• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •                    فایل صوتی  

    صفحه 36 سطر 11 قوله *« اما المحركة »*

    در فصل چهارم وارد بحث از قوی شدیم و گفتیم قوی بر سه قسم هستند كه عبارت از قوای طبیعی و قوای حیوانی وقوای نفسانی است. بحث قوای طبیعی و قوای حیوانی تمام شد وارد در قوای نفسانی شدیم. در ابتدا بحث آن را تقسیم به دو قوه محركه و مدركه كردیم. بحث مدركه تمام شد و به بحث از قوه محركه رسیدیم.
    قوه محركه به دو قسم تقسیم می شود:
    1 - باعثه.
    2 - فاعله.
    قوه باعثه: خود قوه باعثه به دو قسم تقسیم می شود زیرا باعث به معنای برانگیزاننده است حال یا برانگیزاننده است به اینكه به سمت چیزی حركت كند یا از سمت چیزی فرار كند. اگر شخصی فكر كند چیزی برای او نافع است *« حال یا حقیقتا نافع باشد یا به ظن و گمان خودش این باشد كه این شیء نافع است »* باعث می شود در این شخص حركتی به سمت آن شیء پیدا كند. از این قوه تعبیر به قوه شهوانیه می شود. اما گاهی شخص فكر می كند چیزی برای ضار است *« حال یا حقیقتا ضار باشد یا به ظن و گمان خودش این باشد كه این شیء ضار است »* باعث می شود در این شخص حركتی ایجاد شود كه از آن دور شود. از این قوه تعبیر به قوه غضبانیه می كنند.
    در كتاب مفرح القلوب صفحه 122 می گوید باعثه را شوقیه و نزوعیه می گویند. در كتاب شرح الموجز صفحه 86 آمده *« و المحركة منها باعثه علی الحركة »* یعنی محركه قوه ای است كه ایجاد كننده بر حركت است *« و هی قوه من شانها ان تبعث القوه المحركة علی التحریك متی ارتسم فی الخیال صورة مطلوبة او مهروبة عنها او حصل فی الوهم معنی كذلك »* یعنی در قوه خیال كه صورتی وجود دارد وقتی به صورتی توجه می كنید باعث می شود انگیزه ای ایجاد شود تا به سمت آن صورت حركت كنید یا از آن صورت دور شوید. همینطور در قوه واهمه كه یك معنایی را درك كرده مثلا دشمن بودن یك گرگ را درك كرده و در بدن این شخص انگیزه ایجاد می شود كه از گرگ فرار كند چون این گرگ برای او ضار است.

    توضیح عبارت

    *« و اما المحركة فتنقسم الی باعثة و فاعلة »*
    اما قوه محركه تقسیم به دو قسم می شود كه عبارت از باعثه و فاعله است. باعثه یعنی باعث و ایجاد انگیزه بر حركت می كند. فاعله یعنی خود حركت را انجام می دهد.
    *« اما الباعثة فهی التی تدعو الی الحركه نحو النافع فی نفسه او المظنون انه نافع »*
    اما قوه باعثه آن است كه دعوت می كند و می خواند به حركت كردن به سمت چیزی كه نافع است فی نفسه *« یعنی در واقع نافع است »* یا گمان می كند كه چیزی نافع است.
    *« و یقال لها قوة شهوانیة »*
    به این قوه، قوه شهوانیه هم می گویند.
    *« او تدعو الی الحركة عن الضار فی نفسه او المظنون انه ضار »*
    یا قوه ای است كه می خواند از حركت كردن به سمت ضار فی نفسه *« و فی الواقع »* یا گمان می شود كه ضار است.
    *« و یقال لها القوة الغضبانیة »*
    به این قوه، قوه غضبانیه می گویند.
    *« و اما الفاعلة فهی القوة المستعملة للعضلة المطیعة للقوة الباعثة »*
    *« المستعمله »* به معنای *« محركه »* است چنانچه در قانونچه محشی نوشته و صفت اول برای *« قوه »* است *« المطیعه »* صفت دوم است.
    قسم دوم از اقسام قوه محركه، قوه فاعله است و این، قوه ای است كه باعث ایجاد حركت در عضله می شود و حركت را بالفعل ایجاد می كند.
    در كتاب مفرح القلوب صفحه 123 كیفیت این قبض و بسط را توضیح داده است كه وقتی قوه باعثه اعمال شد و شخص اراده كرد به سمت نافع حركت كند یا از ضار دوری كند عضله ای كه در بدنش وجود دارد اگر بخواهد انبساط كند عضله در طرفِ طول افزایش پیدا می كند و در طرفِ عرض، كم می شود و وقتی كه بخواهد انقباض پیدا كند بر عكس می شود. شما دست خودتان را ملاحظه كنید وقتی كه می خواهید آن را حركت دهید زمانی كه آن را به سمت بالا می آورید ماهیچه های بازو جمع می شود به این صورت كه طولش كم می شود ولی عرضش بیشتر می شود سپس همین دست را كه پایین بیاورید ماهیچه بر عكس می شود یعنی عرض آن كم می شود و طولش زیاد می شود.
    ترجمه: اما قوه فاعله كه باعث ایجاد حركت می شود قوه ای است كه استعمال دهنده و حركت دهنده است عضله را و مطیع قوه باعثه است یعنی اگر كسی به سمت امر نافعی میل پیدا كرد حركت به سمت آن می كند تا آن را بگیرد نه اینكه از آن دور شود. یعنی قوه فاعله ای كه می خواهد حركت انجام دهد بستگی به این دارد كه چه شوقی در شخص ایجاد شده اگر آن شوق، شوق به سمت نافع باشد شخص را به سمت نافع حركت می دهد و بالعكس اگر چیز ضاری را درك كرد از آن فرار می كند.
    تا اینجا بحث قوی تمام شد.

    صفحه 38 سطر اول قوله *« الفصل الخامس »*

    تا اینجا 5 امر از امور طبیعیه كه عبارت از اركان و مزاج و اخلاط و اعضا و قوی بود بیان شد. دو امر دیگر كه افعال و ارواح است باقی مانده كه به اینها می پردازد.
    این نظر مشهور بود كه امور طبیعیه را 7 امر می داند اما عبارت چغمینی طوری آمده كه در كتاب مفرح القلوب یك بحث ادبی شده و این بحث ادبی منشا شده بر اینكه امور طبیعیه آیا 7 تا است یا بیش از 7 تا است. مشهور می گویند 7 تا است اما قول دیگر هست كه امور طبیعیه را 11 مورد می داند كه عبارتند از همان 7 مورد و اسنان، الوان، سحنه، فرق بین ذكر و انثی. در اینجا واو در *« و الاسنان »* عطف به كجا گرفته می شود؟ اگر عطف به *« بقیه الامور »* گرفته شود و لفظ *« فی »* بر آن داخل شود عبارت به این صورت می شود *« الفصل الخامس فی الاسنان ... »* در اینصورت قول جمهور ثابت می شود و مصنف تبعیت از قول جمهور كرده است اما اگر *« و الاسنان »* عطف به *« و الارواح »* شود لازمه اش این می شود كه اسنان و الوان وسحنه و فرق بین ذكر و انثی جزء امور طبیعیه باشند كه قول دوم ثابت می شود و مصنف تبعیت از قول غیر مشهور كرده است.

    توضیح عبارت

    *« الفصل الخامس فی بقیة الامور الطبیعیة و هی الافعال الصادرة عن القوی و الارواح و الاسنان و الالوان و السحنه و الفرق بین الذكر و الانثی »*
    فصل پنجم در بقیه امور طبیعیه است و آنها عبارتند از افعال صادره از قوی و ارواح و اسنان و الوان و سحنه و فرق بین ذكر و انثی.

    صفحه 38 سطر 6 قوله *« و اما الافعال »*

    نكته: در كتاب خلاصه الحكمه صفحه 117 آمده كه غایت و غرض و فایده تركیب بدن كه بدن انسان از اركان تركیب می شود و مزاجی تشكیل می شود و حرارت غریزی دارد و ارواح و قوایی در بدنش وجود دارد. اینها همه به خاطر صدور افعالی است كه از انسان صادر شود اعم از اینكه این افعال، باطنیِ روحانی باشد یا ظاهریِ جسمانی باشد. اگر این امور « اركان و مزاج و ارواح و ... » تشكیل شود ولی افعال از انسان صادر نشود هر آیه وجود آن لغو و بی فایده می شود و تمیزی از سایر حیوانات بلكه از نباتات و جمادات نخواهد داشت بلكه از این ها هم  اَنزل خواهد بود.
    نكته: در شرح عربی قانونچه صفحه 38 آمده افعالی كه از قوی صادر می شوند به دو اعتبار تقسیم می شوند یك بار این افعال از جهت مبدء تقسیم به طبیعیه و حیوانیه و نفسانیه می شود یعنی این فعل یا فعل طبیعی است یا فعل حیوانی است یا فعل نفسانی است. یك بار این افعال از جهت بساطت و تركیب تقسیم به مفرد و مركب می شود كه بحث ما در اینجا به این اعتبار است.
    تعریف فعل مفرد: فعل مفرد، فعلی است كه به وسیله یك قوه تمام می شود به عبارت دیگر  این فعل ناشی از یك قوه می شود مثل همان 4 كاری كه خادم برای قوه طبیعیه بودند و آنها عبارتند از جذب و امساك و هضم و دفع.

    توضیح عبارت

    *« اما الافعال فتنقسم الی مفرد و مركب »*
    اما افعال تقسیم به مفرد و مركب می شوند.
    *« اما المفرد فهو الذی یتم بقوه واحده كالجذب و الامساك و الهضم و الدفع »*
    فعل مفرد فعلی است كه به سبب یك قوه واحده تمام می شود مثل جذب و امساك و هضم و دفع كه جداگانه لحاظ شوند.
    اشكال: اگر قوه هاضمه ای كه در عضو وجود دارد و بخواهد غذا را هضم كند باید قوه ماسكه باشد و آن را امساك كند تا بتواند آن را هضم كند و الا اگر امساك نكند چگونه می تواند آن را هضم كند؟
    جواب: جواب آن به صورت مفصل در كتاب مفرح القلوب صفحه 126 آمده و در شرح الموجز صفحه 98 به صورت مختصر به این صورت آمده *« و الهضم یتحقق بفعل الهاضمة »* یعنی هضم فقط به فعل هاضمه تحقق پیدا می كند *« اما فعل الماسكة فهو شرط فی وجوده لا داخل فی حقیقته »* اما فعل ماسكه برای هاضمه، شرطِ در وجود هاضمه است نه اینكه شرط در حقیقت و واقعیت و ذات هاضمه باشد. یعنی ذات هاضمه فقط به هضم است ولی یك شرطی دارد كه آن شرط داخل در حقیقت شیء نیست.
    *« اما المركب فهو الذی یتم بقوتین فصاعدا »*
    فعل مركب فعلی است كه به واسطه دو قوه و بیشتر حاصل می شود.
    *« كنفوذ الغذاء فانه یتم بقوتین الجاذبة و الدافعة »*
    غذایی كه در دهان جویده می شود وقتی بخواهید این غذا را فرو بدهید به واسطه دو قوه انجام می شود یكی به واسطه قوه جاذبه ای كه در معده هست و یكی به واسطه قوه دافعه ارادیه ای است كه در عظه گردن وجود دارد و باعث فرو بردی غذا می شود. جه اشكال دارد كه گفته شود در اینجا فقط یك قوه وجود دارد مثلا فقط معده آن را جذب می كند یا گفته شود دهان غذا را فرو می دهد و معده قوه جاذبه ندارد. چه نیازی به وجود دو قوه است؟ در كتاب خلاصه الحكمه صفحه 118 بیان می كند كه اگر كسی غذا خورده و سیر شده اگر بخواهد غذای دیگری را ببلعد گلوی آن شخص مانع بلعیدن نمی شود ولی معده اش قبولِ پذیرفتن آن غذا را نمی كند پس معلوم می شود علاوه بر عضله ای كه در گردن وجود دارد قوه جاذبه معده هم لازم است.
    مثال سه قوه در كتاب خلاصه  الحكمه صفحه 118آمده  مثل قوه غاذیه كه وقتی غذا هضم می شود و می خواهد تبدیل به خود عضو شود سه مرحله در آن واقع می شود كه یكی تحصیل جوهر غذا است و باید آن را به عضو بچسباند و سپس آن را شبیه به عضو كند. این مطالب در قوه غاذیه توضیح داده شده بود.