• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
دیروز حاج آقا فرمودند: «یمکن» بااین مباحثه ما که شد لایمکن ، حالا ببینیم امروز یمکن می شود یا نه ، «ویمکن تصحیح ما جعلوه من استعمال المشترک فی الازید من معنی واحد بان یقال : بان اللفظ المشترک اذا القی للاستعمال فی المعنی فانما یکون له الارائة الفعلية لما لا يخرج عن اطراف الشبهة وهي معاني المشترك. »
خوب این می بینید که بیانی هست که با همان توضیح دیروز که البته رفتیم در مبنا و اینها ، دنباله بحث هرچه ذهنتان می آید بفرمایید ، علی ای حال آنچه ایشان می فرمایند؛ سهمی که برای لفظ قائل می شوند ارائه چیزی است که «لایخرج عن اطراف الشبهة» ، یعنی کلمه عین فرض می گیریم پنج تا معنا دارد وقتی کلمه عین را مستعمل القا می کند و بکارش می برد ما به ازای عین چیست در این بحث ما ، عین چکار کرده ؟ عین می گوید بیش از پنج تا نه ، پنج تا معنا دارد معنای ششمی که مثلا انسان است نه ، «لایخرج عن اطراف الشبهة» ، اطراف شبهه یعنی معانی که مشترک می تواند داشته باشد وقتی گفتید عین یعنی دیگه آن ششمی نه، پس دارد کار انجام می دهد دارد پنج تا را می گذارد وسط و می گوید ششمی نه ، اما این پنج تا کدامش ، تعیینش با قرینه هست گاهی قرینه معینه می‌آید و می‌گوید یکی از این دوتا معنا، گاهی قرینه معینه می‌آید و می‌گوید فقط دوتا، گاهی هم قرینه معینه می‌آید و می‌گوید همه پنج معنا ، پس کار لفظ یک کار است، کار ضمیمه لفظ یک کار دیگری است. پس دال مرکب است و مدلول متعدد است در فرضی و واحد است در فرضی ، اگر شما قرینه معینه بیاورید برای یکی از معانی مشترک، دال باز مرکب است. دال یک لفظ عین است که می گوید پنج تا معنا نه بیشتر ، ششمی دیگر در کار نیست اما قرینه معینه می‌آید از بین این پنج تا یکی را تعیین می کند. خود لفظ عین تعیین نکرد، قرینه تعیین کرد، اما عین ششمی را نفی کرد واگر قرینه ها متعدد شد باز کار عین تفاوت نکرد؛ کار عین این است که می گوید این پنج تا نه بیرون اینها ، عین نمی‌گوید یکی از این پنج تا. عین می گوید بیرون از این پنج تا نه، حالا یکی از این پنج تا یا هر پنج تا یا سه تا ، قرینه آن را می گوید. پس دوالی می شوند که مرکبند ولو سه تا دال چهارتا دال پنج تا دال مرکب در یک جزء، شریک باشند مثل مثال نقاشی که شما زدید که توی یک صفحه یک گل می کشید یک پرنده ای می کشید و یک چیز دیگر ولی همه اینها در دایره ای شریکند یک دایره ای کشیده اید که مثلا نقشی ایفا می کند برای بدنِ آن حیوان نقشی هم ایفا می کند برای آن گل و مانعی هم ندارد یک جزء است اما آن دوال مرکبند که شکل پرنده است و گل اما یک جزءشان مشترک است که دایره ای است که در همه این سه تا موجود است و دارد نقش ایفا می کند مثل مجموعه هایی که می گفتید سه تا مجموعه یک اشتراک دارند یک افتراق دارند و مثالهای دیگری که متعدد است. لذا عبارت ایشان این می‌شود که می فرمایند : «بان یقال ان اللفظ المشترک اذا القی للاستعمال فی المعنی فانما یکون له الارائة الفعلية» ، دارد بالفعل ارایه می دهد چه را؟ «لما» یعنی یک چیز مبهم ابرگونه ای که «لایخرج عن اطراف الشبهة» از اطراف شبهه بیرون نیست، ششمی دیگر نیست اما بین این پنج تا حالت ابهام دارد «و هی معانی المشترک»، معانی مشترک نه معنای واحد برای مشترک ، «المشترک» یعنی لفظ مشترک ، معانی یعنی آن چندتا معنا که اطراف شبهه هستند ،
مستشکل1: آن چندتا معناست یا احدهما بعنوان مفهوم انتزاعی را دارد می گوید؟
استاد : اگر احدهما باشد که دفاع می شود از آنهایی که می گویند محال است، از ابتدا عین یعنی احدهما ، قرینه هم می‌آوریم احدهما را تعیین می کنیم پس استعمال در اکثر از معنا محال است. ایشان می خواهند بگویند ممکن است ولذا اگر این احدهما را بیاوریم اصلا خلاف مقصود ایشان می شود. ایشان می خواهند بگویند یک چیز مبهمی لایخرج عن خمسة معنی، این احدهما نیست لایخرج عن خمسة معان ، ششمی نیست اما این خمسة معانی چه جوری؟ می گویند این دیگر ساکت است بقیه اش را باید قرینه تعیین کند ، احدهما را قرینه تعیین کند چهار تا هم قرینه پنج تا را هم قرینه ،
مستشکل1 : بدون قرینه دلالت قاصر است یا اجمال است؟
استاد : بدون قرینه اجمال است مگر آن بحثهایی که آنجا در مقدمات حکمت داشتند در صفحه162 فرمودند «نعم یمکن» که با مقدمات حکمت یک قرینه عامه درست کردند که در آنجا اجمال را هم برداریم بگوییم قرینه عامه می گوید که وقتی قرینه را برداریم همه معانی مرادند و از مرحوم آشیخ محمدرضا اصفهانی صاحب وقایه هم نقل کردم که ایشان فرمودند من رساله امکان استعمال را پخش کردم معاصرین ما شاگردان صاحب کفایه دیدند عده ای مخالفت کردند عده ای هم موافقت کردند بعد فرمودند یکی از موافقین مهمشان که واحد کالألف هستند مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری هستند بعد فرمودند ایشان حتی از من جلوتر رفته اند گفته اند که لفظ مشترک ظهور دارد در جمیع معانی ، من هم عرض کردم حاج آقا هم فی الجمله دفاع کردند و فی حد نفسه هم قابل دفاع هست حرف مرحوم حاج شیخ ، می فرمایند : «فانما یکون له» برای خود لفظ چیست؟ «الارائة الفعلیة لما»، این «ما» نه یعنی احد المعانی ، «ما» یعنی یک حالت مبهم گونه ، «مالایخرج» برای نفی سادس خوب است نه برای اثبات احد یا بیشتر یا همه. خیلی تعبیر لطیفی حاج آقا اینجا آوردند برای اینکه این حالت را بگویند. ببینید کلمه احد و اینها نیست ارایه فعلیه می کند چه را؟ «مالایخرج» ، آنچه را که از این پنج تا بیرون نیست ، «وهی معانی المشترک» ، همه را دارد می رساند ، خوب حالا مرئي و ارائة فعلية خاص كدامش هست؟ «تخصیص المرئي» ، از این مالایخرج که تخصیص نیست نفی سادس هست ، از این پنج تا کدام؟ تخصیص یعنی تعیین یکی از این پنج تا ، «و تخصیص المرئي بالخصوصيات» ، اینکه بخواهیم آنچه که در این ارایه می خواهد نشان داده بشود تخصیصش بزنیم به خصوصیات خاصه ، «مرئي و مستفاد من القرينة»، این خصوصیات و تخصیص دیگر از لفظ مستفاد نیست از قرینه مستفاد است ، «لفظیة کانت او غير لفظية» ، صریحا معینه بگوید یا از حال و چیزهای دیگر افاده بکند ، «فهناک دالان و مدلولان» ، اینجا عبارات ، مقصود ایشان با توضیحاتی که دادم کاملا روشن هست اما برای کسی که مقصود را هنوز متوجه نشده باشد عبارت، حالت ایهام شدیدی دارد که می‌فرمایند : «فهناک دالان و مدلولان» ، تا کسی بخواند خیال می کند دال برای یک مدلول دال دیگر هم برای مدلول دیگر ، وحال آنکه اصلا مقصود ایشان این نیست دالان یعنی مرکب ، دالان مرکبان، و منظورشان از دالان اینجا دالان دو جزء تحلیلی داریم مدلولان یعنی مدلولان لکل دال مرکب پس در دل دالان چهارتاست اما در مدلولان چهارتا نیست مدلولان بسیط هستند مرکب نیستند و هر مدلول بسیطی بازای یک دال مرکبی هست پس دوتا دال مرکب داریم مثلا اگر مشترک لفظی فرض بگیرید با دو تا معنا ، دوتا معنا ما دوتا دال هم داریم یک دال لفظ و قرینه معینه الف، دال دیگر همین لفظ و قرینه معینه باء ، پس دوتا دال مرکب داریم دو تاهم مدلول داریم اما مدلولها بسیطند مدلول الف بازای دال مرکب الف مدلول باء بازای دال مرکب باء ، اگر کسی مطلب را متوجه نشده باشد این فهناک که ایشان فرمودند را همان دال و مدلول ما بإزایی می گیرد وحال اینکه قطعا منظور ایشان این نیست ، «فهناک دالان و مدلولان ولو فی الاستعمال فی معنی الواحد» ، این یعنی چه؟ یعنی مدلول، بسیط است مدلول مرکب نیست که شما خیال کنید که تحلیل کردیم دال و مدلول را که مدلول محلل است دال هم محلل است اصلا اینجور نیست ولو فی معنی واحد یعنی مدلول هم که یکی هست باز دال متعدد است چرا؟ چون دال مرکب است . «ولو فی الاستعمال فی معنی واحد محتاجا الی قرینة التعيين» ، قرینه تعیین جزء دال است پس دال می شود دوتا، تعدد دال تعدد ترکیبی است اینجا، نه تعدد انضمامی. دوتا دال داریم یعنی باهمدیگر به هم ضمیمه شده اند. این تعبیر ولو فی معنی الواحد، می خورد به دالان ، «وهناک دالان ولو فی الاستعمال فی معنی واحد» ، دالان و مدلولان در ما نحن فیه و هناک دالان ولو در غیر مانحن فیه ،
مستشکل2: اینجا که فرمود استعمال فی معنی واحد آیا منظور مشترک لفظی است؟
استاد : بله مشترک لفظی را در یک معنا فقط استفاده کرده ایم با قرینه معینه ، یک معناست یعنی مدلول یکی بیشتر نیست اما دال ما دوتاست یعنی یکی لفظ است یکی قرینه معینه ، خودشان تصریح کردند محتاج الی قرینة التعيين ، دالان چی شدند؟ یکی لفظ مشترک یکی قرینه معینه یک معنا ، پس دال شد متعدد، مدلولها متعدد نیست پس هناک یعنی در مانحن فیه دالان و مدلولان یعنی در صورت استعمال در اکثر از یک معنا ، ولو فقط می خورد به دالان یعنی هناک دالان ولو مدلول هم یکی باشد ، این بل برای ترقی است ، هناک دالان و مدلولان بل هناک دالان ولو فی مدلول واحد .
مستشکل3: شاید معنای دیگری هم بشود کرد
استاد : بفرمایید
مستشکل3: اینجور که اینجا رفتند جلو برای معنای واحد هم ، وشاید بشود گفت که منظورشان این باشد که در ابتدا خود لفظ به تنهایی یک دال است مدلول او مالایخرج عن اطراف الشبهه است دال دیگر که به این منضم می شود قرینه است و مدلول آن هم تعیین یکی از این‌ها است یا چندتا از اینها ، مدلول اول مالایخرج ، مدلول دوم آنچه که نهایتا مقصود گوینده بوده
استاد : بله اگر همانجور که تفاوتی می گذارند بین وجود ذهنی با مفهوم تفاوتی می گذارند که الان لغتش یادم نیست و اصلش هم درست است اگر این اندازه باشد درست است یعنی وقتی ما دوتا دال داریم و چون دوتا دال در ذهن درک شدند پس دوتا مدلول هم به ازای آنها هست این اندازه قبول است.
مستشکل3: یعنی این نگاه یک مقدار متفاوت است با آن نگاه جزءالدال ، یکبار ما می گوییم یک دال بیشتر نداریم مرکب ، مجموعا یک مدلول می آوریم که بسیط است اینجا ظاهرا تحلیلشان یک مقدار متفاوت شد؛ می فرمایند که نه اصلا دوتا دال داریم هرکدامشان هم یک بهره ای از کار را دارد ابتدا دال اول تا یکجایی ذهن را جلو می برد و تا یک جایی می رساند حالا دال دوم می‌آید ذهن را جلوتر می برد و مقصود نهایی را روشن می کند .
مستشکل4: حاج آقا این نمی‌شود چون صریحا گفته فی معنی واحد ، معنی واحد یعنی مدلول واحد ،
مستشکل3: فی معنی واحد بمعنی مدلول واحد نیست بلکه مدلول نهایی شما واحد است
 استاد : ایشان می خواهند بین مدلول واقعی مدلولهای دیگری هم قرار دهند
مستشکل4: بعید است ایشان این جمله را بخواهد اراده کند
مستشکل 3: ظاهرش که از ابتدا ایشان اینجور آمدند جلو چون اینجا صحبت از جزءالدال و دال مرکب و اینها نیست
استاد : جزء الدال را که در آن صفحه 170 گفتند به عبارت دیگر مدلولان که می گویند دارند مانحن فیه را حل می کنند برای آنچه شما می فرمایید مانحن فیه را حل نمی کند
مستشکل3: مانحن فیه را حل می کند. برای استدلال به فی معنی واحد هم همان توضیح را دارد یعنی برای معنای واحد هم مدلولان داریم. مدلول اولِ شما، «مالایخرج عن اطراف الشبهة» است یعنی اگر پنج تا معنا هست چه استعمال در یک معنا بکنید چه استعمال در ده تا معنا از یک لفظ درهرصورت دال خود لفظ، یک مدلول را بیشتر نمی دهد و مدلول، «مالایخرج عن اطراف الشبهة» است تفاوتی بین این دو نیست کجا تفاوت حاصل می شود؟ بعد که گفت اینکه قرینه تعیین آمد یعنی دال دوم آمد منضم شد دال دوم، ذهن را کجا می برد بعد از اینکه ذهن رفت سمت آن «مالایخرج» ؟ ذهن را می برد به سمت آن چیزی که مقصود نهایی است حالا می خواهد یک معنا باشد یا پنج تا معنا یا ده تا معنا ،
استاد : ظاهرا اختلاف در این دوتا مبنا به این برمی گردد که شما مدلول را هم ذهنی می گیرید یا مدلول را خارجی می گیرید ؟
مستشکل3: ذهنی
استاد : همین دیگر ظاهر مدلول این است که مدلول ذهنی هست یا خارجی؟ وقتی می گویید انسان دال است بر معنای انسان الان در عین به مخاطب می گویید رایت عینا مدلول را چه می گیرید چشمی را که او دیده یا آن معنایی که از چشم در ذهن او هست ؟
مستشکل 3: ظاهرا مدلول در قدم اول ذهنی هست ،
استاد : درست است. لذا من گفتم آن مطلبی که شما گفتید اصلش درست است قبلا اینها جدا نبوده و در کتابهای متاخرین آمده و خیلی هم خوب است در آن کتاب آقای عارفی هم من دیدم یک اسمی روی آن گذاشته من اسمش یادم نمانده در آن کتاب 'مطابقت با صور ذهنی' اصلا یک اسم روی آن گذاشته در کتابهای دیگر من ندیدم و همین هم خوب بود. دیدم جای بعضی چیزها خالی هست. می بینید همین مطلب آمده و بین درک ذهنی ما و آن متعلق ذهن ما از آن بحثهایی است که بسیار آن بحثِ اوسعیت نفس الامر را کمک می‌کند و جایش هم خالی بوده؛ برای اینکه وقتی نبود و می خواستیم اوسعیت را بیان کنیم مشکل داشتیم. وقتی این اصطلاح کلاسیک شد و جا افتاد که بابا خود مدلول هم در ذهن است ببین این دوتا را وقتی در کلاس منقح شد به وضوح می توان موطن نفس الامری را که به قول آن آقا بین الاذهانی است، آن را جدا کنیم از موطن ذهن خاص، این خیلی راحت می شود و تفکیک خوبی هم بود و لذا حرف شما حرف خوبی است. ولی علی ای حال باید اینجا حرف بزنیم ببینیم کدام اینجا منظور است. آنطور که شما می گویید مدلولش هم می‌شود ذهنی اما آنچه در فضاها می گوییم می گوییم دال عین است مدلولش چیست عین در ذهن من ؟ این مانوس بحث ذهنی نیست مدلولش کدام است؟ آن چشم خارجی ، می گوییم عین دال است بر این نمی گویید دال است بر آن تصوری که من از چشم دارم ، در آن کتاب زبانشناسی که دی سوسور نوشته بود که عکس هم کشیده بود وقتی می گفت درخت ، تصویر درخت را نشان می داد،
مستشکل1 : دال و مدلول بالذات در ذهن است، خارج مدلول بالعرض است.
استاد : یعنی در بحث زبان وقتی می گویید درخت یک مفهومی است با نشانه است نشانه و اوبژه می شود در ذهن؟! این تفکیک خوبی است ولی در کتابها اینها نشده در این فضا آنها غافلند؛ کاملا غافلند و غفلتی که ضرر می زند. وقتی این غفلت را به آگاهی تبدیلش کردیم خیلی بحثها راحت جلو می رود، مخصوصا بحثهایی که مقصود ما بود. اما قبل از این تفکیک ، فضا این فضاست که می گویند شجر یعنی این درخت ، کتاب یعنی این کتاب، نمی گوید آن چیزی که من از کتاب می فهمم مدلول است. شما مراجعه کنید ببینید. کمااینکه در بحث الان ما، دال و مدلولی که گفته می شد، می گفتید مدلول کتاب، مفهومی است که در ذهن من است؟ می گویید مدلول، این کتاب است. ولو وقتی دقت می کنید می گویید : بابا مدلول بالذات واسطه لطیفه ای است برای مدلول بالعرض و وقتی این واسطه را تفکیک کردید هنگامه ای می شود و مباحث بسیار مهمی مطرح می شود.
مستشکل3: آن چیزی که می فرمایید خارجا منظورتان ماهیت خارجی است؟
استاد : شما وقتی پدر و مادر اسم بچه شان را می گذارند حسن ، مسمی چیست ؟ ماهیت بچه شان است؟ کیست که اسمش حسن است؟ تلقی عموم همان وجودش است .
مستشکل 3: شما وقتی می گویید کتاب...
استاد : من اول نگفتم کتاب چون کتاب کلی هست اول اینجا را حل کنید تا برویم جلو. مدلول حسن کیست در تلقی عموم؟ شما می گویید : بابا شما یک درکی از حسن دارید حسن یک نشانه است از درک شما از او نه خود او ، اگر درکی از او نداشتید چه علامیتی؟ یعنی رابطه است بین حسن و بین مفهوم جزئی زید .
مستشکل3: بهرحال همان زید خارجی یک وجود دارد و یک ماهیت ،
استاد : زید که ماهیت ندارد می گویند ماهیت زید همان انسانیتش هست اتفاقا یکی از چیزهایی که من در اصول حاج آقا دیدم مدتی در وجود و ماهیت فکر می کردم اول بار در درس اصول حاج آقا شنیدم فرمودند : ماهیت اعتباری هست نه یعنی انسان اعتباری است. عبارت خوبی داشتند که وجود اصیل است عارض ماهیت شخصیه است بعدش ماهیت نوعیه ، که من همان جا گفتم این عبارت خوبی است راجع به اصالت وجود و ماهیت ، علی ای حال تدقیقی که شما می کنید درست است،
مستشکل3: نه اصلا تدقیق هم نکنیم فرض کنیم قر و قاطی است وقتی هنوز تفکیک نشده کسی سوال را نمی پرسد از دال و مدلول که شما فرمودید ،
استاد : حالا من کتابش را می‌آورم که خودتان هم برایم خریده اید عکسش را باز کنید عکس کشیده درخت هم نوشته بعد می گوید این دال است و آن هم مدلول ، اصلا اسم معنا نمی برد
مستشکل3: چه مانعی دارد بگوییم مدلول ما درخت است و بیل؟
استاد : یعنی مجموع اینها؟
مستشکل3: بهرحال می دانیم چیزی که از اینها خارج نیست مدلول من چه اشکالی دارد این باشد مثل اینکه من شبحی دیدم فکر کردم این انسان است
استاد : اول اشکالش این است که مجاز است برای اینکه عین وضع نشده برای مالایخرج عن خمسة معنا ، عین جدا جدا وضع شده،
مستشکل3: این اشکال به مبنای ایشان وارد است مبنای ایشان را من هم اشکال دارم اینکه می فرمایند مالایخرج ، چه کسی گفته مالایخرج ، طرف می‌آید می گوید من هم می گویم مالایخرج اما مالایخرج واحد یعنی واحد لایخرج،
استاد : من نمی خواهم اینجوری مبنا را عرض کنم بلکه می خواهم بگویم اینکه می گویید عین به معنای مالایخرج هست این معنای مجازی هست چون پنج بار وضع شده شما در یک استعمال می خواهید پنج تا وضع را بیاورید نمی شود که،
مستشکل3: ایشان می فرمایند : «ان اللفظ اذا القی للاستعمال فی المعنی فانما یکون له الارائة الفعلية» ، فعلا منتقل می شود،
استاد : همین هست که جواب شما را دارد می دهد می گویند بالفعل چون پنج تا پشتوانه دارد منتقل می شود. مستعمل می تواند از پنج تا یک کاری ازش بکشد می‌گوید این پنج تا پشتوانه دارد و من چیزی که پنج تا پشتوانه دارد آوردم کأنه پنج تا را آوردم
 . مستشکل 3: آیا بالفعل مدلولی پیدا کردیم؟
استاد : بله یعنی خارج از آن شش تا ، پنج تا مدلول را الان آوردم یعنی شش تا دیگر نیست .
مستشکل3: پنج تا مدلول آوردید یا یک مدلول؟ یک مدلولی که می گوید آنچه از اینها خارج نیست .
استاد : پنج تا مدلول ابرگونه آوردم نه پنج تامدلول بمعنا پنج تا مدلول بالفعل تمام شده کارش ، مراعی،
مستشکل3: چون مغبر است می توانیم بگوییم یکی هست
استاد : احسنت ایشان هم می خواهند همین را بگویند نمی توانیم بگوییم همه اش یکی است ،
مستشکل3: یک دال داریم که لفظ است و یک مدلول را آورد که مغبر است
استاد : دقیقا دارید حرف حاج آقا را توضیح می‌دهید یکی هست که توی دلش پنج است یعنی ما لایخرج عن اطراف الشبهة است ولی اطراف شبهه را که دارد می رساند .
مستشکل3: من الان در صدد اشکال نیستم عرض بنده این است که حاج آقا می خواهند بگویند در واقع من چه یک معنا را قصد بکنم چه ده معنا را ، در مرحله اول، لفظ، مالایخرج را می رساند یعنی چیزی که مغبر است یکی دال یکی مدلول،
استاد : این معنای مغبر، یکِ ابهامی است یا یکِ مشخص؟
مستشکل3: یکِ ابهامی
استاد : احسنت، یکِ ابهامی مدلول آن پنج تاست یکی بودنش یک نیست چون خودتان دارید می گویید مبهم ، یکِ ابهامی که یک نیست ،
مستشکل3: در ناحیه مدلول که یک هست ، شما فرض کنید من یک سایه ای دیده ام از این سایه منتقل شدم به اینکه یک جسمی که حالت حیوانیت دارد از اینجا رد شد تا ابد هم ذهن من در این سایه بماند نفهمم که انسان بود خرس بود یا حیوان دیگر،
استاد : خوب ، تا ابد هم یک است اما یک ابهامی ، این یک را نباید عوض کنید
مستشکل3: پس دال و مدلول داریم دیگر ، یک دال داریم و یک مدلول ، دال دیگر آمد قرینه مثلا غرشی بود این غرش می‌آید چکار می کند؟
استاد : می‌آید آن ابهام را از ابهام در می آورد و مدلول می‌شود دوباره یکی ، ببینید مدلول وقتی ابهامی هست مثلا جنس وحدتش ابهامی است ناطق می‌آید چکار می کند ؟ دوتاش می کند دوچیز تحلیلی درست می کند یک چیز درست می کند انسان ، وقتی وحدت ابهامی بود قرینه می‌آید با او ضمیمه می شود تازه مدلول چی شد ؟ یک مدلول ، شد یک مدلول درست و حسابی، که حالا دیگر وحدت ابهامی ندارد ، شما می خواهید وحدت ابهامی را بعد از آمدن قرینه هم حفظش کنید بگویید حالا دیدی شد دوتا مدلول ، حالا دوتا مدلول نشد.
مستشکل3: بهرحال دو تا عملیة الدلالة شد .
استاد : عملیة الدلالة در طول هم، خروجیش یک مدلول است هیچکس نمی گوید حالا مدلولان داریم مدلولان نداریم در طول هم هستند حاصلش شد یک مدلول ، چرا؟ چون وحدت ابهامی بود بله اگر نیاورید قرینه را، تا آخر کار به همین صورت وحدت ابهامی می ماند اما وقتی قرینه آوردید حالا دیگر وحدت ابهامی نیست که ، حالا دیگر متعین شد آن هم یک مدلول که از ابهام درآمده است .
مستشکل3: ولی بهرحال می توانیم بگوییم اینجا مدلولانی در طول هم داریم و دالان هم داریم ، خوب این را توضیح دهید؟
استاد : بله آن مورد قبول است. ولی صحبت سر این است که اینطور دال و مدلولی با این تدقیق در تعدد که ابهام و تعدد در طول هم است تلقی عمومی که عبارت هم ناظر به آن باشد در بحث استعمال، این آنرا می خواهد بگوید ؟ یا نه مطلب واضح تری می خواهد بگوید که آن مطلب خروجی است ، تعدد خروجی و وحدت خروجی ،
مستشکل3: آنوقت جور در نمی آید که در استعمال در معنای واحد هم بگوییم همینطور است.
استاد : چرا ، ولو را می زنیم به هناک دالان ، نه به مدلولان ،
مستشکل3: دالان بعدش با واو عطف آمده مدلولان ، نمی شود که از آن صرف نظر کرد
 . مستشکل2: مقام بحث در ازید از معنای واحد هست حالا حاج آقا می فرمایند که دالان در استعمال در یک معنا هم هست ،
استاد : مدلولان برای کلمه ازید است ، ولو برای پیشرفت است می گویند ما چیزی گفتیم که در ازید هناک دالان و مدلولان ، ولی چیزی گفتیم که ولو در غیر مدلولان هم باشد باز دالان ثابت است ، مستشکل5: مدلولان را می‌شود بگوییم مدلولات که سه تا عین مراد باشد ایشان فرض دو معنا را کرده اند،
مستشکل3: نه اینجا اصلا صحبت از دو نیست چه یک معنا چه ده معنا چه دوتا معنا، دالان داریم و مدلولان ، دالان در طول هم هستند مدلولان هم در طول همند،
مستشکل5: عینی که دلالت بر سه تا معنا مثلا می کند در هر معنا دو دال داریم دو مدلول، می شود دالان و مدلولان
مستشکل3: اینجا اصلا صحبت از دو نیست ، فرمودند اطراف الشبهة، نه معنیین ، جوری باید عبارت را معنا کرد که صدر و ذیل با هم بخواند،
مستشکل5: استعمال در اکثر را معمولا در دو تا معنا لحاظ می کنند
مستشکل3: آیا به دو معنا می گویند اطراف الشبهة ؟ معانی المشترک می گویند؟
مستشکل1: به نظر می رسد این درست باشد که چه در معانی متعدده و چه در معنای واحد دوتا دال داریم و دوتا مدلول که مجموعا این را می رساند .
استاد : اگر مدلول را واسطه ذهنی بگیریم من حرفی ندارم
مستشکل1: نه اصلا در آن بحث نروید ما دوتا مدلول داریم که آن دو تا مدلول ، آن معین را می رساند آن معنای نهایی را می رساند
استاد : خوب ، وقتی می گوییم استعمال لفظ در اکثر از معنا ، معنا همان مدلول است یا غیر او؟ الان می‌شود غیر او ، یعنی با این توضیح ما می گوییم استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد ، آن معانی مدالیل نیستند ،... من این را می خواهم بگویم در فضای بحث ما واسطه خفیه ملغاست لذا معنی واحد همان مدلول است یعنی خروجی همان مدلول است ،
مستشکل3: ... شما وقتی می گویید دال و مدلول، یکبار می گویید به ازای هر معنا من یک مدلول دارم ، من می گویم اینجور تحلیل نمی کنند، ایشان می فرمایند یک دال داریم یک مدلول در یک مرحله ، بعد قرینه می آید بعنوان دال بعدی روی این سوار می شود مدلول دیگری می آورد یعنی ما دوتا دال داریم نهایتا دو تا مدلول ، این مدلول دوم یا یک معناست یا صد تا معناست مهم نیست چندتا معناست ، دالان و مدلولان یعنی دالان لفظ و قرینه ، مدلولان یعنی مالایخرج و مراد، حالا می خواهد یک معنا باشد یا ده تا معنا ،
استاد : وقتی عین ، پنج تا معنا دارد ما استعمال کردیم لفظ عین را در دوتا یا سه تا معنا شما می گویید اینجا چندتا دال و مدلول داریم؟
مستشکل3: دوتا ، چون دوتا عملیة الدلالة داريم ، در ده تا معنا هم شد باز دو تا مدلول داریم ، توضیحش اینست که من یک دال آوردم ، لفظ ، یک مدلول آمد که مالایخرج ، یک دال دیگر آوردم ، قرینه برای مثلا خرس،
استاد : یک دال دیگر هم آوردم شد سه تا
مستشکل3: ما دال دیگری نمی خواهیم
استاد : ما از بین پنج تا سه تا معنا را می‌خواهیم برسانیم
مستشکل3: اینجا در عبارت حاج آقا می فرمایند : مستفاد من القرینة ،
 استاد : آن خصوصیات ، اما نمی فرمایند چندتا خصوصیت منظور متکلم است ما فرض می گیریم سه تا ،
مستشکل3: عیب ندارد شما می گویید سه تا ، من تحلیل را روی همین فرض می گویم که شما اگر می گویید سه تا معنا هست مستقلا ، من اینجا بعد از اینکه دلالت ابتدایی اتفاق افتاد و به مدلول اولی رسیدم از اینجا به بعد روی این سوار می شود یک مرحله دیگر که سه قرینه هست هرکدام مستقلا می خواهد معنایی را برساند
استاد : تحلیل جدید شما خوب شد. دال اول شد ابهامی ، دال دوم هم شد ابهامی و مردد، یعنی دال دوم شما گام دوم است نه دوم بمعنای دوتا دال ،
مستشکل3: دوتا است دیگر ، ما هرکدام را جدا نگاه کنیم دوتا می شود ، شما اگر جدا کردید می گوییم جدا ، اگر یک قرینه است سه تا را باهم می رساند ما هم می خواهیم با یک قرینه سه تا برسانیم
استاد : در گام دوم ما سه تا قرینه داریم شما چطور می گویید دال دوتاست؟ یعنی می گویید گام دوم است.
مستشکل3: ما حرفمان همین است که وقتی سه تا قرینه مستقله داریم سه تا معنا در موازی هم رویشان کار انجام می شود بنابراین هرسه تا را ما داریم تحلیل می کنیم برای هرکدام که می خواهیم تحلیل بیاوریم می شود یک دال ابتداء یک مدلول ، یک دال دیگر با مدلول دیگر روی این سوار می شود اگر نه این سه تا را با یک قرینه آوردیم ...
استاد : این حرف اخیر شما؛ وقتی استعمال لفظ در اکثر از معنا کردیم مآلا چندتا دال و مدلول داریم؟ شما فرمودید مجموعش یکی دال و یکی مدلول ، این را اخیر فرمودید.
مستشکل3: نه ، ما می گوییم دوتا دال داریم دوتا مدلول ،
استاد : شما در حرف اخیرتان گفتید یک دال دارم یک مدلول که آنهم مجموع است ، آیا این را می پذیرید؟
مستشکل3: دلالت ثانویه بله،
استاد : دلالت ثانویه مجموع باز؟
 مستشکل3: اگر یک قرینه آوردیم برای سه معنا همینطور است
استاد : سه قرینه بود نه یک قرینه
مستشکل3: ما یا یک قرینه آوردیم برای سه معنا یا سه قرینه مجزا آوردیم؟ اگر سه قرینه مجزا آوردیم هرکدام را جدا تحلیل می‌کنیم و کاری به بقیه نداریم. اگر نه هر سه را با یک قرینه آوردیم ، مثلا یک قرینه می آوریم که آن دوتا را خارج می کند ،
استاد: اصل این تفکیک، تفکیک خیلی خوبی هست محال هم نیست که شما با یک قرینه سه تا معنا برسانید ، حاج آقا تابحال نمی خواستند بگویند که با یک قرینه سه تا معنا را برسانید ، عبارت مع القرینة یعنی لکل معنی قرینة، ظاهر عبارتشان این بود اما اگر آن را هم بخواهند بگویند خلاصه یا باید هردو را بگویند یا یکیش را ؟
مستشکل3: هرچیزی که قرینه باشد و هرچیزی که قرینه برساند یک مدلول است
استاد : اگر سه تا قرینه است سه تا مدلول را می رساند ممکن نیست سه تا قرینه یک مدلول را برساند
مستشکل3: ما می گوییم در تحلیل ، در مرحله اول تا اینجا شما را آوردیم از اینجا به بعدش هم با قرینه ، حالا قرینه شما یکی هست یا چند قرینه هرچه که هست ، من فعلا یک قرینه اش را نگاه می کنم و یک مدلول. این قرینه ، مدلولی را که می آورد، می شود یک دال و یک مدلول دیگر، پس دو تا دال داریم دوتا مدلول چه یک معنا چه صدتا.
استاد : شما مدلول رتبی را دارید می گویید یک ، می گویید یک دال دال ابهامی ، یک دال دیگر دال رتبی ، هیچکدامش هم منظورتان از این یک ، یک نیست. الان اینجور که تحلیل ارائه دادید می گویید من که می گویم آن دال دوم ، دوی رتبی هست ولو در دلش چندتا باشد ،
مستشکل3: نه من نمی گویم در دلش چندتا باشد ما در تحلیل می رویم سراغ آن، آن سه تا قرینه که می گویید من می گویم تک تک قرینه ها را نگاه کن .
استاد : اگر تک تک قرینه ها را نگاه کنیم که هناک دالان نمی شود دوال می شود
مستشکل3: نه ، شما یک قرینه را که نگاه می کنید با آن دلالت قبلیش دو تا دال دارید دوتا مدلول ،
استاد : در مجموع چطور؟
مستشکل3: در مجموع ممکن است هر تعداد باشند من تحلیل را برای یکی می آورم ، ایشان میخ خیمه فرمایششان اینست : می خواهند برای هر قلمبه ای یک ما به ازایی درست بکنند یک لفظ را بعنوان قلمبه گرفتند گفتند این ما به ازایی دارد ، یک قرینه را که واضحش اینست که لفظی باشد گرفتند گفتند این هم به ازایش مدلول هست حالا این مدلول می خواهد مرکب باشد یا بسیط باشد می خواهد واضح باشد یا مغبر باشد ، تحلیل من اینست در هر مرحله ای هم یک دال دارم یک مدلول ، پس فی الجمله اینجوری است که ما دالان داریم و مدلولان ، حالا اگر شما گفتید من بیست تا قرینه دارم ما می گوییم برای هر بیست تا همین تحلیل هست حالا می خواهید بگویید که نه من همه را می خواهم با هم نگاه کنم با هم همه را نگاه کنید که یک چیز خارجی می شود هر موردی را باید بروید نگاه بکنید ولی در تحلیل ایشان می فرمایند دالان و مدلولان یعنی هر قرینه ای که نگاه کردید و هر لفظی ، شما دو دال و دو مدلول دارید، ممکن است بیست تا لفظ و بیست تا معنا من اراده کرده باشم حالا بگویید چند تا دال هست؟ اینجور که نمی شود تحلیل کرد، تحلیل را معمولا برای یک فرد انجام می دهند بقیه را روی آن جاری می کنند ،
مستشکل4: بحث سر استعمال لفظ در اکثر از معناست شما دارید دلالت لفظ بر معنا را شرح می دهید نه مشترکی که در سه یا چند معنایش استعمال شود
مستشکل3: دلالت لفظ بر معنا در مشترک ولو یک معنایش لحاظ شود این تحلیل را دارد. شما وقتی می خواهید کلام حاج آقا را معنا کنید تا آخرش را باید بروید
استاد: من حرف اخیر شما را یکبار دیگر می گویم ؛ شما می گویید وقتی یک معنا را در نظر بگیریم یک دال داریم یک مدلول ، مدلول اول مالایخرج است. مدلول دوم هم قرینه معینه بود. بحث ما سر این بود که حالا دال و مدلول داریم. آیا یک دال و مدلول دیگر هم می‌شود یا نه؟ جواب ندادید؟ شما ببینید ما الان یک دال داریم یک مدلول ، حالا می‌شود از این دال و مدلول یک دال و مدلول دیگر هم درست کرد؟ بحث ما سر این است
مستشکل3: ما از این دال و مدلول دال و مدلول درست نمی کنیم بلکه یک دال و مدلول آوردیم یک دال و مدلول دیگر هم آمد. دال اول لفظ بود که مالایخرج را آورد. یک دال و یک مدلول، مرحله بعدی که طولی است بهرحال در سلسله اتفاقاتی که می افتد دو تا دال باهاش سر و کار داریم دوتا مدلول ،
استاد : دو تا دالی که یکیش لفظ بود یکیش قرینه ، از کجای این نتیجه گرفته می شود که از این دال می توانیم تعدد دال و مدلول درست کنیم که محل کلام است ؟ از همین جزء الدال؟
مستشکل3: جزء الدال دیگر نداریم اینجا عرض کردم ظاهرا تحلیل ایشان با آن جزءالدال فرق می کند و الا چه نیازی به گفتنش بود.
استاد : یعنی در استدلال دیگر ، نمی خواهیم از همین استفاده کنیم؟ از دلالت لفظ بر مالایخرج و اینها،
مستشکل3: اینجا تحلیلشان مجزا می شود.
استاد : این اول الکلام است شما یکبار این را بکار بردید تمام شد. جزء الدال قرارش دادید. تعدد دال و مدلول تحلیل کردید. حالا می خواهید یکبار دیگر از جزء همین دال برای همین استعمال استفاده کنید این اول الاشکال ؛ دیگران قبول نداشتند شما می گویید دو تا دال و دوتا معنا ، خوب باشد ، اینکه در همین جزء الدال بتوانم باز استفاده کنم برای تعدد دال و مدلول دیگری در موازی این ، این بیان آن را اثبات نکرد ، با آنکه حاج آقا می خواهند این را اثبات کنند .
مستشکل3: از آن دال این دال را استفاده نکردند ، مدلول که لفظ باشد آمد می تواند یک مدلول دیگر رویش سوار شود چه مانعی دارد ؟
استاد : مانعی ندارد، غیر از اثباتِ جواز است. ایشان می خواهند با تعدد دال و مدلول امکان استعمال در اکثر از معنا را ثابت کنند نه اینکه بگوییم یک چیزی گفته اند که با آن منافات ندارد ، می گوید تعدد دال و مدلول ، تعدد دال و مدلول است ولو در استعمال واحد حالا در اکثر محال است یا نه؟ می خواهد باشد یا نباشد ، این می شود لاینافی ، اما ایشان می خواهند با این اثبات کنند که یمکن ، با تعدد دال و مدلول امکان یا لا امکان ثانی در نیامد و حال آنکه ایشان می خواهند تعدد را با عنوان محل بحث ثابت کنند. مدلول متعدد یعنی همان که محل بحث ما است ثابت شود نه مدلول متعددی که در استعمال واحد هم هست و حالا تعدد دال و مدلول سر رسید، می خواهد استعمال دیگر ممکن باشد یا نباشد بمعنای عدم منافات ، حالا باز هم بیشتر فکرش بکنیم
مستشکل3: من برایم واضح است که مشکلی ندارد در گام اول ایشان رساندند این مطلب را و بارشان را در همان گام اول بستند که لفظ تمام آن معانی را با خودش می آورد اگر اینجا تسلیم شدید دیگر تمام ، ...
استاد : یک عبارتی پایین همین صفحه دارند که من حالا با بحثی که کردیم نگاه جدید به آن نکرده ام ان‌شاءالله در مطالعه ببینیم چطور است ، سطر آخر همین صفحه171 ببینید می فرمایند : «فالدال فی جمیع الصور متعدد و المدلول المرئی به ایضا متعدد» ، چه بسا این عبارت به نفع شما باشد در اینکه مقصودشان همین باشد ، فی جمیع الصور می گویند جمیع الصور کدام است؟ اینکه دال واحد و مدلول متعدد ولی قرینه والمدلول المتعدد خارج می کند اینکه شما بگویید معنای واحد را هم می خواهند بگویند ، لا اینکه اینجور باشد ، این لا معلوم می‌شود نمی خواستند استعمال در واحد را در این پایین بگویند ،
انشاءالله ببینیم برای بعد