تا تو بودی شور بود و التهاب
رفتی و ماندیم و دلهای خراب
این پیامت مانده در اذهان ما
انفجار نور بود این انقلاب
چشمه ی چشم شهیدان آبشار رحمت است
اشک رخسار یتیمان جویبار بهمن است
مشتهای محکم ملت به دوران ستم
همره تکبیرشان خود انفجار بهمن است
لاله های سرخ ژاله یادگار بهمن است
همچو شمشیر علی برنده دادیم بانگ سر
مشتهای محکم ما ذو الفقار بهمن است
چون تباهی رفت و اینک جلوه گر شد ماه نو
شور شادیهای ما از افتخار بهمن است
روز ها روزهای سرد جهالت بود و دلهایمان اسیر کفر کینه ها و غفلت ها ، خورشید برایمان معنا نداشت نمی دانستیم شکوه آزادی یعنی چه ؟ شنیدیم سبزینه پوشی می آید می گفتند کلامی غریب بر لی دارد از خورشید می گوید .
دیو زشت طاغوت به خشم آمده بود و قفل زنجیر افکارما ن را باز محکم کرد مگر خورشید کیست که دیو این چنین هراسان است
مگر سبزینه پوش چه می گوید شاید می خواهد که ما طعم شیرین آزادی را بیشتر بچشیم زمزمه ای به پا شد کسی گفت که او می آید
خورشید نزدیک شد نزدیک و نزدیکتر ، نور ملکوتی اش گویی آبی بر تشنه زار کویر بر قلبهایمان نشست
خورشید تابید و چهره آزادی را نمایان کرد
تازه به خود آمده بودیم که از هم پرسیدیم او کیست که اینچنین کلامش بر جان می نشیند که صدایی گفت آن رهبر فقید ایران سید بزرگوار از خطه خمین روح الله الموسوی الخمینی ( ره ) است یادش گرامی و روحش شاد و قرین رحمت باد
علی در اندیشه من
در آبی بیکران اندیشه ام مردی ایستاده است به وسعت همه مردانگی ها ، تکیه بر شمشیر دو سر خود که نشانگر دو راهه حق و باطل است
مردی بر تارک اندیشه من ایستاده است در جامه ی فولادین رزم و سیمای یلان و پهلوانان دلیر . و آنچنان می غرد که زهره ی شیران نر آب می شود
مردی که فریادش چنان استوار و پر صلابت گوشها را می نوازد که دلها می لرزند .
و آن هنگام که شب از راه می رسد ، آن یل کارزار در هم می شکند ، فرو می ریزد و آتش می گیرد و چون ققنوس دوباره زاده می شود .
می گرید و می سوزد و در جامه های ژنده و وصله دار ، سبدهای بزرگ نان و خرما را بر دوش می کشد تا در ظلمات بی انتهای گناه سفره ی گشنگان معرفت خالی نماند .
مرد مردانه اندیشه های من ، تنها ترین مرد کوفه است
او علی است
ای علی تو آن جاودانه همیشگی تاریخ فتوتی که مردانگی درس آموز مکتب توست
تو آن زلال ناب و همیشگی هدایتی که همچنان در همیشه دوران ، دو راهه شمشیر تو ، حق و باطل را از هم جدا می کند
ای علی تنها تو می توانی هم مرد میدان رزم باشی و هم سجاد سجده های بی پایان
پس درود بر تو
ای علی مرا بر سر سفره سخاوت محبتت مهمان کن و مرا در حلقه ی حلقه به گوشانت پذیرا باش
و این سر و جان نالایق را به قربانی مسلخ عشقت قابل دان.
زندگی واقعا سخت میگذره من پای کامپیوتر شخصی ام نشسته ام در حالیکه همسایه ام که دو دختر دبیرستانی دارد و محتاج کامپیوتر هستند نه تنها نان روز را به سختی بدست می آورند چه برسد به کامپیوتر
پدر ندارند و و مایوس از آنچه که لازم است داشته باشند
خدایا به حق این روز عزیز قسمت می دهم یک کامپیوتر برای این دو دختر جوان برسان
درونم عشق پروازی بلند است اگر یاری نمایی می توانم
ما میتوانیم ، با کمک تو