• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  
     

    صفحه 51 سطر اول قوله « و اما الرباطات »

    و اما الرباطات فهی اجسام شبیهة بالعصب تاتی من العظم الی اللحم و توصل بین طرفی عظمی المفاصل و بین اعضا اخر
    رباط جسمی است که شبیه به عصب می باشد در لون و قوام. در کتاب مفرح القلوب ج 1 ص 184 بیان کرده « رباطات شبیه به عصب هستند در لون و قوام لکن بیاض او و صلابت او بیشتر از بیاض و صلابت عصب است » یعنی سفیدی رباط بیشتر از  سفیدی عصب و صلابت و محکمی رباط بیشتر از صلابت و محکمی عصب است. « زیرا که رباط از استخوان می روید و عصب از دماغ یا نخاع ». آن که از استخوان می روید محکمتر است از آنچه که از دماغ یا نخاع می روید.
    بیان شد که رباط صلابت دارد اما مراد از اینکه صلابت رباط بیشتر است چه می باشد؟ در کتاب مفرح القلوب معنا کرده و گفته « مراد از شدت صلابت در اینجا عُسر الانفصال است نه عدم الانعطاف » یعنی انفصال و جدا کردن رباط سخت تر از جدا کردن عصب است. اگر یک عصبی را ملاحظه کنید به راحتی می توانید آن را به دو قسمت تقسیم کنید ولی رباط را نمی توان به راحتیِ عصب تقسیم کرد.
    رباط از استخوان به سمت گوشت می رود و بین دو طرف مفاصل و عضوهای دیگر وصل می کند.
    ترجمه: رباطات اجسامی هستند که شبیه به عصب می باشند که از استخوان به سمت لحم می آید. به آناتومی گری ج 1 ص 293 مراجعه کنید.
    رباط‌ها

    همچنین بین دو طرف استخوان مفاصل و اعضای دیگر را وصل کند به آناتومی گری ج 2 ص 39 و 70 مراجعه کنید.
    رباط‌ها
    رباط‌ها
     در صفحه 70 بین استخوان و لحم اتصال بر قرار کرده است.
    و اما العضلات فهی اجسام لحمیة الجسد و ترکیبها من اللحم المحض و من العصب و الاوتار و الرباطات و الغشاء
    عضله « یعنی ماهیچه » اجسامی هستند که در آنها گوشت زیادی وجود دارد لذا لحمی الجسد هستند و چون گوشت در آنها زیاد وجود دارد آن را به عنوان عضو مفرد حساب کردند و الا نباید در عضو مفرد آورده شود زیرا عنوان فصل دوم « فی بقیه الاعضاء المفرده » بود که باید عضو مفرد بیان شود ولی عضله چون از لحم و عصب و وتر و رباط و غشا ترکیب شده باید در عضو مرکب قرار بگیرد نه عضو مفرده اما چون اکثر آن لحمی است در عضو مفرد آورده شده. این یک جواب است. جواب دیگری نیز بعداً بیان می کنیم که در آن جواب در معنای « مفرد » تصرف می شود.
    ترکیب عضلات از گوشت خالص و عصب و وتر و رباط هست.
    عکسهای رباط که در بخش رباط نشان داده شدند در آنها رباط بین عظم و لحم اتصال برقرار کرد آن لحم که به عظم متصل می شود و وتری که در کنار آن هست با رباط و اعصابی که در آن قرار دارد را عضله می گویند. می توان برای دیدن عصب که در عضله قرار دارد به آناتومی گری ج 2 ص 240 و 241 مراجعه کنید.
    عصب در عضله
    عصب در عضله بازو



    ترجمه: اما عضله اجسامی هستند که لحمی الجسد هستند « یعنی شالوده و ساختار آن به شکل لحم است » و ترکیب عضله از لحم محض و عصب و وتر و رباط و غشاء است.
    و منفعتها ان تحرک الاعضاء بمعاونة الاوتار لها و ان تکسو العظام و تحقق الحرارة العزیزیة فی الجسد لئلا تتحلل
    سه فایده برای عضله مطرح می کند:
    فایده اول: عضله ها باعث حرکت اعضا می شوند وقتی که طبیعت بعدی اراده حرکت می کند. مثلا وقتی اراده می کنید دست خود را به سمت بالا ببرید به وسیله این عضله ها و به همراه وتر، این حرکت واقع می شود.
    فایده دوم: استخوانها را می پوشاند تا از آفات و ضربه و سقطه در امان باشند.
    فایده سوم: حرارت غریزی بدن را محتقن و محتبس در بدن می کند و نمی گذارد این حرارت به زودی از بدن خارج شود. در کتاب بحر الجواهر حرارت غریزی را معنا کرده « جوهر حار لذیذ هوائی لا حدّة و لا احراق و لا تعفین و لا افساد یفاض علی البدن عند ما تفاض النفس علیه و یفارقه مع مفارقتها عنه » یعنی چیزی است که وقتی نفس افاضه می شود این هم افاضه می شود.
    ترجمه: منفعت اوتار این است که اعضا را حرکت می دهد به همراه معاونت کردن اوتار عضلات را و اینکه استخوانها را می پوشاند و محتقن و محتبس می کند حرارت غریزی را در جسد تا تحلیل نرود.
    نکته: چرا عضلاتی که مرکب از لحم و عصب و اوتار و رباط و غشاء هستند داخل در عضو مفرد قرار گرفتند؟ جواب اول همان بود که بیان شد اما جواب دوم این است « این جواب در شرح عربی قانونچه نوشته ابن ولی حسن الشفای آمده است »: ان المفرد و البسیط یطلق علی اربعة معان » مفرد و بسیط بر چهار معنا اطلاق می شود « الاول ان تحققه لایکون باجتماع اجسام مختلفة غیر محسوس » یعنی تحقق و وجودش به واسطه اجسام مختلفه ای نباشد که آن اجسامِ مختلفه، غیر محسوس باشد « مثل الماء و النار » یعنی مانند عناصر بسیط که از اجسامی که این اجسام مختلف باشند و اختلافشان محسوس نباشد تشکیل نشده « و الثانی ان یکون تحققه باجتماع اجسام مختلفه غیر محسوس » یعنی به واسطه اجتماع اجسامی است که این اجسام اولا مختلفند ثانیا غیر محسوس اند و نمی توان آنها را با حس درک کرد « کالعظم » مثل استخوان که یک جسمِ مرکب از عناصر اربعه است. پس از اجسام مختلفه ترکیب شده است ولی برای ما محسوس نیست. این قسم هم مراد نیست. بلکه قسم سوم و چهارم مراد است. « الثالث ان یکون تحققه باجتماع اجسام مختلفة غیر متمیز بعضها عن حسها کالوتر » یعنی تحققش به واسطه اجتماع اجسامی است که این اجسام اولا مختلفند ثانیا در حس، بعضی از آنها از بعض دیگر تمیز پیدا نمی کنند مثل وتر « و الرابع ان یکون الاجزاء المجتمعة اقل من غیره من المرکبات المتمیزه بعضها عن بعض » قسم چهارم اجزائی هستند که جمع شدند ولی اقل از غیر خودشان « یعنی مرکبات » هستند یعنی نسبت به مرکبات اگر نگاه کنید می بینید اجزائی که برای تشکیل آن قرار داده شده، نسبت به یک جسم مرکبی که در خارج می بینید کمتر است. « فالعضل و الوتر و ان کانا مرکبین من الاجزاء التی ذکرناها لکنهما مفردان بالمعنی الثالث و الرابع » عضله و وتر اگر چه مرکب شدند از اجزائی لکن این دو مفرد هستند اما طبق معنای سوم و چهارم مفردند.
    و اما العروق الضوارب التی تسمی الشرائین
    عضو مفرد بعدی شرائین است که به زبان امروزی سرخرگ می گویند. اینها رگهای ضوارب هستند یعنی جهنده می باشند زیرا اگر بُریده شوند خون از آنها جهش پیدا می کند و بیرون می آید. فصد در این عروق واقع می شود اما مفرد بعدی عروق غیر ضوارب است یعنی اگر بُریده شوند خون بدون جهش بیرون می آید و حجامت در این عروقِ غیر ضوارب است.
    فهی اجسام عصبانیة مضاعفة نابتة من القلب مجوفة و لیس لها حس و لا حرکة فی نفسها و فی تجویفها روح کثیر و دم قلیل
    رگهای جهنده، اجسامی هستند که عصبی می باشند یعنی خصوصیت های عصب را دارند و مضاعف هستند یعنی دو لایه می باشند و از قلب رویش پیدا می کنند و به تمام بدن پخش می شوند و دارای حس و حرکت نیستند و در جوف آنها روح حیوانی کثیر و دم قلیل وجود دارد.
    فایده عروق این است که قوه حیوانیه را که در قلب تولید می شود به واسطه روح حیوانی به تمام اعضا بدن منتقل می کند.
    « عصبانیة »: شارح آملی در کتاب شرح قانون به چاپ سنگی ج 1 ص 164 معنا کرده و فرموده « و المراد بکونها عصبانیة شبیهة بالعصب فی اللدونة » یعنی عروق ضوارب شبیه به عصب هستند در لدونت و نرمی « و انما کان کذلک لیکون انبساطها و انقباظها بسهولة » به خاطر این است که انبساط و انقباض آنها به آسانی باشد.
    « مضاعفة »: مثل شلنگ آب است که داخل آن هم یک شلنگ دیگر کنید. اما چرا دو لایه است؟
    در کتاب شرح قانونچه ابن ولی حسن الشفای آمده « انما ضوعفت وقایة لجرمها و صیانة لما فیها من الروح و الحرارة الغریزیة » اینکه این عروق دو لایه قرار داده شوند به خاطر وقایت و نگه داری جرم عروق است و صیانت و نگهداری از آنچه در این عروق است که عبارت از روح و حرارت غریزی می باشد.
    « نابتة من القلب »: از قلب رشد  پیدا می کنند البته از جانب ایسر قلبی نابت می شوند چون جانب ایمن اقرب به کبد است و جانب ایمن مشغول به جذب غذا از کبد می باشد.
    « مجوفة »: این لفظ صفت برای « مضاعفة » است. یعنی دو لایه ای است که داخل آن خالی است به خاطر اینکه روح کثیر به تمام اعضا برسد.
    « لیس لها حس »: حسی ندارد زیرا وقتی اخلاط حاره در داخل آن حرکت می کنند به واسطه حرکت آنها متاذی نشود چون اگر حس داشته باعثِ اذیت این عروق می شد.
    « و لا حرکة فی نفسها »: یعنی در اینکه شرائین حرکت می کنند بحثی نیست و حرکتشان بدیهی است چون وقتی دست خود را بر روی بعضی رگ ها می گذارید می بینید صدا می کند یا نبض گرفته می شود. اما اطبا در این اختلاف دارند که حرکت شرائین بالذات و فی نفسه است یا بالقسر و به تبع قلب است. بحث این در نبض مطرح می شود.
    و منفعتها ان تفید الاعضاء قوة الحیاة التی تحملها من القلب
    و منفعت عروق این است که به اعضاء فایده می دهد قوه حیوانیه ای که این عروق آن قوه حیوانیه را از قلب حمل می کنند.
    فاعل « تحملها »، « عروق » است و ضمیر مفعولی به « قوه الحیاه » بر می گردد.