• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
عبارتی  که دیروز فرمودند «کما نلاحظ وجودی الطبیعه فی زمان واحد تصورا لا تصدیقا» اینها مال دفتر نخست است که در حاشیه «کما نلاحظ ... فی هذا الوجه»  اضافه نموده اند که شماره دو می شود.
و لذا یک نحو تنظیر به حساب می آید نه تمثیل. تمثیل می شود خودش  مورد بحث اما تنظیراین گونه نیست. ممثل می شود ذهن و ممثل به می شود وجود خارجی ، به همین جهت کما نلاحظ را بردیم در فرد  وجود خارجی طبیعت که مثال است برای فرد ذهنی طبیعت . این را از کلمه تصدیقا استفاده کردیم و ممکن است وجهی دیگر نیز داشته باشد.
سوال : [مبهم]
پاسخ: یعنی در ذهن می توانیم دو بار طبیعت را در ذهن تصور کنیم اما دو بار نتوانیم تصدیق کنیم؟!
منظور از تصدیق چیست؟
 تصدیق تعریفات خوبی داشت و سابقه ی دقیقی هم داشت تا زمان صاحب اسفار که در رساله التصور و التصدیق مباحث خوبی دارند که بازتاب در کتاب المنطق داشت .
پیش از این در کتاب حاشیه یا شرح شمسیه می گفتند العلم ان کان اذعانا للنسبه فتصدیق و الا فتصور.
اگر نسبتی را اذعان کنید می شود تصدیق و الا اگر اذعان نبود چه اینکه استفهام باشد یا تردید ، فقط موضوع و یا فقط محمول می شود تصور.
تصدیق مرکب یا بسیط
از آن جا هم مباحثی شده بود که تصدیق مرکب است یا بسیط؟
 اگر تصدیق اذعان باشد می شود بسیط و تصور موضوع و تصور محمول و  تصور نسبت می شود معدات و اگر موضوع و محمول و نسبت حکمیه و حکم داخل باشد می شود مرکب از چهار چیز.اذعان نفس همان حکم بود.
اشکالی که آنجا مطرح می شد این بود که اذعان نسبت و حکم، فعل نفس است که علم نیست زیرا علم کیف نفس است بنابراین این سخن که علم اگر اذعان باشد تصدیق می شود ؟ بنابراین اذعان چون فعل نفس است علم نیست مثل تصمیم گرفتن که علم نیست .
اذعان کار است لذا در رساله التصور و التصدیق این دقت پیش آمد که واقعا علم دو نوع و دو جوهر است گاهی علم در فضای سان دادن مطالب ذهنی است و گاهی علم یک نحو ارتباط برقرار شدن و انکشاف واقع لدی النفس است نفس عالم واقع را می بیند و به دنبالش اذعان می کند بنابراین لازمه اش اذعان است بنابراین تصدیق محض انکشاف واقع است بر خلاف تصور که انکشاف واقع نیست وصل شدن سیم ذهن به متن واقع نیست. ریخت تصور ریخت سیم وصل شدن به واقع نیست.
ریخت تصور چیست؟
سان دادن عناصر ذهنی درون ذهن است: انسان، بقر ،شجر، انسان شاعر است ،انسان کاتب نیست ،همه تصور است عناصر ذهنی که در محیط ذهن سان می دهید همه تصور است.
انسان شاعر است و انسان شاعر نیست همه تصور است بله اگر نگاهش به خارج است که دیده انسان ها شاعر هستند و باعث اذعان شد و لازمه اش اذعان بود تصدیق است که جوهره اش کاملا متفاوت از تصور است.
این مطلب اگر پیش از این هم بوده اما در رساله صاحب اسفار این مطلب بحث شد.که در انتهای الجوهر النضید هم چاپ شده است.
و بعد از این رساله در کتاب المنطق بحث تصور و تصدیق بسیار دقیق شده است یعنی از دقتی که  در الحاشیه و شرح شمسیه و شرح مطالع  شده است پیش تر رفته است و این دقتی که صاحب اسفار خرج داده در تفاوت دو نوع علم در المنطق پیاده شده است و تعریف خوبی از تصدیق داده است.یعنی دقت صاحب اسفار در تفاوت تصور و تصدیق کاملا پیاده شده است که تصدیق یک نوع علم است نه یک نوع فعل بنابراین  تعریف تفتازانی که العلم ان کان اذعانا لازمه ی تصدیق است نه خود تصدیق.
سوال: اگر در تصور هم به طبیعت و نفس الامر دست می یابیم تصور هم انکشاف واقع است؟
پاسخ: این حرفی است که پیش از این هم سخنش رفت.اساسا در  اصل تکون علم آیا در اصل حصول علم حصولی، اول تصدیق محقق می شود که بعد با تحلیل آن تصور پدید می آید یا تصور مقدم بر تصدیق است و تصدیق فراهم امده از تصورات است؟ غالبا در کلاس ها می گویند تصور مقدم بر تصدیق است.چه بسا واقعیت این گونه نباشد ابتدا طبق علم حضوری خودش و طبق کنش مشاعری که نسبت به حقیقت انجام می شود علم حاصل می شود که تصدیق است و بعد بر می گردد به تصدیق خودش نگاه می کند و تصور ساخته می شود چشم باز می کند زید را ایستاده می بیند این دیدن کاری است که به علم جزیی می رساند این یک تصدیق است وقتی برایش منکشف شد که زید قائم است بعد تحلیل می کند یکی ذات زید یکی وصف قیام
پس یک ادراکی داشت که تحلیل کرد در حالیکه چیزی که دیده بود مجموع زید قائم بود به عنوان یک واقعیت.
سوال: [مبهم]
پاسخ: تصدیق لازمه اش اذعان است و بالدقه حال اتصال نفس به واقع است بنابراین در دل تصدیق خارج بودن از موطن ادراک وجود دارد  هر چیزی که در محدوده ذهن است تصورات است هر گاه بخواهید واقعیتی به او واصل شوید تصدیق حاصل می شود اگر تصدیق این است حال متن را دوباره ملاحظه کنید
تصدیق دوباره نمی شود جای تصدیق موطن خارج ادراک است که دوبار نمی شود زیرا تصدیق یک وجود دو تصدیق نمی شود زیرا اگر این طور شد یعنی دو تا این وجود داشته باشد که این محال است. دو بار نمی توانیم ...
سوال:مثال شما دو وجود برای انسان بود ....
پاسخ: نه زید دو فرد داشته باشد. اینکه انسان در خارج افراد داشته باشد که بدیهی است به ازای هر فردی تصدیقی وجود دارد. این که فرمودند لا تصدیقا یعنی طبیعتی که وجود پیدا کرده در زید وجودی الطبیعه در ضمن وجود خارجی زید.
طبیعت انسان در زید وجود دارد حال دو وجود برای زید تصورا ممکن است همین وجود خارجی زید را دوبار تصور می کنیم اما همین وجود خارجی زید را دوبار نمی توانیم تصدیق کنیم زیرا هر تصدیقی یک اتصال به خارج است این نمی شود زیرا دو بار تصدیق کردن اجتماع مثلین است و نمی شود یک طبیعت انسان که در وجود زید تحقق دارد دو وجود داشته باشد
اما همین وجود خارجی زید می تواند دوبار تصور شود و هیچ مشکلی ندارد.
سوال: در آن واحد چگونه می توان تصور متعدد داشت؟ یعنی دوبار احضار کنیم؟
پاسخ: شما می گویید انسان بعد می خواهید توضیح دهید که هرچیزی خودش خودش است. برای توضیح این مطلب برای مخاطب، اول زمینه را فراهم می کنید که مخاطب یک چیز را دوبار تصور کند تا بعد تصدیق کند که زید زید است انسان انسان است .این اشکالی ندارد
اما دوبار تصدیق نمی شود چرا که  محذور دو لحاظ یک وجود ذهنی، در تصدیق امر خارجی هم هست.
«وجودی الطبیعة»: این طبیعت یعنی طبیعت موجود در ضمن زید نه زید و عمرو. لا تصدیقا چون محذور دارد می فهمیم وجودی الطبیعه یعنی دو وجود طبیعت انسان در ضمن زید . این وجود را دو بار می توانیم تصور کنیم اما دو بار نمی توانیم تصدیق کنیم زیرا تصدیق متعدد لازمه اش تعدد در خارج است.
«وجودی الطبیعة» یعنی وجود ذهنی  فی زمان واحد یعنی در یک زمان .
تصدیقات درون تصور
این که تصور اتصال به نفس الامر است که سخن این است که ما من تصور الا فهو فی بطونه تصدیق
زیرا هر تصور عقد الوضع است که در دلش عقودی است عقد یعنی قضیه ولو نفس الامری که حرفهای درستی است فعلا از این سخن که تصور خودش حصول به یک مطلب نفس الامری است باشد اما به عنوان یک نسبت مندمج که به ان تنها اشاره می کنیم و سان نمی دهیم یک تصور است مثلا زید کریم هر کدام جدا شده است اما در زید الکریم قبلا فهمیدم زید کریم است حال الان دارم به ان نسبت که قبلا محقق شده یک اشاره می کنم.نسبت اندماجیه است
اختلاف میان فارابی و بوعلی این بود که عقد الوضع امکان است یا بالفعل. الانسان ،یعنی کل ما هو یصدق علیه الانسان بالفعل  فی احد الازمنه الثلاثه یا ما یصدق علیه الانسان بالامکان ولو فی احد الازمنه الثلاثه هم نباشد .
تازه این یک عقد الوضع است که مورد اختلاف است اما چندین طور دیگر عقد الوضع می توان فرض کرد الانسان یعنی ماهو موجود و یصدق علیه الانسان ؛ طبیعت نفس الامری برایش در نظر بگیریم یا خیر باز هم یک فضایی جدید است.
تصور سان دادن است اگر چه باطنش چیزی دیگر است که اتصال نفس به واقعیتی است بالفعل .ولو الان اشاره است به ان نسبت. تصدیق بالفعل چیزی است که نفس منکشف شده برایش واقع که تفاوت جوهری با تصور دارد.
 همان مثال زید زید است آیا نمی توان گفت به لحاظ عقد اللوضع و عقد الحمل تصدیق نمود؟
این مطلبی که من در باب زید زید است در پاسخ به ان سوال بود که گفتید نمی شود دوبار تصور نمود؟
الف الف است چه نوع تصدیقی است؟ زید زید است  در بار ه زید تصدیقات متنوعی داریم حال دو بار  تصور می کنیم ولو در باطنش تصدیقاتی باشد.
توضیح «تصورا لا تصدیقا»
چرا نمی توانیم تصدیقا دوبار تصدیق کنیم زیرا با آنچه صاحب کفایه می گفتند در محذور عقلی مشترک هستند.
«اشتراکهما»: اشتراک تصدیق وجود زید دوبار با اشتراک شخص لفظ دوبار لحاظ شود هر دو در محذور شریک هیتند بر خلاف اینکه بخواهید طبیعت را در میان بیاورید که هم تعدد تصوری درست است اما تعدد لحاظی درست است برای طبیعت لفظ زید در ذهن .
اشتراک وجه صاحب کفایه که شخص لفظ را در نظر گرفتند با تصدیق متعدد به وجود زید در اجتماع مثلین شریک هستد زیرا لازمه اش این است که یک وجود بشود دو وجود.
«و تاثیر مجموع السببین المجتمعین فی الواحد ...»
آیا توارد علتین مستقلتین بر معلول واحد می شود یا خیر؟
قاعده مشهور، نفی این بود. حال پاسخ چیست؟ از مثال های نقض این بود که دو نفر به سینه یک نفر تیر می زنند به طور ی که باهم او را کشته اند. اگر هر کدام نمی زد تیری دیگر او را می کشت اما الان باهم این کار را انجام داده اند.
 حتی کسانی که قاعده الواحد را قبول دارند باید مثل این مثال را توضیح دهند. پاسخ این است  قاعده توارد مربوط به علت فاعلی است. علت فاعلی که علت موجده است معلول ارتباط وجودی با علت دارد  یا اضافه اشراقی دارد به علت یا چیزی مثل این .این جا نمی شود که اگر علتی معلولی به وجود اورد این معلول علت اوست . اذن لذهب کل اله بما خلق آن اله . اگر شما در نفس خودتان با اضافه اشراقیه  تصوری را در ذهن ایجاد کردید نمی شود این تصور را به کسی دیگر نسبت دهیم که او با شما این تصور را باهم ایجاد نمایید.معلول ذهن شماست که با اراده و اضافه اشراقی نفس این صورت علمیه را درست کردید نمی شود که علت مستقل دیگر شخص دیگر شریکا آن را درست کند.
این مربوط به علت موجده است که اگر ایجاد می کند . البته می شود در این مثال بعضی خلل وارد کنند اما این بدین خاطر است که رابطه علت و معلول را رابطه بنا و بنّا می گیرند که دو الاه با هم به یک چیزی "کن "گفتند که اگر هر کدام نمی گفتند ان فرد موجود می شد
این تصور انعزال است اما اگر تصور کنند که وجود زید سراپا ولحظه به لجظه  همه کیانش و وجودش بند وجود علت است می بینند نمی شود که یک معلول به دو علت مرتبط باشد.
اما در علل دیگر مثل علل معده ، مثل تیر،  ایجاد قتل نمی کند معد است جریان خون را به اختلال می اندازد بعد روح مفارقت می کند.این امر روشنی است چیزی را ایجاد نکرد.مثل کسی که کتابی را از هم  پاره کند اینجا چیزی را ایجاد نمی کند در این مثال قبلی نیز همین گونه است.
«توارد علتین غائیتین»:
دو علت غایی باهم سبب شود.مشکلی ندارد مثال فقها این است:
مثلا کسی که وضو می گیرد اگر قضیه وضو نبود صورتش را می شست تا خنک شود واگر بحث خنک شدن هم نبود باز وضو می گرفت تا طهارت داشته بشد.حالا می خواهد وضو بگیرد الان صورتش را می شست قطعا یا به خاطر گرما یا به خاطر طهارت. در این جا اگر نیت مستقل باشد وضو را باطل می دانند. اما اگر تبع باشد بعضی اشکال داشتند.
بنابراین توارد علتین غائیتین هم مشکلی نداردکه اینجا دو علت غایی بیاید و یک ذو الغایه را ایجاد کنند.
«فتاثیر لحاظی الطبیعة فی ایجاد واحد»
مقصود از طبیعت در این عبارت  یعنی طبیعت لفظ زید.لحاظ می کند طبیعی لفظ زید در ایجاد واحد یعنی   آن  لفظی از دهان خارج می شود.
«لازمه تاثیر مجموع السببین مجتمعین»
سببین یعنی علتین غائیتنی که دوتا لحاظ اند برای  ایجاد لفظی که از دهان خارج شد ه است اجتماع سببین که دو لحاظ اند برای ایجاد لفظ عین خارج شده است که هم برای گفتن عین به معنای چشمه  وهم معنای چشم استفاده شد.
«بحیث لو انفردا»
یعنی هر کدام به شکل مستقل مد نظر بوده است
«و تحقق الغایتان»
 که معلوم می‌شود مقصود علت غایی بود نه سبب معد .
«و المفروض وفاء مقام الاثبات بالافهام.»
مفروض این است که لفظ عین مشترک است مقام اثبات مقام دلالت است وافی است زیرا لفظ مشترک است که دو وضع داریم که دو لحاظ م یکند که هر دو معنا را باهم برساند.
سوال: لحاظ نفس معد است به خاطر یک غایتی . خود لحاظ علت غایی نیست.
پاسخ: چون علت غایی اقتضا دارد که من دو بار لحاظ کنم دو بار لحاظ  می کنم که توارد سببین است اما خود سبب معده معلول علت غایی است
چون دو افهام غایت است که هر کدام یک علت معده ای را زمینه سازی می کند که لحاظ طبیعی لفظ است در ذهن.
دو تا علت غایی است که هر کدام سبب می شود لحاظ مستقلی را واین دو تا لحاظ سبب می شود که تلفظ شود و با لفظ واحد ، علتین غائیتین محقق شود.
بنابراین لحاظین علت معده است. که خودشان متاخر از علت غایی هستند.
«و اما ان المتعلق»
این جا برهان است براینکه متعلق لحاظ یک طبیعی است و ابتدا این مطلب غریب به ذهن می آید که نیازمند برهان است که کم کم اگر مطلب واضح شد برای ایندگان نیازی به برهان هم نیست.
چیزی که ما با مثال هایی ذهن را سراغ طبیعی می بردیم ایشان با برهان این کار را انجام می دهند. بعد از این مطلب جواب دوم مرحوم اخوند صاحب کفایه می دهند .
این برهان در واقع تکمیل جواب نخست است زیرا ادعایی در جواب اول داشتند که متعلق لحاظ طبیعی است.
«لمکان ان المعلول متاخر عن العلة الحقیقیة و متعلق اللحاظ متقدم طبعا علی اللحاظ الموثر فی وجود اللفظ خارجا و لا یمکن تعلق اللحاظ و ای وجود بما هو متاخر عنه بشخصه المعلول لذلک اللحاظ.»
لحاظ چیزی است که باید متحقق شود لحاظ مضاف الیه می خواهد لحاظ چی؟ آیا مضاف الیه می شود متاخر از لحاظ باشد؟ خیر
چرا؟ زیرا لحاظ باید چیزی باشد تا بدان تعلق گیرد.
در واجب تعبدی و توصلی این مطلب بود که امر می کنم نماز را به قصد امر بخوان هنوز که امری نیامده چگونه به قصد امر بخواند  این جا هم نمی شود لحاظ کرد آن چیزی که بعدا لحاظ می کنم.
این ذهن را می برد به مسائل نفس الامر که البته این جا عبارت ایشان وارد ان مباحث نمی شود
«ان المعلول...»
معلول از علت متاخر است «و متعلق اللحاظ متقدم طبعا علی  اللحاظ» پس محال است که متعلق لحاظ معلول خود لحاظ باشد چرا که معلول متاخر است و متعلق لحاظ متقدم است.
لحاظ می خواهد سبب باشد و معلول وجود خارجی لفظ زید است متعلق لحاظ که وجود خارجی زید است بر فرض صاحب کفایه .
لحاظی که متاخر است طبعا از ملحوظ خودش که لفظ است محال است این متقدم علت باشد برای این لفظ. الحمد لله رب العالمین.