• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 141
تعداد نظرات : 115
زمان آخرین مطلب : 4675روز قبل
خانواده

به نام خدا - سلام . 

در تنگا تنگ زندگی دل خود را به روزگار سپردم .
دل خود را به مردم سپردم و آنگونه که دلم می گفت با انها بر خورد کردم .
به من گفتن احساسو بی خیال منطقو بچسب.
گفتم مقدمه ی منطق احساس هست ؛ چرا احساسو فراموش کنم ؟ منطق لازمه و احساس ضروری ؛ چرا احساسو فراموشش کنم ؟
گفتن اگه با احساس برخورد کنی خوردت می کنند .
لبخندی زدم و گفتن با مردم خوب برخود می کنم چون دوست دارم با من خوب برخورد بشه .
روزی روزگاری مردمانی که هر چه در توان داشتم برایشان گذاشتم نشانه به دلم گرفتن .
اما نتوانستن از سپر سینه ام رد شوند . پای روزگار را جلو کشیدن و سینه ام را شکافتند و قلبمو تو سینه شکوندن . 
با خودم گفتم تنهام . دل شکسته ام تنگ شد و اشک از آن جاری شد .
دل دلکم گریه نکن ، رسم زمونه همینه که اونایی که می خوای باهات نمی مونن و بهت ضربه می زنن . 
اومدم دلمو در بیارم سنگ بزارم دیدم خونه شده . دیدم خدا رفته توی دل شکستم .
تازه فهمیدم که دل شکسته عجب نعمتیه .
خدا مهمونمه و امید خدا همرام . با سلاح امید به جنگ شیطان مایوس کننده می روم و انجام می دهم هر آنچه که خدا می خواهد .
حالا زندگی هر چه قدر می خوای به من مشکل ببار .
ایستاده ام و استوار باهات جنگ می کنم . چون در تنهایی محض خدایی دارم که غصه و غمو بی معنی می کند.

چهارشنبه 15/4/1390 - 0:19
سخنان ماندگار

به نام خدا -سلام  .


زمین کویر هر روز با طلوع خورشید از پشت افق های بی کران ، عاجزانه از خدای خود طلب آب می کند .


کویر به خود ریاضت می دهد ، زخم های عمیق بر چیکرش می زند و قلبش را چاک می کند که شاید خدا دلش به رحم آید و ابی را نثارش کند .


گویی کویرم شنیدست که خدا در قلب های شکسته جا دارد .


با این حال خدا بسیار کم بهش آب می رساند چون سهمش را از قبل در دل کویر داده است .


و حال منه انسان هر روز که آفتاب خود را نمایان می کند سرم را بالاتر می گیرم و به خدا دستور می دهم که خدا این نیاز من بر طرف کن !


خدایا آن چیز را برایم فراهم کن !


خدایا دعاهای منو اجابت نمی کنی ، چرا ؟ مگه من چه گناهی کردم ؟!


خدایا اگه این کارو بکنی که هیچ وگرنه باهات قهر می کنم !

 

غاقل از اینکه خدا جایش در دلهای شکست . خدا در ته دل قرار دارد و تا زمانی که از ته دل از خدا چیزی نخوایم خدا اجابت نمی کنه .

 

خدا دوست داره بندش باهاش حرف بزنه ، دوست داره بیاد سمتش و باهاش رازو نیاز کنه ، اما منه بنده سرکش خدا را فقط در مشکلاتم می بینم.


مگه خدا حق شرکت در شادی های ما رو نداره ؟!

 

اما خدا با لبخند به منه انسان نظاره می کند و به فرشتگانش می گه کاریش نداشته باشید بذارید راحت باشه . بنده ام نا آگاهه .


می دونید چرا ؟ چون خیلی دوسمون داره نمی تونه ببینه اذیت بشیم .


نمی خواد برامون گناه بنویسند که تو جهنم درد بکشیم .

 

<<حرفی از دل>>

شنبه 28/12/1389 - 11:7
سخنان ماندگار

به نام خدا -سلام  .


زندگی شنزاری است که راه رفتن در آن سخت است و هر لحظه ممکن است زیر پای آدمو خالی کنه .
این ماییم است که اگر قوی باشیم مثل آدم بزرگا به راحتی ازش رد می شی ؛ هر چند که شن های رفته در کفش آزارمان بدهند .


اگر ضعیف باشیم مثل بچه ها هی باید بخوریم زمین و نمی تونیم تنهایی از این شنزار رد شیم ؛ تا این که یکی دستامونو بگیره و ما رو کمک کنه تا از شنزار رد شیم . و این کم تا زمانیه که قوی بشیم .


باید همیشه اینو مد نظر داشته باشیم که باید از آدما کمک بگیریم .


ولی چرا ادمای این دوره زمونه کم به هم کمک می کنند ؟
چرا وقتی کسی تو مشکلی می افته بعضی ها حتی زحمت دیدن این مشکلو به خودشون نمی دن ؟
چرا وقتی شنی تو پای ما می ره همه رو از دید بقیه می بینیم ؟
خودمون پس چی ؟  بی تقصیریم ؟
چرا سریع خدا رو فراموش می کنیم ؟

<< حرفی از دل >>

شنبه 28/12/1389 - 11:4
محبت و عاطفه

 

به نام خدا - سلام .


عاشق انجام دهنده ی عشق خدا دادی نسبت به بهترین آفریده ی خدا .
عاشقی کردن یعنی مقدمه ای برای رسیدن از عشق زمینی به عشق خدایی .
عاشقی یعنی مقدسین کاری که می شه نثار بهترین کس کرد .
عاشقی یعنی فدا شدن ، ایثار کردن و محو شدن برای عشق . 
عاشقی یعنی سوختن برای گرم شدن معشوقت .
عاشقی یعنی منجمد شدن برای آسیب ندین معشوقت .
عاشقی یعنی رسیدن به معشوق .  
عاشقی یعنی سرمایه ای که نباید خرج هر کسی کرد .

 

عاشقی نثار عشق به هر کس و ناکسی نیست .
عاشقی فدا شدن برای هر کس و ناکس نیست .
عاشقی برای کسی که نمی فهمه نیست .
  عشق ارزشش خیلی بالاست . تو رو خدا با عاشقی مفت تقدیم هرکس نکنیدش .

<< حرفی از دل >>

 

 

 

جمعه 27/12/1389 - 13:20
شعر و قطعات ادبی

به نام خدا - سلام .

 

سلام رفیق .
حالت خوبه ؟ خوش می گذره؟
چه سوالای بی خودی ... مگه می شه بهت خوش نگذره

 

رفیق رفیقت بی وفایی کرده
عهد شکنی کرده

خیلی وقته یادت نکرده

 

دیروز تو دانشگاه یک جمله دیدم یادت افتادم :
ما عکس شهدا رو می بینیم ولی عکس شهدا عمل می کنیم .

 

یهو یه تلنگری خورد بهم .
اوه کجای کارم ؟ چی کار دارم می کنم ؟
منی که ادعای رفقاقت می زنم بعد دارم مخالف رفیقم راه می رم .

 

آره رفیق خلاصه کمی رفتم به فکر و قولامو دوباره مرور کردم .
دیدم راه رفیقم چی بود و راه من چیه ... تاسف خوردم .
منی که ادعای مرام و مردانگی می زدم و می گفتم مردو قولش
حالا ...حالا ... بذار نگم چون خودت می دونی که .

 

رفیق یادت نره برا منم یه جا نگه داریا .
نکنه تو هم مثل من بی وفا شی ... نه ... مگه می شه جهادگر خدا بی وفا بشه .

 

رفیق می خوام باهات درد دل کنم :
رفیق دنیا بد دنیایی شده . خدا فراموش شده . شیطان شده همه کاره .


بچه مسلمون کارمشبدتره بچه مسیحی و یهودی و ... . اصلا سعی می کنه عین اونا شه نه اونا عین خودش شن ! منم یکی از اونا ، حالا خواسته یا نخواسته ؛نمی دونم شاید به خاطر اینه که چیزی از داشته هایمان نمی دانیم . شاید به خاطر اینه که بین حال و گذشته مان کانالی عمیق کشیده اند که نتونیم به گذشته سر بزنیم؛ شاید به خاطر اینکه نسل گذشته نتونسته این کنال رو پر کنه و یا از عریض شدنش جلوگیری کنه ؛ شاید از یاد برده ایم که هویت ما اولین هویت جهانی بوده ، هویت های دیگر جهان از هویت ما شکل گرفته؛ شاید از یاد برده ایم که برای ایجاد سنت های جدید نباید سنت های قدیم را از بین ببریم بلکه باید آنها را اصلاح کنیم و بر اساس آنها سنت گزینیم ؛ شاید از یاد برده ایم ما اولین کشور غیر عرب بودیم که با شناخت اسلام آوردیم  و شاید های بسیاری دیگر . 

رفیق گذشتمو گم کردم . کمکم کن تا پیداش کنم . بدون گذشته آینده ام مواجیست .


بچه مسلمون مونده بین هویت ایرانی و اسلامی . می گه فرهنگ ما از عرب بهتره پس اسلام فرهنگ عربه ، نمی خوام . نمی خوایم مسلمون باشیم .می گه پیامبران و امامان عرب بودن پس از ما پایینترن ، می خواهیم زردتشتی باشیم چون برا ایرانه ، ایرانی که تمدنش اولین تمدن بوده و ... . همین بچه مسلمون فراری از اسلام وقتی می ره انگلیس می گه اونا آدمی پستین چون نژادپرستی می کنند . وقتی می ره تو عربستان ازش اثر انگشت می گرن می گه چه آدمای پستین . قافل از اینکه از هر دستی بدی از همون دستم می گیری .


بصیرت کرکرشو کشیده پایین . شنیدن خبر همانا و باور کردن همانا . تفکر ناپدید شده . راستی رفیق اگه پیداش کردی حتما بهمون بده .


اسلام شده حرف . مرد عمل نداریم . چند تا از رفیقای قدیمت اومدن گند زدن تو هرچی باور مردمه ، بعد دیگه مردم همه رو به یه چشم می بینند ، قافل از اینکه هنوزم دلسوزان مردم هستند که دارن جون می کنن .


رفیق همرزمات که جانبازاشدن الان فراموش شدن . بعضیاشون حتی مسئولین خبر ندارن که جانبازن . مردم دیگه نگاشون نمی کنند . می گن گذشته ها گذشته حالو بچسب! مارو چه به اونا . می دونی چرا ؟ آخه بازم چند تا از این همرزمات راشونو عوض کردن و خواستن سو استفاده کنن . اما مردم که ادعای آگاهی و زندگی در جامعه ی مدرنو می زنن نتونستن این دو گروه رو از هم جدا کنن . آه ... چقدر سخت است که زحمتی برای کسانی بکشی و آنها به جای تشکر با بی اعتنایی قلبت را تیر باران کنند .


مزار شهیدان شده جای کفترا . به جز یه چندتا مراسم خاص ، بقیه روزا فقط صدای نجوای مادران به گوش می رسه .


رفیق حرفا و قولایی که داده بودم فراموش کرده بودم .

می دونم همه ی اینا بهانه ست ولی گفتم تا بلکه منو ببخشی .

رفیق اگه کاری کردم که سرتو برگردونی و خودتو به ندیدن زدی منو ببخش .

رفیق اگه اشکام شده برای عشقای زمینی منو ببخش .

رفیق اگه راهتو با تلاطم مواجه کردم منو ببخش .

رفیق منو بخش .

خب رفیق ملائکه صدایت می کنن . طاقت دوریتو ندارنن . برو رفیق به سلامت .
ولی باز هم پیش من بیا . من که اجازه ی آمدن ندارم . تو بیا و شاد کن این دلم .

فقط یه چیزی دنیا همش بدی نداره آ خوبیم داره . بدیاشو گفتم تا کمکمون کنید که  درستش کنیم .  

<< حرفی از دل >>

جمعه 27/12/1389 - 10:30
محبت و عاطفه

 

به نام خدا - سلام .

 

دوران دبیرستان را تمام کردم . پا به عرصه ی دانشگاه نهادم .
هنوز هیچی از زندگی  درک نمی کردم ولی مدعی بودم که علامه دهرم !


به دانشجویان می نگرستم ، خدایا این بیچاه عقلشان کم است یا بیکارن که با دلنوازی دخرتی از خود بی خود می شوند .
یعنی راست می گن عاشق شدن .
یعنی عشق اینقدر کوچیک شده که انداختیش روی زمین .


شیطان بر آدم سجده نکرد آدمو حوا هم از میوه ی ممنوعه خوردن و تو آنها را روانه ی زمین کردی و اکنون عشق چه گناهی کرده که به زمین انداختیش .


کمی با خود فکر کردم و موضوع را با عقل ناقصم سنجیدم .


به فکر فرو رفتم و  از وجودم صدایی را شنیدم که : در زمین عشق  علاقه ی شدید قلبی تعریف می شود و در آسمان عشق یعنی خدا . 

 در یافتم که عشق زمین عشق آسمانی نیست بلکه نعمتی است از خدای بزرگ که به انسان اعطا کرده .

اینجا بود که تصمیم گرفتم عشق امانت گرفته از خدا را نثار کسانی کنم که ارزششو داشته باشند و در آخر خدا ی خودم را با نثار های بیهوده نرنجانم .

 

عشق کلمه ی بزرگیست که نمایندیش در روی زمین خودش را نمایان می کند پس عشق را باید محترم شمارد و با هوس و اظهار نظر ظاهری نباید ترکیبش کرد که جز نابودی خود و عشق چیزی از این ترکیب حاصل نمی شود . 

<<  حرفی از دل >>

 

 

 

پنج شنبه 26/12/1389 - 19:47
خانواده

به نام خدا - سلام .

 

در راه بودم که جلو ی راه دیده نمیشد .

نگاهم را بر می گردنم به راهی که پیموده ام .

عقب راهم چیزی دید ندارد . گوهی از خاک های بلند شده دیواری به پشتم ساختم .

 

آه ای خدا احساس تنهایی می کنم ؛ یعنی راهی که آمده ام درست بوده .

چرا پس کسی این راه را با من نمی آید .

 

ناگهان صدایی طنین انداز شو : ای بنده به راهت ادامه بده ما با توییم .

به صدای ندا گوش کن و بیا جلو و به پشتت کاری نداشته باش.

 

ندا دلم را قرص کرد ؛ گوش به ندا دادم و راه را ادامه دادم .

رسیدم به پای کوهی و ندا گفت : باید این قله را فتح کنی ؛ من دیگر با دیگر راهنمایید نمی کنم ولی نظاره گر تو هستم .

 

قله را به زور بعد از چند بار سقوط و با کلی خش بر روی بدنم فتح  کردم .

از فراز کوه به راهی که آمده بودم نظاره کردم .

آه خدای من اینان که گرد غبار نیستند ؛  اینان گناهان منن که در راه به جا گذاشتم .

چه کنم خدای  توانا به تمام امور .

 

ندا دوباره شنیده شد .

ای بنده باید دریایی از پشیمانی و خورشیدی از نفرت از گناهان را در کنار هم قرار دهید تا ابر انگیزه ی جبران ایجاد شود و با باد همت به روی گناهان رود و با باران اشکهایت گرد غبار های گناهانت پاک شود و انچه که پیمودی را درست ببینی .

 

آنچه را که ندا گفت کردم . وای خدا ی من راه های پیموده شده  تمیز شدن و اصلاح  و در طرف دیگر قله راهی برایم باز شد که به جایی پر نور  ختم می شد . اینقدر پر نور بود که چشم در برابر نورش زانو می زد .

 

ندا دوباره شنیده شد : بنده به مسیر جدید بپیوند و  راهت را ادامه بده تا به انچه که خدای تو می خواهد برسی .


دیگر نیازی به دیدن پشت سر نداشتم و با نور جلو راهم مقصد نهاییم  برایم روشن بود .

<< حرفی از دل >>

پنج شنبه 26/12/1389 - 19:36
آموزش و تحقيقات

به نام خدا- سلام .  

آشپزخانه به مثابه قلب خانه است و خانم های خانه دار اکثر اوقات روزشان را در این مکان سپری می کنند. پس علاوه بر این که آشپزخانه باید جای کافی برای قرار دادن وسایل مختلف داشته باشد و از حداکثر فضای آن برای چینش وسایل استفاده شود، باید مکانی امن برای آشپزی و حتی برای بچه ها باشد. 
 
در تصاویر چندین نمونه از ابتکارهایی تازه برای آشپزخانه را مشاهده می کنید. با این راه حل ها، با استفاده بهینه از فضای آشپزخانه، دیگر نگران کمبود جا نباشید. 
 
1- قفسه مخصوص سبزیجات در کابینت: در یک کابینت ساده که به شکل یک چهارچوب است با تعبیه قفسه های ساده پلاستیکی، مکانی برای قرار دادن سیب زمینی، پیاز و سبزیجاتی دیگر می سازید که در فضای آزاد نگهداری می شوند. برای استفاده آسان تر، این قفسه ها به صورت کشویی ساخته شده اند. 
 
2- استفاده از قفسه کوچک برای جای دادن قابلمه های بزرگ: با تعبیه قفسه ای به شکل یک نیم دایره، به آسانی با باز و بسته کردن در کابینت قفسه ها به همراه در به قسمت بیرون منتقل می شوند. 
 
3- جای مخصوص مواد شوینده در کابینت ظرفشویی: قسمت پایین کابینت ظرفشویی، جای مناسبی برای قرار دادن مواد شوینده و ... است، برای حفظ بیشتر این مواد، با تعبیه قفسه فلزی در قسمت داخلی در کابینت، می توان از بقیه فضای داخل کابینت برای مصارف دیگر استفاده کرد.  
 
4- کمدچه به شکل ویترین: در کابینت های جدید، به جای تعبیه ویترین هایی با درهای شیشه ای، از کمدچه های ساده ای با درهایی از جنس پلاستیک مات، استفاده می شود. در تصاویر، دو مدل از این کمدچه های تزئینی را مشاهده می کنید. درهای یکی، به شکل کرکره در قسمت بالا جمع می شوند و دیگری یک کمدچه ساده که قفسه های آن فلزی و به صورت ریلی تعبیه شده است که به آسانی جابه جا می شود 
 
5- قفسه های ساده به شکل کیسه: در این مدل ابتکار بسیار جالبی صورت گرفته است. برای نگهداری خوراکی هایی مثل پفک، شکلات و ... که در بسته بندی نگهداری می شوند، طبقات مخصوصی ساخته شده که بسیار ساده هستند و به آسانی قابل استفاده می باشند. در این مدل دو عدد چهارچوب فلزی به شکل کشو تعبیه شده که سبدی حصیری داخل آن قرار گرفته و از فضای داخل سبد برای نگهداری این خوراکی ها استفاده می شود. 
 
6- کشویی بزرگ برای یک سرویس قاشق و چنگال کامل: این کشوی کم حجم و باریک، با فضایی کاملاً تقسیم بندی شده قابلیت این را دارد که یک سرویس قاشق و چنگال داخل آن جای گیرد. بدین ترتیب در یک فضای تقسیم بندی شده، هر چیز در جای مناسب خود نگهداری می شود. 
 
7- قفسه ای به شکل دایره برای قابلمه ها: قابلمه از جمله ظروف حجیمی است که فضای زیادی اشغال می کند و معمولاً برای اشغال جای کمتر، چند عدد از آنها را داخل یکدیگر قرار داده و در کابینت قرار می دهیم و در هنگم استفاده نیز با مشکلاتی مواجه می شویم اما در این مدل ساده قفسه ای به شکل دایره تعبیه شده است و به وسیله یک محور در قسمت میانی به آسانی می چرخد و ظرف مورد نظرتان را به راحتی پیدا خواهید کرد که البته بهتر است برای دسترسی بیشتر به ظروف، این مدل در محلی نزدیک به اجاق گاز قرار گیرد.

منبع : فان ایران

سه شنبه 18/12/1388 - 15:8
آموزش و تحقيقات

به نام خدا - سلام .

آیا هیچ وقت آدم های شاد و موفقی را که به رویاهایشان رسیده اند، دیده اید؟ تا حالا دلتان خواسته از آنها بپرسید نظرشان درباره خودشان چیست و اصلا دنیا را چطوری می بینند؟

سال هاست که درخصوص افراد استثنایی که در تجارت، ورزش و دیگر رشته ها موفقند، تحقیق می شود. در این سال ها بعضی باورهای مهم و اساسی درباره این انسان های موفق سالم و شاد به اثبات رسیده است. اگر شما هم دوست دارید شادتر باشید و زندگی در کنترل خودتان باشد، بهتر است با ما همراه شوید و چند هفته ای را با این ۵ باور مهم طی کنید. باورهای ما پنجره ای هستند که ما از آن به دنیا نگاه می کنیم. آنها تمام زمینه های زندگی مان را شکل می دهند. اگر تصمیم بگیرید با نظر مثبت به زندگی نگاه کنید، دیدگاه شما خوش بینانه و قدرتمند می شود و خیلی زود از این طرز برخورد با دنیای اطرافتان بهره می برید.

* خودتان بهتر از هر کسی خودتان را می شناسید : 
مردی یک شب کلید خانه اش را گم کرده بود و نمی توانست وارد خانه شود. او بیرون منزل در نور چراغ کوچه دنبال کلیدش می گشت. کمی بعد همسایه اش او را دید و به کمک او آمد تا با هم کلید را پیدا کنند. اما بی فایده بود. پس از کلی جستجو همسایه از او پرسید: اگر تو کلید را در منزل گم کرده ای، چرا در خیابان دنبال آن می گردی؟ مرد پاسخ داد: چون در خیابان نور بیشتر است! حالا تصور کنید شما جهت و معنای زندگی را گم کرده اید. اگر از مردم بپرسید اهداف شما در زندگی چه باید باشد، درست مثل این است که در خیابان دنبال کلیدی بگردید که در خانه جا گذاشته اید. هیچ کس به شما نمی تواند بگوید چطور به زندگی تان معنا ببخشید. روش دیگران به درد شما نمی خورد. شما باید درون خودتان را جستجو کنید. حتی اگر یک عمر برای یافتن پاسخ های خود جای دیگری را جستجو کرده اید، به محض این که به درون خودتان رجوع کنید، می بینید که پاسخ سوال های زندگی برای شما روشن می شود.

* اگر گام به گام پیش بروید، به هر چه بخواهید می رسید : 
حقیقت این است که هر نوع مهارتی را می توان یاد گرفت، هر مشکلی را می شود حل کرد و هر کاری را می توان به نتیجه رساند، فقط اگر مرحله به مرحله پیش بروید و کارهای بزرگ را به قسمت های کوچک تر تقسیم کنید. وقتی یک کار بزرگ را به چند مرحله کوچک تر تقسیم کنید، انجام آن آسان تر می شود و دیگر به نظرتان سنگین نیست. ما ناخودآگاه در بسیاری موارد این کار را انجام می دهیم. مثلا وقتی قرار است یک شماره تلفن را به خاطر بسپاریم، اعداد آن را ۳ تا ۳ تا یا ۲ تا ۲ تا حفظ می کنیم. نکته مهم آن است که اگر می خواهید دیوار بین خود و رویاهای زندگی تان را بردارید، بهترین کار آن است که آجر به آجر پیش بروید تا به هدفتان برسید.

* اگر روش شما جوابگو نیست، آن را عوض کنید : 
دکتر اسپنسر جانسون، نویسنده کتاب چه کسی پنیر من را برداشت، فرق بین آدم ها و موش ها را این طور توصیف می کند. وقتی یک موش حس می کند تلاش هایش به نتیجه نمی رسد، روش خود را عوض می کند، اما وقتی آدم ها حس می کنند کاری که انجام می دهند به نتیجه نمی رسد، عصبانی و خسته می شوند و دوست ندارند روش خود را عوض کنند. حتی گاهی اگر کسی راهکار تازه ای را به آنها نشان دهد، حالت دفاعی به خود می گیرند و می گویند: “من همیشه این کار را همین طور انجام داده ام. “یا” من آدمی این مدلی هستم.” در اصل این آدم ها از پذیرفتن راهکار تازه و انجام آن می ترسند و حس می کنند ترسشان به این معناست که دیگر روش ها اشتباه است. همیشه آنچه به نظر ما طبیعی و صحیح به نظر می رسد، در اصل محصول باورهایتان است و به ندرت نشان دهنده همه احتمالات و امکانات پیش رویمان یا تخمین صحیحی از توانایی هایمان است. اگر واقعا می خواهید در زندگی خود نتایج متفاوتی به دست بیاورید باید از حصاری که به منظور راحتی دور خود کشیده اید، پا را فراتر بگذارید و راهکارهای متفاوتی را امتحان کنید.

* شکست هرگز وجود ندارد : 
تنها شکستی که در زندگی وجود دارد، این است که دست از یادگیری بردارید. جز این مورد هر نتیجه ای که پیش رویتان می آید، بازتابی است که به شما می گوید آیا راهکار انتخابی شما را به هدف نزدیک تر کرده یا دورتر. آدم هایی که به اهدافشان می رسند، یک خصوصیت مشترک دارند، آنها از شکست و اشتباه نمی ترسند، چون می دانند هر اشتباه یا شکست فرصتی است برای یادگیری که باید از آن استفاده کرد شکست، لازمه یاد گرفتن است.

* شما همین حالا در حال شکل دادن آینده تان هستید : 
تفاوت بارزی که میان افراد موفق و ناموفق وجود دارد، این است که افراد موفق در حال زندگی می کنند اما افراد ناموفق در گذشته سیر می کنند. اگر دائم به گذشته بچسبید، تمام زیبایی ها و فرصت هایی را که زندگی در حال حاضر به شما ارزانی کرده از دست می دهید. اگر هم در حال زندگی کنید بسرعت می توانید فرصت های رسیدن به اهدافتان را صید کنید. مهم نیست در گذشته چقدر تلاش کرده اید. هر لحظه از هر روز زندگی فرصت تازه ای است تا به خوشبختی و موفقیت نزدیک تر شوید. اگر بار دیگر ترس های قدیمی و باورهای محدودکننده مانع شادی و موفقیت شما شدند، آنها را در ذهن تان متوقف و در درون تان افکار مثبت و خوش بینانه را جایگزین افکار منفی کنید. قدرت باورهای مثبت آنقدر زیاد است که می توانید به کمک آنها از تمام لحظات زندگی پلی برای موفقیت بسازید.

منبع : فان ایران

سه شنبه 18/12/1388 - 14:40
آموزش و تحقيقات

به نام خدا - سلام .

آیا هیچ وقت آدم های شاد و موفقی را که به رویاهایشان رسیده اند، دیده اید؟ تا حالا دلتان خواسته از آنها بپرسید نظرشان درباره خودشان چیست و اصلا دنیا را چطوری می بینند؟

سال هاست که درخصوص افراد استثنایی که در تجارت، ورزش و دیگر رشته ها موفقند، تحقیق می شود. در این سال ها بعضی باورهای مهم و اساسی درباره این انسان های موفق سالم و شاد به اثبات رسیده است. اگر شما هم دوست دارید شادتر باشید و زندگی در کنترل خودتان باشد، بهتر است با ما همراه شوید و چند هفته ای را با این ۵ باور مهم طی کنید. باورهای ما پنجره ای هستند که ما از آن به دنیا نگاه می کنیم. آنها تمام زمینه های زندگی مان را شکل می دهند. اگر تصمیم بگیرید با نظر مثبت به زندگی نگاه کنید، دیدگاه شما خوش بینانه و قدرتمند می شود و خیلی زود از این طرز برخورد با دنیای اطرافتان بهره می برید.

* خودتان بهتر از هر کسی خودتان را می شناسید : 
مردی یک شب کلید خانه اش را گم کرده بود و نمی توانست وارد خانه شود. او بیرون منزل در نور چراغ کوچه دنبال کلیدش می گشت. کمی بعد همسایه اش او را دید و به کمک او آمد تا با هم کلید را پیدا کنند. اما بی فایده بود. پس از کلی جستجو همسایه از او پرسید: اگر تو کلید را در منزل گم کرده ای، چرا در خیابان دنبال آن می گردی؟ مرد پاسخ داد: چون در خیابان نور بیشتر است! حالا تصور کنید شما جهت و معنای زندگی را گم کرده اید. اگر از مردم بپرسید اهداف شما در زندگی چه باید باشد، درست مثل این است که در خیابان دنبال کلیدی بگردید که در خانه جا گذاشته اید. هیچ کس به شما نمی تواند بگوید چطور به زندگی تان معنا ببخشید. روش دیگران به درد شما نمی خورد. شما باید درون خودتان را جستجو کنید. حتی اگر یک عمر برای یافتن پاسخ های خود جای دیگری را جستجو کرده اید، به محض این که به درون خودتان رجوع کنید، می بینید که پاسخ سوال های زندگی برای شما روشن می شود.

* اگر گام به گام پیش بروید، به هر چه بخواهید می رسید : 
حقیقت این است که هر نوع مهارتی را می توان یاد گرفت، هر مشکلی را می شود حل کرد و هر کاری را می توان به نتیجه رساند، فقط اگر مرحله به مرحله پیش بروید و کارهای بزرگ را به قسمت های کوچک تر تقسیم کنید. وقتی یک کار بزرگ را به چند مرحله کوچک تر تقسیم کنید، انجام آن آسان تر می شود و دیگر به نظرتان سنگین نیست. ما ناخودآگاه در بسیاری موارد این کار را انجام می دهیم. مثلا وقتی قرار است یک شماره تلفن را به خاطر بسپاریم، اعداد آن را ۳ تا ۳ تا یا ۲ تا ۲ تا حفظ می کنیم. نکته مهم آن است که اگر می خواهید دیوار بین خود و رویاهای زندگی تان را بردارید، بهترین کار آن است که آجر به آجر پیش بروید تا به هدفتان برسید.

* اگر روش شما جوابگو نیست، آن را عوض کنید : 
دکتر اسپنسر جانسون، نویسنده کتاب چه کسی پنیر من را برداشت، فرق بین آدم ها و موش ها را این طور توصیف می کند. وقتی یک موش حس می کند تلاش هایش به نتیجه نمی رسد، روش خود را عوض می کند، اما وقتی آدم ها حس می کنند کاری که انجام می دهند به نتیجه نمی رسد، عصبانی و خسته می شوند و دوست ندارند روش خود را عوض کنند. حتی گاهی اگر کسی راهکار تازه ای را به آنها نشان دهد، حالت دفاعی به خود می گیرند و می گویند: “من همیشه این کار را همین طور انجام داده ام. “یا” من آدمی این مدلی هستم.” در اصل این آدم ها از پذیرفتن راهکار تازه و انجام آن می ترسند و حس می کنند ترسشان به این معناست که دیگر روش ها اشتباه است. همیشه آنچه به نظر ما طبیعی و صحیح به نظر می رسد، در اصل محصول باورهایتان است و به ندرت نشان دهنده همه احتمالات و امکانات پیش رویمان یا تخمین صحیحی از توانایی هایمان است. اگر واقعا می خواهید در زندگی خود نتایج متفاوتی به دست بیاورید باید از حصاری که به منظور راحتی دور خود کشیده اید، پا را فراتر بگذارید و راهکارهای متفاوتی را امتحان کنید.

* شکست هرگز وجود ندارد : 
تنها شکستی که در زندگی وجود دارد، این است که دست از یادگیری بردارید. جز این مورد هر نتیجه ای که پیش رویتان می آید، بازتابی است که به شما می گوید آیا راهکار انتخابی شما را به هدف نزدیک تر کرده یا دورتر. آدم هایی که به اهدافشان می رسند، یک خصوصیت مشترک دارند، آنها از شکست و اشتباه نمی ترسند، چون می دانند هر اشتباه یا شکست فرصتی است برای یادگیری که باید از آن استفاده کرد شکست، لازمه یاد گرفتن است.

* شما همین حالا در حال شکل دادن آینده تان هستید : 
تفاوت بارزی که میان افراد موفق و ناموفق وجود دارد، این است که افراد موفق در حال زندگی می کنند اما افراد ناموفق در گذشته سیر می کنند. اگر دائم به گذشته بچسبید، تمام زیبایی ها و فرصت هایی را که زندگی در حال حاضر به شما ارزانی کرده از دست می دهید. اگر هم در حال زندگی کنید بسرعت می توانید فرصت های رسیدن به اهدافتان را صید کنید. مهم نیست در گذشته چقدر تلاش کرده اید. هر لحظه از هر روز زندگی فرصت تازه ای است تا به خوشبختی و موفقیت نزدیک تر شوید. اگر بار دیگر ترس های قدیمی و باورهای محدودکننده مانع شادی و موفقیت شما شدند، آنها را در ذهن تان متوقف و در درون تان افکار مثبت و خوش بینانه را جایگزین افکار منفی کنید. قدرت باورهای مثبت آنقدر زیاد است که می توانید به کمک آنها از تمام لحظات زندگی پلی برای موفقیت بسازید.

منبع : فان ایران

سه شنبه 18/12/1388 - 14:39
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته