• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  
     

    صفحه 52 سطر 5

    و اما العروق الغیر الضوارب التی تسمی الاوردة فهی اجسام عصبانیة غیر مضاعفة نابتة من الکبد مجوفة لیس لها حس  و لا حرکة بنفسها
    از  عروق غیر ضوارب تعبیر به اورده می کنند و به زبان فارسی سیاهرگ می گویند اینها رگهایی هستند که غیر ضوارب می باشند یعنی جهنده نیستند. این عروق اجسامِ عصبانی و غیر مضاعف هستند و از کبد روئیده شدند و مجوف هستند و حس و حرکتی هم ندارند.
    « اجسام عصبانیة »: مراد از « عصبانیة » در کتاب مفرح القلوب ج 1 ص 190 معنا شده است « یعنی مانند عصب نرم در لمس و سخت در گسستن اند نه آنکه شعبه ای از عصب در آن ها مرکب شده » یعنی همان طور که وقتی عصب را لمس می کنید نرم است اینها هم  وقتی لمس می کنید نرم هستند مثل عصب سخت در گسستن اند یعنی به راحتی پاره نمی شوند. عروق غیر ضوارب هم همین طور هستند. مراد از عصبانی این نیست که شعبه ای از عصب در آنها وجود داشته باشد چون بعداً می گوید « لاحس و لا حرکه ».
    « غیر مضاعفة »: عروق ضوارب مضاعف و دو لایه بود اما عروق غیر ضوارب یک لایه است و از جگر رویش به تمام بدن پیدا کرده است.
    « مجوفة »: جوف آنها خالی است مثل شرائین.
    « لیس لها حس »: دارای حس نیستند. در شرح قانونچه ابن ولی حسن الشفا آمده « لئلا یتضرر بجریان الدم الحار » چون دم که در آن جریان دارد دارای حرارت است و گاهی ممکن است دارای حدّت و تیزی باشد اگر حس داشته باشد ضرر به اورده می زد.
    و لا حرکة بنفسها: دارای حرکتی هم نیستند چون احتیاج به حرکت ندارند.
    و فیها دم کثیر و روح قلیل
    در عروق غیر ضوارب دم کثیر و روح قلیل است. یعنی کار اصلی کبد غذا رسانی به تمام اعضا است و این غذا رسانی چون بواسطه اخلاط اربعه است و بیشترین خلط از اخلاط اربعه دم است تعبیر به دم کثیر شده است. این دم چون حامل روح نباتی است لذا روح نباتی را هم به اعضا می رساند. وظیفه اصلی کبد غذا رسانی است لذا دم کثیر در عروق غیر ضوارب است اما وظیفه اصلی قلب افاضه حیات است لذا روح حیوانی در عروق ضوارب زیاد است و دمِ آن قلیل است.
    و منفعتها ان تُسقِی الاعضاءَ الدمَ الذی تحمله من الکبد
    منفعت کبد این است که بنوشاند به این اعضا دمی را که آن دم را از کبد حمل می کند.
    و اما الشحم فهو جسم ابیض لین فی الغایة یتولد من مائیة الدم و دسومته و یعقده البرد
    شحم در فارسی به معنای « پیه » است. تعریف شحم این است که متولد است از جسمی که آن جسم اولا سفید است ثانیا در غایت لینت است یعنی اگر در جایی از بدن پیه وجود داشته باشد خصوصیتش این است که رنگش به سفیدی می زند و در غایت نرمی است.
    « یتولد من مائیة الدم و دسومته و یعقده البرد »: مصنف در اینجا اشاره به علت فاعلی و مادی می کند. علت  غایی هم منفعتش است که بعداً بیان می شود. به علت صورتي آن هم اشاره نمي شود. اما علت مادي عبارتست از اينكه ماده شحم، مائیت دم است دم داراي مائيت است و داراي دسومت و چربي هم هست. اين مائيت و چربي وقتي در تغذيه بدن مورد استفاده واقع نشود در جاي جاي بدن به صورت شحم ظاهر مي شود.
    علت فاعلي آن برودت است يعني اگر اين مائيت دم در جايي از بدن قرار گرفت كه حرارت غريزي بدن به طور كامل به آنجا نرسيد باعث اين مي شود كه حرارت به اندازه متعارف نرسد و لذا كمتر از حرارت طبيعي باشد يعني برودت حاصل شود. اين برودت منشاء انعقاد شحم مي شود.
    در كتاب خلاصه الحكمه ص 275 درباره « يعقده البرد » آمده: ماده لطيف و دسمِ چرب از مائيت خون چون برسد به اعضاي عصباني ـ يعني به اعضايي كه عصب در آنها موجود است ـ به سبب برودت مزاج آنها منجمد و منعقد مي گردد.
    و منفعته ان يُليِّن العضو الذي يجاوره
    منفعت شحم يا علت غايي آن اين است كه عضو مجاور خودش را لين و نرم مي كند.
    در كتاب خلاصه الحكمه ص 275 در بيان فايده آن آمده: تر و چرب و تازه داشتن عضوي است كه مجاور و متصل به آن است تا آنكه از حركات مسخنه محلله رطوباتِ مانعه از حركات را محفوظ دارد » وقتي رطوبت در بدن زياد شود اين عضو حركاتي را انجام مي دهد و حركت ايجاد حرارت مي كند، آن حرارت بواسطه اين رطوبات تعديل مي شود « و مدد بدان ها رساند و نگذارد كه جفاف و يبس و ضعف و لاغري بدان ها عارض گردد و از حركات باز مانند ».
    اما اللحم فيتولد من متين الدم و يعقده الحرارة و اليبوسة
    در اينجا هم به سه علت اشاره مي كند. علت مادي لحم، بخش متين و قوام يافته دم است. علت فاعلي آن، حرارت و يبوست است يعني در هر جاي بدن حرارت و يبوست باشد باعث مي شود كه پخش متين دم تبديل به لحم شود به اينصورت كه در كتاب مفرح القلوب ص 193 آمده است:‌كه حرارت، رطوباتِ مائيه اي را كه در دم وجود دارد را تحليل مي برد و نمي گذارد لحم سست باشد. و آن يبوست استمساك « يعني گرفتن و نگه داشتن » مي كند مائيت دم را و اين لحم همينطور نرم باقي مي ماند يعني آن را خشك نمي كند بلكه آن مائيت را درون لحم نگه مي دارد تا به خشكي نگرايد.
    و منفعته ان يسخن الاعضاء و يدفع الآفات عنها
    دو فايده « و علت غايي » براي آن بيان مي كند
    1ـ تسخين اعضا. يعني اعضا را بالذات گرم نگه مي دارد به واسطه احتقان و اجتماع حرارت غريزي در باطن خودش.
    نكته: در علت غايي عضله گفته شد « تحقن الحراره الغریزيه في الجسد لئلا تتحلل ». چون عضله از لحمِ زياد تشكيل شده بود احتقان حرارت غريزيه در بدن مي كرد. پس معلوم مي شود كه فايده لحم احتقان حرارت غريزي بدن است يعني چون فايده لحم احتقان حرارت غريزي بدن است در عضلات هم كه لحم به مقدار زيادي وجود دارد لذا تسخين اعضا مي كند به اينكه حرارت غريزي بدن را نگه مي دارد.
    2ـ پناهي براي اين است كه آفات به اعضا نرسد. چون بعضي عروق از لابلاي گوشتها مي رود تا ضربه به آنها نرسد اگر بُريدگي در گوشت واقع شود بهبود مي یابد اما اگر بُريدگي در عروق واقع شود به راحتي خوب نمي شود.