟
رستمی: من مدتی در مجله كارنامه همكاری می‌كردم. یك روز خانم نگار اسكندرفر- مدیرمسئول مجله- به من زنگ زد و پیغامی را از طرف حبیب رضایی به من داد. رضایی با اینكه دوست من بود اما به خانم اسكندرفر گفته بود كه پیشنهاد بازی در نقش جوانی شهریار را به من بدهد. چند ماه طول كشید تا بپذیرم و با شرط و شروطی كه شفاهی و قولی بود، پذیرفتم این كار را انجام بدهم. من اصلا نمی‌خواستم بازی كنم؛ فقط فكر كردم شاید بتوانم در مواردی كمك‌هایی بكنم.
  • خب، دلیلش چه بود كه قبول كردید؟
من یك دِینی به شعر داشتم كه خیلی بزرگ بود؛ هنوز هم دارم؛ یعنی همان‌قدر كه به «زن» دین دارم به شعر هم مدیون هستم. این دو حوزه مرا نجات داده‌اند. با این كار، خواستم دینم را ادا كنم.
  • شما چند هزار بیت شعر حفظ هستید؟
نشمرده‌ام؛ خیلی زیاد است، می‌توانم بیشتر از یك شبانه‌روز مدام برای شما شعر بخوانم.
  • در زندگی معمولی هم شعر می‌خوانید؟
بله. همیشه اشعاری را زمزمه می‌‌كنم.
پیرجانی: دقیقا همین‌طور است. اصلا جوری است كه اشعار ترجمه شده یا ترجمه‌هایی كه خودشان انجام داده‌اند، گاهی آن‌قدر می‌خوانند كه پسرمان «آردوش» هم آنها را حفظ شده؛ جالب است كه مثل پدرش خیلی خوب و بااحساس هم شعر می‌خواند.
رستمی: بابا... بیا اینجا. در این لحظه آردوش - كه در اتاقش سرگرم بود - بیرون آمد و به درخواست پدرش شعری را برای ما خواند؛ شعر قطار را از رامیز روشن.
رستمی: شما خودتان می‌دانید كه شعر برای من كلمه نیست؛ شعر یك نگاه و یك جهان است. اصلا روزنه نگاه من به جهان از شعر است. در شعر همه چیز برای من معنا می‌شود. كلمه و شكل ساختاری ابیات شعر یكی از ساختارهای شعر در ذهن من است. مثلا دوست من - احسان قنبرزاده - از تبریز آمده و مادرش یك ظرف ترشی فرستاده، من فكر می‌كنم او برای من چند كیلو شعر فرستاده است. اكثرا دوستانم هم شاعرند.
  • خودتان هرگز شعر نگفته‌اید؟
نه، هیچ‌وقت.
پیرجانی: چرا هیچ‌وقت؟ شما شعر گفته‌اید.
رستمی: نه، نه. آنها شعر نیست، فقط تنها چند طرح ادبی است.
پیرجانی: چرا، شعر هم می‌گویند. حالا نمی‌خواهند اینجا مطرحش كنند.
  • حالا نكند به خاطر این مصاحبه با هم دعوایتان بشود؟!
هر دو با خنده؛ نه.
رستمی: من معتقدم شعر گفتن فقط نباید روی كاغذ باشد. قدم زدن در باران، انتخاب چند برگ خشك به جای گل و این‌طور كارها هم می‌تواند شعر باشد. به نظر من شعر گفتن فقط یكی از شكل‌‌های بیان احساس است. مهم این است كه آدم‌ها به شعر دست پیدا كنند و هر كسی هر چه هست، خودش باشد. ستون‌های زندگی ما شعر است.
  • خانم پیرجانی: شما چه نظری دارید، بالاخره آجر یا ستون؟
پیرجانی: [با خنده] فرقی نمی‌كند.
رستمی: ما شعر خواندن را دوست داریم. وقتی كم می‌آوریم، ناراحت می‌شویم، می‌گردیم، جست‌وجو می‌كنیم، كتاب می‌خریم، مجلات را نگاه می‌كنیم تا 3-2بیت پیدا می‌كنیم كه جالب باشد.
پیرجانی: شعرهای تازه و خوب خیلی برایمان لذت‌بخش است.
رستمی: بعد تلفن می‌زنیم به دوستان‌مان در تهران، شهرهای دیگر و حتی خارج از كشور.
آردوش چه؟ او هم اهل شعر است؟
رستمی: آردوش هم كم‌كم دارد شعرهایی را حفظ می‌كند.
  • خودش علاقه‌مند است یا شما هدایتش كرده‌اید؟
پیرجانی: اصلا یك بار هم نشده كه به آردوش بگوییم شعر بخوان یا مثلا حفظ كن. من و پدرش چه در شعر، چه در نقاشی و هر چیز دیگری - كه خودمان علاقه داریم - هیچ‌وقت نخواسته‌ایم مثل ما عمل كند.
  • نقاشی‌اش چطور است؟
او تا سال پیش اصلا نشده بود كه نقاشی بكشد و برای همه عجیب بود كه با وجود پدری مثل اردشیر، چرا او نقاشی نمی‌كشد اما امسال خودش از ما كاغذ و قلم خواست و شروع كرده به نقاشی كردن؛ حتی گاهی شده كه در جمع‌ها بلند می‌شود و می‌گوید من هم می‌خواهم شعر بخوانم.
رستمی: نكته اینجاست كه ما هرگز نیاموختیم این‌گونه باشیم. در مورد آردوش، می‌دانید چرا به او نقاشی یاد نمی‌دادم؟ چون نمی‌خواستم اصول را یاد بگیرد چون وقتی اصول را یاد بگیرد، نمی‌تواند خلاقیت به خرج دهد. چند وقت پیش در مهدكودك به او گفته بودند ماشین بكش.
خب، اگر قرار باشد او ماشین بكشد، پس چرا به مهد می‌رود؟ من فكر می‌كنم او اصلا ماشین نكشد بهتر است چون چیزی كه در شهر زیاد است، ماشین است. او باید چیزهای دیگر بكشد. یك روز آمد و گفت می‌خواهم نقاشی بكشم. او چیزهایی كشید و درباره‌اش صحبت كرد. ما از او خیلی چیزها یاد گرفتیم. او یك نقاشی كشیده بود كه ما فكر می‌كردیم یك تمساح است اما او گفت كه این یك ساختمان بزرگ پر از پنجره است.
  • با آردوش درباره كتاب چگونه صحبت می‌كنید؟
پیرجانی: ما هیچ‌وقت نمی‌گوییم كه كتاب بخواند. او خودش كتاب‌هایی را انتخاب می‌كند و می‌آورد تا برایش بخوانیم.
رستمی: یكی از بهترین شب‌های زندگی من آن شبی بود كه آمد و گفت: بابا به من خواندن و نوشتن یاد بده؛ دارم اذیت می‌شم. احساس كردم نیاز به آموختن دارد. تصمیم دارم او را به مدارسی بفرستم كه خیلی اذیتش نكنند، به او فشار نیاورند و اجازه بدهند كودكی‌اش را بكند. چه ایرادی دارد كه آدم 10 سال در یك كلاس باقی بماند اما چیز یاد بگیرد، به جای آنكه 100 تا كلاس برود و هیچ‌چیزی یاد نگیرد؟
  • * وقتی سر صحنه سریال «شهریار» بودید، خانواده‌تان اذیت نشدند؟
چرا، شدند. نزدیك به یك سال و نیم درگیر این كار بودم؛ حتی قبل و بعد از فیلم‌برداری هم درگیر كار بودم.
پیرجانی: خیلی اذیت شدیم؛ به طوری كه در بعضی از سفرهای عوامل سریال، ناچار شدیم همراه اردشیر برویم تا حداقل در كنارشان باشیم. اما خب، وقتی ساعت 4 صبح می‌رفتند و یك بعد از نیمه شب برمی‌گشتند، با آن خستگی خیلی نمی‌توانستند كنار ما باشند.
رستمی: موقع رفتن خواب بودم و موقع برگشتن هم خواب بودم.
پیرجانی: سیستم زندگی ما اصلا به هم ریخته بود. ایشان همیشه در خانه كار می‌كنند. ما عادت داریم كنار هم باشیم.
  • اصلا بیرون نمی‌روید؟
رستمی: چرا، گاهی یك هفته به كوه و دشت می‌رویم، چادر می‌زنیم و آنجا كار می‌كنیم. شهلا همیشه كتاب‌هایش را می‌خواند، من نقاشی‌ام را می‌كشم و آردوش هم می‌رود با ماهی‌ها و قورباغه‌ها و سنگ‌ها بازی می‌‌كند.
  • حالا راستش را بگویید؛ شما وقتی می‌رفتید سرصحنه و از خانواده دور می‌شدید، خوشحال نبودید كه مدتی فضای ذهنی‌تان عوض می‌شود؟
رستمی: ما خیلی در زندگی‌مان تفریح می‌كنیم چون كار ما تفریح است و تفریح‌مان كار. ما خیلی راحت و خوب زندگی می‌كنیم؛ البته اختلافاتی هم بینمان پیش می‌آید. فكر نكنید كه خیلی خوش‌خوشان‌مان می‌شود؛ نه این اختلافات طبیعی است و جزء اركان زندگی است.
پیرجانی: ما به زور با هم زندگی نمی‌كنیم؛ به خاطر همین، وقتی چند ماه كنار ما نبودند، اذیت می‌شدیم.
رستمی: گاهی می‌شود وسایلم را برمی‌دارم و می‌روم به سمتی و مثلا با دوستانم زندگی می‌كنم، بعد دوباره برمی‌گردم.
پیرجانی: من هم گاهی به تنهایی پناه می‌برم.
این وسط آردوش چه می‌شود؟
رستمی: او با یكی از ما 2 نفر می‌ماند. گاهی هم او می‌گوید من حوصله ندارم و می‌رود در اتاقش چند ساعت با خود خلوت می‌كند؛ می‌خندد.
  • عجب؟!
این طبیعی است. اگر بگوییم ما عشق آسمانی و زمینی و این حرف‌ها داریم، واقعا دروغ گفته‌ایم.
  • وقتی كار سریال تمام شد، احتمالا جبران مافات كردید دیگر؟
رستمی: بله، 8-7 سفر پشت سر هم رفتیم.
پیرجانی: اصلا از خودش - از اردشیر رستمی - دور شده بود و این همه‌مان را اذیت می‌كرد؛ اصلا اردشیری كه من می‌شناختم، نبود.
  • سرصحنه اصلا نقاشی نمی‌كردید؟
چرا، آنجا هم می‌بردم. یكی از تقویم‌هایم سر همان كار، آماده شد؛ تقویم سال84.
  • در این چند قسمتی كه اردشیر رستمی را با هیبت شهریار جوان دیدید، چه حسی داشتید؟
پیرجانی: حس خوبی نداشتم؛ آردوش هم همین‌طور.
رستمی: اولین بار كه دید، گفت این چه قیافه‌ای است كه درست كرده‌ای؟ چرا این شكلی شدی؟ من هم اگر چاره‌ای داشتم، نگاه نمی‌كردم اما خب، باید ببینم چطور كار كرده‌ام.
  • اصلا پیش آمد كه فكر كنید ممكن است بعد از بازی در این سریال به بازیگر معروفی تبدیل شوید؟
من هیچ‌وقت بازیگر نخواهم شد چون شهریار را هم بازی نكردم. شاید اگر قرار باشد در فیلمی بازی كنم، دلیلم این خواهد بود كه بازی نكنم.
  • یعنی به جای بازی كردن، جلوی دوربین زندگی می‌كنید؟
اینجا هم من به سراغ دوربین و سینما نرفتم؛ آنها به سراغ من آمده‌اند.
  • آیا از هنرمندان سینما كسی بوده كه روی شما تأثیر گذاشته باشد؟
خیلی زیادند. هر كسی كه من در سینما دیده‌ام، روی من تأثیر گذاشته است. حتی آدم‌های معمولی هم روی من تأثیر می‌گذارند. ما یك اسطوره‌ای در محلمان داریم كه اسمش پاشاست. او قصاب محلی ماست و ما خیلی دوستش داریم.
او خیلی جوان و مهربان است. از یك محله فقیرنشین می‌آید و اینجا كار می‌كند. او نگران من و بچه‌ام و همسرم می‌شود، نگران اهالی محل می‌شود، به همه پول قرض می‌دهد و بدهی مشتریان را برعهده می‌‌گیرد یا مادر خود شهلا، مادر من و مادر همین دوستم كه ترشی فرستاده، همه روی من تأثیر گذاشته‌اند. آقای فراهانی و بالاخص همسرشان - خانم فهیمه رحیم‌نیا - هم روی من تأثیر گذاشته‌اند. بعد از خودم، بیشترین تأثیر را شهلا روی من گذاشته است.
  • خانم پیرجانی، چه كسی بیشترین تأثیر را روی شما گذاشته است؟
  • راستش، من هنوز كاری برای جهان نكرده‌ام كه بگویم از كسی تأثیر گرفته‌ام ولی اردشیر و مادرم روی من خیلی تأثیر گذاشته‌اند؛ به‌خصوص مادرم كه برای هر سه ما خیلی زحمت كشیده‌اند.
    چند كلمه از زبان آردوش رستمی
    بابا اردشیر هر جور باشد دوستش دارم. وقتی با اردشیر رستمی و همسرش مصاحبه می‌كردیم، آردوش- پسر 6ساله خانواده - در اتاقش سرگرم بود و هرگز صدایی از او نشنیدیم و كاری هم به كار ما نداشت. او هم مثل پدر و مادرش آرامش خاصی دارد و بیشتر به مادرش رفته است.

يکشنبه 5/3/1387 - 13:16
سينمای ایران و جهان

قسمت اول گفت و گو با اردشیر رستمی، بازیگر نقش شهریار


 

قسمت اول گفت و گو با اردشیر رستمی، بازیگر نقش شهریار
روزها سریال شهریار از شبکه‌ی دوم تلویزیون ایران پخش می‌شود. کمال تبریزی روایت جذابی را از زندگی این شاعر ایرانی ارائه کرده است. اما پخش این سریال با یک شگفتی همراه است. اردشیر رستمی، طراح شناخته شده، بازیگر نقش شهریار در ایام جوانی است.

کمتر کسی است که پیگیر کارهای هنری باشد و آثار درخشان رستمی را ندیده باشد. تا به حال بیش از ۲۵ جلد از آثار او به صورت کتاب و تقویم منتشر شده است. او که حالا تجربه‌ی بازیگری هم دارد، در گفت و گو با رادیو زمانه از بازی‌اش در سریال شهریار می‌گوید.
آقای رستمی چه طور شد که طراح مشهوری چون شما وارد عرصه‌ی تلویزیون شد و نقش شهریار را بازی کرد؟
اگر شما کارهای مرا دنبال کرده باشید، یک جور شاعرانگی در آن‌ها می بینید. علاوه بر آن دینی هم به شعر داشتم، که سعی کردم آن را ادا کنم؛ فقط همین.
آقای کمال تبریزی شما را می شناخت، اصلاً چه طور شد که برای بازی در این سریال انتخاب شدید؟
من هیچ آشنایی قبلی با آقای تبریزی نداشتم. ایشان را فقط در مراحل فیلم‌برداری دیده بودم و از قبل نمی‌شناختم. آقای حبیب رضایی که از دوستان من بودند، مرا معرفی کردند. خب این آشنایی هم در این انتخاب دخیل بود.
شما هم مثل همه‌ی آذری ها نسبت به شهریار تعصب دارید؟
نه، من هیچ تعصبی ندارم.
پس قبلاً به هیچ وجه تجربه‌ی بازی در تلویزیون و سینما را نداشتید؟
نه، نداشتم.
آقای رستمی، چند سال پیش اگر به خاطر داشته باشید روز تولد شهریار را به عنوان روز ملی شعر انتخاب کردند و همان طور که می‌دانید، این انتخاب با واکنش‌های منفی بسیاری از سوی شاعران روبه‌رو شد. نمی‌ترسیدید که بازی در این نقش و احتمالاً عدم استقبال مردم از این سریال باعث شود که کارنامه‌ی هنری شما خدشه‌دار شود؟
نه، شاید این کار خیلی کار قوی هم نباشد. منتها در آن، با کسی مواجه می‌شوید که هنرمند است و کمی شعر را می‌شناسد و می‌تواند شعر بخواند و بازیگر هم نیست. شما و همه‌ی بینندگان عزیز هم حتما این نکته را احساس می‌کنید که من بازی نمی‌کنم.
اما درباره‌ی روز ملی شعر که فرمودید، این روزها شاید با اعلامیه و بیانیه و تصویب دولت شاید به شکل قانون شود؛ ولی هیچ کس با اعلامیه و بیانیه شاعر ملی نمی‌شود. ایشان شاعر ملی ما هست؛ منتها فردوسی هم هست و سعدی و حافظ هم. من هم اگر بخواهم انتخاب کنم، فردوسی را به عنوان شاعر ملی می‌دانم.
از علاقه‌تان به شعر گفتید. فکر می‌کنید پخش سریال‌هایی مثل شهریار می‌تواند ارتباط مردم با شعر را تقویت کند؟ همان طور که می‌دانید این ارتباط الان خیلی محدود است.
قطعاً همین طور است. منتها مسأله این است که در این حوزه خیلی کم‌کاری شده و جای کار خیلی بیشتری دارد. متأسفانه کارهایی هم که شده بسیار ضعیف بوده است. از جمله «نیما»یی که از تلویزیون پخش شد. من پیشنهاد می‌کنم کسانی که دستی در این کارها دارند یا سیاست‌گزار هستند، بیایند فکری برای شناساندن چنین شخصیت‌هایی بکنند تا این پیوندی که شما می‌فرمایید بیشتر شود.
بعضی از دوستان به شوخی می‌گویند شما از شهریار هم شهریارتر بازی کردید؛ یعنی عاشقانه‌تر.
من ایشان را می‌شناسم و ترک هم هستم و در تهران هم بزرگ شده‌ام و چیزهایی می‌دانم که شاید بین ما مشترک باشد و برای همین هم بیننده متوجه این مسأله می‌شود.
در بازی شما چه قدر بازیگردانی مؤثر بوده و چه قدر خودتان از درونتان برای بازی مایه گذاشتید؟
فکر می‌کنم بازیگردان اصلی در کارهای جدید است که بودنش خیلی خوب است. به این دلیل که ارتباط بین کارگردان و بازیگر را قوت می‌بخشد و به جای این‌که کارگردان انرژی بگذارد و با بازیگر صحبت کند، این کار را به بازیگردان می‌سپارد و خودش انرژی‌اش را صرف کارگردانی می‌کند تا کیفیت کار بالاتر برود.
برای من این کار خیلی خوب بود. اما آن چیزی که به دست می‌آید، آن‌جاست که آدم باید خودش باشد. خب بازیگردان به شما چیزی می‌گوید؛ ولی شما خودتان هستید که می‌توانید آن را دریافت کنید و نشان بدهید یا ندهید. اما به من که خیلی کمک کردند.
آقای رستمی، تا این‌جای سریال، ما هیچ وجه منفی از زندگی شهریار نمی‌بینیم. آیا در قسمت‌های بعدی هیچ تلاشی هست که چهره‌ی واقع‌بینانه‌تری از شهریار ترسیم شود؟
چهره‌ی منفی که اگر دقت کنید، می‌بینید. اما چهره‌های منفی به آن شکل در هنرمندان و روشنفکران ما کمتر دیده شده. نمی‌دانم؛ اصلاً منظورتان از منفی چیست؟
خب، شهریار هم آدم بوده و طبعاً اشتباهاتی داشته، دردهایی که متحمل شده و گاهی این دردها حاصل اشتباهات خودش بوده؛ مثل همه‌ی آدم‌ها. منظورم این است که نکند سریال تا پایان یک هاله‌ی تقدسی دور شخصیت شهریار بکشد.
من خیلی خوشحال هستم از این‌که شما سؤالات خیلی خوبی می‌پرسید. این سؤال‌ها را حتی بچه‌های شبکه‌های سراسری هم نمی‌پرسند. من از این‌که با شما گفت و گو می‌کنم، خیلی خوشحال هستم. این سؤال شما هم سؤال خیلی خوبی است.
بله، شهریار هم آدم است و من تمام تلاشم در این کار همین بوده. کم‌کم اگر جلوتر برویم، شاید جنبه‌های منفی شخصیت شهریار را ببینیم. منتها آن چیزی که در این شخصیت بیش از همه می‌بینیم، احترام به دیگران است. شما در آینده شاهد برخورد ایشان با نیمای بزرگ، بهار، صبا، عشقی و عارف هستید.
زمانی که در برابر هر کدام از این‌ها قرار می‌گیرد، خشوع و افتادگی که از خود نشان می‌دهد و می‌داند که آن‌ها چه جایگاهی دارند. این‌جاست که شخصیت‌اش دیده می‌شود. چیزی که من خودم هم در جریان کار به آقای تبریزی و دوستان عرض می‌کردم که سعی نکنید یک قدیس از این شخص بسازید. حالا در آینده با آن چیزهایی که می‌گوید، البته نه به آن شکل قوی، اما خب باز شاهد خواهیم بود که شهریار خیلی هم آدم مثبتی نیست.
به نظر شما در این سریال بیش از حد به سیاست پرداخته نشده؟
من در این مورد نمی‌توانم صحبت کنم. ولی اگر قرار باشد خودم چنین کاری را بنویسم، دوره‌ای را که زندگی شخصیت داستانم در آن می‌گذرد به شکل حاشیه ای به تصویر می‌کشم. ولی بدون ارجاع به کارهای دیگر، سعی می‌کنم تنها حاشیه‌ای از آن زمان را به مخاطبم نشان دهم تا نسبت به اتفاقاتی که در آن دوره افتاده، شناخت پیدا کند و از آن فرد به شناخت جامعه‌ی او و فضای آن زمان برسد.
بعد از این باز هم در تلویزیون و سینما بازی می‌کنید؟
ببینید هر کس یک وظیفه‌ای دارد. اگر فقط من بتوانم آن را انجام دهم، حتماً این کار را می‌کنم. ولی نمی‌دانم، شاید خیلی‌ها بهتر از من از عهده‌اش بر ‌آیند. اگر کار خوبی باشد، بله؛ انجام می‌دهم.
خودتان الان اردشیر رستمی را طراح و بازیگر می‌دانید یا هنوز همان اردشیر رستمی طراح؟
من طراحم.

يکشنبه 5/3/1387 - 13:4
سينمای ایران و جهان

یادداشتهایی ازاردشیر رستمی(حتما می دونید کیه.نه؟) 

 

*سال های 62-63 بود 

ویدیو قدغن بود

مردی ویدیو آورد

48 ساعت تمام فیلم دیدیم

نه غذا خوردیم

نه خوابیدیم

نزدیک به 20 نفری بودیم

در یک اتاق 12 متری

 

 

يکشنبه 5/3/1387 - 12:53
محبت و عاطفه

چقدر سخته تو چشای كسی كه تمام عشقت رو ازت دزدید وبه جاش یه

 

 

 

 

 

زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد.زل بزنیو به جای كه لبریز، كینه و

 

 

نفرتشی حس كنی كه هنوزم دوسش داری .

 

 

 

چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری تكیه بدی كه یه بار زیر

 

 

آوارغرورش همه وجودت له شده

 

 

 

چقدر سخته تو خیالت ساعتها باهش حرف بزنی اما وقتی دیدیش

 

 

هیچیزی جز سلام نتونی بگی

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشك گونه هاتو خیس كنه اما

 

 

مجبور بشی بخندی تا نفهمه كه هنوزم دوسش داری

 

 

 

چقدر سخته گل آرزوهاتو توباغ دیگی ببینی وهزار بار تو خودت

 

 

بشكنی واون وقت آروم زیر لب بگی ،

 

 

 

گل من باغچه ی نو مبارك

يکشنبه 5/3/1387 - 12:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته