• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 

صحبت در این بود که کلمه «نعم» در ص162 استدراک از چیست. «نعم یمکن أن یکون القرینة علی التجوز مقدمات الحکمة لعدم القرینة علی التعیین في البعض» قبلا در عبارت بالا صحبتی از قرینه نشده بود. اما در این عبارت می‌فرمایند: «یمکن أن یکون القرینة» مگر وجود قرینه مشکوک بود که اینجا می‌گویند: «یمکن»؟ کجا در عبارت قبلی نیاز به قرینه داشت؟ دنبال این عبارت هم می‌فرمایند: «فعلیه لاثمرة للبحث»
یک جایی که این «نعم» می‌تواند استدراک او باشد و با قبل و بعد و سیاق عبارت مناسب باشد اینجاست: «و إلا فإما لایحمل علی الممتنع أو یتعین» چون فرمودند: اگر امکان داشته باشد استعمال لفظ در اکثر از معنا في صورة تعدد المراد حمل می‌شود علی معناه مع التعدد و إلا یعنی اگر ممکن نباشد «فإما لایحمل علی الممتنع» بنا‌بر ممتنع اصلا حمل نمی‌شود «أو یتعین ارتکاب التجوز» متعین می‌شود که تجوز را انتخاب کند «مع تعین الحمل»
یعنی اگر حمل متعین نیست لایحمل بر معانی خودش «علی الممتنع» بنا‌بر این که ممتنع باشد استعمال لفظ در اکثر از معنا یا ممتنع باشد این معانی متعدده مراده و اگر حمل متعین است مجاز بگیرد
«نعم» نعم یعنی چه؟ یعنی چرا بگوییم فقط در صورت تعین حمل، ارتکاب تجوز می‌شود؟ حتی در صورت تعین حمل هم باز قرینه هست بر این که همه معانی مراد است. پس این که «و إلا فإما لایحمل علی الممتنع أو یتعین» الخ نه اینگونه نیست.  درست این است که: و إلا فیحمل علی معناه مطلقا. لایحمل اصلا نداریم. چرا؟ چون یک قرینه عامه‌ای داریم که همه جا آن قرینه کمک می‌کند برای حمل. پس حتی در صورت عدم تعین حمل هم ما قرینه داریم بر این که مجازا همه معانی می‌تواند مراد باشد. آن وقت نتیجه‌گیری هم روشن می‌شود: «فعلیه لا ثمرة للبحث» یعنی اگر استعمال لفظ در اکثر از معنا ممکن است که حمل بر همه معانی می‌شود اگر هم استعمال ممکن نیست اگر مورد تعین حمل است که هیچ. حتی اگر مورد تعین حمل بر معانی متعدده هم نیست باز قرینه عامه داریم که می‌شود معانی متعدد مراد باشد. اینجا خیال می‌کنم بهترین جایی است که «نعم» به آن بخورد
سؤال: پس این بحث عملا از مبادی تصدیقیه نمی شود؟

جواب: بله. «و علیه فلا ثمرة للبحث» هم همین است

خلاصه عبارت از اول تا پایان «نعم»:

چرا استعمال لفظ در اکثر از معنا از مبادی تصدیقیه لغویه است؟ چون اگر بخواهیم تصدیق کنیم که لفظ، حمل بر معنای خودش می‌شود یا نه متوقف بر آن است -که اگر ممکن باشد، حمل بر معانی خودش با تعدد می‌شود و اگر ممکن نباشد حمل نمی‌شود- بله. وقتی هم ممکن نیست اگر چاره‌ای نداریم از تعین مرادات متعدده آن وقت حمل بر مجاز می کنیم. اگر معانی متعدده متعین هم نباشد در عین حال یک قرینه حکمت عامه‌ای داریم که به کمک آن می‌تواند حمل بر معانی متعدده بشود پس «لا ثمرة للبحث» چه قائل به امکان باشیم چه نباشیم خلاصه بر معانی متعدده حمل می‌شود.
سؤال: اگر این مقدمات حکمتی هم که فرمودند تمام نباشد و‌لو ما قائل به استعمال لفظ در اکثر از معنا باشیم باز هم نمی‌توانیم حمل بکنیم
جواب: به این معنا که در اصالة الحقیقة هم –غیر از أصالة الإطلاق- به مقدمات حکمت نیاز داریم. چرا؟ چون ما می خواهیم مراد را با أصالة الحقیقة کشف کنیم. آیا می شود بدون این که متکلم در مقام بیان باشد مراد را به او نسبت دهیم. آیا می‌شود قرینه ای در کار باشد و ما معنای حقیقی را به او نسبت دهیم؟
فقط یک نکته بود که آن روز عرض کردم و آن این بود که اساسا رمز پیدایش قرائن عامه و مسأله مقدمات حکمت در اصول چه زمانی بوده؟ زمان آن مطلبی بوده که سلطان العلماء برای اطلاق گفتند. قبلا می‌گفتند مطلق وضع شده للمعنی المطلق بما هو مطلق و لذا وقتی مطلق قید می خورد می‌گفتند مجاز شد. استعمال در غیر ما وضع له شد. سلطان العلماء با دقتی که کردند فرمودند که مطلق وضع نشده برای معنای مطلق. مطلق وضع شده برای ذات المعنی. اگر قید آوردی و مقید شد خوب ذات المعنی یجتمع مع القید اما اگر قید نیاوردی آن وقت چه؟ آیا می‌توانیم کلام را بر اطلاق حمل کنیم یا نه؟ مطلب زمین مانده بود. چون شما می‌گویید برای مطلق که وضع نشده قید هم که نیست پس می‌شود مجمل. از کجا می‌خواهید حملش کنید بر مطلق؟ اینجا آن نقطه پیدایش مقدمات حکمت و قرائن عامه در علم اصول است. گفتند ما به وسیله مقدمات حکمت أصالة الإطلاق را جاری می‌کنیم و کلام ظهور در اطلاق پیدا می کند.
مشکلی که در ما نحن فیه داریم این است که در أصالة الحقیقة افاده معنای حقیقی به وسیله وضع است یا به وسیله مقدمات حکمت؟ حقیقی آن است که خودش موضوع له باشد مجازی آن است که خودش موضوع له نباشد. اصالة الحقیقة می‌گوید بگو همان معنایی که موضوع له است مراد متکلم هم هست. آیا باید متکلم در مقام بیان باشد؟ بیان اینجا جا ندارد موضوع له که دیگر مقام بیان نمی‌خواهد وقتی که شما لفظی را می‌گویید قرینه‌ بر مجاز هم نیست پس معنای حقیقی متعین است
سؤال: پس اینجا این که متکلم در مقام اجمال است قرینه می‌خواهد یک قرینه‌ اینجوری می‌خواهیم تا بر معنای حقیقی حمل نکنیم.

جواب: به عبارت دیگر باید قرینه داشته باشیم بر ابهام. این خودش یک جور قرینه صارفه است و الا اگر ما بفهمیم در مقام اجمال گویی نیست این کافی است. وقتی در مقام اجمال گویی نیست پس معنای حقیقی است اما اگر بفهمیم در مقام اجمال گویی است به صرف فهمیدن ما باز فایده‌ای ندارد مادامی که قرینه‌ای که یحتج بها در کار نباشد
سؤال: تا قرینه نباشد می‌گوییم در مقام بیان است

جواب: اصلا بیان یعنی چه؟ آن جا می‌گفتیم بیان چون ذات المعنی موضوع له بود. می‌خواستیم یک چیزی اضافه بر ذات المعنا رویش بگذاریم که اطلاق است به معنای عدم ارادة قید مع المطلق. آن جا به بیان نیاز داشتیم. اما این جا که موضوع له خود این معناست وقتی لفظ را گفته موضوع له همراهش است چون آنجا سلطان العلماء وضع را برای ذات المعنی گرفتند و مطلق غیر از آن بود محتاج شدیم به مقدمات حکمت. اینجا در اصالة الحقیقة خود وضع را داریم چه نیازی به مقدمات حکمت هست؟
یکی از حضار: به حساب فرمایش شما لازم نیست که ما احراز کنیم تعلق غرض به بیان را چون محرز است.

جواب: به خاطر این‌ که بیان بودن برای رفع قیود در مطلق بود و مطلق به وضع نبود اما در ما نحن فیه معنای حقیقی بالوضع است به عبارت دیگر هیچ کس قرار نیست وقتی شک دارد در معنای مرادِ متکلم، از معنای موضوع له دست بردارد بله اگر چیزی هست که او را به شک می‌اندازد آن وقت تازه می‌گوییم وقت اصالة الحقیقة است.
یکی از حضار: پس با این فرمایش شما ثمره‌ای پیدا شد آنی که آنجا فرمودند درباره‌ی تجوز بود و «بل بالبیان» شاید آنجا جا داشته باشد ولی اگر ما قائل به امکان اراده‌ معانی متعدده باشیم بالحقیقه «بل بالبیان» را نیاز نداریم.

جواب: خود ایشان هم اشاره‌ای دارند می‌فرمایند: «والمفروض امتناع إرادة الکل» یعنی از نعم تا آنجا همه بر مبنای امتناع استعمال است نه اینکه بخواهند از نعم روی هر دو مبنا جلو بروند هم امکان هم امتناع و حتی بنا بر امکان هم بگویند اینها را نیاز داریم و لذا بنا بر امکان می‌توانیم بگوییم نیازی به اینها نیست.
یکی از حضار: پس همین که بگوییم نیازی نیست ثمره پیدا می‌شود

جواب: ایشان می‌خواهند بگویند که مقدمات حکمت مقدمات عامه است این مقدمات موجود است تا دلیلی بر خلافش نباشد وقتی دلیل بر خلافش است شما قرینه دارید بر اینکه اینجا در همه معانی استعمال نشده. با این توضیح شما قرائن حکمت را از دست خودتان گرفتید.پس بنا بر امکان هم بگویید قرینه داریم بر اینکه مثلا او در مقام بیان نبوده.
یکی از حضار: اگر بخواهد همه مراد باشد یک مؤونه زاید نمی‌خواهد؟ اگر بخواهد تک تکشان اراده می‌شود این نیاز به در مقام بیان بودن دارد ولو موضوع له باشد اما مثل بحث اطلاق مؤونه زائده می‌خواهد.

جواب: من اول که  این عبارت را خواندم «بل بالبیان» را همان توضیح مقدمات حکمت گرفتم نه اینکه جدی نباشد. جدی است چون در مقام بیان بودن در مقدمات حکمت جدی است.
یکی از حضار: یعنی می‌فرمایید توضیح است نه ترقی.

جواب: احسنت. بیشتر تاکید روی «وعدم تعلق الغرض بالإجمال» است. «بل بالبیان» که خودش جزء مقدمات حکمت بوده است. فرمودند: «نعم یمکن أن یکون القرینة علی التجوز مقدمات الحکمة لعدم القرینة علی التعیین فی البعض و لا قرینة علی إرادة البعض دون الکل و تساوی الکل فی تعلق الإرادة الاستعمالیة و عدم تعلق الغرض بالإجمال بل بالبیان» این بالبیان از باب مقدمات حکمت است که غالبا وقتی کسی حرف می‌زند در مقام بیان است و الا اگر بگوییم منظورشان این است که ما قرینه خاصه داریم بر اینکه در مقام بیان است دوباره همان طور که شما می‌فرمایید ثمره‌ی نزاع ظاهر میشود چون باز محتاج به قرینه هستیم القرینة الخاصة الدالة علی أنه فی مقام البیان نه بر اصل اینکه متکلم در مقام بیان است لذا خیال می‌کنید این بل، بلِ ترقی نیست. بلِ توضیح است برای جا انداختن اصل مقدمات حکمت.
یکی از حضار: مگر اینکه ایشان قائل باشند در صورت امکان هم نیاز به قرینه هست

جواب: اینها را دارند روی فرض امتناع می‌گویند «والمفروض امتناع إرادة الکل علی الحقیقة فیتعین التجوز» بله متفرع بر آن می‌گویند چون این قرینه از قبیل قرائن عامه است و همه جا در دسترس همه است این قرائن حکمت عملا با وضع فرقی نمی‌کند. چون وضع ولو خودش یک نوعیتی دارد و همه جا با پشتوانه‌ وضع، تبادر و محاوره صورت می‌گیرد اما هزاران محاوره هم به پشتوانه‌ مقدمات حکمت صورت می‌گیرد «فعلیه لا ثمرة للبحث لأنه مع القیود المتقدمة» که مقصود مقدمات حکمت است «یتعین الحمل علی الکل أمکن أو لا فعلی الإمکان یکون الاستعمال حقیقیا و علی الامتناع مجازیا» چرا علی الامتناع همه مراد است و مجازی است؟ «لأن کلا المعنیین أقرب المجازات بالنسبة إلی کل منفردا» فرض بگیرید عین دو تا معنا دارد: چشم وچشمه. الان هم می‌خواهد هم معنای چشم هم معنای چشمه مستعمل باشد. شما بفرمایید  اقرب المجازات به چشم وچشمه‌ای که بخواهد مجازی به کار رفته باشد کدام است؟ خود همین معنای چشم است و چشمه. یعنی خود معنای حقیقی اقرب المجازات است در آنجایی که این معنای حقیقی ممکن نیست اراده شود. مثلا وقتی یک مشکلی داریم که لفظ اسد را در معنای موضوع له خودش به نحو حقیقی استعمال کنیم نزدیکترین مجاز به معنای اسد چیست؟ خود معنای حیوان مفترس یعنی همان موضوع له. فقط به وصف معنای حقیقی مراد نیست. مستعمل فیه مجازی می‌شود.
«لأنّ کلا المعنیین» یعنی دو تا معنای موضوع له حقیقی که برای لفظ بود حالا خودشان می‌شود اقرب المجازات بالنسبة الی کل منفردا یعنی وقی رأیت عینا مجاز شد از چشم عدول به چیز دیگری نمی‌کنید، سراغ میز و فرش و دیوار نمی‌روید نزدیکترین معنا به آن چشم منفرد خود معنای چشم است اما به اضافه‌ یکی دیگر
و استعمال مجازی است. چرا مجاز است؟ گفته بودند در عین، موضوع له، قید وحدت همراهش است. عین یعنی چه؟ یعنی همین قوه باصره بقید الوحدة. وقتی عین به معنای چشم با عین به معنای چشمه به کار می‌رود قید وحدتش رفته و استعمال مجازی است. معنای حقیقی عین، چشم است واحدا. اقرب المجازات به آن چیست؟ چشم مجموعا.
یکی از حضار: اگر اسد را کسی بگوید، رجل شجاع نسبت به «حیوان درنده به اضافه‌ی یک معنای دیگر» اقرب است. چرا؟ چون معنای دیگر با حیوان درنده مناسبت ندارد.

جواب: می‌فرمایند: وقتی این دو تا جمع شدند چه بسا نحوه اجتماعشان طوری است که ذهن ما از چشم سراغ طلا نمی‌رود مثلا می‌رود سراغ چشمه. چون چشم و چشمه یک خصوصیاتی دارند که نزدیکتر به همند لذا می تواند اگر غیر معنای حقیقی هم باشد از معنای حقیقی جلو بیفتد. این حرف شما در ما نحن فیه اصلا جاری نیست. چون اساسا قید مسأله استعمال لفظ در اکثر از معنا استقلال اراده‌هاست یعنی فقط معیت موردی است قطع نظر از اینکه محتوا چیست. مثل این که می‌گویید من استعمال کردم لفظ مشترک را در معنای الف و باء اگر شما در صدد جامع گیری باشید آن حرف دیگری است. اگر بگویید من یک معنای لطیف ادبی بین این دو تا جامع گیری کردم و این لفظ را دارم در آن معنا به کار می‌برم از بحث ما فاصله گرفتید یعنی پشتوانه استعمال شما باز یک اراده شد. استعمال لفظ در اکثر از معنا یعنی اصلا دو تا اراده هیچ ربطی به هم ندارند. لفظ را گفتم و اراده کردم معنای الف و باء را بإرادتین مستقلتین. اگر فرض این است آن وقت اقرب المجازات چه می‌شود؟ موضوع له را رها کنیم و سراغ یک معنای دیگری غیر از موضوع له برویم؟ پس در محل بحث همراه بودن دو معنا فقط موردی است. هیچ پیوند معنوی بین این دو تا مفروض نیست. دو تا اراده‌ کاملا مستقلند.
سؤال: علقه‌ ما در این استعمال مجازی چیست؟

جواب: آنهایی که می‌گویند مجاز است می‌گویند وقتی واضع عین را برای چشم و چشمه وضع می‌کرده بقید الوحدة بوده و لذا وقتی می خواهد بگوید عین به معنای چشم و چشمه با هم، این مجاز می‌شود چون موضوع له حقیقی بقید الوحدة بود. اینجا چشم با یک معنای دیگر همراه است ولو آن معنای دیگر هم موضوع لهِ عین است
یکی از حضار: طبع باید استعمال مجازی را بپذیرد.

جواب: یعنی بین چشم در حالی که با دیگری باشد و چشم در حالی که تنها باشد هیچ علقه‌ای نیست؟
یکی از حضار: مناسبت اطلاق و تقیید است

جواب: بله یک نحوه مناسبت اطلاق و تقیید است. چشمی است که با دیگری همراه شده در اراده استعمالیه.
یکی از حضار: شما می گویید اقرب این است.

جواب: وقتی معنای حقیقی عین، چشم بود واحدا وقتی مجاز شد و نمی‌دانم کدام معنای مجازی مراد است قرینه‌ای هم نداریم، کدام معنا نزدیکترین است به چشم واحدا؟ همین چشم در حالی که کنار دیگری اراده شده.
یکی از حضار: ظاهرا هیچ کدام از علائق مجاز را ندارد
یکی از حضار: اطلاق و تقیید می شود
یکی از حضار: اطلاق و تقیید جزء علاقات مجاز هست اما ما نحن فیه این طور نیست.

جواب: آنهایی که مجاز گرفتند می‌گویند: اللفظ وضع لمعناه بقید الوحدة اما در اینجا استعمل اللفظ في معناه مع الغیر و قید وحدتی که جزء موضوع له بود رفت. لفظ به قرینه اطلاق و تقیید در مطلق استعمال شده و مستعمل فیه شده مطلق مع الغیر
سؤال: آن وقت چطور این معنا اقرب است؟

جواب: معنای حقیقی قیدش وحدت بود وقتی این قید رفت اقرب المجازات به این معنا کدام است؟ خود همین معنای حقیقی است بدون قید وحدت نه این که از خود این معانی حقیقی صرف نظر کنید و بروید سراغ یک چیزی که ربطی به اینها ندارد
«لکنه یمکن الدفع» دنبالش می‌فرمایند: برهانی که می‌گوید شما نمی‌توانید یک لفظ را در دو تا معنا استعمال کنید کجایش نوشته که این دو تا معنا معنای حقیقی باشد. تمام براهینی که می‌گوید استعمال محال است و آنهایی هم که گفتند آخر کار خودشان نتیجه گیری کردند که استعمال لفظ در اکثر از معنا محال است هر دو حقیقی باشند هر دو مجازی باشند یا یکی حقیقی باشد یکی مجازی باشد لفظ مفرد باشد تثنیه باشد یا جمع باشد. بعضی ها گفته بودند اگر تثنیه یا جمع بیاورید آن وقت استعمال مانعی ندارد ایشان می گویند وقتی استعمال محال است مطلقا در تمام موارد محال است. خوب حالا که این طور شد دیگر نمی‌شود بگوییم: «وقتی استعمال در دو معنا به نحو حقیقت ممتنع بود، می شود مجاز»
«لکنه یکن الدفع بأن البرهان علی امتناع استعمال لفظ واحد في أزید من معنی واحد یعم الحقیقیین و المجازیین» برهان می‌گوید استعمال در دو معنا، مجازیِ آن هم نمی‌شود چون قیدش اراده استقلالی است. بله اگر دو معنای مجازی را واحد فرض کنید مانعی ندارد اما در این صورت دیگر استعمال در یکی شده. اگر دو تا می‌خواهد باشد نمی‌شود
«فامتناع الأول» که حقیقیین بود «لایسوغ معه الحمل علی الثاني» شما می‌گویید: «چون بر حقیقیین نمی‌شود حملش کنیم هر دو می‌شوند مجاز». مشکل این است که برهان داریم بر این که استعمال  لفظ در دو معنا محال است ولو به نحو مجازی
«بل مع الفرض المتقدم یتعین الحمل علی المعنی المراد» آنها می‌گفتند: اگر ممتنع است یحمل علی المعاني لکن همه‌اش مجاز خواهد بود اما ایشان می‌گویند: اگر محال است مجازیین‌اش هم محال است. وقتی برهان داریم بر این که استعمال مطلقا محال است و نمی‌تواند معنای مراد از یکی بیشتر باشد چاره‌ای نداریم از این که بگوییم: این لفظ حمل می‌شود بر المعنی المراد نه المعاني المرادة المجازیة
حالا آن معنایی که مراد است چیست؟ «المعنی المراد ولو بقرینیة أقربیة أحدهما بحد لاتکون قرینة في تقدیر الإمکان» نکته ظریفی را می‌گویند. می‌گویند: وقتی متکلم لفظی را القا می‌کند گاهی اوقات این‌گونه است که با فرض امکان استعمال لفظ در اکثر از معنا، عرفی که این امکان را می داند، همه معانی در ذهنش می آید و حمل بر همه معانی می کند اما اگر نمی‌شود همه مراد باشد و فقط یکی را می‌شود اراده کرد، شروع به سنجیدن می‌کند و در نتیجه یکی از معانی اقرب می شود و اقرب المجازات دیگر خودش محتاج به قرینه نیست
«لاتکون قرینة في تقدیر الإمکان بل مع الامتناع و القیود المتقدمة» یعنی اگر استعمال لفظ در اکثر از معنا ممکن باشد دیگر قرینه معیِّنه در کار نیست همه معانی مراد است. اما اگر بگوییم ممتنع است و قیود متقدمه یعنی مقدمات حکمت هم موجود است آن وقت حمل بر اقرب المجازات می شود که خود یکی از معانی حقیقی است.
من به ذهنم این جور آمد که «القیود المتقدمة» را مقدمات حکمت معنا کنیم ولو می‌شود مراد از آن استحاله استعمال مطلقا –حقیقیین مجازیین یا مختلفین- هم باشد
سؤال: در این صورت «و القیود المتقدمة» توضیحی می شود؟

جواب: نه. دیدید که امتناع چند مبنا داشت خیلی‌ها بودند می‌گفتند: استعمال حقیقی ممتنع است اما استعمال مجازی ممکن است لذا می‌گویند: «مع الامتناع و القیود المتقدمة» یعنی امتناع استعمال لفظ در اکثر از معنا ولو به نحو مجازی
پس فرمودند: متعین است حمل بر معنای مراد ولو به قرینه اقربیتی که فقط در صورت امتناع خودش را نشان می دهد اما عند الإمکان این اقربیت خودش را اصلا نشان نمی دهد و قرینه معیِّنه نخواهد بود. پس اگر قرینه پیدا کردیم یک معنا جلو می‌افتد و همان می‌شود معنای مراد واحد. این یک وجه
«أو یحتاط عملا مع عدم الأقربیة أو عدم الاکتفاء بها» وقتی در صورت امتناع هیچ کدام آن اقربیتی که بتواند خودش را جلو بیندازد ندارد یا اکتفا به این اقربیت نکنیم آن وقت چه کار می‌کنیم؟«یحتاط عملا». عملا یعنی چه؟ یعنی بدون این که أحد المعاني را به متکلم نسبت بدهیم در مقام عمل نسبت به مراد او احتیاط می‌کنیم. این هم یک وجه
«أو یلتزم بالإجمال عندنا و إن کان المتکلم معذورا لاعتماده علی ما لم نفهمه» -خیالم می رسد این ویرگول حذف شود خیلی بهتر است چون نباید ذهن اینجا بایستد- یا این که می‌گوییم متکلم حتما یک قرینه‌ای داشته. او نمی خواسته مجمل بگوید. اما ما آن قرینه را به دست نیاوردیم. چرا این را می‌گویند؟ چون اگر متکلم در مقام اجمال است اصلا معنای مرادی نخواهد داشت و دیگر نمی‌شود بگوییم: یحمل علی المعنی المراد لذا می‌گویند: أو یلتزم بالإجمال فقط نزد ما
«في قبال» از نعم تا «کیف کان» حدود یک صفحه در دفتر 200 برگی (4) اضافه شده اما از «ولو بقرینیة أقربیة» تا «علی ما لم‌نفهمه» -که حدودا 3 سطر است- را در حاشیه دفتر 200 برگی اضافه کرده‌اند. اینها را عرض کردم برای این که ببینید «في قبال» به «یحمل علی المعنی المراد» می خورد. البته حالا هم مقصودشان روشن است.
«بل مع الفرض المتقدم یتعین الحمل علی المعنی المراد ... في قبال إخلاء اللفظ الصادر من العاقل عن المعنی علی الإمکان» تعین حمل بر معنای واحد مراد در قبال این است که لفظی را که از عاقل صادر شده از معنا اخلا کنیم -که بگوییم اصلا لفظ هیچ معنا ندارد- بنابر این که امکان داشته باشد یک لفظ در معانی مختلف استفاده بشود. این به آنجا می‌خورد و دنبال آن عبارت است.
«إذ مع الامتناع و عدم القرینة المبیِّنة لا محل لشيء من الحقیقة أو المجاز» چون در صورت امتناع و عدم وجود قرینه‌ای که یک از معانی را جلو بیندازد هیچ کدام از حقیقیت و مجاز راه ندارد چون هر دو محال است. این «إذ» هم تعلیل می‌شود برای «یتعین»
سؤال: نمی‌شود گفت: مراد از «علی الإمکان»، علی إمکان الإخلاء است؟

جواب: الان من نمی‌فهمم چه جور علی إمکان الإخلاء را معنا می‌کنید
یکی از حضار: بعید است که «علی الإمکان» به استعمال لفظ در اکثر از معنا بخورد

جواب: بعدش می‌گویند: «إذ مع الامتناع». آن را چه‌کار می‌کنید؟ یعنی امتناع اخلاء؟
یکی از حضار: نه. یعنی امتناع استعمال لفظ در اکثر از معنا

جواب: خوب. امکان هم امکانِ همان می‌شود. اگر امتناع، امتناع استعمال لفظ در اکثر از معناست «علی الإمکانِ» قبلش را هم همین جور باید معنا کنید
«فالبحث من مبادي حمل اللفظ علی معناه المستعمل فیه» نتیجه‌گیری این است که بحث ثمره دارد. این کلمه «معناه» را بگذارید کنار کلمه «معناه» در شروع بحث آنحا که فرمودند: «و کونه من المبادي التصدیقیة لتوقف التصدیق بتعین حمل اللفظ علی معناه» این «معناه» با آن «معناه» رقیب همند و البته شاید في الجمله تفاوتی با هم داشته باشند