• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  
     

    صفحه 47 سطر 12 قوله « و اما الرجلان »

    و اما الرجلان فکل واحد منهما مرکب عن فخذ و ساق و قدم اما الفخذ فاعظم عظام البدن و الساق مرکب من عظمین متلاصقین یسمیان القصبتین الصغری و الکبری و اما القدم مرکب من کعب و عقب و زورقی و نردی و اربعة اعظم للرسغ و خمسة للمشط و خمسة اصابع مرکبة من اربعة عشرة عظما
    به بحث از پا رسیدیم. مصنف بیان می کند هر کدام از پا مرکب از فخذ و ساق و قدم شده است.
    برای دیدن عکس کل پا به آناتومی گری ج 2 ص 19 مراجعه کنید.

    استخوان پا



    اما فخذ بزرگترین استخوان بدن است آناتومی گری ج 2 ص 74.
    استخوان فخذ



     بخش بعدی ساق است که مرکب از دو استخوان است که به همدیگر چسبیدند و به یکی قضیه صغری و به دیگری قضیه کبری می گویند و به فارسی نازک نی و درشت نی می گویند. به آناتومی گری ج 2 ص 97 مراجعه کنید.
    استخوان ساق پا


    اما قدم مرکب از چهار استخوان شده که عبارتند از کعب و عقب « پاشنه » و زورقی و نردی. به آناتومی گری ج 2 ص 112مراجعه کنید.
    استخوان‌های قدم

    استخوان کعب همان استخوانی است که هنگام مسح پا در وضو تا آنجا مسح می کنید و آیه قرآن آمده ﴿وَ امسَحُوا بِرُؤُوسِکُم وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَینِ﴾1 استخوان عقب یعنی پاشنه پا است. استخوان زورقی که تقریبا در بالای گودی پا قرارگرفته است. یک استخوان هم در محاذی زورقی قرار گرفته که به آن نردی می گویند.
    استخوان هم برای مچ پا است و به زورقی و نردی چسبیده است. بعد از آن 5 استخوان برای کف پا است. بعد از آنها 14 استخوان دیگر وجود دارد که انگشتان می باشد زیرا شصت پا دو استخوان دارد ولی بقیه انگشتان دارای سه استخوان می باشند.
    فهذه جملة عظام بدن الانسان
    اینها مجموعه استخوانهای بدن انسان هستند که در کتاب مفرح القلوب ص 168 و 169 شمرده است و تعداد آنها را بیان کرده است.
    و منفعتها تشدید بنیة الجسد و حفظه
    منفعت استخوان استحکام و استواری و محافظت بنیه و عمارت بدن است تا بدن انسان بتواند این افعال را به نحو اتم و الیق انجام دهد. و بعضی استخوانها برای حفظ بدن است مثل استخوان کاسه سر که از مغز حفاظت می کند.

    الفصل الثانی فی بقیة الاعضاء المفردة

    فصل دوم در بقیه اعضا مفرده است. یکی از اعضای مفرده، استخوان بود که آن را به صورت مجزا بحث کرد و گذشت. اما فصل دوم درباره بقیه اعضاء مفرده است.
    اما الغضروف فهو جسم الین من العظم و اصلب من سائر الاعضا خلق لیحسن به اتصال العظم بالاعضاء اللینة
    مورد اول غضروف است غضروف از یک بافت نرمی تشکیل شده است یعنی نسبت به استخوان نرم است لذا عضوی است که انعطاف پذیر است و مانند استخوان نیست ولی از اعضای دیگر بدن یعنی غیر از استخوان سفت تر است. آفرینش غضروف به خاطر فوائدی است. یکی از فوائدی که در اینجا ذکر شده این است که به وسیله غضروف، اتصال استخوان به عضو لین نیکو می شود. چون اگر یک شیء سفت بخواهد به یک شیء نرم متصل شود باید چیزی بین این دو قرار بگیرد تا این اتصال به خوبی واقع شود. اگر این گونه نباشد آن عضوِ سفت به عضوِ نرم آسیب وارد می کند مخصوصا اگر ضربه یا فشار وارد شود. مثل غضروفی که بر سر دنده ها قرار دارد. آناتومی گری ج 1 ص 162 ملاحظه کنید.
    استخوان‌های دنده

     7 استخوان از قفسه سینه به استخوان خنجری می چسبند اما بعد از آن 7 استخوان 5  استخوان و دنده دیگر وجود دارد که به آنها دنده های آزاد می گویند و به جایی وصل نیستند. در نوک این دنده ها غضروف قرار گرفته و با رنگ آبی نشان داده شده است. این غضروف باعث می شود که وقتی شخص تنفس می کند یا ضربه ای به بدن انسان وارد می شود این دنده ها وارد معده و روده ها نشود و ضرر به آنها وارد نگردد.
    نکته: لفظ « جسم » جنس است و « الین من العظم و اصلب من سائر الاعضاء » فصل است که با قید اولی عظم را خارج کرد و با قید دومی سایر اعضاء را خارج کرد.
    ترجمه: اما غضروف جسمی است که نرم تر از استخوان و سفت تر از سایر اعضاء است. غضروف خلق شده برای اینکه به سبب این غضروف نیکو باشد اتصال استخوان به اعضاء لینه.
    و اما الاعصاب فهی اجسام بیض لینة فی الانعطاف صلبة فی الانفصال خلقت لیتم به للاعضاء الحس و الحرکة
    تعریفی که برای اعصاب کرده دارای جنس و فصل است. لفظ « اجسام » جنس است. فصل اول آن، « بیض » است یعنی سفید می باشد. با این قید لحم خارج شد چون لحم، جسم است ولی سفید نیست.
    در کتاب مفرح القلوب ج 1 ص 171 بیان شده که سفیدی آن به چه علت است زیرا مزاج آن سرد است لذا سفید می باشد چون هر چه باردتر باشد بلغم در آن غالب تر باشد و غلبه بلغم مبیِّض رنگ است. اما چرا عصب باید بارد باشد؟ در همانجا بیان شده که از کثرت حرکات محترق نشود چون عصب، آلت حرکت است و اگر گرم می بود می سوخت از بسیاری حرکتی که باعث تسخین است.
    قید دوم « لینه فی الانعطاف » است در انعطاف لین هستند با این قید غضروف و عظم خارج می شوند چون آنها لین در انعطاف نیستند قید سوم « صلبه فی الانفصال » است یعنی به راحتی از هم گسسته نمی شود اما سایر اعضا به اندازه عصب محکم نیستند.
    فایده اعصاب این است که خلق شدند تا حس و حرکت بواسطه اینها تمام شود در حاشیه قانونچه محشی آمده که قوه حس و حرکت از دماغ به سمت اعضا می آید و خادم دماغ هستند چنانکه در مقاله اول بیان شد.
    و تنقسم الی ما تنبت من الدماغ و هی سبعة ازواج یکون بها حس الحواس الخمس و حس بعض الاعضاء
    اعصاب به دو قسمت تقسیم می شوند:
    1ـ اعصابی که از دماغ رویش می کنند.
    2ـ اعصابی که از نخاع رویش می کنند.
    قسم اول، دارای هفت زوج است و به واسطه این 7 زوج حواس پنجگانه « حس بویایی و چشایی و لامسه و شنوایی و بینایی » و حواس بعضی از اعضا می باشد.
    به آناتومی گری ج 3 ص 73 و 74 مراجعه کنید.
    اعصاب مغزی
    اعصاب مغزی در سطح تحتانی مغز
    در صفحه 69 آناتومی گری بیان می کند « 12 جفت عصب مغزی به عنوان بخشی از دستگاه عصبی محیطی بوده که از طریق سوراخ ها و یا شکاف ها از حفره جمجمه عبور می کنند. تمامی این اعصاب بجز عصب شوکی از مغز منشاء می گیرند». در اینجا 12 جفت گفته است.
    و الی ما تنبت من النخاع و هی احد و ثلاثون زوجا و فرد لا زوج له
    قسم دوم اعصابی هستند که از نخاع رویش پیدا می کنند. اینها 31 زوج و یک فرد است یعنی 63 عصب وجود دارد به آناتومی گری ج 1 ص 78 و 118 مراجعه کنید.
    اعصاب نخاعی
    شریان‌های نخاعی

    در صفحه 78 همه آنها را به صورت شماره گذاری مشخص کرده است اما آن عصب فرد را در صفحه 118 ملاحظه کنید.
    ترجمه: و تقسیم می شود به اعصابی که از نخاع می روید و آنها 31 زوج و یک فرد است که زوج ندارد.
    و بها یکون حس الاعضاء التی دون الرقبة و حرکتها
    به سبب این اعصابی که از نخاع ناشی می شوند حسِ اعضایی که پایین تر از گردن هستند می باشد و همچنین حرکت آن اعضا به واسطه آنها می باشد.
    و اما الاوتار فهی اجسام تنبت من اطراف بعض العضل شبیهة بالعصب فتلاقی الاعضاء المتحرکة فتارة تجذبها بانجذابها و تارة ترخیها باسترخانها
    اوتار اجسامی شبیه به عصب هستند هم در لون و هم در طبع و هم در مطاوعت و قبول حرکات مختلفه ای که به اعضای محرکه متصل می شود.
    وترها به لحم اتصال پیدا می کنند یا بین دو طرف استخوانِ مفصل قرار می گیرند مثل آرنج. کار وتر این است که وقتی جمع می شود عضو مثل دست را جمع می کند و منقبض می شود و وقتی که آزاد و رها می شود عضوی مثل دست را باز می کند و انبساط پیدا می کند. این حرکت انبساطی و انقباضی به وسیله وترها انجام می شود.
    ترجمه: اما وترها اجسامی هستند که از اطراف بعضی عضله ها و ماهیچه ها می رویند و شبیه به عصب هستند و با اعضا متحرکه ملاقات می کنند.
    پس گاهی این وترها اعضای متحرکه را جذب می کنند به سبب جذب شدن اوتار و گاهی اعضای متحرکه را سست و رها می کنند به سبب استرخاء اوتار.
    برای دیدن وتر می توانید به آناتومی گری ج 3 ص 191 مراجعه کنید که به صورت سفید در زیر فک کشیده شده است.
    تصویر وتر