شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 2888
  • شنبه 1394/7/25
  • تاريخ :

پیامبری که عبد فراری خدا شد!

تعبیری که خداوند در قرآن برای این پیامبر الهی به کار برده است، تعبیر "ابلاق" است. ابلاق یعنی گریختن. عبد آبق یعنی بنده گریزپا.

نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن

حضرت یونس

در میان پیامبران الهی، برخی مانند حضرت ایوب(ع) در تحمل شدائد و سختی ها، آن چنان‌اند که می شوند ضرب المثل صبر و شکیبایی. همینطور پیامبری مثل حضرت ابراهیم (ع) آنقدر مهربان و دلسوز است(إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیم "توبه/114") که بر سر حکم نافذ خدا درباره عذاب توده مردمان پیامبر هم عهدش، لوط(ع)، با فرشتگان مامور عذاب مجادله می کند.(فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْع وَ جاءَتْه الْبشْرى یجادِلنا فی قَوْمِ لوط"(هود/74"). با این همه پیامبرانی هم بوده اند که کاسه صبرشان زود سرریز شده آنقدر که خداوند به خاطر این ویژگیشان بر آنها سخت گرفته است مثل حضرت یونس(ع).

تعبیری که خداوند در قرآن برای این پیامبر الهی به کار برده است، تعبیر "ابلاق" است: إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفلْكِ الْمَشْحون "؛ (صافات/141) «به خاطر بیاور زمانى را كه به سوى كشتى پر (از جمعیت و بار) فرار كرد». ابلاق بنا بر دیدگاه اهل لغت، یعنی گریختن. عبد "آبق" یعنی بنده گریزپا. (1)
در میان پیامبرانی که نام شریفشان در قرآن آمده تنها دو تن بوده اند که وقتی از مردمان زمانه خود به ستوه آمده و نشانه های عذاب را مشاهده کردند مردم را به حال خود رها کرده و از معرکه خطر گریخته اند. یکی حضرت لوط (ع) که به امر خدا و اجازه حضرتش از مردم کناره گرفت (فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهم ...(حجر/65) « پس، خانواده ات را در اواخر شب با خود بردار، و از اینجا ببر؛ و خودت به دنبال آنها حركت كن ») و دیگری حضرت یونس (ع) که وقتی کار قومش به عصیان و سرپیچی کشید عذاب الهی بر سرشان سایه گسترد و یونس(ع) به تصور اینکه خداوند در صدد عذابشان است، بی اذن پروردگار از ایشان فاصله گرفت. در حالیکه بعد از رفتن وی، آنها توبه کردند و بلا از سرشان گذشت. از این رو، کار وی همچون بنده ای است که بدون اذن مولایش فرار کرده است.
اما گویا متوجه نشده كه قوم او ایمان آورده و توبه كرده اند، لذا دیگر به سوى ایشان برنگشت در حالى كه از آنان خشمگین و ناراحت بود. هم چنان پیش رفت، در نتیجه ظاهر حالش حال كسى بود كه از خدا فرار مى كند و به عنوان قهر كردن از اینكه چرا خدا او را نزد این مردم خوار كرد دور مى شود، و نیز در حالى مى رفت كه گمان مى كرد دست ما به او نمى رسد، پس سوار كشتى پر از جمعیت شد و رفت. در بین راه نهنگى بر سر راه كشتى آمد، چاره اى ندیدند جز اینكه یك نفر را نزد آن بیندازند، تا سرگرم خوردن او شود و از سر راه كشتى به كنارى رود، به این منظور قرعه انداختند و قرعه به نام یونس درآمد، او را در دریا انداختند، نهنگ او را بلعید و كشتى نجات یافت.(2)

در میان پیامبرانی که نام شریفشان در قرآن آمده است تنها دو تن بوده اند که وقتی از مردمان زمانه خود به ستوه آمده و نشانه های عذاب را مشاهده کردند مردم را به حال خود رها کرده و از معرکه خطر گریخته اند منتها یکی با اجازه پروردگار و یکی بی اجازه حضرتش

گرچه قرآن كریم از سرنوشت سایر سرنشینان كشتی پر از انسانها و كالاهای آنان صریحاً سخن نگفت و تنها درباره التقام حضرت یونس و لقمه شدن وی در دهن ماهی گفتاری دارد، ولی شاید بتوان از كلمه «مدْحَضین» كه به معنای مغلوبین در مساهمه و قرعه است استفاده كرد كه عده ای در آن مقارعه مغلوب و مقروع شده اند كه یونس (علیه السلام) یكی از آنها بوده است، زیرا ظاهر تعبیر "فكان من المدحضین" (صافات/141) نیز همین است، یعنی حضرت یونس (علیه السلام) جزو مغلوبین در قرعه قرار گرفت. پس غیر از آن حضرت، عده دیگری هم در قرعه مغلوب شده اند، و اراده مطلق مغلوبها گرچه در جریانهای دیگر و خارج از صحنه مساهمه، خلاف ظاهر است.(3)

چرا حضرت یونس (ع) را به دریا افکندند؟

در تورات فعلى كتاب یونس نبى علیه السلام مى نویسد: ملاحان اسبابى را كه در كشتى بود به دریا ریختند تا آن را سبك سازند و چون كشتى نجات نیافت و دریا آرام نگرفت گفتند: بیائید قرعه بیاندازیم تا روشن شود این طوفان به سبب چه كسى بر ما وارد آمده است، پس قرعه انداختند و قرعه به نام یونس در آمد ... یونس گفت مرا برداشته به دریا افكنید تا طوفان آرام گیرد زیرا كه این طوفان به سبب من پیش آمده است، او را به دریا انداختند ماهى بزرگى او را فرو برد یونس سه شب و روز در شكم ماهى ماند. از حضرت باقر صلوات الله علیه نقل شده:
 «لبث یونس فی بطن الحوت ثلاثة ایام فنادى فی الظلمات ظلمة بطن الحوت و ظلمة اللیل و ظلمة البحر ...».
از این نقل معلوم مى شود كه احساس كرده اند، علت طوفان آن بوده بنده گناهكارى در میان آنها هست، باید او را به دریا اندازند تا طوفان آرام گردد در روایات اسلامى نیز چنین است ولى گفته شد كه ظهور آیات غیر از آن است و الله العالم.(4)

آن دریا كدام بود؟

در روایات هست كه یونس علیه السلام براى اهل نینوى مبعوث شده بود، گویند: آن از توابع موصل بود، در تورات در كتاب یونس باب اول آمده: یونس خواست بر «ترشیش» فرار كند و به «یافا» آمد، به كشتى نشست تا عازم «ترشیش» بشود، ترشیش از سواحل اسپانیا و نیز قریه ایست در «لبنان» و «یافا» نیز از شهرهاى فلسطین و در كنار مدیترانه است، على هذا آن حضرت از یافا به كشتى سوار شده، مى خواست به اسپانیا یا به افریقا برود، در اینصورت، او در دریاى مدیترانه به شكم ماهی رفته است. در بعضى تفاسیر بحر قلزم به چشم مى خورد، مراد از آن دریاى سرخ است در اینصورت آن حضرت مى خواسته از سواحل عربستان یا خلیج عقبه به افریقا برود و در بحر احمر به كام ماهى رفته است و الله العالم.(5)
یونس با نامهائى چون" صاحب الحوت" و «ذالنون» در قرآن یاد شده، و اینجا جریان زندانى اش در شكم ماهى به میان آمده، و چرا اینگونه زندانى شد و در شكم ماهى خدا را تسبیح و از او طلب مغفرت و پوشش كرد؟ مگر این پیامبر از جریان فرار از آن كافران گناهى مرتكب شده بود.چنانكه " إنی كنت من الظالمین" در سوره انبیاء گوئى او را در این جریان ستمكار خوانده؟ پاسخ این است كه چون قومش تا آستانه عذاب ایمان نیاوردند فرار را برقرار ترجیح داد، تا همراه آنان مشمول عذاب نگردد، ولى این فرار در عین حكم ظاهرى اش كه فرار از تبهكاران و معذب شدن با آنان بود قاعده این بود كه این هم به فرمان الهى صورت مى گرفت، پس این فرار بدون فرمان الهى در حال نبوتش در باطن نسبت به حضرتش ظلمى محسوب مى گردد، گرچه نسبت به دیگران كه صاحبان وحى نیستند هرگز چنین فرارى ظلم نیست، بلكه خلافش ظلم است، ولى پیامبر یا كسى كه مانند یونس در آستانه رسالت رسمى است كجا و دیگران كجا.
پس از نجات یافتن از شكم ماهى " و أرسلناه إلى مائة ألف أو یزیدون" بیانگر این حقیقت است كه حضرتش یا در آن هنگامه تنها در آستانه رسالت بوده و سپس پس از آزادى و استغفارش رسما به سمت رسالت رسیده، و یا تنها رسالتى جزئى داشته و اكنون این رسالت به كلیت گرائیده است.
و آیا «أو» كه براى تردید است اینجا به معناى تردید ربانى است در تعداد صدهزار یا بیشتر این رسالت؟
پاسخ این است كه اینان در ابتداى آن رسالت صدهزار بوده اند، و در استمرارش افزون گشته اند و روى این مبنا هرگز تردیدى در تعداد امت این رسالت نیست، بلكه نظر به افزوده شدن امتش مى باشد. بنابراین در اینجا «أو» براى تقسیم است و نه تردید.(6)

پی نوشت ها:

1. بنگرید به: ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص144
2. ترجمه تفسیر المیزان، ج 17، ص: 253
3. سیره پیامبران در قرآن، ج7، ص 311
4. تفسیر احسن الحدیث، ج 9، ص: 182
5. همان
6. ترجمان فرقان، ج 4، ص: 383

UserName