• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2
تعداد نظرات : 0
زمان آخرین مطلب : 6188روز قبل
دعا و زیارت

 

 امام صادق (ع) در روايتى، نوع مفاسدى كه در آخر الزمان رايج مى شود و بعضى از آن ها جنبه اجتماعى وسياسى، و بعضى جنبه اخلاقى دارد را پيش بينى كرده است .حضرت مى فرمايد:

 1.آنگاه كه ديدى حق مرده و اهل حق از ميان رفتند.

2.ستم همه جا را فراگرفته است .

3.قرآن فرسوده شده،و بدعت هايي از روى هوا و هوس در مفاهيم آن آمده است.

4.دين بى محتوا شده، همانند ظرفى كه آن را واژگون مى سازند.

5.اهل باطل بر اهل حق بزرگى مى جويند.

6.و ديدى كه شر آشكار است و از آن نهى نمى شود، و هركه كار زشت انجام دهد، معذورش مى دارند .

7.فسق آشكارگرديده و مردان به مردان وزنان به زنان اكتفاء مى كنند.

8.شخص مؤمن، سكوت اختياركرده و سخنش را نمى پذيرند.

9.شخص فاسق دروغ مى گويد، وكسى دروغ و افترايش را بر او باز نمى گرداند.

10.بچه كوچك، مرد بزرگ را خوار مي شمارد.

11.پيوند خويشاوندى بريده مى شود.

12.هركه را به كار بد بستايند، خوشحال مى گردد.

13.پسر بچه همان مى كندكه زن مى كند.

14.زنان با زنان تزويج مى نمايند.

15.مداحى و چاپلوسى فراوان شده است .

16.مرد، مال خود را در غير راه طاعت خدا خرج مى كند وكسى از او جلوگيرى نكند.

17.چون شخص مؤمنى را ببيند ازكوشش و تلاش او به خدا پناه برد.

18.همسايه، همسايه خود را اذيت مى كند و مانعى براى او در اين كار نباشد.

19.كافر خوشحال است، از آن چه در مؤمن مى بيند و شاد است از اين كه در روى زمين فساد وتباهى بيند.

20.آشكارا شراب بنوشند، و براى نوشيدنش گرد هم آيند، كسانى كه از خداى عزوجل نمى ترسند.

21.امر به معروف كننده خوار است.

22.فاسق در آن چه خدا دوست ندارد، نيرومند و ستوده است.

23.اهل قرآن و هركه آنان را دوست دارد، خوار است.

24.راه خير بسته شده و راه شر مورد توجه قرارگرفته است.

25.خانه كعبه تعطيل شده و دستور به ترك آن داده مى شود.

26.مرد به زبان مى گويد، آن چه راكه عمل به آن نمى كند.

27.مردان خود را براى استفاده مردان فربه مى كنند و زنان براى زنان.

28.زندگى مرد از پس او اداره مى گردد و زندگى زن از فرج او.

29.زنان مانند مردان براى خود انجمن ها ترتيب مى دهند.

30.در ميان فرزندان عباس كارهاى زنانگى آشكارگشته و خود را مانند زنان زينت مى كنند، همان طوركه زن براى جلب نظر شوهرش خود را آرايش مى كند.

31.به مردها پول مى دهندكه با آن ها يا زنانشان عمل نامشروع انجام دهند.

32.شخص متمول از شخص با ايمان عزيزتراست.

33.رباخوارى آشكار است و رباخوار مورد ملامت قرار نمى گيرد.

34.زنها به عمل زنا افتخار مى كنند.

35.زن براى نكاح مردان با شوهر خود همكارى مى كند.

36.بيشتر مردم و بهترين خانه ها آن باشد كه به زنان در هرزگى شان كمك مى كنند.

37.مؤمن به خاطر ايمانش غمناك و پست و خوار مى گردد.

38.بدعت و زنا آشكار مى گردد.

39.مردم به شهادت ناحق اعتماد مى كنند.

40.دستورات دينى طبق تمايلات اشخاص تفسير مى گردد.

41.حلال تحريم شود و حرام مجاز.

42.مردم چنان در ارتكاب گناه جرى شده اندكه منتظر رسيدن شب نيستند.

43.مؤمن نمى تواند كار بد را نكوهش كند، جز با قلب.

44.مال كلان در راه غضب الهى خرج مى شود.

45.زمامداران به كافران نزديك مى شوند و از نيكان دورى مى گزينند.

46.واليان در داورى رشوه مى گيرند.

47.پست هاى حساس دولتى به مزايده گذارده مى شود.

48.مردم با محارم خود نزديكى مى كنند.

49.به تهمت و سوء ظن مرد به قتل مى رسد.

50.مرد به مرد پيشنهاد عمل زشت مى كند و خود و اموالش را در اختيار او مى گذارد.

51.مرد به خاطر آميزش با زنان مورد سرزنش قرار مى گيرد که چرا با مردان آميزش نمى كند.

52.مرد ازكسب زنش از هرزگى نان مى خورد و آن را مى داند و به آن تن مى دهد.

53.زن بر مرد خود مسلط مى شود، وكارى راكه مرد نمى خواهد انجام مى دهد، و به شوهر خود خرجى مي دهد.

54.مرد، زن وكنيزش را براى زنا كرايه مى دهد و به خوراك و نوشيدنى پستى تن در مى دهد.

55.سوگندهاى به ناحق به نام خدا بسيار مى گردد.

56.قمار آشكار مى گردد.

57.شراب را بدون مانع علناً مى فروشند.

58.زنان مسلمان خود را در اختياركافران مى گذارند.

59.لهو و لعب آشكار مى گردد وكسى كه ازكنار آن عبور مى كند از آن جلوگيرى نمى كند و كسى جرأت جلوگيرى را ندارد.

60.مردم شريف را خوار مى كند، كسى كه مردم از تسلط و قدرتش ترس دارند.

61.نزديك ترين مردم به فرمانروايان كسى است كه به دشنامگويى ما خانواده ستايش شود.

62.هركس ما را دوست دارد، دروغگويش مى دانند و شهادت او را نمى پذيرند.

63.برگفتن حرف زور و ناحق مردم با همديگر رقابت مى كنند.

64.شنيدن قرآن بر مردم سنگين وگران مى آيد ودر عوض، شنيدن سخنان باطل بر مردم آسان است.

65.همسايه، همسايه راگرامى مى دارد از ترس زبانش.

66.حدود خدا تعطيل شده و در آن طبق دلخواه خود عمل مى كنند.

67.مساجد طلاكارى مى شود.

68.راستگوترين مردم پيش آن ها، مفتريان دروغگو مى باشند.

69.شر و سخن چينى آشكار مى گردد.

70.ستمكارى شيوع يافته.

71.غيبت را سخن نمكين مى شمارند و مردم همديگر را بدان مژده مى دهند.

72.براى غير خدا به حج و جهاد مى روند.

73.سلطان به خاطركافر، مؤمن را خوار مى كند.

74.خرابى و ويرانى بيش از عمرانى و آبادى است.

75.زندگى مرد ازكم فروشى اداره مى شود.

76.خونريزى را آسان مى شمارند.

77.مرد براى غرض دنيايى رياست مى طلبد و خود را به بدزبانى مشهور مى سازد تا از او بترسند وكارها را به او واگذاركنند.

78.نماز را سبك مى شمارند.

79.مرد مال بسيار دارد، ولى از وقتى كه آن را پيدا كرده زكات آن را نپرداخته است.

80.قبر مرده ها را مى شكافند و آن ها را مى آزارند وكفن هاى شان را مى فروشند.

81.آشوب بسيار مى شود.

82.مرد روز خود را به نشئه شراب به شب مى برد و شب را به مستى صبح مى كند.

83.با حيوانات عمل زشت انجام مى دهند.

84.حيوانات همديگر را مى درند.

85.مرد به مصلى مى رود، ولى چون بر مى گردد جامه در تن ندارد.

86.دل مردم سخت و چشمان شان خشك شده وياد خدا بر آنان سنگين مى آيد.

87.كسب هاى حرام شيوع يافت و بر سر آن رقابت مى كنند.

88.نماز خوان براى ريا و خود نمابى نماز مى خواند.

89.فقيه براى غير دين فقه مى آموزد و دنيا و رياست طلب مى كند.

90.مردم دوركسى را گرفته اند كه قدرت دارد.

91.هركس روزى حلال مى جويد، مورد سرزنش قرار مى گيرد و جوينده حرام، مورد ستايش وتعظيم است.

92.در مكه و مدينه كارهايى مى كنندكه خداوند دوست ندارد وكسى هم نيست كه مانع شود و هيچ كسى آن ها را از اين اعمال زشت باز نمى دارد.

93.آلات لهوو لعب حتى در مكه و مدينه آشكار مى گردد.

94.مرد سخن حق مى گويد و امر به معروف و نهى از منكر مى كند ديگران او را نصيحت مى كنند و مى گويند: اين كار برتو لازم نيست.

95.مردم به همديگر نگاه مى كنند و به مردم بدكار اقتداء مى نمايند.

96.راه خير به كلى خالى است وكسى از آن راه نمى رود.

97.مرده را به مسخره مى گيرند وكسى براى مرگ او غمگين نمى شود.

98.هر سال بدعت و شرارت بيشتر مى شود.

99.مردم و انجمن هاپيروى نمى كنند مگر از توانگران.

100.به فقير چيزى مى دهند، در حالى كه به او مى خندند و براى غير خدا به او ترحم مى نمايند.

101.نشانه هاى آسمانى پديد مى آيد، ولى كسى از آن هراس ندارد.

102.مردم در حضور جمع، همانند بهائم مرتكب اعمال جنسى مى شوند و ميچكس از ترس، كار زشت را انكار نمى كند.

103.مرد در غير اطاعت خدا زياد خرج مى كند، ولى در مورد اطاعت خدا ازكم هم دريغ مى ورزد.

104.آزار به پدر و مادر آشكار مى گردد و مقام آن ها را سبك مى شمارند و حال آن ها در پيش فرزند از همه بدتر باشد، و از اينكه به آن ها افترا زده شود، خوشحال مى شوند.

105.زنها بر حكومت غالب گشته و پست هاى حساس را قبضه مى كنند، وكارى پيش نمى رود، جز آن چه طبق دلخواه آنان باشد.

106.پسر به پدر خود افتراء مى زند و به پدر و مادر خود نفرين مى كند و از مرگشان خوشحال مى شود.

107.اگر روزى بر مردى بگذرد كه در آن روزگناهى بزرگ مرتكب نشده باشد، مانند هرزگى ياكم فروشى يا انجام كار حرام يا ميخوارگى، آن روز غمگين است و خيال مى كند كه روزش به هدر رفته و عمرش در آن روز بى خود تلف شده است .

108.سلطان مواد غذايى را احتكار مى كند.

109.حق خويشاوندان پيامبر خمس به ناحق تقسيم مى شود و بدان قمار بازى مى كنند و ميخوارگى مى نمايند.

110.با شراب مداوا مى كنند و بدان بهبودى مى جويند.

111.مردم در مورد ترك امر به معروف و نهى از منكر و بى عقيدگى يكسان مى شوند.

112.منافقان و اهل نفاق سر و صدايى دارند و اهل حق بى سر و صدا و خاموشند.

113.براى اذان گفتن و نماز خواندن مزد مى گيرند.

114.مسجدها پر است ازكسانى كه ترس از خدا ندارند و براى غيبت و خوردن گوشت اهل حق به مسجد مى آيند و در مساجد، از شراب مست كننده توصيف مى كنند.

115.شخص مست كه از خرد تهى گشته بر مردم پيشنمازى مى كند و به مستى او ايراد نمى گيرند و چون مست گردد، گراميش مى دارند.

116.هركه مال يتيمان را بخورد، شايستگى او را مى ستايند.

117.قضات به خلاف دستور خدا داورى مى كنند.

118.زمامداران از روى طمع خيانتكاران را امين خود مى سازند.

119.ميراث يتيمان را فرمانروايان به دست افراد بدكار و بى باك نسبت به خدا داده اند، از آن ها حق و حساب مى گيرند و جلوى آن ها را رها مى سازند تا هر چه مى خواهند انجام دهند.

120.بر فراز منبرها مردم را به پرهيزكارى دستور مى دهند، ولى خود گوينده به آن دستور عمل نمى كند.

121.وقت نمازها را سبك مى شمارند.

122.صدقه به وساطت ديگران به اهل آن مى دهند و به خاطر رضاى خدا نمى دهند، بلكه از روى درخواست مردم و اصرار آن ها مى پردازند.

123.تمام هَم و غم مردم شكم و عورت شان است.باكى ندارندكه چه بخورند و با چه آميزش كنند.

124.دنيا به آن ها روى آورده است.

125.نشانه هاى حق مندرس گشته است

پنج شنبه 20/2/1386 - 9:0
دعا و زیارت
 نشانه هاى ظهور، خروج دجال است. "دجال " از ريشه "دجل " به معناى دروغگوىِ حيله گر است. در زبان عربى به معناى آب طلا است و به همين علت، افراد بسيار دروغگوكه باطل را حق جلوه مى دهند، دجال ناميده مى شوند. در روايات "دجال "ها و دروغگويان فراوانى نام برده شده است. در برخى دوازده و در برخى سى، شصت وهفتاد دجال آمده است.  از ميان اين دجال ها، فردى كه در دروغگويى و حيله گرى سرآمد همه دجالان است و فتنه او از همه بزرگتر است، نشانه ظهور مهدى (ع) ويا برپايى قيامت است. بر اين اساس بايد گفت دو نوع دجال داريم، يكى دجال حقيقى كه پس از همه دجال ها مى آيد و ديگرى گروهى شياد و دروغگو كه به فريب مردم وگمراهى آنان دست مى زنند .
دجال در روايات اسلامى اين چنين توصيف شده است: او داراى قدرت وتأثير عجيبى است، چشم راست ندارد وچشم ديگرش در وسط پيشانى اوست ومانند ستاره صبح مى درخشد. چيزى در چشم اوست كه گويى آميخته به خون است . داخل درياها مى شود و آفتاب با او مى گردد. كوهى از طعام و نهرى از آب هميشه با اوست. آسمان به دستور وى باران مى دهد و زمين گياه مى روياند. اختيارگنج هاى زمين با اوست . مرده را زنده مى كند. با صداى بلندى كه تمام جهانيان صداى او را مى شنوند، مى گويد: من خداى بزرگ هستم كه شما را آفريده وروزى رسان هستم، به سوى من بشتابيد" وى از همه جا مى گذرد وفقط در مكه و مدينه قدم نمى گذارد.  بيشتر پيروان او از يهود و زنان و عرب هاى بيابانى است. اصل او را از اصفهان يا بجستان ويا خراسان گفته اند.  اصل داستان دجال دركتاب هاى مقدس مسيحيان آمده و بارها واژه دجال در انجيل به كار رفته است. درباره دجال، صرف نظر از ويژگى هاى او، چند احتمال وجود دارد:1. دجال، نام شخص معينى نيست. هركسى كه با ادعاهاى پوچ وبى اساس وبا توسل به حيله گرى ونيرنگ، در صدد فريب مردم باشد، دجال است. بر ايناساس دجال ها خواهند بود و اين كه در روايات از دجال هاى فراوان دوازده، سى، شصت وهفتاد سخن به ميان آمده، اين احتمال را تقويت مى كند. فردى معين ومشخص به عنوان دجال " در دوره غيبت، با همان ويژگى هايى كه براى وى بيان شده، خروج مى كند و مردم را به انحراف مى كشاند. اين احتمال نيز وجود داردكه مراد از "دجال "، همان سفيانى باشد كه در كتاب هاى عامه، بيشتر به عنوان دجال ودركتاب هاى خاصه به عنوان سفيانى آمده است. 

دجال، كنايه ازكفر جهانى و سيطره فرهنگ مادى بر همه جهان است. استكبار، به معناى واقعى، دجال است. استكبار خود را قيم ملت ها مى داند و با تكيه بر ثروت انبوه وقدرت عظيمى كه در اختيار دارد، در همه جاى زمين دخالت مى كند وهمه را به زير سلطه خويش مى آورد. موضوع دجال، بيش از آن چه در روايات شيعه است، از طريق اهل سنت نقل شده است وقسمت عمده آن را احمد بن حنبل دركتاب مسند "ترمذى " در صحيح خود و"ابن ماجه در سنن، و مسلم در صحيح، و،ابن اثير در نهايه از عبدالله بن عمر وابو سعيد خدرى و جابر بن عبدالله انصارى نقل كرده اند.مرحوم صدوق در اين زمينه مى گويد: متعصبين اهل سنت، اين گونه اخبار را تصديق مى كنند و آن را درباره دجال وغيبت وى وزنده بودنش را در اين مدت طولانى روايت نموده اند كه در آخر الزمان خروج مى كند، ولى درباره قائم باور نمى كنند كه او مدت طولانى غائب مى شود، آنگاه آشكار مى گردد وجهان را پر از عدل و داد مى كند، چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد، با اين كه پيامبر (ص) و امامان (ع) از اين موضوع، صريحا سخن گفته اند  همچنين موضوع دجال، اختصاص به اسلام ندارد، بلكه ريشه داستان دجال را بايد دركتاب مقدس مسيحيان جست وجوكرد در رساله اول يوحنا نوشته است: دروغگو كيست، جز آن كه مسيح بودن عيسى را انكاركند، ان دجال است كه پدر وپسر را انكار مى نمايد.

پنج شنبه 13/2/1386 - 9:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته