• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • صفحه11 سطر9: «و المعتدل بهذا المعنی» [۱]

    بحث درباره اقسام مزاج بود بیان شد كه در فصل اول مقاله اول از امور طبیعه 4 بحث وجود دارد:
     بحث اول: تعریف اركان.
     بحث دوم: اقسام اركان.
     بحث سوم: تعریف مزاج.
     بحث چهارم: اقسام مزاج.
    وارد در بحث چهارم شدیم و بخشی از اقسام مزاج در جلسه قبل بیان شد و گفته شد كه مزاج در یك تقسیم به حسب قسمت عقلی به دو قسم تقسیم می شود:
     1-معتدل بالحقیقه باشد یعنی تمام اجزاء عناصر اربعه ای كه در موجود شدن آن موجود بكار رفته مساوی باشند. چنین موجودی وجود خارجی ندارد و بحث آن گذشت.
     2-غیر معتدل حقیقی باشد. این بر دو قسم می شود:
     الف: معتدل بالفرض.
    ب: غیر معتدل بالفرض.
     در این جلسه می خواهیم وارد اقسامِ غیر معتدل حقیقی و معتدل فرضی بشویم كه 8 قسم است و غیر معتدل حقیقی و غیر معتدل فرضی هم 8 قسم می شود.
    بیان اقسام غیر معتدل حقیقی و معتدل بالفرض: معتدل بالفرض 8 قسم اسم اما به چه علت 8 قسم شده در كتاب خلاصه الحكمه جلد اول صفحه 42 آمده كه چون برای معتدل بالفرض 4 وجه وجود دارد كه عبارتند از:
     1-نوع.
     2-صنف.
     3-شخص.
     4-عضو.
     و هر كدام از اینها را می توان به دو اعتبار لحاظ و فرض كرد:
     1-به اعتبار خارج از خود.
     2-به اعتبار داخل از خود.
     یعنی معتدل نوعی به دو قسم تقسیم می شود:
     1-معتدل نوعی بالقیاس به داخل نوع.
     2-معتدل نوعی بالقیاس به خارج نوع.
    معتدل صنفی هم به دو قسم تقسیم می شود:
     1-معتدل صنفی بالقیاس به خارج صنف.
     2-معتدل صنفی بالقیاس به داخل صنف.
    و معتدل شخصی هم به دو قسم تقسیم می شود:
    1-معتدل شخصی بالقیاس به خارج شخص.
     2-معتدل شخص بالقیاس به داخل شخص.
    و معتدل عضوی هم به دو قسم تقسیم می شود:
     1-معتدل عضوی بالقیاس به خارج عضو.
     2-معتدل عضوی بالقیاس به داخل عضو.
     توضیح معتدل نوعی بالقیاس به خارج از نوع: نوعی از انواع را با نوع های دیگر از موجودات لحاظ می كنیم و می بینیم كدام یك از موجودات به اعتدال فرضی نزدیكتر است و در كدام یك از موجودات، میانگین استفاده از عناصر اربعه به اعتدال نزدیكتر است. وقتی بررسی شود معلوم می گردد كه مزاج انسانی نزدیكتر است. در كتاب مفرح القلوب جلد اول صفحه 34 علتی بیان شده بر اینكه چرا مزاج انسانی نسبت به انواع دیگر معتدل است؟ «چون مزاج انسانی به خاطر ظهور آثار فیضانی در وی افضل از دیگر مركبات است و این، دلیل اعتدال انسان نسبت به دیگران است» یعنی چون آثار فیضانی از عالم بالا بر انسان بیشتر از موجودات دیگر است. معلوم می گردد كه به سمت اعتدال نزدیكتر است كه این آثار فیضانی به او افاضه شده است. این مطالب در كتاب شرح اشارات در  نمط سوم آمده كه هر چه مقدار تركیب عناصر در تكوّن آن موجود به اعتدال نزدیكتر باشد صورت یا نفس بالاتری افاضه می شود مثلا اگر مقدار خاصی باشد صورت معدنی افاضه می شود كه عبارت از صورت جمادات است مثلا سنگ یا جبال می شود. اما گاهی تركیب از عناصر به سمت اعتدال نزدیكتر می شود و علاوه بر اینكه صورتِ جمادی دارد نفسِ نباتی هم به آن افاضه می شود كه موجوداتی به نام گیاهان می باشد. گاهی، تركیب از این عناصر در تكوّن آن موجود، بیشتر به سمت اعتدال نزدیك می شود و موجودی را به نام حیوان ایجاد می كند كه به آن، صورت و نفس حیوانی افاضه می شود هكذا انسان.
     در اینجا ما بیان می كنیم انواع موجودات مختلفی وجود دارد كه عبارتند از نوع بقر، نوع شجر، نوع غنم و ... ولی وقتی این انواع با هم ملاحظه می شوند می بینیم بعضی از اینها به سمت رطوبتِ بیشتر رفتند و بعضی از اینها به سمت یبوستِ بیشتر رفتند و بعضی از اینها به سمت حرارتِ بیشتر رفتند و بعضی از اینها به سمت برودتِ بیشتر رفتند اما انسان در این چهار كیفیت نسبت به موجودات دیگر بیشتر به اعتدال نزدیك است. مثلا گفته می شود مزاج انسانی در حرارت و برودت در  حد اعتدال قرار دارد. حیوانات را با هم می سنجیم می بینیم حرارت در بدن حیواناتِ درّنده بیشتر از حرارت انسان است چون غذاهایی كه می خورند به صورت خام است و لذا نیاز به حرارت زیادی دارند تا این غذا هضم شود اما انسان به اندازه آن حیوانات حرارت ندارد. از آن طرف حیوانات دیگری هم هستند كه می بینیم فقط گیاهان را می خورند و گوشت نمی خورند مثل خرگوش. معلوم می شود كه حرارت اینها نسبت به حیوانات درنده كمتر است. اما انسان هم می تواند از غذاهای گوشتی استفاده كند و هم از غذاهای گیاهی استفاده كند پس انسان در حد وسط این دو قرار گرفته نه حرارتش به غایتِ شدتِ حرارتِ حیوانات درنده است نه برودتش به غایت شدت برودت حیوانات گیاه خوار است پس گفته می شود انسان نسبت به این حیوانات از نظر حرارت و برودت به سمت اعتدال نزدیكتر است یعنی به سمت اعتدال فرضی نزدیكتر است. یعنی نوع انسان نسبت به نوع بقر و نوع شجر و نوع غنم و ... به سمت اعتدال نزدیكتر است. برای رطوبت و یبوست هم به همین صورت می توان مثال زد كه حیواناتِ سخت پوست كه بدنشان سفت و محكم است معلوم می شود كه رطوبت در بدنشان كم است و از آن طرف حیواناتی مانند كِرم كه بدنشان شُل و نرم است. معلوم می شود كه قابلیت شكل پذیری در وجودشان زیاد است پس رطوبت بدنشان زیاد است ولی انسان را اگر نگاه كنید می بینید میانگین این دو قرار گرفته پس از نظر رطوبت و یبوست هم در حد وسط قرار گرفته یعنی نوع انسانی نسبت به انواع موجودات دیگر، معتدل است پس مزاجی كه برای انسان حاصل شده مزاج اعتدال است ولی اعتدالِ فرضی نسبت به سایر موجودات است.
    نكته: در كتاب سنگی قانونچه در حاشیه چهارم مثالی زده و در كتاب شرح قانون آملی مثالی زده كه عبارت آملی را می خوانیم «كما یفرض انّ حرارته ینبغی ان یكون متردّدة بین عشره الی عشرین فان زادت علی عشرین لم یكن انسانا بل فرسا و لو نقصت عن عشره لم یكن انسانا بل إرنبا و كذا الكلام فی كل صنف و شخص و عضو»
    توضیح: در این عبارت اینطور بیان شد كه حرارتِ نوع انسان كه باید مردّد بین 10 تا 20 باشد را لحاظ می كنیم اگر از 20 زیادتر شد این موجود را انسان نمی گویند بلكه فرس می گویند یعنی از نوع انسانی خارج شد چون آن مقدار از حرارت كه برای موجودیتِ نوع انسانی لازم است بین 10 تا 20 است اگر از 20 بالاتر شد به این موجود، صورت انسانی افاضه نمی شود آنچه كه افاضه می شود صورت فرسی است.

    توضیح عبارت

    «و المعتدل بهذا المعنی یعرض له ثمانیه اوجه من الاعتبارات»
    «بهذا المعنی»: یعنی «ان یكون لموضوع مّا نوع مزاج هو اصلح الا مزجه له».
     عارض می شود برای معتدل به این معنا 8 وجه و اعتبار.
    «احدها المعتدل النوعی بالقیاس الی ما هو خارج عنه»
    یكی از این اعتبارات و وجه های 8 گانه معتدل نوعی است ولی بالقیاس به موجوداتی كه خارج از این معتدل نوعی هستند.
    «و هو المزاج الذی یحصل للانسان مثلا بالقیاس الی سائر الكائنات»
    معتدل نوعی بالقیاس به خارج، مزاجی است كه حاصل می شود و پیدا می شود برای انسان نسبت به سایر موجوداتی كه در عالمِ خارج وجود دارد.
    توضیح معتدل نوعی بالقیاس به داخل نوع: تا الان بیان شد كه خود انسان معتدل است اما در میان نوع انسان آیا فردی وجود دارد كه آن فرد نسبت به خود افراد دیگر انسان در حد اعتدال باشد یا نه؟ یعنی شخص شخص از افراد نوع انسانی را كه ملاحظه كنید دارای مزاج معتدل نوع انسانی است ولی گاهی بعضی از اشخاص با بعض دیگر فرق می كنند. در خود نوع انسانی یك فردی لحاظ می شود و گفته می شود این فرد نسبت به تمام افراد انسان در حدّ اعتدال قرار دارد به این فرد، معتدل نوعی می گویند بالقیاس به افرادی كه داخل در همین نوع وجود دارد.
    در كتاب خلاصه الحكمه جلد اول صفحه 43 مثال به این می زند «مانند مزاج مقدس جناب نبوی» یعنی بدن پیامبر در نوع انسانها مزاجش به سمت اعتدال نزدیكتر است و ما باید تلاش كنیم مزاج بدن خودمان را به سمت اعتدالی كه در مزاج پیامبر وجود دارد نزدیك كنیم چون مزاج پیامبر معتدل است. لذا وقتی به دستوراتی كه پیامبر فرموده عمل می كنید به سمت مزاج اعتدالی نزدیكتر می شوید و كمتر دچار مریضی و خستگی و مشكلات روحی و روانی می شوید. البته در هر زمانی مزاج معتدل موجود است مثلا در زمان ما، امام زمان علیه السلام است و در زمان پیامبران گذشته، آن پیامبر در حد اعتدال بوده است. البته شاید بتوان گفت كه مزاج پیامبر اسلام از مزاج تمامی پیامبر ها به سمت اعتدال نزدیكتر باشد.
    در كتاب شرح الموجز نفیسی صفحه 22 اینطور آمده «فان مزاج الشخص الذی یكون الاعتدال النوعی الانسانی فیه اتم الیق به من الاعتدال النوعی الذی لباقی افراد الانسان فالاعتدال النوعی بالقیاس الی الخارج یحتاج الیه لنوع فی وجوده و یكون حاصلا لكل فرد من افراده علی تفاوت مراتبه و الاعتدال النوعی بالقیاس الی الداخل یحتاج الی النوع فی اجودیه كما له».
    توضیح: مقایسه این دو قسم به این صورت است كه مزاج نوعی به دو اعتبار لحاظ می شود یكبار اعتبار و لحاظ در این نوع به این است كه وجود این نوع و عدم وجود این نوع لحاظ می شود یعنی گفته می شود كه آیا مزاج نوع انسانی موجود هست یا موجود نیست. اگر مزاج نوع انسانی موجود باشد همان قسم اول می شود كه معتدل نوعی بالقیاس الی الخارج است. اما اگر مزاج نوع انسانی موجود نباشد خارج از نوع انسانی است. اما یكبار مزاج نوع به اعتبار كمال آن نوع و عدم كمال آن نوع لحاظ می شود یعنی بر فرضی كه مزاج نوع موجود شد و وجودش فرض شد وجود این نوع با كمال این نوع و عدم كمال این نوع سنجیده می شود و گفته می شود در خود این نوع، فردی از افراد این نوع در مرتبه كمالِ اعتدال نوعی قرار دارد و افراد دیگر با آن فردی سنجیده می شود كه از این تعبیر به مزاج نوعی بالقیاس الی داخل می شود.

    توضیح عبارت

    «الثانی المعتدل النوعی بالقیاس الی ما هو داخل فی نوعه»
    قسم دوم معتدل نوعی است نسبت به انسانی كه آن انسان داخل در نوع این معتدل نوعی است.
    «و هو المزاج الذی یحصل لأعدل شخص من اشخاص نوع الانسان»
    و آن معتدل نوعی بالقیاس به داخل مانند مزاجی كه حاصل می شود برای معتدلترین شخص از اشخاص نوع انسان. در قانونچه محشی آمده «كمزاج نبینا صلوات الرحمن علیه و یدل علی ذلك قوله ﴿وَ إِنَّكَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾»

    p.sdfootnote { margin-bottom: 0in; line-height: 100%; }p { margin-bottom: 0.1in; direction: rtl; line-height: 120%; text-align: right; widows: 2; orphans: 2; }

    [۱] قانونچه، محمد بن محمود الچغمینی الخوارزمی،انتشارات المعی، ص11، س9