شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 500
  • چهارشنبه 1395/2/29
  • تاريخ :

سوره نوشت های سوره قمر(قسمت پایانی)

طغیان می کنید و جنجال می آفرینید اما بدانید فرق قمر شکافته می شود، حتی اگر به قیمت خم شدن کمر ستون عالم باشد... نوشتار حاضر، بهانه ایست برای انس و تدبر در ساحت باعظمت سوره قمر، که حقایقی از این سوره را به شکلی ساده، روان و داستانی به تصویر می کشد.

نویسنده: سمیه افشار -شبکه تخصصی قرآن تبیان

سوره نوشت های سوره قمر

تَجْرِى بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِّمَن كَانَ كُفِرَ (قمر/14)
مرکبی که زیر نظر ما حرکت می کرد! این کیفری بود برای کسانی که (به او) کافر شده بودند!
وَلَقَد تَّرَكْنَهَا،ءَایَةً، فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ، (قمر/15)
ما این ماجرا را بعنوان نشانه ای در میان امّتها باقی گذاردیم؛ آیا کسی هست که پند گیرد؟!
فَكَیْفَ كَانَ عَذَابِى وَنُذُرِ (قمر/16)
(اکنون بنگرید) عذاب و انذارهای من چگونه بود!

نمی دانم این فرزند آدم چه می کند؟!! چرا پند نمی گیرد؟!!
آیا در تمام لحظات زندگی اش باید شاهد شکافته شدن باشد؟!!
نمی دانم چرا فرزند آدم آدمیت خود را فراموش کرده است؟!!
چرا روی بر می تابد از حقیقت؟!!
نمی دانم آیا ابابیل  برایش کافی نبود؟!!
چرا شکافته شدن فرق انسان هایی که انکار حق می کردند او را به وحشت نینداخت؟!!
نمی دانم آیا آدمی شکافتن فرق بتان به دست ابراهیم علیه السلام راندید که از صالح علیه السلام ناقه ای خواست تا از دل کوه بدر آید ؟!!
آیا شکافتن کوه را ندید که ناقه را پِی کرد ؟!!
نمی دانم، شاید فرزند آدمی در پس گذران این سال ها، چشمان خود را جا گذاشته است. میان کوه ها، صخره ها.
آخر شکافته شدن نیل به چشم نیز دیده می شد، پس دیگر چگونه می توان گوساله  را پرستید؟!!
شاید فرزند آدمی از ابتدا چشم نداشته، آخر آن تندباد کافی بود برای پند گرفتن. همان تندبادی که کاخ های قوم عاد را در هم کوبید.
نمی دانم فرزند آدم را چه شده است که پند نمی گیرد؟!
نمی دانم مگر گوش ندارد تا سرانجام و عاقبت قوم ها را بشنوند، و یا شاید مادرهایشان برایشان داستان گذشتگان را تعریف نکرده اند تا پند گیرند.

خدایا، در حضورت بلند فریاد می زنم و می دانم شنوایی. من آخرین قطره آب مشکِ عباسم. نه دستی برایش مانده تا مرا در میان مشتش گیرد و نه چشمانی تا شاهد فرو رفتنم در زمین باشد. شقه شقه گشته و غرقِ خون کنار من به زمین افتاده.

نمی دانم این فرزند آدم چه می کند؟!!
چگونه حجت ها را یکی پس از دیگری نادیده گرفته و از آیات حق روی بر می تابد؟!!
آخر اعراض تا کجا؟!!
او دیگر کری و کوری را از حد گذرانده.
شکافته شدن ماه به امر خاتم النبیین نیز کافی نبود که رضا دادن به شکافته شدن فرق ولی اش.
ای آدم تو را چه شده که می بینی و باز اعراض می کنی؟!!
خدایا، فرزند آدم وقاحت را تا به آنجا رسانده که مرا از فرزند رسولت دریغ می دارد. منی که از همان لحظات اول شاهد خلقش بودم.
خدایا ببین این آدمی چه می کند.
لحظه به لحظه با او بودم. از همان روزی که مرا با خاک درهم آمیختی. اما باز نمی بیند، نمی فهمد.
نمی دانم فرزند آدمی چه می کند؟!!
از شرم سرخ خواهم شد و رنگ آبی ام را به فراموشی خواهم سپرد.
بر آتش ابراهیم باریدم و آتش را گلستان کردم به امر تو، از هم شکافته شدم تا موسی با قومش بگذرد، بر اقوام ناسپاس باریدم تا زمین پاک گردد از وجودشان. اما دیگر تاب نخواهم آورد.
خدایا، فرزند آدم پند نمی گیرد و متذکر نمی شود.
فرق ولی تو را از هم شکافتند و حال نوبت فرزندان اوست.
خدایا، فرزند آدم کور است، ناشنواست، نمی فهمد.
کنون که در کنار فرق شکافته ماه هاشمیان به آرامی در زمین فرو می روم می خواهم با تو بگویم که ماه منیر بنی هاشم دست در میان شط برد و از من بر نگرفت، او جرعه ای ننوشید. آخر می دانست من مهریه مادر حسینم و او قبل از مولایش نباید سیراب شود.
خدایا فرزند آدم دید از پِی هر شکافتنی عقابی است و هر عقابی با شکافته شدن پدید می آید، اما باز رضا داد به شکافته شدن فرقِ قمری که خورشیدش ولی توست روی زمین.
خدایا، در حضورت بلند فریاد می زنم و می دانم شنوایی. من آخرین قطره آب مشکِ عباسم. نه دستی برایش مانده تا مرا در میان مشتش گیرد و نه چشمانی تا شاهد فرو رفتنم در زمین باشد. شقه شقه گشته و غرقِ خون کنار من به زمین افتاده.
خدایا، دیگر طاقتی برایم نمانده که شاهد شکافته شدنی دیگر باشم.
من از سرِ شرم به زمین فرو می روم و گرداگردم صدای فرزند آدم را می شنوم که از این پیروزی دست بر هم می کوبد. او بی شرمی را از حد گذرانیده.
خدایا، قبل از آنکه شکافته شدن فرق و سینه حسین را ببینم در زمین فرو می روم. از شرمِ کردارِ آدمی.
اما حالا می دانم چرا فرزند آدمی پند ننی گیرد و متذکر نمی شود.
آخر او ملیک مقتدر را قبول ندارد. او تو را انکار می کند.

قمر دیدن چشم می خواهد

قمر دیدن چشم می خواهد، قلب می خواهد، عقل می خواهد، بصیرت می خواهد.
آخر آدمیانی چون شما منتشر را چه به قمر دیدن!  آخر شمایی که چون ملخ گِرد هم جمع شده و از شاخی به شاخ دیگر می پرید، و بی آنکه حرکتی کنید، همهمه می آفرینید را چه به پند گرفتن!
آری شکافتن قمر هم بیدارتان نخواهد کرد.
همهمه کرده، طغیان می کنید، بدون هیچ حرکت مثبتی.
جنجال آفریده و سرگردان به هر سو می گریزید. اما بدانید فرق قمر شکافته می شود، حتی اگر به قیمت خم شدن کمر ستون عالم باشد. تا شاید پند گرفته و متذکر شوید.
قمر را مقابل چشمانتان شکافتند و سکوت کردید. خورشید را سر بریدند و نظاره کردید. پس حجت بر شما تمام است.
اما بدانید نور خدا هرگز خاموش نخواهد شد. تا زمانیکه، خدا ملیک مقتدر است.
 

 

UserName